بجای «ردیف» بنویسید «سمفونی میرزاعبدالله»، بودجه میلیاردی بگیرید

بجای «ردیف» بنویسید «سمفونی میرزاعبدالله»، بودجه میلیاردی بگیرید

حسین علیزاده چندی پیش در مراسم رونمایی از آلبوم تصویری «چراغ افروخته» اثر علی‌اکبر شکارچی به بیان دیدگاه‌های خود درباره ردیف موسیقی دستگاهی ایران پرداخت.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، علی‌اکبر شکارچی هنرمندی است که اهل موسیقی او را به خوبی می‌شناسند و با نوای کمانچه و آوازهای لُری‌اش آشنا هستند. شکارچی در حدود 4 دهه فعالیت هنری‌اش آثاری منتشر کرده که هر کدام جای بحث بسیار دارند و برای نسل‌های جوان موسیقی ایران، آموزه‌های بسیاری در بر دارند.

شکارچی آخر هفته‌ای که گذشت اثری منتشر کرد که در تاریخ موسیقی ایران ماندگار خواهد بود. او ردیف‌های موسیقی ایرانی را با کمانچه‌اش نواخته و آنها را به صورت تصویری ضبط و منتشر کرده است. نام این مجموعه «چراغ افروخته» است.

مراسم رونمایی از این اثر ماندگار جمعه 17 دی 1395 در فرهنگسرای ارسباران برگزار شد. یکی از سخنرانان این مراسم حسین علیزاده بود. علیزاده در این مراسم صحبت‌هایی درباره ویژگی‌ها و جایگاه «ردیف‌های موسیقی دستگاهی ایران» بیان کرد.

حسین علیزاده در این مراسم این طور سخن گفت:

«ردیف» امشب عاملی برای دوستی و دیداری عاشقانه میان همه ما شده است. با این که در ایران برخوردی خشک با «ردیف» شده اما جمعی که امشب به این سالن آمده طراوت ویژه‌ای دارند. هر جامعه‌ای که بیشتر و بیشتر فرهنگ خود را بشناسد موفق‌تر خواهد بود.

جایگاه «ردیف موسیقی دستگاهی» در جامعه ما باید به مانند جایگاه ادبیات در جامعه باشد. به شرطی که درک و دریافتی که از ادبیات در جامعه هست درباره ردیف هم باشد. اما واقعیت این است که درک از موسیقی در جامعه معمولا ضعیف‌تر از ادبیات است. شاید بگویید اینگونه نیست. اما ما بحثمان بر سر عامه‌ی جامعه نیست و اتفاقا درک از موسیقی مشکلش با طیفی از جامعه است که روشنفکر یا فرهیخته نامیده می‌شوند.

از مسئولان فرهنگی انتظاری ندارم

برخی از دوستان از این مسئله گلایه داشتند که چرا در تهیه اثر «چراغ افروخته» ارگان‌های دولتی هیچ حمایتی نداشتند. باید بگویم که همیشه در مقابل این که از من می‌پرسند از مسئولان چه انتظاری دارید، می‌گویم هیچ! نباید هم انتظاری داشت. بعد از 40 سال نباید بیاییم و درددل کنیم و بگوییم نگذاشتند و نشد.

همین که امشب دور هم جمع شده‌ایم به این دلیل است که خودمان خواسته‌ایم. ما جزء مردم هستیم. همین که برنامه مجوز دارد و مسئولان فرهنگسرا به این خوبی در بین ما حضور دارند، ممنون هستیم. در هر صورت اگر منفی به همه چیز نگاه کنیم هیچ چیز را نخواهیم دید. همین که این فرهنگسرا و این سالنش به این کار اختصاص داده شده، خوب است. نباید بیشتر از این هم انتظاری داشت.

ارگان‌های دولتی برای «سمفونی میرزاعبدالله» یک میلیارد تومان بودجه اختصاص می‌دهند

اگر نام این اثر به جای «ردیف میرزاعبدالله»، «سمفونی میرزاعبدالله» بود الان از ارگان‌های دولتی و شهرداری می‌آمدند و 500 میلیون یا یک میلیارد تومان برایش بودجه اختصاص می‌دادند. در نهایت آنچه که منتشر می‌شد هم خیلی لازم نبود که شبیه ردیف باشد، مگر چیزهایی که به نام «سمفونی» می‌سازند شبیه سمفونی است؟!

کمی شوخی می‌کنم که فضا از حالت جدی بودن خارج شود؛ ردیف را هم باید همینگونه دید.

درباره ردیف باید بگویم که چون ریشه‌های فرهنگی دارد، موضوع اتحاد و یگانه شدن است. درست مانند زبان فارسی که آن را با تمام قواعدش یاد می‌گیریم. در هر جای دنیا که باشی وقتی زبان فارسی را می‌شنوی با تمام وجودت احساس آشنایی می‌کنی، حتی با خودت هم آشنا می‌شوی؛ چرا که از زمانی که چشم به دنیا گشوده‌ای همیشه با این زبان بوده‌ای. وقتی این زبان در قالب شعر و هنر جلوه می‌یابد جاودانگی‌اش از هر بیتی هویداست. «ردیف‌های میرزاعبدالله» یک نشان و قرارداد فرهنگی است.

هر جامعه ای که با ادبیات خودش پیوند داشته باشد با فرهنگ است. متاسفانه این‌روزها برنامه‌های رادیو و تلویزیون و حتی روزنامه‌ها غلط دیکته‌ای هم دارند. گوینده‌های تلویزیون و رادیو اصطلاحاتی به کار می‌برند که واقعا در شأن یک گوینده نیست. اصطلاحات کوچه بازاری وارد زبان فارسی شده و از زبانِ به اصطلاح فرهیختگان هم شنیده می‌شود. وقتی مشکل فرهنگی پیدا کنیم و درک درستی از ریشه‌های ادبی خودمان نداشته باشیم فارسی‌مان می‌شود چیزی که الان هست. آدم از چیزهایی که از رادیو و تلویزیون می‌شنود، خجالت می‌کشد.

زبان فارسی زبانی ایستا در دنیا است. تعداد کسانی که فارسی حرف می‌زنند زیاد نیست اما شاعران فارسی زبان را همه دنیا می‌شناسند و آثارشان به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. «ردیف» فرهنگ موسیقایی ماست حتی اگر نخواهیم ردیف بزنیم.

برخورد دانشگاه‌ها با «ردیف» را نمی‌پسندم / نوعی بی‌ادبی نسبت به «ردیف» وجود دارد

برخوردی که امروز در دانشگاه‌ها با ردیف می‌شود مورد پسند من نیست. «قبول ندارم» ادعای بزرگی است و از گفتنش پرهیز می‌کنم اما سلیقه من این نیست و محیط های دانشگاهی می‌توانند با آموزشگاه‌های معمولی سطح شهر تفاوت داشته باشند در حالی که اینگونه نیست و در همه این‌جاها برخوردی یکسان با ردیف می‌شود.

برخی مواقع دانشجویان با ردیف اینگونه برخورد می‌کنند که مانند بچه‌های دبستانی بعد از امتحان‌های پایان ترم جزوه‌ها را پاره می‌کنند و می‌گویند که از شر این راحت شدیم. انگار قرار بوده اینها را حفظ کنند و امتحان بدهند و تمام. این مسئله به این دلیل است که درک درستی از ردیف ندارند.

برای همین است که در جامعه امروز نوعی «بی‌ادبی»(مانند وقتی که شناختمان از ادبیاتمان ضعیف باشد) نسبت به «ردیف» هست. یعنی اگر ریشه فرهنگی موسیقایی ما نسبت به شناخت فرهنگ خودمان ضعیف باشد؛ مانند گویندگان رادیو تلویزیون می‌شویم که شبیه فارسی حرف نمی‌زنند.

نمی‌خواهم منفی نگاه کنم، این را هم باید بگویم که در حال حاضر موسیقی ایرانی پر از استعدادهای درخشان است و تعداد کسانی که الان در تهران و شهرستان‌ها در سن‌های مختلف در عرصه موسیقی فعال هستند بسیار بیشتر از دوران ماست و چنین چیزی در هیچ دوره‌ای سابقه نداشته است.

الان در هر خانه‌ای یک ساز وجود دارد و هرچقدر هم که جامعه از موسیقی منع می‌شود، استقبالش از این هنر بیشتر شده است. از این نظر خیلی خوشحال کننده است.
اما از این نظر که با این پتانسیل چه اتفاقی قرار است بیافتد، انتقادهایی قابل طرح کردن است. باید به این درک رسید که مسئله صرف خودِ ردیف نیست. ردیف موسیقی‌دان را با فرهنگ و تاریخش به صورت صوتی آشنا می‌کند و همین سرمایه معنوی یک هنرمند می‌شود.

ردیف برای تکرار کردن و حفظ کردن نیست. کسی که آدم خلاقی در موسیقی باشد کارش این نخواهد بود که فقط ردیف را حفظ کند و از صبح تا شب این‌ها را مرور کند. این هنر نیست و می‌شود گفت که آن شخص حافظه خوبی دارد. همه این‌ها به این بستگی دارد که با این عنصر فرهنگی چه برخوردی بکنیم و چه بهره‌ای از آن بگیریم.

ردیف مانند دیوان حافظ است

ردیف برای این است که ذهن هنرمند پرورده شود. ردیف مانند دیوان حافظ است. هیچ کس این ایراد را نمی‌گیرد که چقدر ما تفسیر حافظ داریم. هر سال چند تفسیر حافظ منتشر می‌شود و جالب این که جامعه همچنان این تفسیرها را طلب می‌کند و کسی نمی‌گوید حافظ دیگر بس است.

اگر شناخت از ردیف به سطحی برسد که شکل تدریس و برخورد با ردیف درست باشد، آن زمان است که هر روز باید یک «شکارچی» پیدا شود و این ردیف‌ها را ضبط و درک و دریافت و تفسیر خود را از این ردیف‌ها بیان کند.

ردیف چیز منجمندی نیست که همه این را حفظ کنند و بیایند با هم شاخ و شانه بکشند که ببین من این را حفظم و تو نیستی. به تاریخ هم نگاه کنید، کسانی که واقعا به ردیف مسلط بوده‌اند آدم‌های پُر و متواضعی بودند و هیچ وقت ادعایی نمی‌کردند. کسی ادعا می‌کند که تظاهر کند. ممکن است برخی‌ها ردیف را درس بدهند اما هر روز بروند و یک بخش را حفظ کنند و همان بخش را درس بدهند.

برخی مواقع شاگردان می‌پرسند که فلان مضراب را در فلان گوشه باید چند بار نواخت؛ مهم چند بار نواختن نیست. این مضراب‌ها و این کشش‌ها مطلق نیست و هر کسی می‌تواند درک خود را از آن داشته باشد. ما هیچ وقت از استاد شهنازی نپرسیدیم فلان کشش چقدر است. اگر هم می‌پرسیدیم جواب نمی‌داد. تقریبا هیچ‌کدام از استادانی که ردیف تدریس می‌کردند، هیچ توضیحی نمی‌دادند.

به جز استاد برومند که مقداری توضیح می‌دادند و همان توضیح‌ها را همین الان یک دانشجوی موسیقی هم می‌تواند بگوید و چیز چندان عجیب و غریبی نبود.
فقط همه وجودت باید می‌شد دو گوش و همه لحظات را باید حس می‌کردی؛ این کشش، این اشاره، این آکسان و هر چیزی که بود. بیان آن استاد چیزی بود که نباید توضیح می‌داد. درست مانند یک اثر هنری که شما می‌شنوی و درک خودت را از آن داری.

مرکز حفظ و اشاعه موسیقی اصولگرایان «ردیف» را زیاد کرد

در اینجا می‌خوام به تاثیر مرکز حفظ و اشاعه موسیقی بر ردیف اشاره کنم. این مرکز رنسانسی در موسیقی ما به وجود آورد. زمانی که جامعه تقریبا عاری از شناخت ردیف‌های موسیقی ایرانی شده بود، این مرکز تاسیس شد و استادان بزرگی دعوت شدند و شاگردانی هم از جاهای دیگر آمدند و به تدریس مشغول شدند. اتفاقا در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نکته‌ای منفی هم بود که بعدها تاثیرش را در جامعه نشان داد.

آن هم این بود که اصولگرایان ردیف زیاد شدند، یعنی مطلق‌گرایی نه از نگاه هنری و موسیقایی که از این نظر که مثلا گوشه‌ها را باید شمرد، یا گوشه‌ها را باید داخل صندوق گذاشت و بس و یکی یکی در آورد و هیچ چیزی غیر از این نیست. اگر هم هنرمندی حس شخصی خود را داشت کار او را مطلقا رد می‌کردند. به علت این که ردیف در محیط های آکادمیک تدریس می‌شد ولی نگاه آکادمیک به این ردیف بسیار عقب‌افتاده و زشت بود.

کسانی که در مرکز حفظ و اشاعه تدریس می‌کردند هیچ کدام شبیه هم نبودند و از نظر بیان موسیقی استقلال خود را داشتند. در عین حال این قدم بزرگ را برداشته بودند که در کنار هم قرار بگیرند و این ردیف را تدریس کنند و آن را برای نسل های بعدی حفظ کنند.

اما پرسش اینجاست که این چه اتفاقی بود که بعد از انقلاب ردیف به الگویی مطلق تبدیل شد و اگر شاگردی می‌آمد و می‌خواست در زمینه ردیف امتحان بدهد مانند این بود که وارد دادگاه انقلاب شده بود. اگر که این شاگرد در نواختنش حسی هم می‌داشت می‌گفتند که این ردیف نیست.

وقتی خودم امتحان ردیف دادم، نعل به نعل روایت آقای برومند را اجرا کردم اما من اجرا کردم و حس من در آن جاری بود. اگر این چنین نبود که من هم می‌شدم یک ضبط صوت که ردیف را به خوبی آقای برومند تکرار می‌کردم.

ردیف موسیقی ایرانی یا «لولو» برای رد کردنِ هر چیزی

این را یادمان باشد که نگاه کنیم که بعد از انقلاب آیا ردیف جایگاه خودش را از نظر معنوی و هنری پیدا کرد یا «لولو» شد. «لولو»یی که با آن می‌شود همه چیز را رد یا تایید کرد.

یادم هست زمانی در وزارت ارشاد فرارسید که به موسیقی پاپ آرام آرام داشتند مجوز می‌دادند، پای برخی از درخواست‌های مجوز برای انتشار آثار پاپ نوشته شده بود که «از ردیف میرزاعبدالله چیزی در این موسیقی نیست» و بر همین اساس آن اجرا یا آن آلبوم را رد می‌کردند و مجوز نمی‌گرفت.

یعنی اینقدر تعصب و کوته‌بینی نسبت به ردیف شد تا مدیری که در وزارت ارشاد نشسته بود و حتی ردیف هم بلد نبود، ایراد می‌گرفت که این ردیف نیست.

ردیف این نیست که آدم به خودش تکلیف کند که باید آن را یاد بگیرد. برای درک درست از ردیف باید عاشق بود. درست مانند علی‌اکبر شکارچی که من با او بسیار زندگی کرده‌ام.

خاطره‌ی کوهنوردی با علی‌اکبر شکارچی

یادم هست روزی به شکارچی گفتم من هر روز به کوه می‌روم و شما هم بیا برویم. گفت کدام کوه می‌روی، گفتم «درکه». گفت می‌آیم. رفتیم تا به سراشیبی رسیدیم و من به نفس نفس افتادم و شکارچی همواره جلوتر از من بود. بالاخره به بالای قله رسیدیم و چای خوردیم. شکارچی رو به من گفت: «این کوهیه که همیشه می‌آی! خُب می‌گفتی با دمپایی بیام، نیازی به کفش کوهنوردی نبود».

چیزی که ثمره امشب است فقط به خاطر ردیف میرزاعبدالله نیست؛ بلکه به خاطر خودِ شکارچی است. جلسه‌های اینگونه بسیار برگزار شده اما هیچ‌کدام موجی که امشب دارد را نداشته‌اند. در جامعه ایران برای تعریف خانواده باید به خانواده شکارچی اشاره کرد. این خانواده خانه‌ای دارند که همه آجرهایش را با هم و با زحمت چیده‌اند.

این بنای زیبا با معمار و کارگر ساختمان ساخته نشده و زیبایی که در ساختمانشان هست در ردیف‌نوازی شکارچی هم جاری است.

هیچ چیز جدی نیست شما هم جدی نگیرید

در صحبت‌هایم زیاد شوخی کردم، شاید در جلسه‌ای که برای ردیف است باید جدی‌تر بود. اما فکر می‌کنم که در زندگی هیچ چیزی جدی نیست و شما هم جدی نگیرید.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران