عروج ققنوسان از زیر کوه آوار و آتشفشان گدازه
حالا از عروج عاشقانه ۱۶ شهید آتشنشان تهران در حادثه پلاسکو بیش از ۱۰ روز میگذرد و شنبهشب گذشته، اهالی رسانه به همت مرکز ارتباطات شهرداری تهران برای تسلیت به آتشنشانان تهران در ایستگاههای آتشنشانی حضور یافتند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، حالا از آوارگی پلاسکوی 54ساله بیش از 10روز میگذرد؛ 10روزی که موجب شد پلاسکوی 54 ساله خبر اول کشورمان شود.
بنای پلاسکو اگر چه با بیش از 5 دهه قدمت، عنوان نخستین بنای بلندمرتبه با اسکلت فلزی را یدک میکشید اما حالا پلاسکو با نبودنش گویی بیش از گذشته نامی شده است؛ پلاسکو امروز نامی به نام «مشهد شهدای آتشنشانی» شده است که از جان خویش گذشتند تا به مال و جان شهروندان تهرانی و ساکنان پلاسکو گزندی نخورد.
پلاسکو اگر چه بنایی مستحکم و مقاوم داشت، اما ساعاتی آتش افتاده بر دل پلاسکو نشان داد که مستحکمترین بناها هم نمیتوانند به مانایی خود ببالند. پلاسکو بعد از 3 ساعت و اطفای در آستانه پایان، فروریخت تا شاهدمثالی باشد برای ضرورت توجه بیشتر به ایمنی بناهایی که آبی آسمان را میخراشند و به قد و قامت و استحکام نامی میشوند.
ایمنی در شهر اگر فرهنگی خودخواسته نشود اتصال یک سیم برق، یا بارقهای از آتشی میتواند بنایی را که با هزینهکردی معقول، سامان میافت، فروریزد تا اوج زیانکاری انسان گریبانگیرش شود.
پلاسکو آوار شد و با خود آتشنشانانی را به کام آوار کشاند که قرار است همواره به رسالت شغلشان، دل به آتش بزنند و آتش را بخوابانند و پیروز و سرافراز به آغوش دوستان و خانوادهشان بازگردند.
حالا ده روز است که تهران غمدار شهادت آتشنشانانی است که به شوق خدمت، به کسوت آتشنشانی مفتخر شدند و بیمهابا دل به آتش زدند، اما آوار و گدازه، خاک و آتش، آنها را با خود فروبرد و هر بادی بر داغ تنشان افزود و هیچ آبی حرارت فروافتاده بر پیکرشان را خنکا نداشت.
16 آتشنشان در ویل آتشین پلاسکو ماندند تا پلاسکو و نامش از حضیض مادیات به عزیز مشهد شهدای آتشنشان برسد.
همین نامآوری جدید پلاسکو موجب شده است آتشنشانان تهران اگر چه در فراغ 16 یار و همکار و رفیق و حبیبشان دردمندند اما آتشنشان تهرانی، افتخار شهادت رفقایش را بر ناصیه خویش بیند و مردم، احترامی دوچندان بر آنها بگذارند و پای قصه عظمت پرگذشتشان بنشینند.
16 آتشنشان تهران برای خاموش کردن آتش افتاده بر پلاسکو رفتند، اما رفتن بیبازگشتشان آتشی بر وجود یاران ماندهشان انداخته است؛ آتشی که در گفتوگو با هر یک از آتشنشانان مانده از حادثه، گُر میگیرد و بغضشان را میترکاند. بغض و اشکی در نبود یارانشان.
شامگاه شنبه گذشته به دعوت مرکز ارتباطات و امور بینالملل شهرداری تهران، خبرنگاران دعوت شدند تا با حضور در برخی ایستگاههای آتشنشانی تهران ضمن تقدیر و تجلیل یاد شهیدان آتشنشان، با همکاران آتشنشانان شهید دیداری داشته باشند و ضمن خداقوت به آنها تسلی دهنده غم آنها باشند.
مردم چشمانتظار دولتیها برای شهید خطاب کردن شهدای آتشنشان ننشستند
ایستگاه یک آتشنشانی تهران در میدان حسنآباد وارث یاد و نام و خاطر سه شهید پلاسکو است. این ایستگاه در تقدیم آتشنشانان شهید یکهتاز بوده و تنها ایستگاهی است که سه شهید حادثه پلاسکو را در تقویم حادثه پلاسکو دارد.
از همان ابتدای حضور در این ایستگاه، همنوایی مردم و کسبه محل با شهیدان آتشنشان و آتشنشانان حماسهساز پلاسکو خودنمایی میکند. مردم آتشنشانان را به مهر نواختهاند و همراه آنها بودهاند و خواهند بود. هر کس و گروهی به متنی و اعلامیهای با آتشنشانان همراهی کرده است.
اگر چه دیوارهای پلاسکو فروریخت، اما در دو سوی ورودی ایستگاه یک آتشنشانی تهران، حالا از اعلامیههای تسلیت، دیوارهایی ایجاد شده است؛ دیوارهایی که شجاعت و مردانگی و ایثار و شهادت آتشنشانان را فریاد میزند.
بلندگوی ایستگاه به صدا درمیآید «کلیه پرسنل به محوطه» و دقیقهای نمیگذرد که آتشنشانان حاضر در ایستگاه به خط شده به استقبال میایستند.
«محسن روحانی»، «فریدون علیتبار» و «محمد آقایی» سه شهیدی هستند که در عملیات این ایستگاه در حادثه پلاسکو از جان خویش گذشتند تا دیگرانی جان نبازند.
بسیاری از کاسبان پلاسکو که واهمه نجات مالشان را داشتهاند و مردم کنجکاوی که در پی آتش پلاسکو خود را به داخل ساختمان رساندهبودند، حالا سلامتی و نجاتشان را مدیون آتشنشانانی میدانند که لحظههای کوتاه مجال برای نجات جان خویش را، وقف نجات جان شهروندانی کردند که ناسنجیده و بیمهابا خود را تا طبقات ششم ساختمانی رسانده بودند که آوارگی طبقات و فرو افتادن یک به یک سقفها بر یکدیگر، هر چیزی را زیر سنگینی خود خُرد کرد و جان 16 آتشنشان و 4 شهروند را گرفت.
حالا غم غریبی، آتشنشانان جان به در برده از حادثه پلاسکو را در خود فرو برده است.
«علی ایزدی» یکی از آتشنشانانی است که حالا ده روز است با خاطره حادثه و یاد رفیقان شهیدش دقایق و لحظات را میگذراند.
علی خود میگوید که فقط با خاطر دوستان شهیدش روزها را میگذراند. میگوید حالا با رفتن دوستان شهیدم وضعیت خانواده آنها چگونه هست و چگونه خواهد بود؟ به هر کجای ایستگاه نگاه میکنم یاد و خاطر نبودنشان همراهم هست.
حالا برای او محوطه ایستگاه و اتاق و تختها همه یادآور دوستان شهیدش است.
علی همان روز اول در قالب گروه عملیاتی اطفای حریق به پلاسکو اعزام شده است. در طبقات هفتم و هشتم بوده است که سقفها یکی یکی آوار میشوند و راه پلهها از بین میروند.
آنچه ما در فیلمهای اکشن و هالیوودی دیدهایم و هیجانزده شدهایم برای علی و دوستانش در عالم واقع رخ داده است. آنچه برای ما پلان و سکانسهای فیلمی هالیوودی است، برای علی ایزدی و بسیاری دیگر از آتشنشانانی که از پلاسکو جان به در بردهاند، حالا تبدیل به خاطره و تجربه شده است؛ تجربه و خاطرهای که فقط تلخی برای او داشته است. علی اگر چه از مهلکه پلاسکو جان به در برده است، اما کامش از شهادت یاران و همکارانش تلخ تلخ است.
حالا از روز تلخ حادثه آتش و آوار پلاسکو 10 روز گذشته است اما علی میگوید از همان روز اول یک چشممان خون است و چشم دیگرمان اشک.
از مغازهدارانی میگوید که خود را به ساختمان رسانده بودهاند. میگوید: میگفتیم میسوزید، نروید، اما توجه نمیکردند.
علی متاثر از شهید فریدون علیتبار یاد میکند که روز حادثه از امتحان دانشگاه آمده بود. رویش سفید و تر و تمیز بود. به شوخی دست سیاهم را به صورتش کشیدم.
علی میگوید بعد حدود سه ساعت تلاش محسن روحانی استراحت کوتاهی کرد و آب خنکی خورد و گفت میروم. فریدون هم راهی شد.
آتش به پایان کار خود رسیده بوده و کار لکهبرداری آتش در حال انجام بوده است. علی در طبقه 11 بوده و شعله زنی انجام میشده است.
خود میگوید در مرحله لکهگیری بودیم؛ تا سقف جنس بود؛ هر کجا را خاموش میکردیم دوباره آتش گویی گر میگرفت. آوار که آمد سر و شانه سمت راست من را گرفت. ما در کنار دیوار بودیم. با همان آوار اول بسیاری از همکارانمان زیر آوار ماندند.
دستگاههایمان را باز کردیم. خودم و زن و بچهام را به خدا سپردم. گویا رفیقم «حمید صمدی» کتفش شکسته بود. پلههای عریض پلاسکو حالا آوار شده بود و راهی به پائین هم نبود. به سختی پائین میرفتیم. ساختمان از داخل تخریب شده بود و بعد از این مرحله بود که ساختمان از بیرون هم فروریخت.
«علی ایزدی» در معجزهای از پلاسکو و آوار مرگآفرینش جان به در برده است، اما غصه رفقایش با اوست. با تاثر از شهید محسن روحانی میگوید و «مهسا» دختر 5 ساله اش که چشم به راه پدر مانده است. از شهید محمد آقایی میگوید و «آنا» دختر 2سالهای که هنوز شهد شیرینزبانیش برای پدر مانده بوده است.
شهیدان آتشنشان در پلاسکو جان باختند، اما باید کاری کرد که دغدغه آتشنشانان و خانوادههایشان کمتر شود.
علی ایزدی در همین خصوص میگوید قبل از تحریمها آموزش و تجهیزات بهتر بوده است، اما تحریم غرب حتی در امکانات آموزشی و تجهیزات آتشنشانی هم پلیدی خود را نشان داده است.
از شرایط کاری و استخدامی هم که میپرسم خواستار اجرای دقیق قانون مشاغل سختی برای آتشنشانان است و برداشته شدن حداقل سن 50سال برای بازنشستگی آتشنشانان.
از جمع آتشنشانان جدا میشوم. در خروج بار دیگر متن پارچهنوشتههای مردمی را مرور میکنم. مردم چشمانتظار حکم بنیاد شهید و گذر از هزارتوی ادرات دولتی ننشستهاند برای شهید خطاب کردن شهدای آتشنشان. همه شهادت شهیدان آتشنشان را تبریک و تسلیت گفتهاند. شهدای آتشنشان مهر تایید مردم را بر شهادتشان دریافت کردهاند.
گرفتاری میان آتش و آوار و فنس فولادی
ایستگاه 28 آتشنشانی تهران هم دو شهید در ساختمان پلاسکو تقدیم کرده است؛ «مجتبی کوهی» و «حامد هوایی».
مجید غلامی معاون فرمانده ایستگاه که روز حادثه در عملیات اطفا حضورداشته است از شهدای ایستگاه خود میگوید. میگوید که سی سالشان بود و اشک مجال نمیدهد ادامه دهد.
از این میگوید برخی حاضران به اخطارهایمان توجه نمیکردند. تا طبقات 9 بالا رفته بود و به خاطر دارد که نور فلاش خانم عکاسی راه پلهها را روشن میکرد. میگوید وقتی آوار شد خواستیم از پنجرهها خارج شویم. پنجرهها به فنس فولادی مسدود شده بود. ضربههای کپسول اطفای حریق موفق به گشایش فنسها نمیشود.
میگوید پتکی آوردیم و با ضربات پتک از پنجره راهی به بیرون باز شد.
5 نفر از همین پنجره خارج میشوند و مجید و 4 نفر دیگر هم در ادامه از پنجره خارج میشوند.
خدمت با 40 درصد نیروی انسانی کمتر
این ایستگاه در سه شیفت 11نفری فعالیت دارد. از استاندارد جهانی تعداد نفرات میپرسم. 18نفر استاندارد نفرات یک شیفت این ایستگاه است که با وجود 11نفر یعنی چیزی حدود 40درصد کمتر از استاندارد جهانی فعالیت دارد.
شهید حامد هوایی مجرد بوده است و شهید مجتبی کوهی که فقط دوماه قبلتر به این ایستگاه آمده بوده است، دختری یک و نیم ساله دارد. دختری که با شیرینزبانیش دل مجتبی غنج میرفته و حالا بیتاب پدری است که هر بار با پایان شیفت خدمتش، گرما و شعف را به خانه میبرده است.
مجید غلامی معاون فرمانده ایستگاه از این میگوید که ما بیش از آنچه در خانه باشیم و خانواده را ببینیم، همکارانمان را میدیدیم و این گونه با یکدیگر خانوادهای بودهایم.
خانوادهای در ایستگاه 28 آتشنشانی تهران. از آمادگی نیروهای ایستگاه و پرخطر بودن حیطه عملیات ایستگاه میگوید. او خود به معجزهای از آوار پلاسکو در امان مانده و در این چند روز هیچگاه قادر نشده است سری حتی به پلاسکو بزند.
مجید از بیمبالاتیها در جامعه گلهمند است.
میگوید: هر چیزی اصولی دارد که اگر رعایت نکنیم با ضرر تمام میشود. از دو رشته سیم برق وقتی بار زیادی گرفته شود منجر به اتصالی و آتشسوزی میشود. بدی ما انسانها این است که حلال و حرام را نمیشناسیم. در پلاسکو هم اصول را رعایت نکرده بودند. نه به فکر خودشان بودند و نه به فکر شهروندان.
مجید میگوید هر چیزی حقیقتی دارد و حقیقت زلزله این است که وقتی میآید میمیریم. آتشنشانی هم همراه با خطر است.
از بیمبالاتی شهروندان گلهمند است که موجب خطر جانی برای آتشنشانان میشوند. از شهدای پیشین آتشنشانی یاد میکند که بیمبالاتی برخی شهروندان بلای جانشان شده است. از شهید سلیم ابراهیمی که برق دزدی شهروندی عامل شهادتش شده است و یاد میکند از شهید خورشیدفر و شهید امید عباسی که هر یک به بیمبالاتی افرادی جان خود را از دست دادهاند.
مجید غلامی 13سال سابقه فعالیت در آتشنشانی دارد و محکم بودن و اقتدار را برای آتشنشانان ضروری میداند.
از تعداد افراد شیفت که میپرسیم، او هم از بودن 11آتشنشان به جای 18 آتشنشان در شیفتهای ایستگاه میگوید و از اینکه در محل حادثه، تحمل استرس و انجام کار پرتلاش، توان آتشنشانها را زود میگیرد و این جاها هست که اهمیت تعداد استاندارد بودن افراد گروه خودنمایی میکند.
از تجهیز پرسنل ایستگاه به لباس ضدحریق میپرسم. با تاکید بر اینکه لباسهای موجودشان تا حدی قابلیت ضدحریق دارد تاکید میکند که لباس ضد حریق به معنی واقعیش در اینگونه ایستگاهها نیازی نیست، چرا که بیش از چند دقیقه نمیتوان در آنها حضورداشت و مخصوص عملیاتی کوتاه و درآتشهای مهیب است که مثلا قرار شود آتشنشانی دل به آتش بزند و شیری را ببندد.
همکارانی که میگویند کاش ما شهید شدهبودیم
اما ایستگاه بعدی که خبرنگاران بازدید کردند و به آتشنشانانش تسلیت و خداقوت گفتند ایستگاه 13 بعثت بود.
شهید رضا نظری و شهید رضا شفیعی دو شهید این ایستگاه هستند که در جریان عملیات ساختمان پلاسکو شهد شهادت خدمت به مردم را نوشیدند.
«محمدمهدی خانمحمدی» رئیس ایستگاه در سخنانی از همکاران شهیدش یاد میکند. از غصه همکارانش در فراغ شهیدان میگوید. هر یک از همکارانمان میگویند که چرا این دو؟ کاش ما شهید شدهبودیم.
خانمحمدی از این میگوید که کاش با همت مسئولان و مردم ایمنی شهر بیشتر شود تا شاهد چنین اتفاقاتی نشویم.
قدردان مردم است. مردمی که مهربانانه با حضور در ایستگاه، تلخی جای خالی همکارانشان را کم کردند و تسلایشان دادند.
محسن بابایی از نجاتیافتگان حادثه پلاسکو در ایستگاه 13 هم از جای خالی دوستان شهیدش می گوید و غصهای که بر دلش سنگینی میکند.
شهید نظری جوان 22سالهای بوده است که تنها یک سال سابقه خدمت در آتشنشانی داشته است. او حالا و در عنفوان جوانی مدال نورانی شهادت برسینهاش نقش بسته است.
شهید رضا شفیعی جوان 27ساله هم فقط دو ماه مانده بوده است که شاهدامادی شود برازنده و رشکبرانگیز و بهار 96 ازدواجش، در زمستان 95 خزان شده است.
آخرین خداحافظی مدیر منطقه 2 عملیات آتشنشانی
ایستگاهی دیگر که برای سرسلامتی و تسلی خاطرشان و خداقوت بر همت و عظمشان میرویم، ایستگاه 49 است. ساعت یک بامداد است و حالا در ایستگاه 49 از دلاورمردی شهید امینی سخن گفته میشود.
شهید علی امینی، مدیر منطقه 2 عملیات آتشنشانی بوده است. آتشنشانی استخوان خرد کرده از ایستگاه 49 آتشنشانی که با بیش از 50سال سن در آخرین سال خدمتش و آستانه بازنشستگی بوده است.
شهرام گیلآبادی رئیس مرکز ارتباطات و امور بینالملل شهرداری تهران که امشب شهردار شب هم هست در این بازدید همراه خبرنگاران است. با تأثر از آخرین خداحافظی شهید امینی با او و شوشتری از مدیران شهرداری میگوید. خداحافظی که شاید آخرین خداحافظی شهید امینی در زندگی دنیاییش بوده است.
شهید امینی خداحافظی میکند و ساعتی دیگر در انبوهی از آتش و آوار جان خود را فدای ایمنی شهری میکند که امالقرای جهان اسلام است.
شهید امینی 10بهمن روز تولدش بوده است و اگر میبود حالا جشن تولد او را همکارانش و خانوادهاش برگزار میکردند و اگر اشکی بر چشمی میبود، اشک شوق شادی او و همکارانش بود نه اشک فراغ و وداع.
آخرین مجال برای دوستی با شهید داداشی
آخرین ایستگاهی هم که با حضور دوستان و همکاران رسانهای برای تسلای خاطر آتشنشانانش حضور مییابیم ایستگاه 46 است. ایستگاهی که در روز حادثه پلاسکو برای آخرین بار شهید امیرحسین داداشی عازم عملیات شد اما آخرین خاطره او و همکارانش ثبت شد. همکاران او دیگر مجالی نیافتند تا با شهید همنوا شوند. امیرحسین جوان 28ساله جان در طبق اخلاص نهاد و به آتش و آوار زد تا شاید گزندی بر شهروندی نیفتد.
حالا بر شهدای آتشنشان تهران 16شهید اضافه شده است. شهدایی که هر یک دوستانی دارند و خانوادههایی و فرزندانی که ده روز است سهمشان از بیحضوری فرزندشان، مردشان و یا پدرشان اشک و نابه شده است. مردان مردی که حالا میبودند اگر افرادی و سازمانهایی هر یک به وظیفه خود برای ایمنی پلاسکو عمل کرده بودند و از پول و وقت و همت و پیگیری چیزی کم نمیگذاشتند تا پلاسکو آواری شود که هزاران هزینه بیشتر برای جبران فقدان میخواهد؛ فقدانی که دیگر با هیچ همتی جبران نخواهد شد.
شادی روح تمامی شهدا صلوات
انتهای پیام/