وقتی معجون بد تحویل می‌گیریم!

وقتی معجون بد تحویل می‌گیریم!

مدیوم تلویزیون را با سینما که اشتباه می‌گیریم و اصلا برای سینما فیلم نمی‌سازیم می‌شود آزاد به قید شرط حسین شهابی. کارگردان مخاطبش را در نادانستگی قرار می‌دهد و فیلم را بدون پایان تمام می‌کند. لابد قرار است همه چیز درست شود.باید اینطور فکر کنیم.

خبرگزاری تسنیم-سید سعید هاشم‌زاده:

وقتی مدیوم تلویزیون را با سینما اشتباه می‌گیریم و اصلا برای سینما فیلم نمی‌سازیم می‌شود آزاد به قید شرط حسین شهابی. بسیاری به احترام آثار قبلی او به این اثر نیز امید زیادی داشتند. نمی‌دانم چه اتفاقی در آثار متاخر سینمای ایران افتاده است که مقوله داستان اینقدر دست کم قرار می‌گیرد و حتی داوران و بازبینان فجر هم به آن اهمیتی نمی‌دهند.

امیر جعفری در آزاد به قید شرط نقش پدری را بازی می‌کند که ده سال زندانی بوده و حالا باید مراقب رفتارش باشد تا یکسال آزادی مشروطش به پایان برسد، اما تازه مشکلاتش شروع می‌شود، مشکلاتش با شوهر زن سابقش، با داماد جدیدش، با دختری که هم بندش در زندان برای او نامه داده و غیره. تمام این مواجهه ها می تواند داستانی پویا را شامل شود اما مشکل اساسی اینجاست که کدام مبنای اصلی درام است و کدامیک می‌توانند به آن شاخ و برگ بدهند؟ مهم‌ترین مشکل فیلم شروع شدن این داستان از دقیقه 45 است، فیلم تا این دقیقه فقط به شرح و توضیح موقعیت می‌پردازد نه به گره و قلاب اول که تماشاگر را میخکوب کند و از همینجاست که چینش بد داستانک‌ها دومینو وار فیلم را به سمت سقوط می‌‎کشاند.

از جمله مسائلی که در فیلم به چشم می‌آید ترکیب لحن‌ها و شخصیت‌هایی است که هر طور با منطق داستان دست و پنجه نرم می‌کنیم نمی‌توانیم آن‌ها را بفهمیم. لحن فیلم گاهی به سمت و سوی ملودرام‌های سوزناک دهه 60 می‌رود، گاهی به سمت لوتی منشی جاری و ساری در آثار متاخر کیمیایی که تصنعی است و ررنگ و بویی از حال حاضر ندارد، گاهی نیز می شود داستان عاشقانه ای نافرجام و در نهایت هیچ کدام از اینها رنگ و بویی نمی‌گیرند که در اثر بتوان به حس آن تکیه کرد. در نتیجه‌گیری کار اینها همگی رنگ می بازند و به پیش از انقلاب باز می‌گردیم، کتک کاری، ضد و خورد و بعد لوتی‌گری با پیام اخلاقی اینکه قانون‌های درست نانوشته زیادی مثل کتک زدن شخصیت شر داستان وجود دارد و احیانا خدایی هست و حق را هم می‌گیرد.

مورد دیگری که حسین شهابی در آن با بیننده شوخی کرده است، کاراکتر فاحشه‌ایست که با لباس قرمز وارد می‌شود، توبه می‌کند و باز برای جبران لوتی‌گری کاراکتر اصلی لباس قرمز را بر تن می‌کند. گذشته از پرداخت غلو شده و نمادین رنگ‌ها و باز استفاده از رنگ قرمز جیغ در نشان دادن یک قشر، زیرا کارگردان توانایی ساختن کاراکتری را ندارد و به ظاهر بسنده می کند، کاری که او بعد از توبه کردن برای لوتی داستانمان انجام می دهد، چه است؟ یک اغواگری یا یک جبران؟ نمی دانیم. کارگردان هم ما را در همین نادانستگی قرار می‌دهد و فیلم را بدون پایان تمام می کند با پیش فرض‌هایی که به شاید قرار است به مخاطب بگوید: همه چیز درست میشود! اما این سینما نیست.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران