نمایش‌هایی که قصه‌گو نیستند

نمایش‌هایی که قصه‌گو نیستند

جشنواره اخیر تئاترمملو از نمایش‌هایی است که با یک پرولوگ بی‌هدف آغاز می‌شدند و از قضا پرولوگ نمایش را فلج می‌کرد. مشخص نیست این شیوه روایی از کجا وارد ادبیات نمایشی ایران شده است.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

دوازدهمین جشنواره تئاتر بسیج روز گذشته در حالی با شهر بندرعباس وداع کرد که برخی نکته‌های مهمش چندان در هیاهوی هنرمندان به چشم نیامد و داوران نیز در جایی از آنها سخن به میان نیاوردند. شاید تنها در گفتاری کوتاه با دکتر سعید اسدی در یکی از نکات به توافق رسیدیم و آن هم فرم روایی بود که نویسندگان نمایشنامه اتخاذ کرده بودند.

با نگاهی اجمالی به آثاری که  روی صحنه رفت می‌توان نوشت که ساختار روایی این آثار به یک شکل است. همه با یک مونولوگ یا قابی برآمده از میانه نمایش آغاز می‌شوند. بازیگران بخشی از نمایش  را - که می‌تواند کلیت آن باشد-  رو به مخاطب نقل می‌کنند. خود را به مخاطب معرفی می‌کنند و مخاطب ناگهان با بسته‌بندی اطلاعات به استقبال نمایش می‌رود. نمایشی که قرار است چیزی فراتر از این بسته به ما ارائه دهد که در نهایت چنین نمی‌شود.

به عبارت دیگر، شیوه روایی به کارگرفته شده توسط این گروه‌ها به نحوی است که خلاصه یک نمایش در همان ابتدا روی صحنه نمایش داده می‌شود و در این میان مخاطب قرار است بفهمد آنتاگونیست و پروتاگونیست کیست و اینان به چه می‌اندیشند و قرار است درگیر چه کنشی شوند؛ اما در نهایت بدنه نمایش چیزی جز دیالوگ‌هایی بدون هدف نیست.

این در حالی است که در یک اثر دراماتیک کلاسیک این کنش است که بر دیالوگ چیره‌ می‌شود. به عبارتی اگر این اصل را بپذیریم که در ساختار ارسطویی طرح بر شخصیت رجحان دارد، پس طرح به عنوان هسته اصلی نمایش در کنش نمود پیدا می‌کند نه در حرف زدن شخصیت. حرف زدن صرفاً پر کردن زمان با واژگانی است که به هیچ عنوان در خدمت روایت نیستند. در نتیجه فرم جدید خود تبدیل به یک شکل روایی می‌شود. چیزی شبیه پرده‌خوانی که پرده‌خوان در ابتدا شخصیت‌ها را یک به یک معرفی می‌کند و حال بدون دغدغه قصه را تعریف می‌کند.

نکته مهم در همین نقطه نهفته است که نقال برخلاف نمایش‌های مدنظر به نقل کنش‌ها می‌پردازد، نه در حرف زدن در باب اخلاق یا رفتار ناشایست شخصیت مقابل. او از کنش‌گری قهرمانان و جنگ با اهریمن سخن می‌گوید و این مهم بخشی از شیوه روایی اوست. در طرف مقابل چنین نیست. برای مثال در نمایشی قرار است دختری در برابر زیاده‌خواهی عموی خود بایستد و او به جای اقدام به عمل، حرف می‌زند و در نهایت این دادگاه است که حق او را می‌گیرد. قهرمان یک منفعل ناکارآمد است. در نمایشی دیگر که از قضا بیشترین جوایز را از آن خود کرد بخشی از میانه نمایش به مخاطب عرضه می‌شود و ناگهان با رویداد دیگری روبه‌رو می‌شویم. مدام نمایش می‌شکند و فضا درگیر انتزاع می‌شود، انتزاعی که در همان ابتدا به مخاطب نشان داده می‌شود. فضا وارد یک تناقض می‌شود و این تناقض هیچ کمکی به اصل ماجرا نمی‌کند.

نکته قابل تامل در این آثار آن است که شخصیت‌ها در کنش‌ها به مخاطب معرفی نمی‌شوند. نمی‌توانند آنان را در قطار دیالوگ‌ها، در شیوه بیان یا حتی چینش موقعیت‌ها معرفی کنند. برای مثال در نمایشی که پیشتر در تهران توسط نویسنده آن روی صحنه رفته بود و همانند تمام آثار این نویسنده با سه مونولوگ آغاز می‌شود، معلوم نمی‌شود انگیزه‌های شخصیت‌ها نسبت به آنچه می‌گویند چیست. آنان از شهیدی حرف می‌زنند که هیچ‌گاه در قبالش کاری نمی‌کنند و مدام حرف می‌زنند. این وضعیت درباره نمایش موفق دیگر جشنواره نیز صادق است.

مشخص نیست این شیوه نمایشنامه‌نویسی از کجا آمده است. نمونه‌های غربی آن دردسترس نیست. نمونه‌های ایرانی آن در ایام اخیر به وفور یافت می‌شود. نمایش‌هایی که قصه‌گو نیستند. نمی‌توان حتی طرح دراماتیکی برایش قائل شد. کنش و انگیزش در آنها موجود نیست و تنها «حرف حرف حرف»  است.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل