پیشنهادی برای دوره گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی


پیشنهادی برای دوره گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی

اگر شما می خواهید از فقاهت دینی به مدیریت بدهید، باید از مدیریت هم به فقاهت دینی بدهید و باید هر دو روش با یکدیگر ترکیب شوند تا تشخیص بدهید چگونه باز خورد پیدا می کند.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم آنچه مشاهده می کنید متن تنظیم شده بحث آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 12 تیرماه سال 89 در جمع کارشناسان سازمان مدیریت صنعتی برگزار شده است که در جلسه بعد نیز مکمل آن نیز در قالب سوال و جواب ادامه پیدا کرده است. ایشان در این جلسه که پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن می باشد، با بیان اینکه در رابطه حوزه علوم دینی دو رویکرد وجود دارد، می فرمایند: رویکرد اول، رویکرد کسانی است که ساحت دین را ساحت ورود به علم نمی دانند. در مقابل رویکرد دوم قرار دارد که قائل به علم دینی می باشد؛ اگر دین را عالَم ساز و در تمام حوزه ها فراگیر می دانیم، برای استفاده از این قابلیت نیازمند نوعی عقلانیت می باشیم که بخشی از آن عقلانیت، دانش مدیریت می باشد. اما اینکه این عقلانیت مورد نیاز ما چه نسبتی با عقلانیت مدرن و چه نسبتی با منابع اسلامی دارد، سه نظریه مهم وجود دارد. نظریه اول، رویکرد تهذیبی است. این نظریه مبتنی بر این است که برای رسیدن به علم یا مدلی خاص، باید دانش ها و نظریات پیرامون آن را مطالعه، بررسی و تحلیل و سپس آن را به منابع دینی گزاره و تهذیب کنید. نظریه دوم، رویکرد فلسفه علمی است که می گوید علم مبتنی بر پارادایم ها، پیش فرض ها و مفروضاتی است که با تغییر و تبدیل آنها، محتوای علم تغییر می کند بنابراین با تغییر و نوسازی آن پیش فرض ها، مبتنی بر فسلفه اسلامی و با استفاده از ادبیات انضمامی دینی، می توان علم و عقلانیتی تولید کرد که دینی باشد. نظریه سوم در قدمی پیش تر از رویکرد دوم، قائل به تولید عقلانیت دینی از راه تحول در روش تحقیق است که با در نظر گرفتن مبانی و پیش فرض های دینی به این عقلانیت مطلوب می رسیم. ایشان در ادامه بحث به اشکالات نظریه اول و دوم پرداخته و در تبیین نظریه سوم می فرمایند این نظریه نیازمندِ مطالعات، تلاش ها، سازمان دهی ها و ایجاد شبکه مرتبط تحقیقاتی است که علاوه بر امکانات فراوان، زمان زیادی را می طلبد. وظیفه فعلی ما در زمینه تحقیقاتی این است که پژوهش ها در مفاهیم بنیادین حوزه مدیریت شبکه ای صورت بگیرد. به این صورت که مفاهیمی پایه قرار بگیرد تا این مفاهیم بنیادین مبتنی بر آن باشد و الّا هرچیزی تولید گردد، با سایر حوزه ها هماهنگ نخواهد بود. پس لازم است که روش هماهنگ سازی عقلانیت نیز لحاظ و مراعات گردد تا بتوانیم در حوزه های مختلف، به مدل های هماهنگ برسیم. از آنجا که رسیدن به روش سوم زمان بر است، برای دوری گذار و به صورت موقت، بهترین رویکرد، رویکرد تهذیبی است اما باید به گونه ای برنامه ریزی کرد که از آفات آن اجتناب گردد. در این جلسه سؤالات، اشکالات، پیشنهادات و انتقاداتی مطرح شد که در متن به آنها اشاره شده است...

*پیشنهادی برای دروه گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی

به یاد دارم که ابتدای انقلاب، کارشناسان می گفتند شما بگویید چه مدلی می خواهید؟ سوسیالیستی می خواهید یا سرمایه داری، هر مدلی بخواهید ما آن را از رساله عملیه در می آوریم. یعنی به گونه ای آنها را ترکیب سازی می کنیم که اگر تعاونی یا بازار آزاد هم بخواهید از داخلش در می آوریم. معنای این سخن این است که رساله را کاتالیزورِ پذیرشِ مدل هایِ سکولار در جامعه مذهبی قرار می دهیم و حال اینکه نباید این اتفاق بیافتد.

ممکن است رویکرد تهذیبی برای دروه گذار رویکرد بدی نباشد، مخصوصا اگر دقت های لازم در آن لحاظ شود تا به این آفت ها مبتلا نشود. بنده طرفدار نظریه سوم می باشم البته نه به صورتی که بگوییم فقط روش مدیریت را مورد بحث قرار دهیم چرا که اگر روش مدیریت مستقل از روشهای دیگر بحث شود، نمی تواند ورودی ها را هماهنگ کند.

اگر شما می خواهید از فقاهت دینی به مدیریت بدهید، باید از مدیریت هم به فقاهت دینی بدهید و باید هر دو روش با یکدیگر ترکیب شوند تا تشخیص بدهید چگونه باز خورد پیدا می کند. و الّا اگر بگویید به روش تفکر دینی دست نمی زنم، اما می خواهم روش مدیریت و تحقیقات در دانش مدیریت را تابع تفقه دینی کنم، این امر شدنی نیست زیرا نمی توان آن را یک طرفه محقق کرد.

پس اگر این امر محقق شد و جواب نداد، باید بگویید چطوری من آن را اصلاح می کنم؟ بنابراین به نظر می آید رویکرد سوم، رویکرد صحیحی است که ما باید دنبال یک فلسفهِ روش تحقیقی برویم که بتواند روش گانهایی از تحقیق را به ما بدهد که آن روشگانها مبتنی بر فرهنگِ مذهب باشند و جایگاه تفقه دینی را در تمام تحقیقات ببینید کما اینکه باید انعکاس تحقیقات دیگر را در تفقه دینی ببیند.

البته روشن است و باید دقت شود که این نظریه، نظریه قبض و بسط نیست که می خواهد معرفت ها را هماهنگ کند اما معرفت های تجربی بشر را محور تعقّل معرفت های دینی قرار بدهد.

به تعبیری دیگر، اگر کسی بگوید نظریه قبض و بسط را تحلیل کنید، می گویم نظریه قبض و بسط معنایش این است که مدیریت مادی ایجاد انگیزه مادی کند و اخلاق را مادی گرداند، اخلاق مادی برای حل نیازهای مادی و فرآیند نیاز و ارضاء مادی علم مادی تولید کند و شما فرهنگ مذهب را تابع علم مادی تحلیل کنید. لذا هنگامی که این فرد این نظریه را بیان کرد و نام آن را «احیاء معرفت دینی» گذاشت، بنده عرض کردم اگر می خواستید اماته کنید چه می کردید؟! یعنی بهتر از این امکان ندارد فرهنگ دین را منحل کنید که بگوید دانش مدرن و بشری، تابع فرآیند نیاز، ارضاء و مدیریت مادی خود؛ مدیریتی که دین در آن دخالت ندارد؛ پیش برود تا بعدا محصولش را مبنا قرار دهید و معرفت دینی را متناسب با آن تحلیل، تبدیل، هماهنگ و به روز کرده و در نهایت اجتهادِ مقتضیاتِ زمان را هم اینطوری معنا کنید، معنای این حرف جز این نیست که شما می خواهید فرهنگ مذهب را در عقلانیت سکولار منحل کنید.

بنابراین آن اتفاق که مدل سکولاریست هاست (که آنها در مقایس روش هم می روند و همانگونه که نظریه سوم در مقیاس روش است آنها هم در مقیاس روش فکر می کنند که نظریه قبض و بسط، نظریه هماهنگ سازی عقلانیت در جامعه مذهبی و خروجی عقلانیت ها در جامعه مذهبی در مقیاس روش است که یعنی در مقیاس روش تحقیق به گونه ای روش تحقیق را طراحی کنید که معرفت های دینی و تفقه دینی شما با دانش مدرن هماهنگ شود)

معکوس این نظر را می گوید و حال اینکه ما در نظریه سوم ما از این طرف وارد می شویم که باید بازخورد دو طرفه باشد و متغیر اصلی در این منظومه هم معرفت دینی، یعنی ایمان بالله است نه اخلاق مادی. در آنجا اخلاق مادی پایگاه عقلانیّت است و عقلانیّت تجربی و کاربردی که برای حل نیازهای مادی است معرفت دینی را هماهنگ می کند که در واقع فرهنگِ مذهب مانع نباشد!

همانی که در دوره اصلاحات می گفتند مدرنیزاسیون، اصلاح قرائت دینی. یعنی مدل اصلاح قرائت دینی به نحو مدرنیزاسیون در مقیاس روش تحقیق را ارائه بدهید. لکن ما این مطلب را از این طرف می گوییم که درست است باید مقیاس روش تحقیق مقیاسی باشد که هماهنگی ایجاد کند، اما نمی گوییم دانش مدرن را در فرهنگ مذهبِ منحل کنید! بلکه می گوییم بین این دو تعامل برقرار کنید. البته در این تعامل اصل اخلاق الهی و ایمان است اما در آنجا اخلاق مادی اصل است.

یعنی تکامل اخلاق الهی باید محور هماهنگی تحقیقات در حوزه تفقه دینی، دانش نظریه و دانشهای تجربی و کاربردی شود که این نیز به طراحی روش تحقیق، فلسفه روش تحقیق و مدیریت طراحی سازمان تحقیقات نیاز دارد.

اقدامات انجام شده در مسیر تحقق مدیریت اسلامی

در بحثهایی که در مدیریت صنعتی در قریب به دو دهه قبل دنبال می شده روش سوم مبنا بوده است و آن را اجراء کرده اند.

البته لازم به ذکر است در این زمینه، بحث هایی که در فرهنگستان تولید شده و استاد ما (رضوان الله تعالی علیه) محور آن بوده اند، آن فلسفه روش تحقیق را تولید کردند که از آن به «فلسفه شدن» تعبیر می کنند. در این فلسفه شدن، مفاهیمی به عنوان پایه نظری و سپس یک مدل عام تحقیق است.

پیشرفت در این زمینه به طرف طراحی سه روشگان تحقیق، در حوزه تفقّه دینی، علوم کاربردی و مدلهای اجرایی هم رفته است و این را هم به نسبت زیادی پیش برده اند و در حال حاضر هم در حال ادامه پیدا کردن است. آن چه در اینجا انجام شده است، تطبیق آن مباحث بر حوزه صنعت و مدیریت صنعتی یا مدیریت شبکه ای تحقیقات به صورت تخمینی است. یعنی همان مبانی را هنگامی که تولید کردید و تا حدودی پیش بردید، می توانید به صورت تخمینی و اجمالی مدل هایی را برای طبقه بندی صنعت در فنداسیون مدیریت صنعتی ارائه و پیشنهاد دهید.

چرا که گاهی ممکن است شما به صورت کامل پله های مسیر را را طی می کنید و می گویید حال نوبت به مدیریت صنعتی رسیده است و از فلسفه صنعت شروع می کنید. یا مثلا گاهی به مدیریت تحقیقات و مدیریت شبکه ای می رسید. اما گاهی نیز چنین نیست بلکه همانگونه که بیان شد، شما پس از اینکه پایه هایی تولید کردید و تا حدی هم پیش رفتید، می توانید تخمیناً و به صورت اجمالی مدل هایی را برای طبقه بندی صنعت در فندانسیون مدیریت صنعتی ارائه بدهید. آن چه در حال حاضر انجام گرفته، پژوهشهایی در مفاهیم بنیادینِ حوزه مدیریت شبکه ای و صنعت بوده است.

این مفاهیم بنیادی پس از آن مفاهیمی قرار دارد که باید به عنوان پایه قرار بگیرد تا این مفاهیم بنیادی مبتنی بر آن مفاهیم باشد و الّا هر چه تولید کنید با سایر مفاهیم هماهنگ نخواهد بود. اگر شما پس از آن روش هماهنگ سازی عقلانیّت، آن روش را صورت نسبی بکار گرفتید و آن روش را در حوزه صنعت، در حوزه مدیریت و اقتصاد آوردید و پیاده کردید، به یک مدل تخمینی می رسید. البته خود این مدل تخمینی هم سطوحی دارد و لایه های آن از لایه های بنیادین صنعت تا سطحی که کاربردی شود می باشد.

آنچه تا بحال دنبال شده است، پس از آن مبانی تولید شده می باشد -مبانی که پایه هماهنگ سازی کل عقلانیت است- و در حال حاضر وارد حوزه صنعت و مدیریت شبکه ای شده است. آنچه که در اینجا طراحی شده است، در حوزهِ صنعت دارای مفاهیمی پایه ای می باشد.

بنابراین اگر شما از مفاهیم بنیادین شروع نکنید و شروع کار خود را از طبقات بعدی قرار دهید، این برج، فندانسیون درستی ندارد. یعنی یا فندانسیون خودش را نادیده گرفته اید و روی فندانسیون دیگری آن می سازید و توجه نمی کنید که یک فندانسیون دیگری است و یا وسط هواست و هیچ پایه ای ندارد که به جایی بند نیست.

یا اگر پایه ای دارد مفروضاتی است که ما از آن بحث نکرده ایم و ما از فندانسیونی که دیگران ریخته اند استفاده کرده و روی آن طبقات بعدی را می سازیم. فقط زمانی ممکن است شما در حوزه صنعت حرف جدیدی بزنید که اولاً: از یک طرف ناظر به آن مبنا باشید و مبنایی که بیان شد مبنای عامِ هماهنگ سازیِ عقلانیّت است.

ثانیا: در موضوع تحقیقات خود -خواه صنعت باشد یا اقتصاد و یا هر چه که هست- باید از پایه شروع کنید اما پایه خود اقتصاد بحث اول نیست. یعنی اینطور نیست که شما بتوانید اقتصاد را جدای از سیاست، جدای از فرهنگ و جدای از مدیریت به یک سامان جدی برسانید. البته منظور این نیز نیست هر کسی که می خواهد در اقتصاد تحقیق کند باید از اول تحقیق کند! بلکه منظور این است شما که در حال مدل سازی هستید باید یک نرم افزار و یک مدیریت تحقیقاتی داشته باشید که آن هماهنگی -که در مورد آن صحبت شد- را به عهده می گیرد و از آنجا که مرحوم استاد ما نظریه سوم را داشتند و در این مقیاس کار می کردند، آن پایه را در فرهنگستان تولید کرده اند و پس از اینکه وارد صنعت شدند، مبانی صنعت را متناسب با همان پایه به صورت تخمینی طراحی کردند.

چون زنجیره این بحث هنوز متصل نشده است تا ما از تخمین عبور کنیم و دقیقاً بدانیم چه آجرهایی را باید بچینیم و چون این زنجیره بحث متصل نشده بود اما از یک طرف هم آن مفاهیم پی ریزی شده بود، به دو منظور ایشان این کار را کردند، یکی اینکه نیاز عینی بود و دوم این که ببینند آیا می شود مبتنی بر مفاهیم پایه و روش تحقیق پایه یک مدل سازی در اینجا انجام داد یا نه. یعنی در واقع این اقدام یک آزمایشگاهی برای آن مباحث فرهنگستانی و یک بحث بنیادین برای حوزه مدیریت صنعت بود.

به نظر بنده ایشان مباحث بنیادین حوزه مدیریت صنعت را هم طراحی کرده اند، البته بعد از آن مباحث بنیادین وارد حوزه مفاهیم تخصصی می شویم که به نظر من مفاهیم تخصصی آن نیازمند یک دپارتمان بزرگ است.

شما نمی توانید در حوزه مدیریت صنعتی بدون یک دپارتمان بزرگ تحقیقات مبتنی بر آن مبانی -اگر بخواهیم روشمند پیش برویم- تولید جدیدی داشته باشید.

چون در آنِ واحد دهها و بلکه صدها مسئله مطرح می شود که این صدها مسئله باید طبقه بندی و هرکدام به مدلی تبدیل بشوند سپس تحقیقاتی اتفاق بیفتد که خروجی اینها را هماهنگ کند چرا که اگر یک مسئله را جدای از دیگری جواب بدهید، قابل حل نیست و نگاه تجزیه ای پاسخگو نیست. نمی گویم ما به حدی سیستم را درون هم ببریم که هیچ مسئله ای قابل تحقیق نباشد ولی از آن طرف هم اگر شما نتوانید در تحقیقات خود عوامل برون زای یک مسئله را ببینید این تحقیقات حتماً ناقص است.

بررسی، مقایسه و درجه بندی سه رویکرد مدیریتی

بنابراین آنچه تا اینجا در حوزه بحث های دهه قبل پیش رفته است که عده ای از دوستان هم بیشتر حضور داشتند و من هم از دور حاضر بودم و مطالعه می کردم، تحلیل بنده این است، این بحث هایی که تا به حال پیش رفته است، نه در حوزه آن مباحث آکادمیک است که فلسفه روش تحقیق، مدیریت کلی تحقیقات، طراحی شبکه تحقیقات و مدیریت تحقیقات است، و نه در مسائل کاربردی صنعت است. وقتی از آنجا به حوزه صنعت می آیید، خود حوزه صنعت لایه هایی دارد! اگر می خواهید مدیریت صنعتی کنید، تا زمانی که فندانسیونش را نریخته باشید از وسط این بنا نمی شود شروع کرد! چرا که مفروضات را چه کار می کنید؟!

بنابراین بنده مطالعات از وسط را هم درست نمی دانم، مگر اینکه ما از وسط شروع کنیم و رو به عقب برگردیم که این هم یک نوع مدل مطالعه است، ولی بالاخره باید رو به عقب برگردیم. این که آقای مجری فرمودند ما باید این ساختارها را نقد کنیم، جای این سؤال است که منظورتان نقدِ تحلیلی و آنالیزی است یا نقد گزاره ای؟ یعنی می خواهید این کوه یخ را آن قسمت زیر آب پیدا و تحلیل کنید و به عمق برسانید، یا اینکه می خواهید نقد روبنایی کنید؟ اگر بخواهیم رو بنایی نقد کنیم به این صورت که چند روایت به همان ساختار ضمیمه کنیم، این اشکالی ندارد و من عرض کردم ممکن است این روش برای دروه گذار خوب باشد اما همراهش روش تهذیب نقیب العطاس است.

آفتش را هم بیان کردم که آفت آن این است که در پایان می بینید همان مدل مدیریت سکولار غالب است و دارد کار می کند اما برای پذیرش فضای مذهبی جامعه کاتالیزور مذهب هم به آن ضمیمه شده است. این آفت این رویکرد می باشد که اگر از این آفت پرهیز کنیم و برای دروه گذار مدلی طراحی کنیم تا رویکرد تهذیبی به این آفت مبتلا نشود بد نیست.

رویکرد فلسفه علمی هم در درجه دوم رویکرد خوبی می باشد و بهتر از رویکرد تهذیبی است. رویکرد فلسفه علمی می گوید ما بیاییم مبتنی بر فلسفه اعلای خود فلسفه های مضاف و حتی روش تحقیق خاص را طراحی کنیم سپس از آنجا وارد علوم بشویم.

ولی این رویکرد سوم رویکردی است که می گوید ما باید در ابتداء مدل عام تحقیقات را بیاوریم، سپس سه حوزه تحقیق هم بیشتر نداریم که عبارتند از: 1- حوزه تفقه دینی. 2- حوزه مطالعات کاربردی. 3- حوزه مطالعات اجرایی. تفقه دینی باید در مفاهیم کاربردی سرریز شود و از آنجا در مدلهای اجرایی سرریز شود و سپس اجرایی شود. البته خود این سه مدل هر کدام یک نظام روش پیدا می کنند. یعنی حوزه تفقه دینی که یک حوزه دینی است شامل حوزه اخلاق، حوزه احکام، حوزه کلام و اعتقادات و غیره می باشد.

در این حالت بازهم تقسیم جدیدی وجود دارد چرا که گاهی واحد مطالعه ما فرد و گاهی هم جامعه است. یعنی حوزه دینی به اجتماعی، اخلاق اجتماعی و کلام اجتماعی شاخه بندی می شود و هرکدام از این موارد متفاوتند و ممکن است روش تفقه هرکدام با دیگری متفاوت باشد. نمی خواهم بگویم متباین هستند بلکه مقصوم این است که در آنجا یک نظام روشگان می خواهیم و نمی شود با همان روشی که ما در حوزه احکام تفقه می کنیم در حوزه اعتقادات تفقه کنیم.

البته عناصر و شالوده های مشترک هم دارند اما حتماً هر کدام امتیازات خود را پیدا می کنند کما اینکه وقتی وارد مطالعات تجربی می شویم روال همینطور است و زیست شناسی غیر از فیزیک و فیزیک غیر از شیمی است.

ممکن است هر کدام روش تحقیق خاص خودش را داشته باشند و تمام اینها غیر از فلسفه زیست و فلسفه زیست و فلسفه ریاضی است و تماما غیر از علوم اجتماعی و علوم انسانی هستند! پس برای هر کدام یک نظام روشگان می خواهیم، در مدلهای اجرایی هم روال همینگونه می باشد اما اصل و اساسش همان است که ذکر شد.

پس از اینکه به اینجا رسیدیم و دانستیم که لازم است برای هرکدام روشگان مخصوص خود نیاز است، اگر شما این روش ها را تا آخرین مراحل آن تولید کرده باشید، هنگامی که مثلا به صنعت رسیدید به راحتی می دانید که بر اساس این روش باید در حوزه صنعت مطالعه کرد و صورت مسئله ها فلان مواردند و فلان قسمت این صورت مسئله ها از فقه دینی گرفته و فلان قسمت دیگر از مطالعات نظری یا فلان قسمت آن از مطالعات تجربی و میدانی گرفته می شود.

وقتی شما به این روش تولید برسید، به راحتی می دانید که این حوزه های متفاوت چگونه با هم ترکیب می شوند و به راحتی باز خورد داده و نتیجه گیری می شوند. اما اگر به آنجا نرسیده باشید، ناچار هستید وقتی وارد صنعت می شوید باید همان مبانی را -که می خواهید صنعت را با بقیه ابعاد اقتصاد مثلاً با کشاورزی و خدمات در حوزه اقتصاد و با سیاست هماهنگ ببینید- به کار بگیرید و آن مدل هماهنگ را طراحی کنید و الّا اگر شما صنعت را جدای از سیاست طراحی کنید، این امر شدنی نیست و نمی شود ما یک گوشه ای از یک سیستم را بدون نگاه به بقیه طراحی کنیم!

البته همانگونه که پیش تر هم تذکر داده شد نمی خواهم سیستم را اینقدر در هم تنیده کنیم که حوزه مطالعات ممکن نباشد چرا که بالاخره ما ناچار به مطالعات انتزاعی هم هستیم. ولی نهایتا باید از یک نقطه ای این حوزه های مختلف را شبکه کنیم، و الّا سیاست ما با اقتصاد ما و اقتصاد ما با فرهنگمان متعارض می شود و در درون هر کدام از اینها چالشهای فراوانی پیدا می شود.


بنابراین آن چیزی که اینجا اتفاق افتاده است، ورود به میدان صنعت و مدیریت صنعت بوده اما با آن منظر و دیدگاه که بیان شد و در حوزه مبانی بوده است که به نظر می آید در این زمینه و تولیدات خوبی هم داشته است که به نظر من فندانسیون مطالعات در حوزه مدیریت صنعتی در آنجا طراحی شده است و اگر حال و فراغتِ بالی باشد و بازبینی شود و سپس مطالعات تطبیقی بر آن انجام بگیرد بسیار مناسب است که اتفاقا ما به شدت در آن حوزه نیازمندِ مطالعات تطبیقی هستیم.

لازم به ذکر است آنچه که تلقی بنده می باشد این است علت این که در حوزه دانش مالک آن نیستیم، این است که مفاهیم بنیادی دانش را کار نمی کنیم. یعنی آنها فندانسیونهایشان می ریزند و آن را به ما نمی دهند، اما لایه های بعدیش که لایه های کاربردی است را در اختیار ما قرار می دهند و ما هم حفظ کرده و عمل می کنیم و نتیجه هم می گیریم. اما هرگاه ما از آن فندانسیونها شروع کنیم، امکان شناسایی حقیقت علم و واجد شدن علم و طراحی علم جدید فراهم می شود. این اتفاقی می باشد که تا الآن افتاده است.

راهکار فعلی و آینده در اجرای طرح های مدیریتی

من طرفدار همین رویکرد سوم می باشم اما همانگونه که عرض کردم برای حصول این اتفاق، باید شبکه ای از آکادمی ها، پژوهشگاهها، دانشگاهها و آزمایشگاهها با یکدیگر کار کنند تا چنین اتفاقی بیافتد.

البته مخالف با این هم نیستم که ما در حوزه مثلاً مدیریت با همان رویکرد تهذیبی اما مشروط این که روشی را طراحی کنیم که به آن آفت دینی شدنِ مدیریت سکولار و منحلّ شدن ادبیات مذهبی منجر نشود. همانی که عرض کردم عده ای تئوریزه اش کرده و خواسته اند منطق آن را ارائه کند که چگونه شما معرفت های دینی تان را منحل کنید. اگر به آن آفت مبتلا نشویم رویکرد تهذیبی برای دروه گذار کار مفیدی است و به نظر بنده حتما نتیجه هم خواهد داشت. ولی آنچه که در بحث های دو دهه گذشته اتفاق افتاده از این مقوله نبوده بلکه دنبال مباحثی جدی تری بوده است. البته به نظر من در حوزه مفاهیم بنیادین نظریات بسیار زیادی تولید شده است.

یعنی اینقدر حرف تولید شده است که الآن به عنوان نمونه می توان به بخشی از فعالیت هایی اشاره نمود که آقازاده مرحوم حاج آقای حسینی هستند و در رشته مدیریت سیستمی تحصیل نموده اند- اشاره کرد که ایشان مدل مدیریت منابع انسانی را به صورت تخمینی طراحی کرده و به وزارت دفاع و جاهای دیگر هم ارائه داده اند و آنان نیز قبول کرده اند. کاری که ایشان انجام داده اند نیز قابل انجام است که ایشان از بخشِ همان مفاهیم پایه استفاده کرده اند و آن مفاهیم پایه را با رویکرد دینی به مدل مدیریت منابع انسانی، تبدیل کرده اند. اینکه گفته می شود با رویکرد دینی این کار را انجام داده اند به این خاطر است که ما به نیروی انسانی به عنوان منابع انسانی نگاه نمی کنیم و خود این عنوان کاشف از این است که به عنوان منبع ثروت به آن نگاه می شود.

برداشت بنده این است که پیشنهاد شما حتی در همین مقیاس گوش شنوای زیادی دارد. واقعاً در نیم قرن گذشته غرب در اوج تولید دانش مدیریت بود و هنوز به بن بست هایی که الان با آن مواجه شده است نخورده بود. اما راه آنان به بن بست ها خورده و سؤالهای نظری بسیار جدی به لحاظ انسان شناسی، جامعه شناسی، جهان شناسی پیش روی نظریات غرب وجود دارد و واقعاً گرفتار هم هستند. به لحاظ عینی هم بن بستهای آنان در جهان کاملا مشهود است.

خدا رحمت کند مرحوم آقا سید منیر استاد بنده، حدود پانزده سال قبل هنگامی که انتخابات الجزایر را ابطال کرده بودند که در آن اصول گراها رأی آورده بودند، ایشان می گفت وضعیت فعلی علامت این است که فلسفه ریاضی غرب شکست خورده است. اگر فلسفه ریاضی شان قدرت کمّی سازی معادلات رفتار انسان را داشت، لازم نبود که بر خلاف دموکراسی عمل کنند! بلکه یک طراحی مدل می کردند و بلافاصله نسبت ها را تغییر می دادند و همان را در دستگاه خود منحلّ میکردند. این که می آیند روی دموکراسی خط می کشند معنایش این است که علوم پایه شان توانایی مدیریت انسان را ندارد و نمی تواند پیش بینی کند.

به هر حال مقصود بیان فضای آن تحقیقاتی بود که انجام شده است. البته حرمت این تحقیقات هم در جای خود محفوظ است اما به شرطی که از آن آفت مذکور اجتناب شود که در این صورت در حال حاضر هم مورد استقبال قرار می گیرد. اما اگر بخواهیم در همین وارد بشویم، من به شدت تأکید می کنم باید بر مفاهیم پایه ای آن بحث کنیم.

یعنی هنگامی که می خواهیم آن مفاهیم را تطبیق کنیم، باید آن سؤالات اساسی و بنیادی را استخراج کنیم که در این جاست که آنها گرفتار مشکلاتی هستند اما اگر از سؤالات مبنای وارد نشویم و سراغ یک پله پس از مبنا برویم آنها تولیدات دارند بسیاری دارند و شاید در هر موضوع صدها مقالات علمی دارند که برای تحقیق بر آن ها نمی توان به راحتی از حجم از مطالب بر آمد! اما با اینکه تولیدات و مقالات بسیاری دارند اما در سؤالات بنیادی گرفتار هستند.

پس اگر ما نقد را به سمت مطالب بنیادی آنان بکشانیم، یعنی از رو بنا به سمت مبانی برویم و نقد را در مبانی ببریم -که اتفاقا از لحاظ مبانی ما سخنان جدید را آماده تر داریم و به راحتی می توانیم در مبانی نظریه پردازی کنیم- به نظر می آید از این مطلب به شدتِ استقبال می شود چرا که الآن گوش شنوا به شدت باز است.

بنده در حوزه مدیریت مطالعه زیادی ندارم، اما همان قدر که گاهی جسته وگریخته مطالعه کرده ام به وضوح دیده ام که سؤالات جدی پیش رویشان است و می گویند ما اینجا نمی توانیم جواب بدهیم که چرا رفتار انسان اینطوری می شود. به نظر من از جمله چیزهایی که واقعاً نمی توانند تحلیل کنند، رفتار ایمانی مسلمانان در جهان است و این امر برای آنان در دوره ای بحران شده است که آنها خیال می کردند پایان تاریخ است و همه عالم را لیبرال دموکراسی گرفته و جنگ تمدن ها شروع شده است.

و این امر معنایش این می باشد که آنان قادر به مدیریت نیستند. آنها بلافاصله بر می گردند می گویند ما در مبنا اشتباه کرده ایم و کجا در تعریفمان اشتباه کردیم که نتیجه نگرفتیم؟ لذا الآن به نظرم سؤالات و معماهای جدی در پیش روی غرب است و به سرعت از طرح سؤالات مبنایی استقبال می کنندا حتی اگر نظریه پردازی به صورت جزئی را به سمت مبانی ببریم -که هم توانائی ما و هم نیاز و بن بست در آنها بیشتر است- من معتقدم که موفق خواهیم بود. این رویکردی است که من به ذهنم می رسد.

منبع: جهان نیوز

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه سایر رسانه‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon