گربه شرودینگر در جعبه سیاه آلبرت عزیز

گربه شرودینگر در جعبه سیاه آلبرت عزیز

«نسبیت خاص» گامی برای رسیدن به اسلوب‌های نمایشنامه علمی است، نمایشنامه‌هایی که در ایران مغفول مانده‌اند و می‌توانند چارچوب‌های نوشتاری و اجرای تئاتر را دستخوش تغییر کنند.

باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا» - احسان زیورعالم

دختری عشق را ورای آن همه اعداد و حروف یونانی درک کرده است. او فارغ از جهان فیزیکی، عشق را در متافیزیک یافته است؛ اما عشق در بزنگاه کشف رابطه این دو ساحت گم می‌شود. یک جسم فیزیکی در امری متافیزیکی مفقود می‌شود تا دختر داستان در اعماق اقیانوس‌ها گم شود. این نیز میان جهان فیزیکی آب‌ها و نظریه سیاهچاله‌ها در اعماق اقیانوس در بستری متافیزیکی فاصله‌ای خلق می‌کند. این مفهومی است که «نسبیت خاص» در ساحت نمایش قصد دارد متبادر کند و ما را به این فکر وادارد که آیا عشق قانونمند است؟ آیا دترمینیسم نیوتنی می‌تواند آن را قابل‌پیش‌بینی کند.

«نسبیت خاص» عنوان یک نظریه فیزیکی است، محصول اندیشه آلبرت انیشتین مبنی بر نقض مکانیک کلاسیک در دو ساحت:

  1. قوانین فیزیک برای همه ناظران در دستگاه مرجع لخت نسبت به یکدیگر ثابت هستند.
  2. سرعت نور در خلاء برای همه ناظران، صرف نظر از حرکت نسبیشان و یا حرکت منبع تولید کننده نور، ثابت است.

حال قرار است این دو نقض در «نسبیت خاص» و در قالب مونولوگی عاشقانه عرضه شود. دانشجوی فیزیک دلباخته استاد خود می‌شود. او دلباختگی خود را وابسته به فیزیک و از منظر بیولوژیکی، شیمی می‌داند؛ اما همان طور که نظریه آشوب معتقد است چیزهایی در دنیا هستند که قابلیت محاسبه ندارند، او بدین نقطه می‌رسد. میان مفاهیمی چون عشق و نفرت نمی‌تواند تعادل فیزیکی ایجاد کند. در گیرودار اثبات راه‌حلی چیزی است که نمی‌تواند از پسش برآید و در آستانه رد یا پذیرش آن عزیزش را از دست می‌دهد. استاد در هواپیمای 370 خطوط مالزی ناپدید می‌شود تا دختر به این نتیجه برسد که سیاهچاله‌ها در اقیانوس نیز وجود دارند.

نمایش «نسبیت خاص» محصول مشترک سمانه‌ زندی‌نژاد و بهار کاتوزی، اثری است که این روزها در غرب از آن به عنوان Scientific Drama نام می‌برند. نمایش‌هایی که پایه و بنیادشان در اصول و نظریات علمی است و در آن کارگردان یا نویسنده تمایل دارد چارچوب اثر را برمبنای علم بنا کند. آثار نویسندگان شاخصی چون تام استوپارد یا مایکل فرین که درگیرانه در حوزه فیزیک به روایت دراماتیک مشغولند، نمونه‌های خوبی برای درک بهتر گونه‌های علمی نمایش است.

در حالی که بستر تئاتر ایران از حضور نمایش‌های علمی تهی است، «نسبیت خاص» یک اتفاق مبارک است که البته به واسطه کوچک بودنش نمی‌توان توقع داشت رسالت عظیمی را به سر منزل مقصود برساند. «نسبیت خاص» یک تلاش است برای آغاز. نمایش یک مونولوگ است با بازی بهار کاتوزی، نویسنده اثر. کاتوزی در تلاش است در نمایش خود با دست‌مایه قرار دادن مفاهیمی برآمده از فیزیک آن را با شرایط متغیر خود در مواجهه با یک رابطه عاشقانه تشریح کند. او وضعیت خود را به شرایط نسبیت خاص تشبیه می‌کند که کلیت اثر است؛ اما در جزییات موارد دیگری نیز نمود پیدا می‌کند.

آنچه کاتوزی به ما نشان می‌دهد تلفیق علم و درام است. تا بدین جای کار جسارت نویسنده ستودنی است؛ اما علم در چارچوب درام رسوخ پیدا نمی‌کند. نمایش سادگی خود را حفظ می‌کند و نمی‌تواند در شیوه روایی دستخوش شکست شود. برای مثال نمایش در یک موقعیت از «گربه شرودینگر» مثال می‌آورد که خود می‌تواند تبدیل به یک ساختار روایی شود. آنچه شرودینگر در تناقض‌آمیز بودن وضعیت ذرات در فیزیک کوانتوم شرح می‌دهد، می‌تواند دستمایه خوبی برای روایت باشد، چیزی شبیه راوی کاذب یا حتی نمونه جذابی چون روایت راشمون‌وار. 

با این حال نمایشنامه «نسبیت خاص» خود را درگیر این چارچوب‌ها نمی‌کند. متن اثر تمایلی ندارد ساختارشکن باشد و به آرامی در همان فضای متون مدرن تنفس می‌کند. از همین رو روایت خطی دارد، گره‌گشایی و گره‌افکنی کلاسیک دارد و حتی لفاظ نمی‌شود. سادگی کلام به اجرا نیز رسوخ می‌کند. همه چیز در یک لپ‌تاپ و سه پرده سفید خلاصه می‌شود. مکان نیز براساس این اشیا جلسه دفاعیه فیزیکدان عاشق ماست. از هر پرده یک تصویر مجزا پخش می‌شود. پرده میانی به مسائل فیزیکی اختصاص دارد و پرده چپ و راست به تصاویری ذهنی و سوبژکتیو. این تصاویر ذهنی عموماً مربوط به گذشته هستند و جهان را از دریچه دید شخصیت نمایش ارائه می‌کند.

زمانی که شخصیت فیزیکدان از سیاهچاله‌ها، فضا-زمان و نسبیت خاص صحبت می‌کند بی‌شک پای چیزی به نام جهان‌های موازی نیز باز می‌شود. در این وضعیت مخاطب با سه پرده روبه‌روست که می‌تواند این انتظار را به وجود آورد که مفهوم جهان موازی برایش به تصویر کشیده شود؛ اما چنین نمی‌شود. اجرا در سطح همان مونولوگ ساده در روایت باقی می‌ماند. سعی نمی‌کند ساختاری را دستکاری کند. این نادیده گرفتن برآمده از متن است؛ چون قرار نیست متن آن چنان خودش را درگیر چارچوب‌ها کند. تنها می‌خواهد یک داستان عاشقانه را نقل کند و در انتهای آن یک فکر در سر مخاطب بکارد؛ اینکه عشق می‌توانست محاسبه شود و گویی شدنی نیست. به هیچ عنوان با اثری پست‌مدرن روبه‌رو نیستیم که حتی قطعیت و مشروعیت آنچه روایت می‌کند را زیر سؤال برد. «نسبیت خاص» برخلاف آثار پست‌مدرن احکام خود را قطعی می‌داند و سرگشتگی چندانی ندارد.

پس ما چندان هم با یک نمایش علمی مواجه نیستم؛ بلکه بیشتر با قرائتی رومانتیک از علم روبه‌روییم و از این منظر شاید بتوان کار را با نگاه گوته و هم مسلکانش قیاس کرد. این قیاس نیز اشتباه است؛ چون نمایش چندان خود را درگیر تخیل نمی‌کند و همه چیز در همان سطح باورپذیر آثار مدرن ایرانی باقی می‌ماند.

با این حال تلاش سمانه‌ زندی‌نژاد و بهار کاتوزی برای باز کردن پای فیزیک به جهان نمایش ایران ستودنی است و شاید در آینده با روی صحنه رفتن آثاری چون «آرکادیا» از تام استوپارد یا «کپنهاگ» از مایکل فرین دروازه عظیم علم بر جهان دراماتیک ایرانی نیز گشوده‌تر شود.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران