حسینیهارشادیها بر مسند مدیریت سینما
به ضرس قاطع باید طیف حسینیه ارشادیها را ساختارسازترین و موثرترین جریان سینمایی دانست که مهرههای متفاوتی از اعضای آن در دورههای مختلف، مدیریت و هدایت سینما را برعهده داشتهاند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، به ضرس قاطع باید طیف حسینیه ارشادیها را ساختارسازترین و موثرترین جریان سینمایی دانست که مهرههای متفاوتی از اعضای آن در دورههای مختلف، مدیریت و هدایت سینما را برعهده داشتهاند.
«طبیعی است که نقش نظارتکننده بر نظارتشونده جز دخالت تعبیر دیگری ندارد و بدیهی است که برای سینماگر، این سه واژه (هدایت، حمایت، نظارت) معنایی درهمتنیده دارد.» این صریحترین شکل بازگویی خاطرهای است که رخشان بنیاعتماد از سینمای دهه 6 و مدیریت آن دارد؛ خاطرهای که به همراه 11 زاویهدید دیگر از 11 سینماگر، در کتاب «از نگاه سینماگران دهه 6 » به کوشش آقای محمدعلی حیدری گرد آمده است.
اگرچه نه بنیاعتماد و نه سایر نویسندگان و مصاحبهشوندگان در کتاب، تعریف خاصی از عبارت «دخالت دولت» ارائه نمیدهند اما از مجموعه رویکردها پیداست که این تعبیر را میتوان در سه محور اصلی اول) نظارت و ممیزی، دوم) شیوه بودجهبندی و سوم) نحوه ارتباط با اصناف طبقهبندی کرد که از میان آنها مهمترین و چالشبرانگیزترین محور در تمام دورهها، محور اول یعنی نظارت و ممیزی بوده است. بر اساس چند شاخص جزئیتر، بررسی هر یک از این محورها سهولت بیشتری پیدا میکند.(ر.ک. به نوشته هفته گذشته از نویسنده همین مطلب) اما مراد از این طبقهبندی بیشتر درک رویکرد و عملکرد هر یک از طیفهای فکریای است که پس از انقلاب اسلامی سکان هدایت سینما را به دست داشتهاند که از میان آنان باید به مهمترین و ماندگارترین طیف چه از نظر زمانی و چه از نظر تاثیر بر ساخت سینمای ایران اشاره نمود؛ طیفی که مسیر خود را از حسینیه ارشاد آغاز کرد و آن را در موسسه آیت فیلم ادامه داد تا اینکه انقلاب اسلامی به وقوع پیوست و طرح عملیاتی سینمای مطلوب آنان فرصت پیادهسازی یافت و به منصه ظهور رسید.
طیف حسینیه ارشادیها
فارغ از موافقت و مخالفت با نگرش و منش این طیف، اما این جریان بیشتر از آن زاویه قابل بررسی است که اولا در دو مرحله ابتدایی شکلگیری سینمای پس انقلاب (نخستین دوره: 58-59 محمدعلی نجفی، دومین دوره: 61-7 انوار، سومین دوره: 81-84 حیدریان) حضور ویژه و همراه با اتاق فکر مشخص داشته است؛ ثانیا بلندترین دوره زمانی مدیریتی مستمر در حوزه فرهنگ را در کارنامه دارد؛ و ثالثا نگاه ساختارمند و برنامهریز آن، همواره سبب شده که کلیت نظام سینمایی کشور متاثر از برنامههای این طیف باشد.
خاستگاه مشترک افراد این طیف که در حسینیه ارشاد ریشه داشت، رفاقت نزدیکی را میان آنان شکل داد که مرکزیت فکری آن متشکل از محمدعلی نجفی، فخرالدین انوار و میرحسین موسوی، به شدت تحتتاثیر آراء سیدمحمد بهشتی بود که بعدها محمدمهدی حیدریان، احمد مسجدجامعی و محمدمهدی عسگرپور به این طیف نزدیک شدند. شعار «هدایت، حمایت، نظارت» ذیل نگاه وزیرارشاد وقت، اساسا از دوره تصدیگری بهشتی در فارابی و انوار در معاونت سینمایی آغاز شد.
ذائقه هنری این طیف گرایش جدی به سمت سینمای هنری و روشنفکرانه داشت که اغلب تحت عنوان «سینمای فرهنگی» از آن یاد میشد. سیاست آنان نیز بر محور «رفتارسازی برای مخاطبان و ارتقاء سلیقه آنان» به شکلدهی نظام ردهبندی فیلمها انجامید که خود نوعی سیاست هدایتی-نظارتی بود که از پیش تا پس از تولید را دربرمیگرفت. با این حال این طیف، اگرچه به لحاظ نظری به اصالت ممیزی معتقد نبود و باور داشت که در عرصه فرهنگ ممیزی ضرورت ذاتی ندارد اما وجود آن را به رسمیت شناخت و بهعنوان نخستین مدیریت سینمایی پس از انقلاب آن را ساختاری کرد. با تمام فرازونشیبهای انتظارات سینماگران از دستگاه ممیزی و رجوع مجدد آنان به مدیریت دهه 6 اما، باید تمام ساختار نظارتی سینما را مرهون سیاستگذاری آن دوران دانست.
دورانی که برخلاف حال این روزهای پر از نوستالژی، حملات تندی به ساختار نظارت پیش از تولید آن برای جهتدهی به ذائقه و سلیقه سینماگر و مخاطب میشد. ممیزی دهه 6 اگرچه به درستی تلاش میکرد تا خود را در ساختار نظارتی - هدایتی ذوب و پنهان کند اما به شکلی تمامیتخواهانهتر از تمام دورانهای بعد از خود، درحال حد زدن به بسیاری از گوشههای فرمی و محتوایی سینما بود به طوری که نهایتا محصول آن سینما را امروز جز با جریان خاصی از فیلمها نمیتوان به یاد آورد. نظام ردهبندی، سوق دادن حمایتهای مالی به دسته خاصی از فیلمها، اتخاذ ابزارهای تشویقی از طریق معرفی به جشنوارههای جهانی و برخی سیاستهای دیگر از جمله این ساختارهای پنهان و آشکار هدایت و نظارت بود.
بهطورکلی رویکرد این طیف در حوزه ممیزی و نظارت برخلاف آن چه بهعلت مرتبط بودن با برخی چهرههای خاص جریان اصلاحات مشهور شده است، رویکردی کاملا جدی است که حتی فراتر از مسائل دینی، اخلاقی و سیاسی، همواره شامل حدود کیفی و هنری فیلمها نیز بوده است. اصولا نگاهی که در حسینیه ارشاد در میان این جمع شکل گرفته بود و به قول محمدعلی نجفی قرار بود «هنر را با مسائل اسلامی تطبیق دهد» سبب میشد تا همواره منظر خاصی از دین و بسیاری مسائل محتوایی دیگر که در نشریات فارابی دوران مدیریت بهشتی هویداست، برای نظارت بر فیلمها درنظر گرفته شود و چه در شکل ممیزی، چه از طریق ردهبندی، چه با اقناع فکری و چه از راه قرار دادن در مسیر حمایتهای مالی و سیاستهای تشویقی نوع خاصی از سینما را ایجاد کند.
به همین دلیل، برای چیره ساختن این نوع نگاه و هنجارسازی برای مخاطب آن، چارهای جز سینمای دولتی به معنای تام آن نبود و این کاری بود که این طیف خصوصا در دوره 1 ساله اولیه، آن را در ساختار سینمایی کشور تثبیت کرد.
متاثر از سیاستهای کلان چپ دولت وقت به نخستوزیری موسوی و ایجاد تمرکز در قدرت و اختیارات دولت، این طیف سینمای دولتی را با الگوی سینمای فرانسه -که قرار بود حامی هنرمند باشد اما به شکلی نرم، نوع نگاه مطلوب دولت را در آن جاری سازد- پایهگذاری کرد و معنی آن این بود که فیلمهای مطلوب دولت از طریق نظام درجهبندی تشویق و حمایت میشدند. از سوی دیگر چون سلیقه مدیران وقت به سمت سینمای روشنفکری و ضدگیشه در جهت سلیقهسازی برای مخاطب عام بود، عملا در مجموع دولت مجبور میشد هزینه فیلمهایی را بپردازد که عمدتا قادر به بازگرداندن سرمایه خود نیستند.
ذکر این نکته ضروری است که انصافا به قول خود بهشتی، همه طیفهای پس از حسینیهارشادیها، سینما را به مراتب بیش از آنان به سمت دولتی شدن از وجه وابستگی اقتصادی سوق دادند اما شاید باید واقعیت «خشت اول» را بیشتر در نظر داشت. به علاوه کارنامه عناصر مختلف این طیف نشان میدهد که به نسبت طیف رادیکالتر همجریان خود، از مدل متمرکزتری در مدیریت سینما تبعیت میکنند و اصناف به نسبت طیف دومخردادیها از سهم مشارکت کمتری در ساختار مطلوب آنان برخوردارند اگرچه شاید بهتر باشد شرایط دهه اول ابتدایی انقلاب اسلامی و مسائلی چون جنگ و کامل نبودن ساختار سینمایی را نیز برای قضاوت مدنظر داشت. شرایطی که از یک سو کار اقتصاد در سینما را سخت میکرد اما از سوی دیگر به اعتراف بهشتی هماهنگی کلی در جهت تغییر محتوایی و معنایی درنتیجه وقوع انقلاب در کشور مهیاتر بود و تعارضات نظری هنوز موانع بزرگی برای سینما نبودند و به همین دلیل باوجود نظارتیبودن سینمای اول انقلاب، تعارض هنجارشکن و ضدساختاری در آن شکل نمیگرفت.
اما شاید برجستهترین وجه این طیف که هرگز در دیگران مشاهده نشد، تمرکزش بر ارتقاء بیان سینمایی ناظر به محتوای دینی و انقلابی باشد؛ موضوعی که بهشتی، خود به دقت دنبال کرد و تاکنون تنها مدیر دولتی بوده که ردای نظریهپردازی نیز به قامتش راست آمده است. فارغ از اختلافات سیاسی، سلیقهای و مدیریتی، آیا این مسئله یعنی نگاه نظریهپردازانه به مدیریت سینما، مهمترین بعدی نیست که متفکران و دلسوزان انقلاب اسلامی در عرصه هنر و سینما باید به مراتب جدیتر بدان نظر افکنند؟
منبع: صبح نو
انتهای پیام/