تفاوت کلاسیک و شبیه‌شدگی پساپست‌مدرن/ پلاس‌بازی‌های برخی زوج‌ها و رسانه‌های زرد

تفاوت کلاسیک و شبیه‌شدگی پساپست‌مدرن/ پلاس‌بازی‌های برخی زوج‌ها و رسانه‌های زرد

آنان که در تاریخ تفاوت را رقم زده‌اند و مانا و پایا مانده‌اند برخلاف جهت رسانه‌ها شنا کرده‌اند؛ وگرنه شاید المپیای مانه اکنون گوشه منزل یک بورژوای پاریسی خاک می‌خورد.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

پرولوگ در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که عموم می‌خواهند متفاوت باشند. این رقم زدن تفاوت بخش عمده‌اش محصول رسانه‌ای است که خود مدعی است متفاوت است. مهمترین تفاوت اما فقدان ثبات در آن رسانه‌هاست. اگر نگاهی به رسانه‌های معتبر بیاندازیم ثبات در رویه مهمترین تفاوتشان بوده است و اصولاً این رسانه‌ها چندان در پی برجسته کردن تفاوت‌هایشان نیستند. با این حال مردمان دیار ما می‌خواهند متفاوت باشند. با خریدن گوشی آیفونی که شاید بیش از یک میلیون نسخه‌اش در ایران باشد یا با پوشیدن لباسی که در یک کشتی از آن از چین راهی ایران شده است.

پرده اول 1867 سال ویژه‌ای برای هنر است. جایی است برای کنده شدن و متفاوت بودن. در حالی که دستگاه سلطنتی ناپلئون سوم در پاریس تدارک نمایشگاه سالانه آثار هنری در سالن پاریس بود، مجموعه آثار چند جوان رادیکال توسط فرهنگستان هنرهای زیبا و هیئت ژوری نمایشگاه رد می‌شود. رادیکال‌هایی که می‌خواستند متفاوت باشند و تابع طبع زمانه خود نباشند. ادگار دگا، فردریک بازیل، برت موریسو و آلفرد سیسلی تالار مردودین را رونق بخشیدند تا در کنار پل سزان، ادوارد مونه، کلود مونه و آگوست رنوار افسار تاریخ هنر را به سوی دیگری کشانند، به جایی که محصول متفاوت بودنشان بود و این تفاوت را عموم نمی‌پذیرفت. آنان می‌خواستند متفاوت باشند و متفاوت فکر کنند؛ در حالی که آن بیرون، طردشان می‌کردند.

پرده دوم 1962 آن بنکرافت در نقش آن سولیوان جایزه اسکار را به خانه‌اش برد تا آن را با همسر طناز اسکار نگرفته‌اش، مل بروکس سهیم شود. آن بنکرافت به لطف اعتماد آرتور پن فقید، ایفاگر نقش اصلی فیلم «معجزه‌گر» بود که هنوز دیالوگ‌های دوبله‌اش با صدای رفعت هاشم‌پور در گوش فیلمبازان طنین‌انداز است. اما آن سولیوان کیست؟ شاید شما خیلی او را نشناسید. او چیز چندان متفاوتی - البته با متر و معیارهای ما - برای ارائه نداشت؛ اما او آدم متفاوتی را آفرید که می‌شناسیمش: هلن کلر. دخترکی که نه می‌شنید و نه می‌دید به لطف تربیت آن سولیوان مبدل به یکی از چهره‌های فرهنگی مهم برِّ جدید شد و پایش حتی به کتاب‌های درسی ایران هم باز شد.

آن سولیوان انسان چندان متفاوتی نبود؛ البته این را عرف می‌گوید. با این حال او خالق تفاوت بود. او فردی را متفاوت از دیگران ساخت که دیگران فکرش را هم نمی‌کردند، اصلاً قصدش را هم نداشتند. هلن کلر به لطف زنی که تفاوت را رقم می‌زد، متفاوت در تاریخ شد.

پرده سوم  2017 سال ویژه‌ای نیست. با کمی باران و ابر و شکوفه در بهار دنبال می‌شود و برای مردمان ایران در روی همان پاشنه می‌چرخد؛ اما جایی کسانی می‌خواهند تفاوت را رقم زنند. یک تلویزیون اینترنتی به سبک زردترین رسانه‌های جهان، از همان‌ها که نامشان با واژه Buzz آغاز می‌شود، زوج جوانی را برابر چشم بی‌روح و سرد دوربین خود قرار می‌دهد و از آنان می‌خواهد متفاوت باشند؛ چون رسانه‌اشان متفاوت است. زوج عاشق شهرت و تفاوت، در بازی رسانه‌ای مورد پرسش قرار می‌گیرند که مثلاً پیش از ازدواج با آقای بچه‌ها، به آقای بچه‌های دیگه‌ای فکر می‌کردی یا اینکه در تصورت دوست داشتی در بر کدام هنرپیشه باشی. این پرسش‌ها فارغ از این است که اصولاً فلسفه دوست داشتن به چیست و یا اینکه آیا ازدواج برابر با عشق است.

با این حال هر دو طرف در بازی تفاوت و متفاوت بودن شرکت می‌کنند و حتی در مسیر نابود کردن حریم، برای دیده شدن چهره‌ای که شاید هیچ‌گاه دیده نشود، قواعد را رعایت می‌کنند. پاسخ می‌دهند و خود را از آنچه در باطن دارند عریان می‌کنند. بعدش چه می‌شود را نمی‌دانم؛ ولی می‌شود کمی دراماتیک به آن نگاه کرد.

پرده چهارم 1999 کوبریک، آن یگانه غول مرکزگرا، زوج مشهور و رسانه‌ای آن روزها، نیکول کیدمن و تام کروز را در برابر آخرین پروژه تمام شده‌اش برد. زوجی که در بازار مکاره پاپاراتزی‌ها شاکله ازدواجشان سست شده بود و مفهوم عشق گویا در مسیز زندگیشان باری نداشت، داستان زن و مردی را روایت می‌کنند که بدون حضور مجری محترم آن شبکه وزین، مورد خطاب این پرسش قرار می‌گیرند که آیا به جز همسرم به کس دیگری فکر می‌کنم. دکتر ویلیام هارفورد، خوش‌خیال از استحکام رابطه‌اش ناگهان از حضور مردی سفیدپوش در اذهان متکثر زنش آگاه می‌شود، خوش‌بینیش پاره‌پاره می‌شود و اسیر و ابیر خیابان‌های نیویورک می‌شود. در موقعیت‌های مختلف هوس دوست داشتن‌های زودگذر به زنان حوری‌صفت برایش مهیا می‌شود؛ اما با پایان شب و آغاز صبح درمی‌یابد ادامه بازی هر یک منجر به مرگی ناخوشایند می‌شود. چیزی شبیه همان شک و شبهه‌ای که پس از پایان فیلم گریبانگیر کوبریک شد. با این حال پس از فیلم، ملک‌الموت از غیب یقه استنلی کوبریک را گرفت و مهر طلاق شهرداری تریش سند ازدواج تام و نیکول.

پرده پنجم 2012 «تقدیم به رم با عشق» نام چند و اندمین فیلم وودی آلن است. فیلمی اپیزودیک که به شکل موازی چند داستان در جهان پرهیاهوی شهر رم را دنبال می‌کند. در یکی از اپیزودها داستان لئوپولدو روایت می‌شود. کارمند ساده دیروز ناگهان در یک فضای ابزورد یونسکویی در محاصره پاپاراتزی‌ها در می‌آید. یک‌شبه معروف می‌شود و این شهرتی است به عمر 24 ساعت. در آن 24 ساعت تمام لولی‌وشان شهر برایش صف می‌کشند. او که وفاداری به همسر و حس مسئولیت به دو فرزندش را سرلوحه زندگی خود می‌داند در یک 24 ساعت لعنتی همه را زیر پا می‌گذارد؛ چون رسانه او را برای یک بازی انتخاب کرده است: تفاوت. رسانه‌ای که خود را متفاوت جلوه می‌دهد و می‌خواهد او را هم متفاوت مفتخر فرماید؛ دریغ از اینکه این تفاوت تنها عمرش صباحی بیش نیست.

اپیلوگ یادداشتی که شبیه به نمایشنامه‌های شکسپیر پنج پرده‌ای شد مدعای متفاوت بودن ندارد؛ چون پیشتر حضرت درام چنین کرده بوده است؛ اما مدعی است آنچه در برنامه‌های اخیر یک رسانه وزین به رنگ برگ خزان روی خط می‌‌رود نه از منظر اخلاقی که از منظر فلسفی خطرناک است. خطر آنجاست که هنجارشکن‌ترین فلاسفه عالم، چهره‌ای چون نیچه لایپزیکی هم در باب حریم چنین نگرشی نداشته‌اند. او که ساختارها را می‌شکست، برای زرتشتش حریم قائل می‌شود و زرتشتش حریم خود را حفظ می‌کند. حریم او همان کتاب اوست. وضعیت زمانی بغرنج می‌شود که در بازی تفاوت هر دو طرف حضور دارند. آنان می‌دانند که عمر این تفاوت کوتاه است. پایایی ندارد. شاید پویایی داشته باشد؛ ولی این پویایی به اندازه خوشی هوای همین فروردین است.

هلن کلر یا مردودین امپرسیونیست همگی متفاوت بودند و این تفاوت پایا بوده است. ابدیت نمی‌تواند آن را از صفحه روزگار پاک کند؛ مگر آنکه آخرالزمان شود. آنان متفاوت بودند؛ چون دیگران چون آنان نبودند. آنان مجزا از دیگران شدند؛ چون محصولی از عمل خود عرضه داشتند. در مقابل جامعه من تفاوت را در تشابه می‌بیند. در اینکه آنچه باشد که رسانه تبلیغ می‌کند. اگر آن سولیوان می‌خواست طبق رسانه زمانه‌اش اقدام کند از هلن کلر چیزی جز یک معلول مفلوک گوشه نوانخانه‌ چیزی به جا نمی‌ماند یا از نقاشان مطرود  چند قاب بی‌ارزش گوشه خانه چند بورژوای فرانسوی. آنان مقهور رسانه‌های زمانه خود نشدند، آن گونه که زوج‌های این رسانه پلاس (پژمرده) شده‌اند.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران