دنیای عاشقانه یک زن در «قفس تنگی»

دنیای عاشقانه یک زن در «قفس تنگی»

فریبا یوسفی در یادداشتی به بررسی اثر جدید حسنا محمدزاده با عنوان «قفس تنگی» پرداخته است.

خبرگزاری تسنیم، فریبا یوسفی:

شعر با چه ابزاری شاعر را تسخیر می‌کند؟ این احاطه چه حاصلی دارد؟ و این حاصل، به چه کار شاعر یا دیگران می‌آید؟

این سؤال‌ها از سویی دیگر هم می‌توانند شکل بگیرند؛ شاعر با چه ابزاری شعر را تسخیر می‌کند؟ این احاطه چه حاصلی دارد و این حاصل، به چه کار شاعر یا دیگران می‌آید؟ از کجا و چطور نیاز به شعر در بشر شکل گرفت و از کجا و چطور این شیوۀ سخن، جایی در زندگی انسان باز کرد؟ هرچه هست، این است که حیات شعر رفته‌رفته تکامل یافت تا به وضعیت امروزی رسید و هنوز در مسیر تطور است.

درخت تنومند و کهنسال شعر فارسی از ابتدای قرن حاضر، شاخۀ تازه‌ای داد و این شاخه چنان رشد سریع و چشمگیری داشت که پس از چند دهه، یکی از انشعاب‌های پرقدرت و پرحاصلِ تنۀ اصلی شد. به‌طوری که در اولین دسته‌بندی شعر، با دو نوع یا طرز شعر سنتی و شعر نو مواجه می‌شویم. شاید به‌کارگیری این شیوۀ تقسیم ـ نه به معنای مصطلح امروزی ـ در گذشته و در هنگام تغییر تدریجی سبک‌ها نیز متداول می‌بود و اگر چنین بوده، بی‌شک، تعریف نو یا کهن بودن شعر، محدود بود به دایرۀ لغات و طرزهای گوناگونِ سخن‌سازی و تصویرپردازی، یا نهایتاً پرکاربردتر شدن یا کمرنگ شدن به‌کارگیری قالبی از قوالب شعری؛ همچنان‌که در دوره‌ای به کارگیری قصیده و در دوره‌ای دیگر غزل نسبت به سایر قالب‌ها رواج بیشتری می‌یافتند.

استقلال یافتن قالب غزل به عنوان شکل کاملی از شعر، پدیده‌ای ناگهانی نبود. این قالب به مرور زمان خود را از بدنۀ قصیده جدا کرد، البته منشاهای دیگری نیز برای تولدش ذکر شده است اما مادر حقیقی او همان قصیده بود. غزل با وجود تازگی، ادامۀ منطقی سیر شعر بود و شکلی از شعر نبود که با انقلابی، مثل انقلاب ادبی نیما، پا به عرصۀ ادبیات کلاسیک بگذارد. نیما، با ایجاد تحولی ـ که ریشه‌ها و عوامل گوناگونی در شکل‌گیری آن دخالت داشتند ـ راه تازه‌ای در شعر فارسی باز کرد. راهی که پیش از او چندان جدی تجربه نشده بود و پس از او نه تنها در مسیر جدید، که در مسیرهای موجود نیز سبب تحول و بازاندیشی شد. از جمله در غزل که همیشه بیش از قالب‌های دیگر، مورد توجه و استفادۀ شاعران بود. غزل در سایۀ تغییرات مهم و اساسی شعر، دچار تغییراتی شد تا با تازگی و روزآمدی، همچنان به حیات خود ادامه دهد.

شاعرانی که در طرزهای کهن سخن‌سازی کرده‌اند، بی‌شک کمترین مهارت ویژه‌شان، تسلط بر اوزان شعر بوده است و در مرتبۀ بعد، دید و تفکر ویژه و تخیل و تصویرپردازی نیز از دیگر ابزارهایی بوده که می‌بایست در به کارگرفتن آن با مهارت و تجربه عمل می‌کردند تا شعری تازه و جاندار و ماندگار بیافرینند. این شرایط تا امروز همچنان به همین حال باقی است. آن که غزل می‌سازد، ناچار از همان ابزارها، که تا حدودی خود را با شرایط امروزی سازگار کرده‌‌اند استفاده می‌کند: کاربرد واژگان متداول امروز، خلق تصاویر و به کارگیری تخیل منطبق با فضاهای زندگی امروز، به کارگیری موسیقی؛ خواه در وزن غزل، خواه در همآوایی کلمات مجاور، خواه در قافیه و ردیف، همچنین اندیشه و عاطفۀ سازندۀ شعر، همگی منطبق و هماهنگ با فضای زندگی امروز و زندگی شخصی و اجتماعی مردم همین روزگار است. این شرایط ضمن این که کار آفرینندگی شاعر را ساده‌تر کرده، دشواری‌هایی نیز دارد که بی‌تردید خاص شعر امروز و شاعر امروز نیست. این دشواری‌ها حتماً در زمان شاعران بزرگی که امروزه ستون‌های اصلی شعر و به‌ویژه غزل هستند، نیز وجود داشته است و آن شاعران با به کارگیری تجربه‌های مؤثر خود، که عمدتاً ریشه در مطالعۀ کامل آثار گذشته‌گانشان داشته است، به آفرینش شعرهای ماندگار دست زدند. مهارت یک شاعر در به کاربردن ابزار و به‌جا به کار بردن آن است. در این صورت است که اثری شگفت و زوال‌ناپذیر آفریده می‌شود.

به پرسش اول بازمی‌گردیم و این سؤال را با در نظر گرفتن غزل امروز طرح می‌کنیم: 

شاعر با چه ابزاری شعر را تسخیر می‌کند؟ این احاطه چه حاصلی دارد و این حاصل، به چه کار شاعر یا دیگران می‌آید؟ با این زمینۀ ذهنی، 31 غزل از حسنا محمدزاده را در دفتر شعر «قفس‌تنگی» مرور می‌کنیم که با شعر «کوله‌بار» آغاز و به شعر «کاسه‌های انتظار» ختم می‌شود.

حسنا محمدزاده در این مجموعه، غزل‌هایی با مضامین غالباً تغزلی ارائه کرده است و به نظر می‌رسد، این شعرها، به حال و نگاه شخصی او نزدیک‌تر باشند:

سلام جادۀ بی‌انتظار بعد از من
مسافر سفر قندهار بعد از من

سلام پنجرۀ رو به روشنایی باز
سلام آینۀ بی‌غبار بعد از من

چه شد که حالی از این خسته‌دل نمی‌پرسی؟
چگونه می‌گذرد روزگار بعد از من؟ (ص 31)

توجه به زیبایی‌ و درک درست زیبایی از اساسی‌ترین ارکان ساخت یک اثر هنری است. حتی اگر هدف از آفرینش یک اثر هنری، منحصراً ارائه مفاهیم متعالی اخلاقی و ارزش‌های ویژۀ انسانی باشد، باز هم نمی‌توان زیبایی و زیباسازی را در هنر نادیده گرفت. زیبایی، جزء جدانشدنی اثر هنری است وگرنه آن پدیده نمی‌تواند در دایرۀ آثار هنری، معرفی و ارزیابی شود. این زیبایی در شعر با تصویرسازی، خیال‌پردازی، انتخاب کلمات، موسیقی، اندیشه، نحوۀ همنشینی اجزا و ساخت کلی شعر خود را نشان می‌دهد. وسواس نداشتن در به کارگیری هریک از عناصر شعری خواه ناخواه به زیبایی اثر آسیب وارد می‌کند.

اصلی‌ترین و ابتدایی‌ترین عناصر شعر، زبان است و پراهمیت‌ترین اجزا و وسیله خلق شعر، «کلمه». برای ساخت یک اثر هنری، نقشه و چینش مصالح به همان اندازه مهم‌اند که انتخاب مصالح. همچنان که نیما راه درست را چنین یادآوری کرده است: «هنر در به‌جا گذاشتن هر خشت است نه فقط به کار بردن خشت».

با توجه به میزان اهمیت زبان در شعر، وسواس نداشتن در انتخاب کلمه، فرم شعر را دچار سستی می‌کند. گاهی این مسامحه خود را در انتخاب صفت نشان می‌دهد؛ غزل «سرمشق» در صفحه 59 که به همسران شهدا تقدیم شده است:

هر روز اروندی به خون‌خفته، از گونه‌هایت می‌شود جاری
جا مانده خرمشهر در چشمت، با زخم‌هایی کهنه و کاری

اروند یک رود است، رود با سکون و خفتگی تناسبی ندارد، هیچ رودی ساکن تصور نمی‌شود، حتی اروندرود با آن آرامش ظاهری‌اش. پس به کار بردن صف مرکب «به‌خون‌خفته» برای رود، که تحرک در ذات اوست، حتی با ایجاد تضاد یا تناقض نیز نمی‌تواند توجیه شود. بخصوص که این وضعیت در ادامۀ مصرع قرار است جریان خود را بیشتر به رخ بکشد: از گونه‌هایت می‌شود جاری.

و در ادامه:

هر لحظه دارد نقش می‌بندد، خطی شکسته روی پیشانیت
قدّت خمید و چشم‌هایت شد، استاد نستعلیق بیداری
...
دیوارهای خانه فهمیدند، زخمی ست سر تا پای لبخندت
یک عمر با چشمان کنج قاب، کردند از قلبت پرستاری

مویت گلوله‌های برفی را، آرام با خود می‌کشد هر سو
از جنگ جا مانده ست تا امروز، در تو نشانی‌های بسیاری

«استاد نستعلیق بیداری»، «سرتا پای لبخند»، «گلوله‌های برفی» برای مو، شاعر حتی وقتی می‌خواهد بگوید مردها از شانه‌هایت درس می‌گیرد، این «شانه‌ها» را نه با ساخت تصویری شاعرانه تقویت می‌کند و نه از زنانگی‌اش (که قطعاً حرمت آن باید با پوششی بیانی حفظ شود) محافظت می‌کند:

از شانه‌هایت درس می‌گیرند، گاهی تمام مردها حتی
دنیا سرش بالاست وقتی تو، سرمشق زن‌های وفاداری

این مسامحه، گاهی خود را در اجزای یک تشبیه به رخ می‌کشد؛ آنجا که باید مشبه و مشبه‌به با وجه شبهی، به کمک القای سریع و مؤثر معنا یا تصویر بیایند، با انتخاب کلماتی که تصویری نارسا می‌سازند، این رسوخ یا نفوذ، ناقص و عقیم می‌ماند.

در غزل «کشور غم»، در صفحۀ 33، کمرنگیِ تناسب در اجزای تشبیه در چند بیت دیده می‌شود:

خوش به حال شعرها که با شب تو همدمند
خوش به حال چشم‌های تو که ماه عالمند

چشم‌های خسته‌ام هنوز هم شبیه قبل
پایتخت رو به انفجار کشور غمند

کاسه کاسه آب می‌شوند پشت پای تو
اشک‌های من که آذرخشی‌اند و نم‌نمند

حلقه‌های دست تو هنوز دور گردنم
بی که وا شوند و نیمه‌بسته، گرم و محکمند

در هریک از این بیت‌ها، با مشخص کردن اجزای تشبیه، فقدان تناسبی قدرتمند میان اجزا، مشخص است.

این بیت‌ها نیز:

رودهای من به آغوشت سرازیرند باز
رو به اقیانوس آرام تو شیبم داده‌اند

بیش از این ای بغض کهنه میخ‌کوب من مباش
من درختی زخمی‌ام، طرح صلیبم داده‌اند (ص 56)

در این بیت‌ عدم تناسب میان تصویر و صدا حس می‌شود:

میان تیغ‌ها و نیزه‌ها جشنی شده بر پا
به گوش بادها پیچانده ضرب‌آهنگ دف‌ها را (ص 64)

و در این بیت نیز تصویرپردازی بدون تناسب و علت‌سازی به کار رفته و نیازمند به حسن تعلیل است تا معناسازی با ابزار شاعرانه صورت بندد:

همیشه رو به ساحل می‌برند امواج سرگردان
برای دیدن لب‌های بی‌تابت صدف‌ها را (همان)

یکی از موانع پراهمیت در غزلسرایی که شیوۀ عبور از آن و میزان تسلط بر آن، نشان استعداد و تسلط شاعر است؛ وزن و قافیه و به‌طور کلی، موسیقی شعر است که پیامدِ به سلامت و سهولت عبور نکردن از آن، از دست رفتن انسجام کلام است. این شرایط محدودکننده و دست‌وپاگیر برای تمام شاعران شعر سنتی وجود دارد، اما آن که مهارت ذاتی یا اکتسابی داشته باشد، طوری بر این محدودیت غلبه می‌کند که مخاطب متوجه این محدودیت نخواهد شد، چنان که در غزل «تکیه‌گاه» در صفحۀ 57 می‌خوانیم:

نترس از شب و طوفان که در پناه همیم
اگرچه زرد و زمین‌خورده، تکیه‌گاه همیم

به سیب لب نزدیم از سر هوس اما
شریک بار غم و تلخی گناه همیم

چه مهرها که به پیشانی من و تو زدند
چه روزها شد و درگیر اشتباه همیم
...
در بعضی موارد غزلی با مطلعی چنین روان و صمیمی و طبیعی:

تو به دریا ریختی و من کماکان ماهی‌ام
بازهم ای رود! ممنون از همین همراهی‌ام

به دلیل قدرقدرت شدن قافیه و چیره نشدن شاعر بر آن، در بیت‌های میانی به تصنع می‌رسد:

رام دام و دانه و بامی نخواهد شد دلم
من کبوتر هم اگر باشم، کبوترچاهی‌ام

و بیت مقطع، در فضایی دور از بیت مطلع شکل می‌گیرد:

کوله‌بار بسته دارد باز دل‌دل می‌کند
من ولی با اولین پرواز فردا راهی‌ام (غزل کوله‌بار، صفحه 7)

شعرهای خوب و بیت‌های خوب در این کتاب کم نیست بنابراین، عموم مخاطبان از مرور شعرها راضی و خرسند خواهند بود و مخاطب‌های خاص و شعرشناس متوقعانه‌تر به شعرها نظر خواهند افکند چرا که از صاحب بیت‌های درخشان، صمیمی و روان، همیشه انتظار کمال‌آفرینی بیشتری می‌رود و نمی‌توان پذیرفت شاعری که توانایی خود را بارها ثابت کرده است، به راحتی حضور هر کلمه یا هر تصویری را در بیت‌های خود بپذیرد.

یک ویژگی عمومی و مشترک در غالب مجموعه شعرهای این روزگار وجود دارد و آن این که اگر قرار باشد درباره نقاط ضعف یا قوت کتاب‌های شعر به نکاتی اشاره شود، تقریباً به سرفصل‌های مشترک و محدودی می‌انجامد و چندان تنوعی در موارد مطرح‌شده وجود ندارد. این وضعیت روشن می‌کند که ظاهراً همه دارند از یک مسیر عبور می‌کنند، همه به تماشای یک منظره مشغولند یا از یک منظر به تماشا نشسته‌اند. این یعنی زاویۀ دید شخصی، زبان شخصی، تجربه‌های شخصی و در نتیجه خلاقیت‌های شخصی در شعر نادیده گرفته شده و محدود است.

به هرحال هر شاعر، به فراخور استعداد و تجربه‌های خود، از ابزارها و عناصر شعر برای تسخیر شعر و برای آفرینش کامل‌تر و بی‌زوال آن بهره می‌گیرد و حاصل این بهره‌مندی را در قالب شعر، به دوست‌داران آن عرضه می‌کند، آن‌گاه، زمینه‌ها و ظرفیت‌های جامعه، برای رد یا قبول آن دست به کار گزینش می‌شود تا بر ذخایر ادبی گذشتگان، تازه‌هایی را بیفزاید و به آیندگان بسپارد.

«قفس‌تنگی» از حسنا محمدزاده را انتشارات شهرستان ادب در بهار 1395 چاپ کرده است.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران