به گزارش خبرگزاری تسنیم از سنندج، یکی از راههای تکریم خانوادههای شهدا و ایثارگران «شناساندن شهدا» به نسل امروز است و ادامه راه شهدا از راههایی است که نظام مقدس جمهوری اسلامی را بیمه کرده و راه دستیابی به آرمانها و اهداف امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب را تسهیل و تضمین میکند.
شناساندن رشادتها، ایثار و فداکاریهای شهیدان به جامعه و نسل جوان امروزی یکی از رسالتهای خبرگزاری تسنیم است و از آنجا که خانوادههای شهدا، گنجینههای بیبدیل نظام اسلامی هستند نباید هیچگاه از آنان غفلت کنیم چراکه خانواده شهدا؛ امانت شهدا بوده که به دست ما سپردهاند و وظیفه ماست که حرمت آنها را گرامی داریم.
یکی از شهدای خطه کردستان "شهید ترابیان" است که در این گزارش سعی میکنیم رشادتها و فداکاریهای این شهید گرانقدر را بیشتر به مردم و جوانان کردستانی معرفی کنیم.
"شهید محمدرضا ترابیان" در سال 1339 در شهرستان بیجار به دنیا آمد
"شهید محمدرضا ترابیان" در سال 1339 در شهرستان بیجار به دنیا آمد و در مقطع راهنمایی درس میخواند که با شور انقلاب همراه شد و برای تحقق آن از هر تلاشی دریغ نکرد و در آخرین روزهای عمر منفور پهلوی در حالی که فریاد دشمن شکن " اللهاکبر خمینی رهبر" را سر میداد، مجسمه ننگین شاه را بر زمین انداخت و بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایستهای بازرسی به فعالیت پرداخت و پس از چندی مسئولیت گشت شبانه را برعهده گرفت و در شهریور ماه سال 1361 نیز موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته خدمات اداری و بازرگانی شد.
"شهید ترابیان" در سال 1359 همکاری خود را با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بیجار آغاز کرد
"شهید ترابیان" در سال 1359 به عنوان پاسدار ذخیره همکاری خود را با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان بیجار آغاز کرد و در سال 1361 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان سقز در آمد و در واحد عملیات آنجا مشغول به کار شد و به دلیل «شجاعت و کاردانی» شایستهای که از خود نشان داد به عنوان یکی از استوانههای عملیاتی سپاه سقز معرفی شد به طوری که در همان راستا مورد تشویق مسئولین قرار گرفت و به سوریه اعزام شد.
"سردار شهید ترابیان" در 12 فروردین ماه سال 1363 در درگیری با نیروهای ضدانقلاب به شهادت رسید
"سردار شهید ترابیان" در شهریور ماه سال 1362 جانشین فرمانده گردان جندالله تیپ سقز شد و در اسفند ماه همان سال فرماندهی گردان مذکور را پذیرفت و در 12 فروردین ماه سال 1363 طی یک درگیری شجاعانه با نیروهای ضدانقلاب از ناحیه گوش راست مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید و از وی دو نسخه وصیتنامه بهجا مانده است.
فرازی از وصیتنامه اول شهید ترابیان:
[از روزی که وارد سپاه شدم هدفم یاری دین خدا بوده و همیشه از خدا میخواستم که شهادت در راه خودش را نصیب من گرداند؛ از برادران میخواهم که نماز و دعا را فراموش نکنند و همیشه در اول وقت نماز را برپا دارند و نماز خود را پاکیزه بخوانند].
به پیش "برادر شهید ترابیان" رفتیم تا صحبتها و دردودلهای خانواده آنان را نیز انعکاس بدهیم.
«غلامرضا تربیان» در گفتوگو با خبرنگار تسنیم در سنندج در مورد شخصیت این شهید اظهار داشت: «شهید محمدرضا ترابیان» فرزند محمد ابراهیم و صدیقه در سال 1339 در شهرستان بیجار از استان کردستان به دنیا آمد و از همان کودکی در عین اینکه آرام بود، شجاعت و دلیری خاصی داشت و در هر کاری به نظر بزرگترها احترام میگذاشت اما در دوره کودکی پر جنب و جوش بود و با همه میجوشید و از کار و تلاش خسته نمیشد.
وی گفت: دوره ابتدایی را در مدرسه رضا شاه در شهرستان بیجار گذراند و در هنگام تحصیل دوره ابتدایی وقتی از مدرسه به خانه میآمد ابتدا نمازش را میخواند و بعد به تکالیف و دیگر کارها میپرداخت و دوره راهنمایی را در مدرسه فاضل شهرستان بیجار گذراند و در تنظیم وقت خیلی دقیق بود و در کنار درس و تحصیل ساعتی از وقتش را به مطالعه کتب غیردرسی و قرائت قرآن میگذراند و در کارها به پدر و مادرم کمک میکرد.
"برادر شهید ترابیان" تصریح کرد: برادرم در کنار درس و انجام تکالیف مدرسه کار هم میکرد و استعداد خاصی در یادگیری داشت به طوریکه در رشتههای جوشکاری، برق و سیمکشی مهارت خاصی پیدا کرده بود و کار را عیب و عار نمیندانست و به هر رشته و هنری که علاقه پیدا میکرد سعی میکرد آن را یاد بگیرد.
"شهید ترابیان" به مطالعه کتابهای مذهبی و سیاسی علاقه فراوانی داشت
وی گفت: "شهید ترابیان" به مطالعه کتابهای مذهبی و سیاسی علاقه فراوانی داشت و با همکاری برادران یک کتابخانه بزرگ درست کردند و همچنین به صله ارحام و روابط با همه خویشاوندان اهمیت میداد و اگر مشکلی پیدا میکردند در حد توان خود کمک میکرد و برای همه احترام قائل بود و با همه رابطهای دوستانه و محبتآمیز داشت.
«محبت و خونگرمی، پشتکار در کارها و صبور بودن» مشخصه اصلی "شهید ترابیان" بود
"غلامرضا تربیان" از دیگر خصوصیات شهید به محبت، خونگرمی، پشتکار در کارها و صبور بودن شهید اشاره کرد و افزود: از آنجا که برادرم انسان دلسوز، مهربان و بسیار خیرخواه بودند و به همه عطوفت و مهربانی روا میداشت اهل علم و عبادت هم او را دوست داشتند و به او دلبستگی پیدا میکردند.
وی اظهار کرد: با توجه به اینکه برادرم از خانوادهای مذهبی بود علاقه زیادی به مسایل معنوی داشتند و در مساجد و دعاها شرکت و حضور فعال پیدا میکردند و به افراد مومن و متدین علاقهمند بود و از غیبت کردن خودداری میکرد و اگر کسی هم مرتکب آن میشد با ناراحی آنجا را ترک میکرد و با افراد بیتفاوت ارتباطی برقرار نمیکرد.
"برادر شهید ترابیان" گفت: برادر شهیدم در برابر مشکلات صبور بود و مشکلات خود را بازگو نمیکرد و سعی داشت که خودش مشکلاتش را حل کند و در مورد مشکلات دیگران نیز تا حد توان خود سعی میکرد مشکل را برطرف کند.
وی گفت: "شهید ترابیان" طرز تفکر خاصی داشت و هر چیز را بعد از تفکر و تحقیق قبول و عقایدش را با آگاهی و بینش انتخاب میکرد.
شهیدی که در دوران حکومت پهلوی طناب به گردن یکی از مجسمههای شاه انداخت
"برادر شهید ترابیان" خاطر نشان کرد: دوره دبیرستان شهید مصادف با اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بود و وی در همان زمان در خدمت انقلاب قرار گرفت و در تمام راهپیماییهای انقلاب شرکت میکرد و اعلامیههای امام راحل(ره) را پخش میکرد و در آخرین روزهای حکومت پهلوی طناب به گردن یکی از مجسمههای شاه انداخت و با فریادهای " اللهاکبر خمینی رهبر" و با کمک مردم آن را پایین کشید.
"شهید ترابیان" علاقه زیادی به امام خمینی(ره) داشت
وی گفت: "شهید ترابیان" راهنمای جوانان در امور انقلاب و بهصورت شبانهروزی در خدمت انقلاب بود و علاقه زیادی به امام خمینی(ره) داشت و به ایشان عشق میورزید و با دوستانش اعلامیه چاپ و امکانات صوتی و تصویری را فراهم میکردند و چاپ و توزیع شبنامه داشتند و همیشه برنامهریزی داشتند که برای راهپیماییها چه شعاری بدهند و چگونه افراد بیتفاوت را جذب انقلاب کنند و احتمال برخورد ساواک را نیز بررسی و در نظر میگرفتند.
«غلامرضا تربیان» در مورد فعالیت "شهید ترابیان" در سپاه پاسداران بیان کرد: فعالیت برادرم در سپاه پاسداران از دوران دبیرستان به عنوان پاسدار ذخیره آغاز شد و پس از گرفتن دیپلم وارد سپاه شد، ابتدا به عنوان جانشین فرمانده گردان و پس از مدتی در 4 اسفند ماه سال 62 به عنوان فرمانده گردان جندالله تیپ شهرستان سقز انتخاب شد.
"شهید ترابیان" به لباس پاسداری افتخار میکرد
وی اظهار کرد: "شهید ترابیان" به سپاه و پاسدار بودن علاقه زیادی داشت چراکه آن را پاسداری از ارزشهای اسلام میدانست و به لباس پاسداری افتخار میکرد و در مورد جنگ میگفت "این جنگ به ما تحمیل شده و تا خدا قدرت و توانایی به ما داده، اگر مسلمان و پیرو خط امام باشیم باید بجنگیم".
"برادر شهید ترابیان" گفت: در آن زمان شهید مطالعاتش در مورد بررسی گروهکها و مسائل روز و مطالعه جزوههای سپاه و کتابهای استاد مطهری و بهشتی بیشتر بود.
شهیدی که جنگ با منافقین را بر حضور در جبهه ترجیح داد
وی از خاطرات "شهید ترابیان" در مقابله با گروهکهای ضدانقلاب گفت: برادرم وقتی متوجه شد که ضد انقلاب در کردستان دست به توطئه خواهد زد خود را برای مبارزه با آنها آماده کرد و در جواب خواهرم که از وی پرسیده بود: " چرا به جبهه جنوب نمیروی؟ [شهید جواب داد: امام فرموده است که منافقین از کفار بدتر هستند و من جنگ با منافقین را ترجیح میدهم].
"برادر شهید ترابیان" اضافه کرد: در آن زمان شهید ابتدا در شهرستان بیجار فعالیت کرد و وقتی که در بیجار امنیت برقرار شد به سقز رفت و در قلب درگیری با گروهکها مبارزه کرد و چون او مشتاق شهادت بود از خطر هیچگونه واهمهای نداشت و مسئولیتهای مختلفی را به عهده گرفت و همواره سربلند و موفق از عملیاتها بیرون میآمد؛ وی نفوذ کلامی در بین نیروها داشت و در هر عملیاتی که حضور داشتند موجب تقویت نیروهای سپاه میشد.
وی خاطرهای از برادر شهیدش از زبان همرزمانش نقل کرد گفت: "شهید محمدرضا ترابیان" یک بار در یکی از مناطق جنگی کردستان برای صرف چای در یک قهوه خانه بین راهی توقف میکند و یک نفر از گروهکها چند تا عکس به او نشان میدهد و از وی میپرسد اینها را میشناسید که در آن لحظه عکس خودش و عکس شهید سیدمنصور بیاتیان و شهید جمال صالحی را در دستان آن فرد میبیند در حالیکه با خودش آیتالکرسی را زمزمه میکند در جواب به آنها گفت: [خیر این عکسها را نمیشناسم] و به کمک خداوند آن فرد موفق به شناختن برادرم نشده بود.
غلامرضا افزود: "شهید ترابیان" در مدت حضور خود در سپاه پاسداران و جبهه هرگز کسی او را ندیده که لباس سپاه بپوشد بلکه همیشه لباسش همرنگ بسیجیان بود و در هنگام عروجش و زمانی که میخواست به دیدار حق برود و به شهادت برسد لباس فرم سپاهی را پوشیده بود.
"سردار شهید ترابیان" تواضع و فروتنی خاصی داشت
وی اظهار کرد: هیچگاه مسئولیتش او را در موضع قدرت قرار نداد و همیشه تواضع و فروتنی خاصی از خود نشان میداد و یکی از مخلصترین و متواضعترین افراد سپاه بود.
"برادر شهید ترابیان" از پیشقدم بودن شهید گفت: در تمام کارها برادرم پیشقدم بود و یکی از کارهایی که به رزمندگان پیشنهاد میکرد و خودش هم در انجام آن پیشقدم بود این بود که افراد را سازماندهی میکرد تا به خانواده شهدا سر بزنند و به سرکشی از خانواده شهدا اهمیت میدادند.
شهید ترابیان همیشه به فکر نابودی گروهکهای ضد انقلاب بود
وی گفت: شهید همواره به فکر نابودی گروهکهای ضد انقلاب بود و در این مورد پیشنهاد میکرد سپاه پاسداران با ارتش بیشتر همکاری کند و از آنها اسلحه سنگین بگیرد تا راحت تر گروهکها سرکوب شوند.
نابودی گروهکها و شهادت بزرگترین آرزوی "شهید ترابیان" بود
"برادر شهید ترابیان" تصریح کرد: برادرم "شهید محمدرضا ترابیان" آرزوی نابودی همه گروهکهای ضد انقلاب و تحکیم و حفظ انقلاب را داشت و بزرگترین آرزویش شهادت بود.
وی به اعتقادات برادر شهیدش در مورد حجاب و عفاف و توصیههای وی اشاره کرد و گفت: "شهید ترابیان" در مورد حجاب بسیار توصیه میکرد و همواره این شعر را میخواند:
ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است ارزندهترین زینت زن حفظ حجاب است
غلامرضا افزود: "شهید ترابیان" همچنین به خواهرم توصیه میکرد "در همه حال حجاب خود را حفظ کنید تا دستاوردهای این انقلاب به جهانیان ثابت شود".
وی با اشاره به دیگر توصیههای "شهید ترابیان" در مورد اهمیت نماز اظهار کرد: از دیگر توصیههای برادرم اهمیت نماز و به موقع خواندن آن و حفظ راه شهدا و امام(ره) بود و در آن زمان برادران سپاهی مورد انواع تهمتها قرار میگرفتند و آنها را مرتجع و عقب مانده میخواندند اما وی به آنها توصیه میکرد که به این حرفها اهمیت ندهید و نماز و دعا را فراموش نکنید".
"برادر شهید ترابیان" گفت: برادرم دو وصیت نامه داشتند که یکی از این وصیتنامهها خانوادگی بوده و در آن نوشته و قید کرده است: "من هیچ دارایی ندارم و هر چیزی داشتهام مربوط به سپاه پاسداران است و یک ریال پسانداز ندارم" و وصیت نامه دوم "شهید ترابیان " مربوط به چند روز قبل از شهادتش بوده و در آن نوشته شده که دوست داشتم این وصیتنامه را بنویسم.
وصیت نامه خانوادگی «شهید ترابیان» :
"شهید ترابیان" در وصیت نامهاش نوشته است: [برادران امام را تنها نگذارید، هرگز امام را در دعاهایتان فراموش نکنید؛ از امت شهادت طلب ایران میخواهم که جبههها را همچنان پر نگه دارید و افرادی که با جمهوری اسلامی سر ناسازگاری دارند و خون هزاران شهید و معلول را پایمال کردهاند نباید در تشییع جنازهام حضور داشته باشند، هدفم از سپاهی شدن و نبرد با منافقان «خدمت در راه خدا و شهادت» بوده است].
متن وصیت نامه "شهید محمدرضا ترابیان" که خانوادگی بوده و در ساعت 10 شب در تاریخ 7 فروردین ماه سال 61 نوشته اینگونه بیان شده است:
بسمهتعالی
با ظلمت و سیاهی تاریخ مسلسل خون گرفته سرخ و سفید برخاست و شرارههای جان در رگ تاریخ غنچه گل لاله رویانده در کمرکش تباهی و فسادپرستی از آستین آل نبی و حلقوم شب سیاه را با پنجه ایمان فشرد با نثار جان جوش و خروش خلق را در متن هستی فزونی بخشید و در اوج تاریکی شب غاسق افق سرخ راهیان ره گشت.
باری برادرم و مادرم و پدرم! من در تاریخ 7 فروردین ماه سال 61 که این وصیت نامه برای ابنکه شرع خدا و پیامبر خدا را انجام داده باشم این چند سطر را برای شما مینویسم و از برادران میخواهم که نماز و دعا را فراموش نکنند و همیشه در اول وقت نماز را برپا دارند و نماز خود را پاکیزه بخوانند.
مادر جان! مرا حلال کن زیرا تمام زحمتهای من در دوران زندگی بر دوش شما بوده است و این حقیر نمیداند چگونه از شما حلیت بخواهد، پدر جان خداوند به شما توفیق دهد تا بتوانید دیگر برادران مرا چون من تربیت کنید.
برادرم ابول جان خود میدانید که من چقدر تو را دوست میدارم از زحماتی که در طول زندگی برای من کشیدهاید سپاسگذاری میکنم.
در پایان چند کلمه برای دوستان و آشنایان مینویسم برادران ما! شما راه حق و اسلام واقعی را درست شناختهاید و همانطور که تا من زنده بودم امام را تنها نگذاشتهاید و گوش به فرمان او بودهاید، باشید و گوش به حرف افرادی که شما را به عناوین مختلف محکوم میکردند ندهید؛ همانطوری که خود میدانید امام عزیز در فرمان 8 ماده اخیر فرمان دادند و دیدید که شما هم آن چیز را میخواهید که امام عزیزمان میخواهد.
در پایان از تمام برادران سپاه که در این مدت 4 سال با هم بوده و شب و روزها را با هم سپری کرده معذرت میخواهم که نتوانستم برادر خوبی برای یکایک آنها باشم در انتهای این نامه از تمام برادران همشهری که مرا میشناسند طلب بخشش کرده و توفیق آنها را از خداوند رحمان و جبار خواستارم.
برادر یادتان باشد که هرگز امام را در دعاهایتان فراموش نکنید و تمام دوستانی که مرا میشناسند دو رکعت نماز برایم بخوانند بیشتر از این مزاحم وقت شریف شما نمیشوم خداوند یار و نگهدار امام عزیز و کبیر و شما برادران باشد.
الاحقر محمدرضا ترابیان
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

متن دوم وصیت نامه شهید ترابیان بدین شرح است:
بنام خداوند بخشنده مهربان در هم کوبنده ستمگران و نابود کننده کاخهای قارونها و جالوتهاف فرعونها و شاهان و یاری دهنده راست قامتان تاریخ و مستضعفان جهان در تمام دوران بشریت و پیروز دهنده کسانی که دل در گرو راهش نهاده و همه را در برابرش کوچک و ناچیز بشمرند و آنان که عشق رسیدن به او را در تک تک سلولهای وجود احساس کرده و دیگر جز یاری چیزی را احساس نمیکنند و وجود خود را در راه او نهاده و در راه او همچنان پیش میروند تا به محبوب میرسند.
با سلام بر منجی عالم بشریت و بر پا دارنده عدل و قسط و نایب بر حقش امام عزیز خمینی کبیر
بر حسب وظیفه شرعی در این لحظات آخر میخواهم چند سطری به عنوان وصیت نوشته باشم از روزی که وارد سپاه شدم هدفم یاری دین خدا بوده و همیشه از خدا میخواستم که شهادت در راه خودش نصیب من گرداند و اگر در این راه من به خون خود در غلطیدم شاید خداوند از سر گناهان من در گذشته باشد.
مقداری پول در کمد من وجود دارد که تمام آن مربوط به بیتالمال و مال گردان است، دوست دارم قبر من در کنار دوستانم باشد، از مادر و پدرم میخواهم که همچنان از یاران امام و گوش به فرمان او باشند؛ از امت شهادت طلب ایران میخواهم که جبههها را همچنان پر کنند در پایان از تمامی دوستان و فامیل و همسنگرانم میخواهم که من را حلال کنند.
جنگ جنگ تا پیروزی الاحقر محمدرضا ترابیان 63/1/4
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
آمین
به "شهید ترابیان" الهام شده بود که به شهادت میرسند
"برادر شهید ترابیان" در ادامه از همرزمان برادرش گفت: سردار احمدرضا رادان جانشین فرماندهی انتظامی کل کشور، سردار ذوالنور از تیپ امام صادق و سرهنگ مهاجر مدیرکل سابق بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس کردستان و سرهنگ بهرهمندی فرمانده سابق سپاه شهرستان سنندج از همرزمان "شهید ترابیان" بودند.
وی به خاطراتی از زبان سردار ذوالنور همرزم شهید ترابیان اشاره کرد و گفت: سردار ذوالنور از "شهید ترابیان" تعریف میکند که وقتی در آن زمان به ما اعلام کردند که پایگاه ژاندارمری میخواهد سقوط کنند "شهید ترابیان" خوابیده بود و وی را از خواب بیدار میکنند و به همرزمانش میگوید" من میخواستم آخرین خوابم را خوب انجام دهم چرا من را بیداری کردید؟" چنانچه به شهید الهام شده که به شهادت میرسند.
به گفته برادر شهید؛ محمدرضا واقعا انسان صادق، پاک و افتادگی خاصی داشت و زمانیکه به شهادت رسید در سطح فرمانده گردان قرار داشت و اگر چه فرمانده گردان جندالله سقز بود اما در کارهای جزیی به بسیجیان و تمام رزمندگان کمک میکرد و از خصوصیات بارز این شهید «افتادگی، تواضع و فروتنی» بود.
وی ادامه داد: زمانی که برادر بزرگم شهید محمدرضا به شهادت رسیدند فقط 23 سال سن داشت و در آن زمان یکی از فرماندهان گردان جوان در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان کردستان بود.
غلامرضا با بیان اینکه "شهید ترابیان" فرزند دوم خانواده است، افزود: برادر شهیدم ازدواج نکرده بود و مجرد بودند و به خاطر اینکه سن برادرم از من بیشتر بود شاید خاطرات زیادی از وی در ذهنم نباشد اما یادم هست که به افراد بیبضاعت کمک میکردند و حتی چندین خانواده کم درآمد تحت حمایت "شهید ترابیان" بود و زمانی که به شهادت رسید این خانوادهها آمدند برای مراسم ختم و ما تا آنموقع اصلاً خبر نداشتیم و پس از شهادت باخبر شدیم.
وی اظهار کرد: در ایام تابستان زمانی که مدرسه تعطیل میشد یادم هست که "شهید ترابیان" همیشه در حال فعالیت بود و به رزمندگان کمک میکردند و در سال 1361 به پاس قدردانی از شجاعت برادرم وی را به همین دلیل به کشور لبنان و سوریه اعزام کردند.
شهید ترابیان: [باید امنیت این خفاشان شب پَر را در شب شکست]
"برادر شهید ترابیان" از نحوه شهادت برادرش گفت: با توجه به وضعیت کوهستانی منطقه کردستان اکثر عملیاتهای سپاه در روز انجام میشد که در 12 فروردین ماه سال 63 به وی خبر میدهند که یکی از پاسگاههای ژاندارمری مورد حمله ضدانقلاب قرار گرفته و در حالی که شب بود برادرم تصمیم میگیرد که به کمک آنها بشتابد اما سایر برادرانم "شهید ترابیان " را از این کار منع میکردند اما در پاسخ به آنها اعلام کرد: [باید امنیت این خفاشان شب پَر را در شب شکست] و شب با تعدادی از نیروهای گردان حرکت و حلقه محاصره را میشکنند و از سقوط آن پاسگاه جلوگیری میکنند.
"برادر شهید ترابیان" اضافه کرد: در یکی از روستاهای شهرستان سقز نیروهای ضدانقلاب به پایگاه ژاندارمری حمله کردند و برادرم هنگام عملیات شبانه در درگیری با عوامل ضد انقلاب به شهادت رسیدند و در این عملیات وی اولین نفری بود که در ارتفاع به نوک قله رسید و در آنجا مورد هدف قرار گرفت.
وی گفت: "شهید ترابیان" پس از مدتها حضور در جبهه کردستان در 12 فروردین ماه سال 63 پس از اصابت گلوله در منطقه سقز به شهادت رسید و پیکر مطهر شهید پس از تشییع در گلزار شهدای بیجار به خاک سپرده شد.
در آخر به پیش همرزم "شهید ترابیان" رفتیم تا خاطرات کوتاهی را از زبانی وی نیز بشنویم
علی عسگر عظیمیان همرزم "شهید ترابیان" اظهار داشت: از سنندج در حال برگشت بودم در دو راهی شهرستان بیجار محمدرضا را دیدم که با لباس فرم و یک اسلحه کالیبر 22 منتظر ماشین است؛ وی را سوار کردم و پرسیدم " در این منطقه با لباس فرم و بدون اسلحه چه کار میکنید؟ که "شهید ترابیان" پاسخ دادند: [من خواب دیدهام که در جادهها شهید نمیشوم بلکه من روی یک قله مورد اصابت گلوله کالیبر 50 یا دوشیکا قرار میگیرم و همین طور هم شد].
انتهای پیام/