می‌گفت برای شهادت به سوریه نمی‌روم؛ می‌خواهم با توان فکری‌ام کار کنم

می‌گفت برای شهادت به سوریه نمی‌روم؛ می‌خواهم با توان فکری‌ام کار کنم

شهید اسداللهی در سوریه بارها خواستار این بود تا همگی دعا کنند که او شهید نشود. می‌گفت: «برنامۀ من شهادت نیست و برای شهادت به سوریه نیامدم، بلکه می‌خواهم با توان فکری‌ام کار کنم، آنقدر کار زیاد است که نباید زود به شهادت برسیم».

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، پیکر شهید حمید اسداللهی که در هنگامۀ شناسایی در مناطق عملیاتی سوریه، در روز یکشنبه 29 آذرماه 1394 شهادت امام حسن عسکری(ع) در حلب به شهادت رسیده بود، پس از تلاش همرزمان وی و با تقدیم دو شهید دیگر، سه روز بعد در منطقه عملیاتی رؤیت شد.

کمی پس از به شهادت رسیدن شهید اسداللهی، برخی خبرگزاری شهادت ایشان را تکذیب کردند، بر همین اساس، با جواد سلیمی دانا، همرزم این شهید طی تماسی تلفنی ماجرا را جویا شدیم که وی گفت: شهادت شهید اسداللهی قطعی است، اما از آنجایی که پیکر او در منطقه‌ای تحت تصرف داعش قرار داشت، مصلحت بر این دانسته شد که شهادت این شهید رسانه‌ای نشود، چراکه ممکن بود با رسانه‌ای شدن این موضوع، دشمن درصدد تلاش برای یافتن پیکر شهید اسداللهی برآید و پیکر ایشان را به عنوان گروکشی و در راستای رسیدن به خواسته‌های پوچشان مورد سوء استفاده قرار دهند.

پیکر شهید اسداللهی سه روز و سه شب در منطقۀ تحت تصرف داعش باقی ماند و با انجام دو عملیات توسط همرزمان وی موفق شدند پیکر ایشان و چهار تن دیگر را به عقب بازگردانند.

شهید اسداللهی باتوجه به دغدغه‌هایی که در پیاده‌سازی تفکر انقلاب، امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در حوزۀ منطقه داشت، به خود واجب کرده بود زبان عربی را کاملاً مسلط شود و برای رسیدن به این مهم بسیار تلاش می‌کرد.
ایشان در راستای همین دغدغه از سال 89 به کانون زبان ایران ورود پیدا کرد تا موقعیتی مناسب برای تقویت زبان عربی او باشد، همچنین رشتۀ دانشگاهی خویش را مناسب با همین دغدغۀ انقلابی؛ یعنی رشتۀ مترجمی عربی انتخاب کرد و این بیانگر همت والای این مدافع حرم بود.

 

از آنجایی که وی مدیر کاروان حج و عتبات نیز بود، در ایام موسم حج تمام همت خود را صرف ارتباط‌گیری با برادران مسلمان سایر کشورها که در بیت‌الله گرد هم می‌آیند، می‌کرد تا تفکر و نگاه امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری را برای آنان تبیین کند و از این طریق بتواند ضعفهای آنان را کشف و درصدد اصلاح آن برآید و نگاهی قرآنی را به آنان تزریق کند.

شهید اسداللهی جملۀ «مدافع حریم انقلاب اسلامی» را سال گذشته بعد از شهادت «هادی ذوالفقاری» مطرح کرد و به اصرار او در پوسترهای شهید ذوالفقاری به جای مدافع حرم، جملۀ «مدافع حریم انقلاب اسلامی» نوشته شد.

اعتقادش برای استفاده از نعبیر «حریم» این بود که هرکس فکرش همراه با انقلاب اسلامی باشد، خودش هم جزو مرز و حریم انقلاب اسلامی است و این موضوع مبیّن این مطلب است که انقلاب اسلامی حد و مرزی ندارد.

در همین راستا، به محض اینکه خبر شهادت حمیدرضا مطرح شد، رزمندگانی از لبنان، عراق، فعالان فرهنگی، مؤسسه رضوان در عراق، نزدیکان حزب‌الله، پدر و مادر عماد، فؤاد و جهاد مغنیه و همچنین همسر و دختر ایشان و دوستانشان طی تماسهایی مکرر جویای صحت خبر شهادت ایشان شدند.

جواد سلیمی دانا، از دوستان نزدیک و همرزم شهید اسداللهی درباره وی چنین می‌گوید: حس و حال حمیدرضا اصلاً حس و حال شهادت نبود، خود ایشان قبل از رفتن به سوریه و حتی در سوریه طی تماسی خواستار این بود تا همگی دعا کنند تا او شهید نشود. او می‌گفت: «برنامۀ من شهادت نیست و برای شهادت به سوریه نیامدم، بلکه می‌خواهم با توان فکری‌ام کار کنم، آن‌قدر کار زیاد است که ما نباید زود به شهادت برسیم.» حمید رفته بود تا بیشتر از فضای جهاد برای صدور انقلاب استفاده کند.

وی اظهار کرد: ما زمانی می‌توانیم مدافع حرم باشیم که مدافع حریم هم باشیم و اگر مدافع حریم شدیم، در واقع به طریق أولی از حرم هم دفاع کردیم. اکنون مأموریت اصلی ما این است که وقتی مدافع اسلامی هستیم، از فلسطین هم دفاع کنیم، از نیجریه هم که حرم ندارد دفاع کنیم، اما اگر بگوییم مدافع حرم هستیم، این بدین معناست که دیگر قضایای نیجریه، یمن و بحرین به ما ارتباطی پیدا نمی‌کند.

در ادامه به بخشی از وصیت‌نامه عجیب و زیبای این شهید که چند روز قبل از اعزام به سوریه در مشهد الرضا(ع) نوشته شد، اشاره می کنیم:

صحبتی با امام مهدی (عج)

در ابتدا صحبتی با سید و مولایم امام زمان (ع) دارم، ای سید و مولایم! آقاجان! از تو ممنوم به خاطر تمام محبت‌هایی که در دوران دنیا به من ارزانی داشتی و شرمنده ام که شاکر این همه نعمت نبودم، اما امید به رحمت و کرم این خانواده دارم و با این امید زنده ام.

 

گرچه برای تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکرده ام، اما به آن امید جان می‌دهم که در آن روز موعود که ندا می‌دهند از قبرهایتان بیرون آیید و به یاری مولایتان بشتابید، من هم به اذن مولایم در حالی که شمشیر به کمر بسته ام، از قبر بیرون آمده و پای رکاب شما سربازی کنم، آرزوی بزرگی است، اما آرزو بر جوانان عیب نیست.

در دوران زندگی ام سعی کردم هیچ موضوع شخصی و دنیایی را از شما نخواهم و شما را قسم ندهم، اما الان در حرم جدتان امام رضا (ع) شما را به مادرتان قسم می‌دهم که همۀ جوانان این انقلاب اسلامی و در آخر این حقیر عاصی را برای نصرت خودتان تربیت کنید و برای سربازی خودتان به کار گیرید.

آقاجان! به من می‌‌گویند تو زن و بچه داری، چرا به جهاد می‌روی؟ آقاجان! مگر من برای همسر و فرزندانم چه کرده ام؟ هرچه بوده از لطف و عنایت شما بوده است. آقاجان! برخی نمی‌دانند وقتی من از تو جدا شدم، آن روز باید نگران من شوند و ان‌شاءالله که آن روز را نبینند.

من، همسر و دو فرزندم خودمان را سربازانی در پادگان تو می‌دانیم، حال یکی از این سربازان عزم مأموریت دارد و مشکلی پیش نمی‌آید؛ چون فرمانده بالای سر خانواده هست و فقط باید مواظب باشیم تا از این پادگان اخراج نشویم، آقاجان! تو کمک مان کن، زندگی چقدر شیرین می‌شود وقتی که پادگان تو شود و این زندگی همان بهشت است.

صحبتی با نائب امام زمان (ع) و ولیّ امر مسلمین

رهبر عزیزم! از آن روز که اندک شناختی به جایگاه شما پیدا کردم و روز به روز این شناخت بیشتر شد، مسئولیت هم نسبت به شما بیشتر شد. این را فهمیدم که در نظام الهی رفتار در قبال شما، همان رفتار در قبال امام زمان (ع) است و این را فهمیدم که مجوز شفاعت اهل بیت (ع) نسبت به من، در رضایت شما است، آقاجان! اگر رضایت شما نباشد، خدا و امام زمان (ع) هم از من راضی نیستند. می‌دانم که سرباز خوبی برای شما نبودم، اما سعی داشتم که هم خود و هم خانواده ام نسبت به اوامر شما مطیع باشند.

از آن روزی که شنیدم رضایت شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، خواستم من هم سهمی برای اجرای این فرمان داشته باشم و حال که توفیق جهاد در این عرصه قسمتم شده است، خدا را شاکر هستم و از خدا می‌خواهم که در این عرصه مؤثر و مفید باشم.

رهبر عزیزم، لبیک به فرمان شما همان تکبیر حج است، همان لبیک به رسول الله (ص) و همان لبیک یا حسین است و این را امام بزرگوار به ما یاد داد، چون ولایت فقیه همان ولایت رسول الله (ص) است. برایم دعا کنید و از من راضی باشید.

وصیتم به مسلمانان و مستضعفان

برداران و خواهران! انقلاب اسلامی یک پدیدۀ تاریخی و یک اتفاق اجتماعی نیست. این انقلاب یک انقلاب الهی و نورانی است. این انقلاب فقط متعلق به یک قشر خاص و ملت نیست، نه؛ انقلاب اسلامی موهبتی الهی است که خدا در این دنیا به بشریت ارزانی داشته. انقلاب اسلامی مقدمۀ همان حیات طیبه ای است که انبیاء و رسولان و تمام ادیان توحیدی به دنبال آن بودند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران