ادعای فطری بودن قواعد منطق، ادعای کاملا غلطی است/ نیازمند علم منطقی خاص تمدن نوین اسلامی هستیم

ادعای فطری بودن قواعد منطق، ادعای کاملا غلطی است/ نیازمند علم منطقی خاص تمدن نوین اسلامی هستیم

علم منطق ارسطویی حاصل متافیزیک ارسطوست نه حاصل قواعد خاص اندیشیدن عقلا

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم«پویا» انقلاب اسلامی ایران با پیروزی در سال1357 افق جدیدی را در پیش‌روی مردم ایران، مسلمانان جهان و مردم اقصاء نقاط جهان گشود که این افق بلند و نوین عبارت بود از نگرشی نوین و بدیع به عالم و برنامه‌ای جدید برای اداره زندگی فردی و اجتماعی بشری. از این افق، امروزه تحت مفهومی به نام  "تمدن نوین اسلامی-ایرانی" نامبرده می‌شود. امروزه برای تحقق حداکثری این افق بلند نیازمند عبور از سایه و ظلمتی به نام علوم غربی مدرن بالاخص علوم انسانی هستیم. برای این منظور ابتدا به معیار و مبنای فرآیند تفکر علوم غربی که همان دانش منطق است می‌پردازیم. در همین راستا گفت‌وگویی با دکتر غلامرضا ذکیانی، دکتری فلسفه و حکمت اسلامی (گرایش منطق) از دانشگاه تربیت مدرس، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی پرداختیم

دو منطق: قدیم و جدید
تسنیم: با این مقدمات، وضعیت و موقعیت منطق از حیث تاریخی و شرایط اجتماعی کنونی چگونه وضعیتی است؟

ذکیانی: در دوران کنونی، ما با دو نظام منطقی مواجه هستیم: 1- منطق سنتی یا منطق قدیم یا همان منطق ارسطویی؛ این منطق متعلق به ارسطوست که 2300سال از عمرش می‌گذرد، در ایران به عنوان متن درسی خوانده می‌شود اما در خارج از ایران به ویژه در مغرب زمین به عنوان منطق جدی گرفته نمی‌شود بلکه به عنوان تاریخ منطق خوانده می شود آنهم در حد دو واحد مورد مطالعه قرار می‌گیرد 2- منطق جدید یا منطق ریاضی یا منطق سمبلیک؛ این منطق حدود 140سال از عمرش می‌گذرد و با کتاب مفهوم‌نگاری فرگه آلمانی مطرح شد، این کتاب 80 صفحه ای دقیقا 100سال قبل از پیروزی انقلاب نگاشته شد و آنقدر سنگین بود که تا 30سال خوانده نشد و سپس راسل و وایتهد آن را خواندند و شرح کردند که بواسطه شرح آنها، این کتاب به جهان معرفی شد.

منطق جدید دارای شاخه‌های متعددی است که یکی از آنها همان منطق فازی است که امروزه در صنعت و تکنولوژی بسیار کاربرد دارد مثلا در ماشین لباسشویی که قصد دارید فلان مقدار لباس بریزید و فلان مقدار آب بریزید و... همه اینها با محاسبات منطق فازی است. امروزه درخارج از ایران، فقط منطق جدید به عنوان علم منطق شناخته می‌شود. از نظر بنده هر دو این منطقها ریشه غربی دارند یعنی چه منطق قدیم که متعلق به ارسطو یونانی است و چه منطق جدید که متعلق به فرگه آلمانی است. البته منطق قدیم به دلایلی وارد جهان اسلام شد و توسط اندیشمندان مسلمان بومی‌سازی شد و یک تقریر شرقی و سینوی به آن دادند.

ارسطو موسس منطق قیاسی است نه مدون منطق
تسنیم: درمورد فرمایش‌تان یک اشکالی وارد می‌کنند بر این اساس که ارسطو، مبدع منطق نبوده بلکه صرفا مدون منطق بوده و قواعد منطق، بین تمامی انسانها مشترک و فطری است.
ذکیانی: شما ناخواسته به مباحث تخصصی ورود کردید و من هم مجبورم مقداری تخصصی صحبت کنم. ببینید، ارسطو یک متافیزیکی دارد. علت پیدایش متافیزیک ارسطو خودش بسیار مهم است اما اجمالا، جوهره و کلید اصلی متافیزیک ارسطو، مبحث ماده و صورت است. 250 سال قبل از ارسطو، طالس پرسید که آیا پشت تغییرات عالم، امر ثابتی هست یا نه؟ خود تالس گفت که آب، امر ثابتی است و بقیه امور تغییر می‌کنند. شاگرد او، آناکسی‌مندر نظر دیگری داد، فیثاغوریان نظر خاصی دادند و... تا نوبت رسید به هراکلیتوس و او گفت که هیچ امر ثابتی از اساس وجود ندارد و همه چیز درحال تغییر است. این حرف هراکلیتوس یک حرف غیر عادی در آن زمان بود. موجی که اندیشه هراکلیتوس ایجاد کرد موجب بوجود آمدن سوفسطائیان و به تبع آن، سقراطیان یعنی سقراط، افلاطون و ارسطو شد. سقراطیان خواستند تا در مقابل این سوفسطائیان ایستادگی کنند که سقراط به یک شیوه ای، افلاطون به یک شیوه و ارسطو هم به شیوه‌ای دیگر در مقابل این عده ایستادگی کردند.

ارسطو درمقابله و مواجهه با سوفطائیان چون حرف استادش افلاطون را که ثابتات را ذیل عالم مُثُل مطرح کرده بود قبول نداشت گفت، اگر ما بتوانیم امر ثابت را در همین عالم پیدا کنیم، دیگر نیازی به فرض عالم مُثُل نداریم. با این دغدغه، مسئله ماده و صورت را مطرح کرد. ماده یعنی چیزی که مصالح هر شیء است و صورت هم شکل و هیئت آن. از اینجا به بحث قوه و فعل رسید. از بحث قوه و فعل یا ماده و صورت، رسید به مبحث جنس و فصل. این امور کلی(جنس و فصل) به صورت حدود کلی قرار می‌گیرند. وقتی حدود کلی واقع شدند پس هر حدی یک سری مصادیقی دارد و نسبت این حد با مصادیقش در زبان، به صورت گزاره شخصیه گفته می‌شود مثلا می‌گوییم مجید انسان است و گربه مجید انسان نیست یعنی گربه مجید جزء مصادیق حد انسان نیست. نسبت یک حد با مصادیقش به این شکلی است که عرض کردم اما نسبت مصادیق دو حد با همدیگر در ذهن می‌شود نسبت اربعه(نسبتهای چهارگانه)، بیان این نسبتهای چهارگانه  در عالم زبان از طریق محصورات اربعه است. حالا دو حدی که برای ما ناشناس است و می‌خواهیم ببینیم که چه نسبتی با همدیگر دارند را ناگزیریم که برویم یک حد دیگری پیدا کنیم به نام حد وسط ... در واقع ارسطو وقتی متافیزیکش از ماده و صورت آغاز می شود و از این ماده و صورت به جنس و فصل کلی می رسد، جنس و فصل دو نوع کلی هستند و وقتی می خواهیم رابطه دو کلی را بیابیم و نمی دانیم این کلی چه رابطه ای با همدیگر دارند ناگزیریم برویم ببینیم که هر کدام از این کلی با چه کلی های دیگری ارتباط دارد، اینجا وقتی به یک وجه مشترک برسیم می شود حد وسط این کلیها و از طریق آن می فهمیم که این دو کلی چه ارتباطی با همدیگر دارند، قیاس از اینجاست که متولد می‌شود، قیاس منطقی کاملا مولود طبیعی متافیزیک ارسطوست.

تسنیم: درهر صورت، عقل هم این سازوکار قیاس را تایید می‌کند.
ذکیانی: عقل خیلی چیزها را تایید می‌کند، مگر عقل، قواعد منطق ریاضی را تایید نمی‌کند؟!

تسنیم: خب پس یعنی هر دو منطق صحیح است؟
ذکیانی:  در این صورت نباید این دو منطق(منطق ارسطویی و منطق جدید) با همدیگر تضادی داشته باشند حال آنکه تضادها و تعارض‌هایی با همدیگر دارند. به نظر من در این جاها ما نباید عجله کنیم بلکه باید آرام آرام از طریق مبانی و به خصوص متون پیش برویم..... باز می‌گردم به ادامه بحث خودم. ماده و صورت متعلق به شیء خارجی است و این وقتی به ذهن می‌رود تبدیل به دو مفهوم جنس و فصل می‌شود. مفهوم جنس و فصل، دو مفهوم کلی هستند ، وقتی به کلیات می‌رسیم به دنبال نسبت کلیات با افراد و مصادیق آنها هستیم که اینجا مسئله گزاره شخصی درمورد نسبت یک کلی با افرادش است. برای ارسطو مسئله حد و نسبتش با افرادش مهم است.

نسبت حد با افراد در زبان به صورت گزاره‌های حملیه نمایان می‌شود مثل الف ب است. مثلا اگر بگویید مجید می‌نویسد باید برای منطقی کردن آن بگویید مجید نویسنده است. این را من به استناد جلد دوم کتاب ارغنون (عبارت) عرض می کنم. البته خوب است این را هم بدانید که در زبان یونانی محمول مقدم بر موضوع است لذا ارسطو نمی گوید هر الفی ب است بلکه می گوید ب بر هر الفی تعلق می گیرد. وقتی ما دو حد داریم که نسبت آنها را نمی‌شناسیم ، می‌رویم ببینیم که چه حدهایی با حد اول و چه حدهایی با حد دوم نسبت دارند، وقتی از این میان به یک حد مشترک بین این دو حد برسیم، می‌شود حد وسط. وقتی این حد بر جفت این حدود حمل شود، می‌شود شکل دوم قیاس، وقتی جفت این حدود بر آن حد وسط حمل شود، می‌شود شکل سوم قیاس، وقتی اون حد بر یکی از آنها حمل می شود و یکی از اینها بر اون حد حمل می شود، می شود شکل اول، لذا ارسطو سه شکل قیاس دارد نه چهار شکل. این روندی که گفتم، کلیت منطق ارسطوست.

یکی از نقدهای من به این منطق آن است که وقتی متافیزیک من شد ماده و صورت و در ذهن معرفت شناسی‌ام شد جنس و فصل، و وقتی نسبت این جنس و فصل با افرادش سنجیده شد می شود گزاره شخصیه و محصولات اربعه، بنابراین خود به خود توسط متافیزیکی که رقم خورد آن‌طور که تفصیلش گذشت، زبان انسان و منطق انسان محدود به گزاره‌های حملیه به صورت محصوره خواهد شد. با این روند، یکی از مهمترین اموری که از منطق من کنار می رود، بحث نسبتهاست مثلا الف از ب بزرگتر است هیچ جایی در منطق ارسطو ندارد. منطق ارسطو از ارائه نسبتها عاجز است.

منطق ریاضی هم تابع ارزشی است و هم اصل موضوعی

تسنیم: روند منطق جدید به چه شکلی است و اشکالتان نسبت‌ بدان چیست؟
ذکیانی: منطق جدید، اصطلاحا تابع ارزشی است؛ علت اینکه فرگه در سال 1879 و در کتاب مفهوم‌نگاری به دنبال نگرش تابع ارزش می‌رود این است که نگاهش نگاه ارسطو نیست، ارسطو در مقابل سوفسطائیان بود و می خواست در مقابل آنان امور ثابتی پیدا کند لذا رفت به سراغ ماده و صورت و... اما فرگه در مقابل سوفطائیان نیست و قصد ندارد یک مبنای متافیزیکی در مقابل سوفسطائیان بیابد و سپس منطقی از درون آن استخراج کند.

فرگه یک ریاضی دان است و علم حساب، محل بحثش است. در زمان او(قرن 19) مدتی است که یکی از مبانی علم حساب یعنی بی نهایت ریزها زیر سوال رفته. فرگه قصد داشت مبانی علم حساب را از حالت شکاکیت نجات بدهد برای این کار منطق ارسطو کفایت نمی‌کرد زیرا علم حساب و به ویژه هندسه مملو از نسبتهاست درحالیکه منطق ارسطو به نسبتها نپرداخته، لذا به سراغ جورج بول رفت؛ بول محاسباتی کرده و قواعد تابع ارزشی معرفی کرده بود که فرگه می‌توانست آن قواعد را به خدمت بگیرد و از طریق آنها، یک دستگاه اصل موضوعی ایجاد کند که این دستگاه اصل موضوعی بشود مبنای علم حساب. فرگه در مفهوم نگاری این کار سترگ را انجام داد. البته پروژه منطق‌گرایی (ارجاع علم حساب به منطق) فرگه با اثبات ناتمامیت علم حساب توسط گودل نافرجام ماند ولی دستگاه منطقی وی با عنوان منطق ریاضی تداوم یافت. لذا مسئله فرگه با مسئله ارسطو متمایز بود.

نگرش تابع ارزشی را اگر بخواهم با مثال بگویم به این شکل است که وقتی من می گویم اگر امروز باران ببارد زمین تر می شود یا اگر امروز جمعه است فردا دوشنبه است و... شما به عنوان مخاطبِ صحبت بنده این جملات را می فهمید و بعضی از آنها را تصدیق می کنید و بعضی دیگر را تکذیب می کنید. علت فهم گزاره بیان شده بوسیله من توسط شما، ربط میان مقدم و تالی است.

منطق جدید اساسا به پیوند مقدم و تالی کاری ندارد و می‌گوید گزاره شرطی درصورتی صادق است که دارای مقدم صادق و تالی کاذب نباشد مثلا اگر گفتم که من ایرانی هستم پس کره ماه از پنیر ساخته شده است، این گزاره با قواعد منطق جدید کاذب است زیرا اینکه کره ماه از پنیر ساخته شده کاذب است و من ایرانی هستم صادق است، اما اگر بگویم که اگر من ایرانی هستم پس آسمان آبی است، این گزاره به دلیل اینکه هر دو طرف قضیه صادق هستند مبتنی بر قواعد منطق جدید، صادق و درست است حتی اگر هیچ ربطی میان مقدم و تالی نباشد. یا اگر بگویم «اگر من آلمانی هستم پس بغداد مرکز مالزی است» صادق است چون مقدم آن کاذب است و ... این همان نگرش تابع ارزشی است. در نگرش تابع ارزشی یک گزاره مرکب (از جمله گزاره شرطی) چهار حالت دارد: هر دو صادق، هر دو کاذب، اولی صادق و دومی کاذب، اولی کاذب و دومی صادق. اما در زبان طبیعی گزاره شرطی دو حالت بیشتر ندارد زیرا به پیوند نظر دارد. مبنای منطق جدید، استلزام مادی است. در منطق ریاضی، ربط دو گزاره اصلا مهم نیست.

منطق؛ علم یا ابزار؟
من حیث المجموع، هم منطق ارسطویی بخاطر نگاه خاصش، محدود به گزاره‌های ربطی یا محصورات اربعه می‌شود و هم منطق ریاضی به دلیل اینکه مسئله‌اش با مسئله ارسطو متفاوت بوده محدود به استلزام مادی، تابع ارزشی و... می‌شود. استلزام مادی که مبنای اساسی منطق جدید است دارای اشکالات اساسی است. هم منطق قدیم و هم منطق جدید علم هستند و ابزار و فن نیستند زیرا یکی از ویژگیهای ابزار این است که شما یک نیازی دارید و برای حل آن، یک ابزاری می‌خواهید و این ابزار باید سریعا به دست‌تان برسد تا نیازتان را حل کنید. این(منطق) چه ابزاری است که چند صد سال است هنوز بر سر آن بحث است و به نتیجه‌ای نرسیده‌اند و هر روز این به اصطلاح ابزار درحال فربه شدن است؟! البته منطق‌دانان ریاضی مخصوصا خارجیها اصلا این ادعا را ندارند که این منطق، ابزار است اما منطق‌دانان خودمان اصرار زیادی دارند که بگویند منطق ریاضی، ابزار است و باید قبل از فلسفه و...خوانده شود.

منطق به معنای دقیقش دو حیث دارد، یک حیث ابزار بودن و یک حیث علم بودن. منطق به عنوان علم مثل همان منطق ارسطویی، منطق ریاضی و... است و منطق به عنوان ابزار همان چندتا قاعده‌ای است که تمام انسانها از طریق آنها می‌اندیشند، این مسئله را من در کتاب هنر استدلال نشان داده‌ام. باید دقت کرد که تمدن‌سازی با مقلدپروری درست نمی‌شود. ابن‌سینا، ارسطو ... خیلی بزرگ هستند اما تا زمانیکه بخواهیم مقلد آنها بمانیم هیچگاه نخواهیم توانست تمدن بسازیم. تمدن‌سازی از لحظه‌ای آغاز می‌شود که بدانیم مستقل هستیم و ما هم قادر به تفکر کردن هستیم و می‌توانیم برای مسائل جدیدمان روشهای جدیدی ایجاد کنیم. اگر ما به دنبال این هستیم که در علوم نوین برای تمدن‌نوین خودمان منطقی ارائه کنیم که ابزار باشد و معیار آن علوم نوین باشد، باید این منطق را از حالت علمی کنونی دربیاوریم و به منطق نوینی برسیم که منطق به صورت ابزار باشد. ما برای تمدن خودمان هم علم منطق را نیاز داریم و هم ابزار منطق را.
انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران