وقتی زندانیان بحرینی مجبور به امضای برگه‌های سفید اعترافات می‌شدند

وقتی زندانیان بحرینی مجبور به امضای برگه‌های سفید اعترافات می‌شدند

بسیاری از زندانیان در گزارش های خود نقل کرده اند که مجبور شده اند زیر برگه های سفیدی را که معلوم نبود چه چیزهایی به عنوان اعتراف در آن نوشته خواهد شد، امضا کنند.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، "زفرات" نام کتابی است که تعدادی از فعالان حقوق بشری بحرین نوشته و سعی کرده اند در آن گوشه ای از جنایت های صورت گرفته در زندان های رژیم آل خلیفه در این کشور بویژه در زمان انتفاضه اسرا در زندان "جو" در مارس 2015 را مستند کنند. این کتاب شامل 67 گزارش دست‌نویس از داخل زندان جو بعلاوه مجموعه ای از تصاویر و مستندات دیگر است که مجموعا 28 روش شکنجه در آن ترسیم شده است. نام 63 تن از مهم ترین شکنجه گران رژیم آل خلیفه و عناصر پلیس و نیروهای ژاندامری بحرینی بعلاوه نیروهای مزدور اردنی و اماراتی نیز در این کتاب آمده است. راویان این کتاب مشاهداتشان در شکنجه خود و دوستانشان را که در برخی موارد به شهادت افراد شکنجه ‌شده از جمله عباس السمیع و سامی مشیمع و علی السنکیس منجر شده را تشریح می کنند. 

گزارش‌های منتشر شده در این کتاب نمونه ای از پایداری و استقامت اسرای بحرین را نشان می‌دهد که در برابر مشکلات و سختی‌ها با عزم و ایمان و اراده مقاومت می‌کنند و ثابت کردند که اسارت نمی‌تواند آنها را از اهداف خود مبنی بر رسیدن به آزادی و کرامت انسانی و حقوق اولیه بشری بازدارد.

 

حسن عبد علی ابراهیم الخزاز

سن: 47 سال

حکم: 20 سال زندان

منطقه: سترة

در روز 10 مارس 2015 نزدیک ساعت 9 بود که نیروهای ویژه به ساختمان شماره یک حمله کردند. آنها با ضربات باتوم ما را از سلول‌ها خارج کردند و به سمت محوطه خارجی زندان بردند. آنها در هنگام عبور از راهروی بخش به سمت محوطه خارجی به سر و پا و دستان و پشت من ضرباتی را وارد می‌کردند. وقتی که به محوطه رسیدیم ، آنها من را به زمین انداختن و به شدت من را کتک زدند. در نتیجه این ضربات دست چپم خونریزی کرد و و کمر و پشتم متورم شد. این ضربات باعث بروز اختلالاتی در من شد که همچنان هم اثرات آنها وجود دارد. این ضربات همچنین باعث باد کردن بالای چشم چپ و سرم شد. نهایتا من به همراه 20 نفر دیگر به صورت پیاده و پابرهنه به سمت ساختمان شماره 10 برده شدیم.

روز بعد من را از سلول خارج کردند. موهای سر و صورتم را تراشیدند و مجبور کردند سینه‌خیز بروم. هم‌زمان با سینه‌خیز ضربات لگد و باتوم به ما وارد می شد. همچنین آنها ما را مجبور می کردند لباس‌هایمان را با آب سرد خیس کنیم و در مقابل دیوار به مدت چهار ساعت بایستیم. هم زمان ضربات باتوم و پاشیدن آب سرد نیز در این مدت ادامه پیدا می‌کرد. آنها ما را مجبور کردند شعارهایی در حمایت و تمجید از رژیم آل خلیفه سر بدهیم.

این روش شکنجه حدود سه ماه ادامه پیدا کرد. در این مدت محمد حسنی عابد تنها هر 6 ساعت به ما اجازه استفاده از سرویس‌های بهداشتی را می‌داد. در برخی موارد ما هر 12 ساعت تنها یک بار اجازه استفاده از سرویس‌های بهداشتی را داشتیم. در صورتی که از دست‌شویی دیر خارج می‌شدیم، نیروهای امنیتی ما را نزدیک یخچال می‌بردند و در آنجا کتک می‌زدند.

یک بار هنگامی که من از سوی خانواده‌ام تماس تلفنی داشتم ، فارس و زهیر دو تن از نیروهای پلیس به صورت من ضربه زدند. آنها من را مجبور کردند در برابر استوار شاکر احترام نظامی بگذارم. محمد حسنی من را مجبور کرد طی ساعت‌های متوالی و طولانی مدت روی پا بایستیم. ما حتی اجازه خوابیدن نیز نداشتیم. این شکنجه ها در شیفت های تیسیر و بلال و محمد سلیمان نیز ادامه پیدا می‌کرد.

تمامی این شکنجه‌ها هنگام ورود ما به ساختمان شماره 10 آغاز شد. ما حتی پتو و رختخواب و بالش برای خواب نداشتیم و سه روز مجبور بودیم روی تخت های آهنی بخوابیم. آنها همچنین ما را از خوردن و آشامیدن نیز منع می کردند و مجبور می کردند در حالی که دستانمان بالای سرمان است، در مدت های طولانی روی شکم خود بخوابیم. آنها ما را با شلنگ می زدند و با الفاظ رکیک به ما ناسزا می گفتند.

 

حسن نادر علی اکبر

سن: 24 سال

حکم: 31 سال

 

در روز 10 مارس تعداد زیادی از نیروهای ضد شورش به ساختمان شماره دو حمله کردند. دود گازهای اشک آور ما را خفه می کرد، در حالی که من احساس خفگی داشتند ، گروهی از نیروهای پلیس ضد شورش به شدت به من حمله کردند و با باتوم من را کتک زدند. آنها در ادامه ما را به سمت ورزشگاه بردند. در آنجا نیز کتک زدن ما متوقف نشد. ما مجبور شدیم روی پاهای خود بنشینیم و آنها از هر طرف ما را کتک می‌زدند. در ادامه من از سوی مدیریت زندان به اتاق تلویزیون احضار شدم. در آنجا ستوان عیسی الجودر منتظر من بود. آنها می خواستند از من بازجویی کنند وهمزمان موجی از سیلی ها به همراه الفاظ زشت و رکیک بر من وارد شد.

در همان روز ما 5 ساعت با دستان بسته در ورزشگاه باقی ماندیم، اما وقتی خواستار رفتن به سرویس‌های بهداشتی شدیم، آنها درخواست ما را رد کردند و بعد از اصرار من، آنها ما را وارد ساختمان کردند و در اتاق کوچکی قرار دادند که عرض آن دو متر و طول آن 5 متر بود. در ادامه همگی بر سر ما ریختند و به شدت کتک زدند.

در ساعت 11 شب ما را به داخل بخش بردند، وقتی وارد ساختمان شدیم، با دیدن شرایط بخش ها شوکه شدیم. نیروهای ضد شورش همه چیز را شکسته بودند. آنها لباس‌ها و وسایل شخصی ما را تخریب کرده بودند. آنها مهرها را شکسته بودند و قرآن ها را پاره کرده بودند و بر روی زمین انداخته بودند.

در روز 11 مارس نیروهای پلیس مدیریت زندان آمدند و تعدادی از زندانیان را با اسم صدا کردند. نام من نیز در میان آنها بودند. نیروهای امنیتی ما را در محاصره کامل و با ضربات و شکنجه های نیروهای ضد شورش به ساختمان شماره 10 منتقل کردند.  

ما وقتی به ساختمان شماره 10 رسیدیم، در میان انبوهی از داد و فریادها و شکنجه‌ها وارد ساختمان شدیم. من گروهی از زندانیان را دیدم که در حال شکنجه شدن بودند. در عین حال یکی از افراد پلیس من را گرفت و شروع به تراشیدن موهای سرم کرد. او من را مسخره می کرد. در ادامه من را به حمام بردند. 3 افسر پلیس و تعدادی از نیروهای ضد شورش در آنجا منتظر من بودند. آنها من را در داخل آب فرو بردند و به مدت 20 دقیقه به شدت کتک زدند. در نهایت من را وارد اتاق کردند.

بعد از حدود 20 روز در ساعات پایانی شب من به ساختمان مدیریت منتقل شدم. تعدادی از افراد پلیس از جمله عیسی الجودر و خالد التمیمی و محمد عبدالحمید از من بازجویی می‌کردند. آنها به دنبال کلید بخش قرنطینه بودند، ولی من گفتم که اطلاعی ندارم. آنها بعد از ناسزاگویی من را به کابین بازجویی مجاور ساختمان مدیریت بردند. بعد از اینکه صورت من را پوشاندند، من را روی صندلی نشاندند و سرم را بین دو پای یک نیروی پلیس گذاشتند و شروع به شلاق زدن من با کابل کردند. این کار به مدت نیم ساعت ادامه پیدا کرد، تا جایی که خون از پاهای من جاری شد، آنها به زور از من اعتراف گرفتند و مجبور کردند برگه‌هایی را که نمی‌دانستم محتوای آنها چیست، انگشت بزنم. بعد از آن من را به اتاق مدیریت منتقل کردند. عیسی الجودر گفت: چرا از همان اول اعتراف نمی‌کردی؟ حتما باید با تو مثل حیوانات برخورد کنیم؟ او آب دهان به صورت من انداخت.  بعد از آن من بار دیگر به ساختمان منتقل شدم ، هنوز وارد نشده بودیم که یکی از افراد پلیس ساختمان مدیریت ، نیروهای ضد شورش را که در مقابل ساختمان شماره 10 تجمع کرده بودند ، احضار کرد. آنها به شدت من را کتک زدند.

بعد از این حادثه ، شیفت های حاضر در زندان مرا شکنجه می‌کردند. آنها هر روز من را از سلول خارج می‌کردند و مجبور می کردند با لباس‌هایم در آب شنا کنم. در ادامه به من دستور می دادند که روی یک پایم بایستم و دست‌هایم را به بالا ببرم و صورت خود را در برابر دیوار قرار دهم، ‌این کار گاه تا 4 ساعت در روز ادامه پیدا می کرد.

یکی از شبها محمد حسنی زکریا به سلول ما آمد و از ما خواست با شکم روی زمین دراز بکشیم و دست خود را روی سرمان بگذاریم. ده دقیقه بعد او به همراه احسان یکی از پلیس‌های پاکستانی آمد که وزنی بالغ بر 170 کیلوگرم داشت. به او دستور داد که روی ما راه برود، ‌در ادامه دستور داد ما را با شلنگ شلاق بزنند. او چندین بار مرا مجبور کرد که به داخل سطل آشغال بروم و شعارهایی را در حمایت از رژیم حاکم سر دهم.

در روز 25 جولای محمد سلیمان از نیروهای پلیس من را از خواب بیدار کرد و به همراه تعداد دیگری از زندانیان به ساختمان مدیریت کرد. تعدادمان بالغ بر 16 نفر بود. آنها با یک اتوبوس ما را به ساختمان مدیریت بردند. اتوبوس در مقابل ساختمان مدیریت ایستاد. یک نیروی پلیس در داخل اتوبوس اقدام به خاموش کردن کولر کرد و پنجره‌ها را بست و ما را به مدت یک ساعت در این شرایط رها کرد. همین یک ساعت برای تنگ شدن تنفس ما کافی بود. آنها می‌خواستند ما را بکشند. بعد از اینکه دو نفر از زندانیان از هوش رفتند، ما را به یک اتوبوس بزرگتر انتقال دادند و یکی پس از دیگری ما را وارد ساختمان مدیریت کردند تا دور جدیدی از شکنجه‌ها را ببینیم، علت این اقدام نیز این بود که تعدادی از زندانیان درخواست رفتن به سرویس‌های بهداشتی را داشتند. این حادثه زیر نظر ستوان تمام محمد عبدالحمید انجام شد.

حسن یوسف حسن ابورویس  

سن: 24 سال

حکم: 18 سال زندان

منطقه:شهرکان

در روز 10 مارس 2015 نیروهای ضد شورش به اتاق ما در ساختمان شماره چهار حمله کرده و ما را با ضربه باتوم و شلنگ آب از اتاق خارج کردند. آنها دستان ما را از پشت با سیم پلاستیکی بستند و ما را در سالن انداختند. در ادامه ما را به ضرب کتک و لگد و ضربات چوب و باتوم به سمت محوطه خارجی بردند. ضربات بخصوص روی سر و مفاصل بدن وارد می شد.

ما 4 روز در محوطه خارجی ساختمان روی زمین نشسته بودیم و مورد ضرب‌وشتم قرار می‌گرفتیم. در این مدت حتی از رفتن به سرویس‌های بهداشتی منع می‌شدیم و طی دو روز هیچ غذایی دریافت نکردیم.

صبح روز 15 مارس محمد عبدالقوی از نیروهای یمنی زندان به همراه تعدادی از افراد ضدشورش من را به محوطه خارجی بردند و به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. آنها با باتوم به من کتک می زدند. ضربات بیشتر به پشت و پاهای من وارد می‌آمد. در ادامه من را به ساختمان مدیریت بردند و در آنجا نیز به مدت 12 ساعت مرا تحت شکنجه و کتک قرار دادند. در نهایت من به سلول انفرادی در ساختمان شماره دو منتقل شدم.

ساعت هشت صبح روز بعد بار دیگر مرا به ساختمان مدیریت منتقل کردند و افسرانی از این ساختمان به مدت یک ساعت ما را کتک زدند. سرهنگ ناصر البخیت رئیس زندان و سرگرد حسن جاسم و عبدالله عیسی ، عیسی الجودر و دیگران نیز در شکنجه من مشارکت داشتند. بعد از آن مرا به ساختمان شماره 10 منتقل کردند.

در روز یکشنبه 15 مارس بعد از اینکه به ساختمان شماره 10 منتقل شدم، پلیس ساختمان به استقبال من آمد و من را مورد ضرب و شتم قرار داد. من در این ساختمان به صورت روزانه به ویژه در شیفت‌های تیسیر و بلال و خالد اردنی و محمد سلیمان و محمد محسن پاکستانی شکنجه می‌شدم.

تقریباً به مدت سه ماه من تنها دو بار در روز اجازه داشتم به سرویس‌های بهداشتی بروم. در هر بار نیز تنها یک دقیقه فرصت استفاه از سرویس ها را داشتم و در هنگام رفت و برگشت نیز مورد حمله و کتک قرار می گرفتم.

من به مدت طولانی مجبور بودم در داخل سلولی باقی بمانم و وقتی به محوطه خارجی می‌رفتیم نیز ما را با آب سرد خیس می‌کردند و کتک می‌زدند. ما مجبور می شدیم سینه‌خیز برویم و همزمان ضربات مشت و لگد و فحش و ناسزاها را نیز تحمل کنیم. تا مدت‌های طولانی که گاهاً تا چند روز می‌رسید ، ما از خواب منع می شدیم و نیروهای شیفت در این روند نظارت داشتند.

من طی سه ماه حدود 8 بار به ساختمان مدیریت احضار شدم و در هر بار مورد ضرب و شتم و توهین افسران و نیروهای پلیس از جمله ناصر البخیت و حسن جاسم قرار می‌گرفتم.

در روز شنبه 25 جولای من را بدون دلیل به همراه تعداد از زندانیان به ساختمان شماره 10 بردند. آنها با یک مینی بوس این کار را انجام دادند. ما حدود 16 نفر بودیم. آنها به مدت یک ساعت ما را در مینی‌بوس حبس کردند و کولرها را خاموش و پنجره ها را بستند. همین موضوع به علت کمبود اکسیژن و گرما ما را در آستانه بیهوشی قرار داد. آنها در ساختمان مدیریت ما را یک به یک کتک می‌زدند و همین موضوع باعث شد لاله گوش من آسیب ببیند و قدرت شنوایی با آن گوش را از دست بدهم.

حسین جابر عبدالله القطان

سن: 27 سال

حکم: 10 سال زندان

منطقه: النبی صالح

در روز سه‌شنبه 10 مارس 2015 من در ساختمان قرنطینه و سلول شماره  23 بودم. نیروهای ضد شورش به همراه یگان ویژه به ما حمله کردند. در آن روز شنیده بودیم که به افراد خانواده یکی از زندانیان در اتاق ملاقات تجاوز شده است. این موضوع خشم زندانیان در تمامی ساختمان‌ها را برانگیخته بود و آنها به دنبال اطلاع از سرنوشت این زندانیان و بویژه زنان بودند.

نیروهای امنیتی به تمامی ساختمان‌ها حمله کرده بودند. آنها در هنگام ورود، من را به همراه علی عادل و حسن نادر علی اکبر گرفتند و دستان ما را با بندهای پلاستیکی از پشت سر بستند و ما را روی زمین انداختند. بعد از آن ما را به محوطه خارجی زندان بردند. در آنجا ما در معرض انواع شکنجه‌ها و کتک ها قرار گرفتیم که با انواع مختلف ابزار شکنجه از باتوم گرفته تا سیم برق و میله‌های آهنی صورت می‌گرفت. اینها علاوه بر ممانعت از رفتن ما به سرویس‌های بهداشتی بود. این شرایط بین ساعت چهار بعد از ظهر تا ساعت 9 شب همان روز ادامه پیدا کرد ، تا اینکه در نهایت احمد الکاتب به همراه لیستب آمد که برخی اسامی از جمله من را صدا کرد. آنها ما را در یک اتوبوس به ساختمان شماره 10 بردند.

کسی که در ساختمان قرنطینه و ساختمان شماره 10 ناظر شکنجه‌های صورت گرفته بود، سرهنگ ناصر البخیت رئیس زندان و سرگرد حسن جاسم و سرتیپ خلیفه بن احمد الشاعر  مدیر منطقه جنوبی بحرین بودند.

 

در ساختمان شماره 10 به محض ورود ما، همراهان من را با شکنجه و توهین وارد ساختمان کردند. من و علی عادل باقی ماندیم؛ ما را با روش های خاصی شکنجه می کردند. از جمله آنها یکی از افسران پلیس بود که در بوفه زندان مشغول به کار بود.

بعد از اینکه ما را به شدت شکنجه کردند، ما را به سلول شماره شش در بخش شماره 1 همان ساختمان شماره 10 بردند. حدود ساعت 9 و نیم تا 10 شب بود. هنگام ورود به سلول متوجه شدیم که غذا و آب و حتی رختخواب و بالش و پتویی هم در کار نیست. تنها یک تخت آهنی بود و فضایی سرد که باید در آنجا می خوابیدیم. اینها علاوه بر تفتیش های خجالت آوری بود که آنها انجام می دادند و ناسزاهایی بود که به اعتقادات و مذهب ما می گفتند.

ما در این شرایط در سلول ها باقی ماندیم تا جایی که یک نیروی پلیس آمد و من را از سلول خارج کرد. وی اقدام به شکنجه من کرد تا اینکه نهایتاً دستور آمد که من را بار دیگر در سلول بیندازد. او بار دیگر من را به همراه تمام افراد اتاق شکنجه کرد. او زندانیان را روی زمین خوابانده بود و آنها را شکنجه می کرد و با پا روی آنها می رفت. وی در نهایت ما را رها کرد تا دومین روز با دردهایمان تنها باشیم. در روز دوم یعنی چهارشنبه 11 مارس کمی بعدازظهر حدود ساعت 3 تا 4 بعدازظهر بود که نیروهای ضد شورش آمدند و تمامی زندانیان را از سلول ها خارج کرده و به محوطه خارجی برد. در آنجا روش خاصی از شکنجه آغاز شد که زندانیان به آن جشن خرگوش می‌گفتند.

بعد از خروج من از زندان آنها از من خواستند سر همه زندانیان را بتراشم. من این کار را رد کردم، چرا که مسئول تراشیدن سر زندانیان نبودم. علاوه بر اینکه آنها می خواستند به این ترتیب زندانیان را شکنجه دهند. به همین علت تعدادی از نیروهای ضد شورش مشغول کتک زدن من شدند. آنها ضرباتی را به سر و پشت من وارد می کردند. آنها هم زمان آب سرد به روی بدن من می‌ریختند و با باتوم من را کتک می‌زدند. علاوه بر اینکه من شاهد شکنجه سایر زندانیان و صدای فریادها و عذاب آنها بودم.

در ادامه یکی از افراد پلیس از من خواست تا مسافتی را به صورت سینه‌خیز بروم. این مسافت از ورودی ساختمان شماره 10 تا رسیدن به سرویس‌های بهداشتی بود. آنها به صورت هم‌زمان سر و پشت و پاهای من را هدف ضربات باطوم قرار می‌داد تا نتوانم حرکت کنم. وقتی به سرویس‌های بهداشتی رسیدم، آنها آب سرد بر سر من ریختند و با همین روش مرا از سرویس‌های بهداشتی بازگرداندند. آنها آب دهان به صورت من می‌انداختند. مجموعه شکنجه‌ها به صورت شبانه روزی ضد ما ادامه پیدا می‌کرد.

 

مجموعه شکنجه‌ها

من به مجموعه ای از شکنجه‌ها که در پی‌ حوادث مختلف در زندان انجام شده اشاره می‌کنم.

  • یکبار که من می‌خواستم به سرویس‌های بهداشتی بروم، در هنگام خروج از سلول محمد سلیمان پلیس پاکستانی از من خواست تا به صورت تقریبا سینه خیز بروم. وقتی به ورودی سرویسهای بهداشتی رسیدم، تعدادی از زندانیان شروع به کتک زدن من به ویژه از ناحیه کلیه ها کردند. شکنجه‌ها تا مدت طولانی ادامه پیدا کنرد. محمد سلیمان لگد محکمی را به کلیه های من زد، به طوری که خون بالا آوردم. آنها به مجرد اینکه من را در این شرایط دیدند، رهایم کردند. این موضوع باعث شده بود کلیه های من به میزان 90% از کار بیفتد و هر کدام از آنها تنها 10 درصد فعالیت داشتند. به همین علت من 4 روز در هفته دیالیز می شدم. اوضاع جسمی من در نتیجه شکنجه بسیار بد شده بود.
  • همچنین یک بار وقتی خواستار رفتن به سرویس‌های بهداشتی بودم ، محمد حسنی زکریا و سامر وارد شدند و من را به همراه تمامی افراد سلول شکنجه کردند. شکنجه‌ها به روشی بود که نمی توان آن را توصیف کرد. تمام این‌ها به این دلیل بود که من چند بار خواستار رفتن به سرویس‌های بهداشتی شده بودم، چرا که به علت مشکل کلیوی نیاز مبرم به رفتن به سرویس‌های بهداشتی داشتم. در آن زمان نیروهای ضد شورش احضار شدند و مرا به نزدیکی یخچال بردند. آنها من را از پاهایم آویزان کردند و در ادامه به شدت شکنجه کردند تا اینکه کاملاً نیروی بدنی ام تحلیل رفت. تمام این‌ها به خاطر این بود که من درخواست رفتن به سرویس‌های بهداشتی را کرده بودم.
  • هر شب مروان از نیروهای پلیس با اصالت یمنی می آمد و من را از سلول خارج می‌کرد و شکنجه می‌کرد و در ادامه به سلول باز می ‌گرداند. او یک بار آب سرد روی بدن من ریخت و با انواع روش ها شکنجه کرد.
  • اینها علاوه بر روش‌های شکنجه‌ای بود که به صورت مستمر دنبال می شد. از جمله این روش‌ها ایستادن طی ساعات طولانی بود که گاه تا چند روز ادامه پیدا می کرد. جلوگیری از خوابیدن ، جلوگیری از رفتن به سرویس‌های بهداشتی، اجبار برای تقلید صدا و حرکات حیوانات ، توهین و ناسزا ، اهانت به مذهب و اعتقادات ، ریختن آب سرد بر روی تمام نقاط بدن ، بستن دست‌ها از پشت و اجبار برای ایستادن بر روی یک پا علاوه بر کتک ها و ضرباتی که زندانی در جریان شکنجه با آن مواجه بود، بخشی از شکنجه‌های موجود بود. این شرایط ادامه پیدا می کرد تا من به صورت نیمه جان می شدم و آنها من را به درمانگاه می برند.

 

حسین جعفر کاظم

سن: 38 سال

حکم: 10 سال زندان

 

من 3 ماه در ساختمان شماره 10 بودم که در این مدت شکنجه‌های زیر را دیدم:

  • در تاریخ 10 مارس 2015 من به همراه سایر زندانیان با کتک از سلول خارج شدیم. یگانی از نیروهای ضد شورش به ساختمان شماره دو حمله کردند و ما را به ورزشگاه خارجی زندان بردند. در آن جا بوی گاز اشک‌آور ما را خفه می‌کرد. دستانمان را از پشت بستند و در آنجا بار دیگر ما را کتک زدند. در آن شب ما را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند و به سلول‌ها بردند. هنوز وارد ساختمان شده بودیم که یگان ضد شورش به ما حمله کرد و به شدت و تا حد خونریزی ما را کتک زدند.
  • در روز 11 مارس ما را از سلول ها به محوطه خارجی بیرون بردند، موی سر و صورتمان را به‌ صورت تمسخرآمیزی  تراشیدند و بعد مجبورمان کردند تا سرویس‌های بهداشتی به صورت سینه خیز برویم، هم زمان ما را مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند و مجبور می کردند شعارهایی نظیر من خرگوش هستم و ... سر بدهیم. به مدت دو ساعت در یک شرایط بودیم.
  • تا چند روز از خوردن و آشامیدن ما جلوگیری می‌شد.
  • ما اجازه رفتن به سرویس‌های بهداشتی را نداشتیم و تنها دوبار در روز آنهم به مدت یک دقیقه می‌توانستیم از سرویس‌های بهداشتی استفاده کنیم. در هنگام رفتن به سرویس‌های بهداشتی نیز به علت اینکه مجبور بودیم بدویم، من زمین خوردم و پایم خراش برداشت. به درمانگاه منتقل شده و مورد عمل جراحی قرار گرفتم، اما بلافاصله بعد از بازگشت به زندان شکنجه‌های جدید در انتظارم بود.
  • ما از مداوای بیماری‌های خود منع می‌شدیم ، همین موضوع باعث پیامدها و التهاباتی در پایم شد.
  • به مدت یک ماه از حمام رفتن ما جلوگیری می‌شد. وقتی هم که اجازه می‌دادند، تنها می توانستیم به مدت 5 دقیقه از حمام استفاده کنیم.
  • آنها گاهی بدن و لباس‌هایمان را خیس می‌کردند و مجبور می‌کردند تا مدت زمان طولانی و گاه تا 12 ساعت در برابر کولر بایستیم.
  • آنها ما را مجبور به تقلید صدا و حرکات حیوانات می‌کردند.
  • طی 20 روز اول بازداشت، آنها  به من اجازه تماس با خانواده‌ام را ندادند. بعد از آن نیز تنها طی هفته به مدت یک یا دو دقیقه اجازه تماس می‌دادند. آنها بعد از تماس‌ هایی که داشتیم ، ما را کتک می‌زدند و مورد ضرب و شتم قرار می‌دادند.
  • آنها از طریق کتک زدن به کودکان در برابر ما به صورت روزانه ما را شکنجه روانی می‌دادند.
  • نیروهای امنیتی حتی در هنگام دستشویی رفتن زندانیان نیز در‌ها را باز می‌کردند و زندانیان را مورد توهین و ضرب و شتم قرار می‌دادند.
  • آنها ما را مجبور می کردند روی زمین بخوابیم و با پا روی ما می رفتند.
  • من بارها تهدید شدم که آب دستشویی بخورم.
  • من به مدت سه ماه ممنوع الملاقات شدم.
  • حکم من در دادگاه استیناف به علت عدم انتقال من به دادگاه طی مدت سه ماه تأیید شد.

حسین علی حسن السهلاوی

سن: 32 سال

حکم: 7 سال زندان

منطقه کرزکان

 

در روز 10 مارس 2015 و بعد از شکنجه‌ها و کتک زدن‌های متوالی من را از ساختمان شماره چهار به ساختمان شماره 10 منتقل کردند. آنها من را در اتاقی بدون زیرانداز و پتو و بدون آب و غذا به مدت سه روز رها کردند. در روز بعد تعدادی از نیروهای ویژه به همراهی افسران بحرینی آمدند و سر من را تراشیدند. آنها من را مجبور به سینه‌خیز رفتن کردند و به همه قسمت‌های بدنم ضربه می‌زدند. این اقدام حدود هشت ساعت متوالی استمرار پیدا کرد.  

در روز 18 مارس تیسیر و محمد سلیمان سعی کردند مانع از رفتن ما به سرویس‌های بهداشتی شود، من مجدداً تأکید کردم که نیاز به سرویس‌های بهداشتی دارم، اما آنها خواسته من را رد کرد و نیروهای ویژه را به نزد من فرستاد. آنها ما را از سلول خارج ‌کردند و بعد از کتک زدن ، ما را به ساختمان مدیریت ارجاع دادند.

در روز 12 آوریل 2015 نیز در‌ کابین تماس های تلفنی به من تجاوز شد. همچنین شکنجه روانی و جسمی ما بیش از چهار ماه ادامه پیدا کرد. آنها ما را مجبور  می کردند طی ساعت‌های طولانی روی پا بایستیم ، یا مانع از خوابیدن ما می‌شدند یا در هنگام خروج از سرویس‌های بهداشتی ما را کتک می‌زدند. از بدترین شکنجه‌گران که در ساختمان شماره 10 اقدام به شکنجه زندانیان می‌کردند، خالد المستریحی، بلال، تیسیر، محمد سلیمان، محمد محسن و فضل بودند.

 

حسین محد علی جناحی

سن: 30 سال

حکم: 10 سال زندان

منطقه : الدیر

در تاریخ 10 مارس 2015 نیروهای ضد شورش به سلول من حمله کردند  و مرا کتک زده و مجبور کردند به محوطه خارجی بروم. آنها اسپری فلفل به روی من پاشیدند. من در ادامه به ساختمان شماره 10 منتقل شدم. فارس از نیروهای امنیتی با تابعیت اردنی مرا کتک زد و به زور مو‌های سر من را تراشید. او همچنین من را مجبور کرد در محوطه خارجی ساختمان سینه‌خیز بروم. در همین زمان نیروهای ضد شورش ضرباتی را به پشت و قسمت‌های مختلف بدن من وارد می‌کردند. این کار از ساعت سه بعدازظهر تا نیمه‌های شب ادامه پیدا کرد. بعد از آن من را وارد سلولی کردند که نه زیر انداز داشت، نه پتو، فقط یک تخت آهنی آنجا بود.

پنج روز بعد احمد از نیروهای پلیس من را به ساختمان مدیریت برد. رضوان یکی دیگر از نیروهای پلیس زندان با اصالت یمنی با کمربند سیاه من را کتک زد و مجبور کرد که تعدادی برگه سفید را امضا کنم. بعد از بازگشت ، مصیبت‌های من سه ماه متوالی ادامه پیدا کرد. آنها به شکل روزمره ما را کتک می‌زدند و مجبور می‌کردند روی پا بایستیم. آنها طی ساعت‌های متوالی جلوی خوابیدن ما را می‌گرفتند و به ما اجازه حمام کردن و رفتن به سرویس‌های بهداشتی را نمی‌دادند. آنها من را از ساده‌ترین حقوقم در رابطه با در اختیار داشتن وسایل نظافت شخصی و لباس و تماس و ملاقات با خانواده منع می‌کردند. من بعد از چهار ماه موفق به دیدار با خانواده‌ام شدم. قبل از انجام این دیدار تیسیر مرا تهدید کرد که نباید از اتفاقات و شکنجه‌های به وقوع پیوسته در داخل زندان به خانواده‌ام چیزی بگویم.  

رضا عبد علی عبدالوهاب

سن: 31 ساله

حکم: 5 سال زندان

منطقه:‌النویدرات

هنگامی که نیروهای ضد شورش با همراهی پلیس زندان و نظارت افسران ساختمان مدیریت به ساختمان شماره چهار حمله کردند و من در بخش شماره 3 به همراه دوستانم در سلول شماره 4 نشسته بودیم و از آن خارج نشده بودیم. ما نمی‌دانستیم در خارج از سلول چه اتفاقاتی افتاده است.

نیروهای ضد شورش به صورت ناگهانی وارد سلول ما شدند. من در آن زمان روی یکی از تخت‌ها نشسته بودم. یکی از نیروهای ضد شورش که سلاح ساچمه ای در دست‌ داشت و سلاحش را به سمت ما نشانه گرفته بود، وقتی برای صحبت کردن با او بلند شدم، او از فاصله یک و نیم متری اقدام به شلیک سلاح ساچمه ای کرد. ساچمه آن ران پای سمت چپم را شکافت و خون از آن جاری شد. زخم عمیقی ایجاد شده بود. زندانیان که با من بودند، سعی کردند با پارچه زخمم را ببندند. من در همین شرایط بودم که زندانیان من را از سلول خارج کردند.

حدود یک ساعت بعد نیروهای پلیس اقدام به کتک زدن من کردند ، اما ‌وقتی زخم پایم را مشاهده کردند ، من را به خارج از ساختمان بردند . در درمانگاه پانسمان موقتی بر روی زخم من گذاشته شد و در ادامه من را به محوطه خارجی زندان بردند تا به همراه دیگران 4 روز را در روی آسفالت آنجا بمانم بدون اینکه مداوا یا اقدامات بهداشتی ام را دنبال کنم. زخم پایم که عمیق و باز بود، به شدت درد می‌کند، علاوه بر این که من در طول این مدت کتک می خوردم و مورد توهین و ناسزا نیز قرار می‌گرفتم.

بعد از روزهای اولیه ما را به داخل یک چادر بردند. من را برای تغییر پانسمان به درمانگاه بردند. وقتی روی زخم را باز کردند من متوجه شدم که طول زخم بالغ بر 15 سانتیمتر و عمق آن 4 سانتیمتر است. یکی از بازجوهای زندان آمد و از علت زخم سوال کرد و من پاسخ دادم که با گلوله ساچمه ای این اتفاق افتاده است.

در ادامه من را به ساختمان شماره 10 منتقل کردند. در آنجا متوجه شدم که می‌خواهند برای تحت پوشش قرار دادن شرایط زخمی‌ شدن من، تهمتی را ضد من طراحی کنند. آن‌ها می‌خواستند این گونه وانمود کنند که شلیک کردن سلاح ساچمه‌ای در نتیجه اقدام جنایت‌کارانه ای بود که من انجام دادم و آنها به دنبال دفاع از خود بوده‌اند. وقتی که تحقیقات در این رابطه آغاز شد ، آن‌ها اصرار داشتند اینطور از زندانیان اعتراف بگیرند که من به عناصر پلیس زندان حمله کرده‌ام، اما با وجود تمامی شکنجه‌ها و ضرب‌وشتم‌های روزانه‌ای که با آن مواجه شدم، به این موضوع اعتراف نکردم. چرا که در واقع بی‌گناه بودم.

درنتیجه بی‌توجهی‌های صورت گرفته ، زخم پایم بدتر شد و التهاب کرد و بوی بدی از آن می آمد. درد آن هم بیشترشد. دیگر نمی‌توانستم حرکت کنم. بعد از آن مجبور بودند به صورت روزانه من را به درمانگاه بفرستند تا پایم را مداوا کنند. این اتفاق به ویژه بعد از آمدن صلیب سرخ انجام شد.

یکی دیگر از مشکلاتی که به شدت باعث آزار من شد، نیاز به سرویس‌های بهداشتی بود. من با زخمی که داشتم، نیازمند رفتن به سرویس بهداشتی فرنگی بودم، با وجود نیاز مستمری که به سرویس بهداشتی داشتم، اما آنها تنها دو بار در روز ، آن هم به مدت یک دقیقه اجازه استفاده از سرویس‌های بهداشتی را می‌دادند و اگر این اتفاق بیشتر طول می‌کشید آنها ما را کتک می‌زدند و مورد توهین قرار می‌دادند. من حتی یک بار به علت درخواست برای رفتن به سرویس‌های بهداشتی به سلول انفرادی افتادم.

با وجود اینکه من به علت زخمی که داشتم مجبور بودم به عصا تکیه کنم، اما آن‌ها به صورت روزانه من را کتک می‌زدند. آنها از ماه مارس تا ژوئن 2015 طی ساعت‌های متوالی که گاه تا چند روز ادامه پیدا می‌کرد، ما را مجبور می کردند روی بایستیم و تنها در زمان غذا خوردن یا نماز خواندن این شکنجه متوقف می شد. ما در این شرایط حتی اجازه خوابیدن نداشتیم و همین موضوع باعث افزایش شکنجه روحی و جسمی من می‌شد.   

ادامه دارد....

پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان