والفجر۸ پیچیده‌ترین و کربلای۵ سخت‌ترین عملیات بود

والفجر8 پیچیده‌ترین و کربلای5 سخت‌ترین عملیات بود

طاووسیان با حضور در عملیات‌های بزرگ و سرنوشت‌سازی مثل والفجر۸، کربلای۴و۵ و بیت‌المقدس ۲ و ۴ تجربیات زیادی از روزهای جنگ کسب کرد. پای او قبل از انجام عملیات نصر۷ به روی مین می‌رود تا افتخار جانبازی نصیبش شود.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، حاج احمد طاووسیان سال 1344 به دنیا آمد و 16 سال بعد، در حالی‌که بسیار کم سن و سال بود راهی جبهه شد. طاووسیان با حضور در عملیات‌های بزرگ و سرنوشت‌سازی مثل والفجر8، کربلای4و5 و بیت‌المقدس 2 و 4 تجربیات زیادی از روزهای جنگ کسب کرد. پای او قبل از انجام عملیات نصر7 به روی مین می‌رود تا افتخار جانبازی نصیبش شود. طاووسیان که بیشتر روزهای حضورش در دفاع مقدس را در سپاه محمد رسول الله(ص) و گردان مالک گذراند گفتنی‌های زیادی از عملیات‌هایی که در کنار رزمندگان انجام داد، دارد. در ادامه او بخش‌هایی از این خاطرات مثل اتفاقاتی که در عملیات کربلای 4 برای غواصان رخ داد را برایمان بازگو می‌کند.


اولین حضورتان در جبهه چه سالی و در چه مقطعی از دفاع مقدس اتفاق افتاد و در ادامه در کدام‌عملیات‌ها حضور پیدا کردید؟


اولین بار در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کردم که از طریق مدرسه و از طرف جهاد سازندگی برای عملیات فتح المبین به جبهه رفتم. درست قبل از شروع عملیات، برای پشتیبانی وارد منطقه عملیاتی شدم. سن زیادی نداشتم و پدرم موافق رفتنم نبود و در آخر با چند روز اعتصاب غذا توانستم رضایتش را جلب کنم. بعد از اینکه در پشتیبانی عملیات فتح‌المبین حاضر شدم سال 64 دوباره عازم جبهه شدم. پنج، شش ماه قبل از شروع عملیات والفجر8 آموزش‌های لازم را در لشکر حضرت رسول دیدم. والفجر8 اولین عملیات بزرگ و جدی‌ای بود که وارد عمل می‌شدم و تجربه می‌کردم. مسئولیتم در این عملیات انتقال نیروها به آن سمت آب بود. کار بسیار سختی هم بود. برای کار ایذایی هم در جزیره مجنون حضور داشتم. ردیابی در مجنون شمالی کار خیلی سختی بود. در کل، عملیات شرایط خاص و ویژه‌ای داشت. برای انجام عملیات یک هفته آن سمت اروند بودیم. شب عملیات برای به خط زدن به لشکر 25 کربلا مأمور شدم و نیروهایشان را به آن سمت آب می‌بردم. کار خیلی سختی در شب عملیات بود. خاطره این عملیات هنوز یکی از عجیب‌ترین خاطرات دوران زندگی‌ام است. بعد از آن به یگان رزمی گردان مالک لشکر 27 حضرت رسول رفتم و تا آخر جنگ در همین گردان حضور داشتم.


سخت‌ترین عملیاتی که در دوران حضورتان تجربه کردید کدام عملیات بود؟


والفجر8 از نظر پیچیدگی و حفظ اسرار و اطلاعات پیچیده‌ترین عملیاتمان در دوران دفاع مقدس بود، اما عملیات کربلای 5 به دلیل مشکلات و تعداد شهدایمان سختی‌های زیاد داشت. کربلای4 هم عملیات سخت و دشواری بود. تا لحظه انجام عملیات جلو رفتیم که با لو رفتن عملیات به عقب برگشتیم. ما پشت سر غواصانی که آن سمت رفته بودند قرار داشتیم که وقتی فهمیدیم برای بچه‌های غواص مشکل به وجود آمده و آنها را گرفته‌اند دیگر فرماندهان اجازه ندادند جلوتر برویم. آن سمت درگیری شده بود و آنها گیر افتاده بودند. عراقی‌ها وقتی از انجام یک عملیات مطلع می‌شدند یا به سلاح‌های شیمیایی متوسل می‌شدند یا عقبه را به شدت می‌زدند. در این عملیات هم کاملاً متوجه حضورمان شدند و امکان پیوستن ما به غواص‌ها نبود. از دور می‌دیدیم که درگیر شده‌اند ولی امکان پیوستن به آنها نبود. ما این سمت می‌خواستیم وارد عملیات زمینی شویم و اهدافی برایمان ترسیم شده بود که با توجه به وضعیت عملیات وارد عمل نشدیم. با وجود سختی‌های کربلای4، عملیات کربلای5 جنگ پوست و خون و گوشت با تانک‌های عراقی بود. در این عملیات پیشروی خوبی هم کردیم، خودم سرپل‌های بصره را دیدم. در جاده شلمچه- بصره بودیم ولی صبح روز بعد عراقی‌ها با تانک‌های زیادی آمدند و درگیری زیادی به وجود آمد و از آنجا به بعد مشکلات پیش آمد. کار خیلی سخت شد. بچه‌ها به عقب برگشتند و در سه راهی شهادت مستقر شدند. ما درگیری را پدافند می‌کردیم و آنها پاتک می‌کردند. شهدای زیادی در این عملیات دادیم.

در کدام عملیات جانباز شدید؟


در هیچ عملیاتی گلوله یا ترکشی به من نخورد. قبل از عملیات نصر 7 در تپه‌های «دوپازا» در سردشت حضور داشتم. دو هفته قبل از شروع عملیات پایم روی مین رفت و مجروح شدم. شب و تاریکی هوا دیدمان را کم کرده بود که سبب شد پایم روی مین برود. با این حادثه دیگر قسمت نشد در این عملیات حاضر باشم.

رزمندگان با وقف جا‌نشان در جبهه حاضر می‌شدند و آماده فدا کردن جانشان تا آخرین قطره خون بودند. به نظرتان وقف جان چه تفاوت‌هایی با وقف مال دارد؟


خدا در قرآن می‌فرماید: کسانی که مهاجرت می‌کنند و با اموال و جانشان جهاد می‌کنند کار بزرگی انجام می‌دهند. بعضی اوقات فکر می‌کنم با تجربه‌ای که در این سال‌ها به دست آورده‌ام می‌بینم از جان گذشتن خیلی سخت است. ولی برای بعضی‌ها از مال گذشتن خیلی سخت‌تر است. یعنی در عرصه اقتصادی امتحان خوبی پس نمی‌دهند. آن زمان فضای جبهه طوری بود که بچه‌ها را با خودش می‌برد چون در منطقه به خدا نزدیک‌تر می‌شدند و حال و هوای جبهه‌ها از لحاظ معنوی خیلی خاص بود. جاذبه‌هایی که مسائل دینی برای بچه‌ها ایجاد می‌کرد معنویت خاصی پیدا می‌کردند و خدا هم کمک‌شان می‌کرد، اما در امتحان اقتصادی و مالی معلوم نیست همان افراد وقتی برمی‌گردند بتوانند سربلند بیرون آیند. پیامبر می‌فرمایند، در این مواقع تازه جهاد اکبر شروع می‌شود. استادی داشتیم که می‌گفت از آن سخت‌تر جایی است که بحث آبرو پیش ‌آید یا بخواهد فرزندش را در راه خدا بدهد و مراتب اینها سخت‌تر است. به همین خاطر فکر می‌کنم بعضی اوقات از مال گذشتن برای افراد سخت‌تر باشد.

یعنی وقف جان را مرحله آغازین و ابتدایی می‌دانید؟


منظورم این نیست که از جان گذشتن ساده و آسان است بلکه بالعکس خیلی سخت است ولی برخی افراد بعضاً در مسائل اقتصادی نشان داده‌اند که خیلی سخت‌تر است.

خودتان آن سال‌ها با چه هدفی وارد جبهه شدید؟


حضرت امام یاری خواسته بود و ما از کودکی در مکتب ایشان بزرگ شده بودیم. از کودکی نوار صحبت‌های امام در خانه‌مان بود و وقتی امام اشاره کردند همه با جان و دل به یاری امام رفتند.


حضور در جبهه چه دستاوردهایی برایتان به همراه داشت که اگر آن را تجربه نمی‌کردید هیچ‌جای دیگری نمی‌توانستید به آن دست یابید؟


نوع شناختم به دین خیلی عوض شد. امام فرمودند جبهه یک دانشگاه بود و واقعاً جبهه برای همه‌ما یک دانشگاه بزرگ بود. در جبهه نوع نگرشم نسبت به جهاد عوض ‌شد. برای آدم ملموس می‌شود که جهاد چیست و بحث ایثار و ازخودگذشتگی که در جبهه بود را از نزدیک لمس ‌کردیم. دیگر حالت کتاب و داستان و قصه نبود که آنها را از کتاب بخوانیم یا بشنویم بلکه در رگ و جان و وجودمان سرایت ‌کرده بود. آدم در چنین شرایطی مسائل زیادی را با پوست و جان و دل و استخوا‌نش درک  و در عمق وجودش ریشه می‌کند. گاهی کسی موضوعی را می‌شنود و گاهی شخصی خودش آن موضوع را درک می‌کند. مثل شهدای مدافع حرم که کسی فقط داستان رفتن ‌و دفاعشان را می‌شنود و مواقعی هم شخص بلند می‌شود و به آنجا می‌رود و غربت و سختی و مشکلات آنجا را لمس می‌کند. این لمس کردن داستان و مسائل متفاوتی را برای انسان رقم می‌زند.

از چهره‌های شاخص دفاع مقدس با چه کسانی مراوده داشتید؟


من که آن زمان سنم پائین بود و کسی نبودم ولی دوستانی بودند که در جبهه وزنه‌ای به شمار می‌آمدند. حاج نصرت‌الله اکبری، فرمانده گردان مالک یکی از همین نفرات بود که چند گردان زیر نظرش عمل می‌کرد. حاج سعید سلیمانی نفر دیگری بود که شهید شد. خیلی از رفقایی که در کارهای عملیاتی نفرات قوی و محکمی بودند در کربلای5 شهید شدند.

با توجه به تجربه‌تان از حضور در دفاع مقدس چگونه فرهنگ نابی که در جبهه‌ها حاکم بود را به جامعه انتقال دهیم؟


بهترین راه این است به افرادی که صاحب آن فرهنگ هستند مراجعه مستقیم شود. نهادهای فرهنگی ما به عنوان مشاور از این افراد استفاده کنند و نگذارند رزمندگان فراموش شوند. همانطوری که حضرت امام(ره) فرمودند، نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت به فراموشی سپرده شوند. در مسائل فرهنگی باید از این افراد استفاده شود. این مشورت گرفتن‌ها و مشاوره‌ها باعث می‌شود تا آنها احساس تنهایی نکنند. از نشر مطالب فرهنگی که آن دوره بود استفاده کنیم. رزمندگانی که به جبهه می‌آمدند از اقشار مختلف جامعه از نوجوان تا پیرمرد به جبهه می‌آمدند و هر کدام با فرهنگ بومی و جغرافیایی خاص خودشان حامل فرهنگ خاصی بودند. می‌توان این انتقال فرهنگ را انجام داد ولی این کار متأسفانه تا الان از طریق صداوسیما و نهادهای فرهنگی دیگر انجام نشده است. یا در بعضی فیلم‌ها مواردی نشان داده می‌شود که ما در جبهه چنین مسائلی ندیدیم. مثلاً تمام اتفاقات منطقه در مسائل عشق و عاشقی خلاصه می‌شود یا تمام داستان فیلم جنگی را برای پیدا کردن گنج خلاصه می‌کنند در صورتی‌که به این شکل نبوده است. اصلاً بحث جنگ حکایت این حرف‌ها نبوده و رزمندگان برای دفاع از فرهنگی رفتند که حضرت امام پس از 1400 سال آمده بود تا آن را تبیین کند. شهدا برای دفاع از فرهنگ و مرام دین‌و حضرت سیدالشهدا(ع) در جبهه‌ها حاضر شدند و دفاع کردند. باید این موضوعات زنده بماند و گفته شود. همان کسانی که آنجا بودند و بیشتر مسائل عملیات را لمس کردند و در خطر بودند باید بازگو کننده جزئیات جنگ باشند نه کسانی که لحظه‌ای هم در جبهه حضور نداشتند و فقط از آن دم می‌زنند. در جامعه از این افراد کم نداریم و اینها سرمایه‌هایی هستند که باید از وجودشان به نحو احسن استفاده کنیم.

در پایان اگر خاطره‌ای از دوران حضورتان در جبهه دارید برایمان بازگو کنید.


تمام حضورمان در جبهه خاطره است. دوست دارم مطلبی را نه به عنوان خاطره بلکه به عنوان گلایه مطرح کنم. برخی عنوان می‌کنند بسیجی‌ها بی‌نظم و بی‌ترمز هستند، اما برخلاف این حرف باید بگویم چون بچه‌های بسیجی زمان جنگ موارد زیادی را رعایت می‌کردند عجیب دچار نظم می‌شدند. نماز اول وقت و بحث‌های آموزشی در قرارگاه‌های تاکتیکی خیلی بانظم بود. آموزش‌ها و پیاده‌روی‌ها به موقع بود. زمانی که برای عملیات می‌رفتیم نظم خاصی می‌گرفتند. منتها روش جنگی‌شان چون با سیستم‌های کلاسیک ارتش‌کشورهای دیگر فرق می‌کرد برخی فکر می‌کردند بچه‌ها بی‌نظم هستند در حالی که یک کلاس خاصی را از لحاظ آموزش و منطقه رفتن داشتند که عین نظم بود. نماز اول وقت انسان را دچار نظم می‌کند. نظم به زندگی دنیایی و اخروی انسان می‌دهد و بسیجی‌ها در جبهه یکی از بانظم‌ترین نیروها بودند.

منبع: جوان

انتهای پیام/

بازگشت به سایر رسانه ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon