نقدی بر فیلم خوب، بد، جلف/ بد، بد، جلف!

نقدی بر فیلم خوب، بد، جلف/ بد، بد، جلف!

چیزی که سینمای ایران نیاز دارد، فهم این نکته است که درون فیلم باید جهانی وجود داشته باشد که منطقی است و تا این جهان وجود نداشته باشد داستانی هم نمی تواند وجود داشته باشد. در بی جهانی که اتفاقی رخ نمی دهد

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم مسئله رسانه دقیق است و این را همه می دانند. اگر اتمسفر و جهانی درون فیلم وجود نداشته باشد شخصیتی به وجود نمی آید و اگر شخصیت به وجود نیاید حسی منتقل نمی شود به غیر حس انزجار در حین تماشای فیلم و صبر برای اینکه فیلم کی تمام می شود تا مخاطب به دنیای واقعی باز گردد. اگر فیلم حوصله سر بر باشد دنیای واقعی جذاب تر است.

یک تفاوت فاحشی میان کمدی و مسخره بازی وجود دارد و مخاطبان سینمای ایران به احتمال این تفافت را خوب می شناسند زیرا آنها به احتمال زیاد کمدی های خوب سینمای جهان را دیده اند و مسخره بازی هایی که در سینمای ایران به جای کمدی به مخاطب غالب می شود را هم دیده اند.

کمدی در یک فضای جدی اتفاق می افتد. در فضای جدی است که شخصیت می تواند خلق لحظه کمیک کند. اگر فضا جدی نباشد چه ایرادی به تمام رفتارهای کمیک شخصیت وارد است؟ مثلا چه ایرادی به مسخره بازی های پژمان جمشیدی و سام درخشانی درون جهان ساخته نشده خوب، بد، جلف وجود دارد.

وقتی جهان فیلم جدی نیست، هرجی هم به شخصیت های فیلم نیست و تضادی به وجود نمی آید که لحظه کمیک خلق شود. آن ها هر کاری انجام دهند قبول است چون همه چیز به همه چیز می آید.
خوب وقتی کارگردانی به بدی شخصیت مانی در فیلم وجود دارد معلوم است که بازیگرانی به این بدی و به این جلفی نصیب اش می گردند.

 به یاد بیاورید زمانی را که پیتر سلرز در فیلم پارتی با چه تضادی در میان مشاهیر هالیوود قرار گرفته بود و حتی قدم زدنش در آن مهمانی خلق کمدی می کرد که ناشی از تضادی بود که میان کاراکتر پیتر سلرز و فضای جدی آن مهمانی بود.

 آیا مانی حقیقی واقعا در عالم خارج از فیلم تا این حد منفعل است؟  شخصیت خوبِ فیلم هم که تکلیف اش روشن است و معلوم نیست که چرا خوب است. چون نمی خندد؟ چون قد بلند است؟ یا چون بی اعصاب است؟ و اصلا معلوم نیست که چه شد که او عاشق تهیه کننده بیش فعال و عقب افتاده ای شد که نقشش را ویشکا آسایش بازی می کرد.

فیلم فقط می گوید که چنین شد و شما هم قبول کنید که چنین است و ابدا سوال نپرسید که چگونه و چه طور چنین شد. این حتی ماکت یک قصه هم نیست چه برسد به خود قصه. اگر قصه نباشد چه طور می تواند کمیک باشد؟ بدون قصه فقط می توان مسخره بازی در آورد.

داستان نیمه جنایی فیلم هم که بسیار دم دستی است و تبه کاران آن شلنگ تخته می اندازند و خلافکارِ از همه خطرناک تر هم که یک قالپاق دزدِ مافنگی بی مصرف است.

در حضور چنین تبه کاران بی مصرفی چه طور می تواند پلیس خفنی ظهور کند؟ و اگر پلیس فیلم خوب نیست چرا باید قرار گیری در کنار دو بازیگری که در فیلم احمق می نمایند، موقعیت کمیک بسازد. تضادی ساخته نشود، حسی هم وجود ندارد که منتقل کند.

زد و خورد های فیلم را به یاد بیاورید که نه مهیج است و نه خنده دار. فقط تیکه های نیمه جنسی فیلم می تواند در لحظاتی بخنداند آن هم نه در جایگاه کمدی بلکه مانند زمانی که در جمعی حرف بی تربیتی گفته می شود و همه از این بی حیایی و جسارت گوینده و به خاطر اینکه در جمع این حرف را گفته است، می خندند. پژمان جمشیدی در موقعیتی قرار می گیرد که گویی دارد اندام جنسی سلاخی را می بیند. آیا این مسخره بازی نیست؟

به هر صورت به نظرم می آید که تا فضای جدی و شخصیت وجود نداشته باشد، موقعیت کمیکی به وجود نمی آید تا بخنداند. کمدی ژانری جدی است و خوب، بد، جلف، نمی تواند که تبدیل به کمدی شود.

چیزی که سینمای ایران نیاز دارد، فهم این نکته است که درون فیلم باید جهانی وجود داشته باشد که منطقی است و تا این جهان وجود نداشته باشد داستانی هم نمی تواند وجود داشته باشد. در بی جهانی که اتفاقی رخ نمی دهد

منبع:جهان نیوز

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه سایر رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon