به شهدای غواص ادای دین کردم/ ماجرای خواندنی پیشنهاد یک بازاری به بازیگر فیلمفارسی/ حضور در علی البدل با شرایط خاص


به شهدای غواص ادای دین کردم/ ماجرای خواندنی پیشنهاد یک بازاری به بازیگر فیلمفارسی/ حضور در علی البدل با شرایط خاص

من با گوش خودم شنیدم که امام فرمودند اگر می‌خواهید فیلمی بسازید مثل فیلم گاو بسازید.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هفته گذشته قسمت ابتدایی گفت‌و گو با عزت‌الله رمضانی‌‌فر که از باسابقه‌ترین هنرپیشه‌های عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون است، بازتاب گسترده‌ای در میان اهالی رسانه و شبکه‌های مجازی قرار گرفت. از این بازیگر سرشناس اخیرا سریال علی‌البدل از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد. اما برای گفتگو با رمضانی‌فر هزار و یک دلیل دیگر غیر از نقش‌آفرینی در این سریال وجود دارد. او از نخستین شاگردان استاد بلندآوازه صحنه تئاتر، حمید سمندریان است و خاطرات فراوانی از فعالیت و همکاری با اساتید کهنه‌کار سینما و تلویزیون را در گفتگویی خودمانی با ما در میان گذاشت.

مجددا متذکر می‌شویم که بخشی از بازخوانی خاطرات وی بی‌شک غیرقابل انتشاراست. انتشار نا‌گفته‌های عزت رمضانی‌فر موجب تنش‌های صنفی میان اهالی سینما خواهد شد، به همین دلیل تا جایی که ممکن بود از حذف مستقیم خاطره‌نگاری رمضانی‌فر پرهیز کردیم، لذا آنچه در پی خواهد آمد روایت مستقیم عزت‌الله رمضانی‌فر است و خبرگزاری تسنیم هیچ مسئولیتی در قبال گفته‌های ایشان را نخواهد داشت.

تسنیم: بعد از انقلاب چه شد در تحولات باز هم کار می کردی؟

رمضانی فر: اوایل انقلاب که خوردیم به بیکاری دوباره رجوع کردم به عکاسی و عکس‌های صنعتی می‌گرفتم برای کارخانجات. یکی دو سالی اینقدر کارم گرفت که نمی‌خواستم به حرفه بازیگری بازگردم. بعد از انقلاب هم فیلم از فریاد تا ترور را کار کردم. بعد از آن فیلم هم در«کرکس‌ها می آیند»  نقش پسر آقای داود رشیدی در فیلم ایفا کردم.  

تسنیم: از همه دوستی‌هایتان گفتید اما ماجرای یک دوستی را نگفتید. می خواهم در این قسمت به یک نکته بسیارمهم اشاره کنم. شما با پرویز فنی زاده از دورانی که به کلاس‌های سمندریان می رفتید رابطه بسیار نزدیکی داشتید؟ از همه محافل دوستانه خود گفتید اما از رابطه نزدیک خودتان با فنی زاده نگفتید.

رمضانی فر: در کلاس‌های بازیگری سمندریان با آقای فنی زاده همکلاس  بودم. متأسفانه فنی زاده در ابتدای ورود به عرصه بازیگری به اعتیاد خیلی حادی دچار شد. هر اتفاقی هم که برایش می‌افتاد می فرستادند دنبال من.  من یک روز داشتم باغ بلور را با ناصر محمدی کار می‌کردم. آقای داود رشیدی زنگ زد و گفت: کجایی؟ گفتم: سر فیلمبرداری. گفت: کارگردانش کیست؟ گفتم: محمدی.  می‌خواهی چیکار کنی. گفت: می‌خواهیم برویم ظفار.گفتم: چرا الان می گویی؟ گفت: قرار بود فنی زاده بیاید؛ «فنی» پشیمان شده و گفته فقط رمضانی فر؛ به جز رمضانی فر کسی دیگر را نبرید. گفتم من باید بروم فنی را ببینم. بین من و پرویز احترام و محبت عمیقی بود. من رفتم اداره تئاتر. تا در را باز کردم دیدم فنی زاده نشسته، گفت رفتی قرارداد بستی؟ گفتم نه. گفت من به تو می گویم که برو. گفتم: تو چرا نمیری؟ پاشو زد بالا، دیدم پاش ورم داره. به خاطر اعتیادش اینطوری شده بود. باید  نقش سرباز بیسیمچی را بازی می‌کرد که با بیسیم روی کولش باید از کوه بالا می رفت. گفت: من با این پا چطور می‌توانم بروم بالا تو برو؟ خلاصه ما رفتیم قرارداد بستیم.

تسنیم: به فکر این نیفتادید که فنی زاده را ترک بدهید؟ که از آن وضعیت بحرانی خارج شود؟

رمضانی فر: اگر نشان می دادم که قصد این کار را دارم دیگر خودش را نشان ‌نمی‌داد. اون دوره هم پرویز سعی می کرد که زیاد آفتابی نشود و ما خیلی کم او را می‌دیدیم. آخرین فیلمی هم که کار می‌کرد و در نیمه فیلمبرداری بعد از انقلاب فوت کرد، من برایش جور کرده بودم.

تسنیم: کدام فیلم؟

رمضانی فر: فیلم اعدامی.

تسنیم: اولین فیلم هایی بود که راجع به مسائل سیاسی قبل از انقلاب، اوایل انقلاب ساخته  شد؟

رمضانی فر: اصلا من رفتم با باقر خسروی قرارداد امضا کردم. ولی بخاطر یک مشکل مالی داشتیم که من رفتم حکم جلبش را گرفتم. با من لج کرد، من هم در مصالحه پیشنهاد کردم نقشی را به فنی زاده بدهد. جای من هم رضا کرم رضایی را آورد. در نیمه راه فیلمبرداری اعدامی وسط فیلم، «فنی» فوت کرد. زمانی که فنی زاده را روی سنگ غسالخانه خوابانده بودند با یک دوربین در شرایطی که نور هم نبود از «فنی» فیلم گرفتم. تمام بدنش   جای سرنگ بود که مایعاتی از بدنش از جای سرنگ‌ها بیرون می‌آمد.

روزی که فنی فوت کرد داشتند، فیلم اعدامی را کار می کردند من همزمان مأمور برده بودم که کارگردان را جلب کنم. نعمت حقیقی و داود رشیدی وارد مجادله شدند. می‌خواستم باقر خسروی کارگردان را جلب کنم. آنها گفتند زشته همکاریم و .... همان زمان که من آنجا بودم.  در کاروانسرایی بودند نزدیک میدان شوش به نام کاروانسرا شیشه برها .فنی زاده آنطرف یک اتاقی بود که انباری بود. ساعت 10 تا 10:30 تعطیل می‌کردند، می رفت آنجا سرنگش را می‌زد و دوباره بازمی‌گشت.  بهانه‌اشان هم این بود که آنجا چای می‌خورد . من همان روز که رفته بودم کارگردان را بگیرم و رشیدی و نعمت حقیقی نگذاشتند. خلاصه نشسته بودیم که باقر خسروی پول من را جور کند. فنی زاده از آن طرف ( انبار)  آمد اینطرف که ما نشسته بودیم. ولی اصلا با هیچکس حرف نمی زد. کار خودش را می کرد سه یا چهار روز بعد  همین روند تکرار می شود. نگو در آن انباری که رفته بود سرنگ می زند، سرنگ را گذاشته بود روی زمین و حسابی آلوده شده بود.  روز چهارم وقتی سرنگ را می زند حالش خراب می شود. چای برایش می برند؛ بعد می گوید که نمی توانم کار کنم.  کار را تعطیل می کنند. وقتی می‌رود خانه همسرش او را می‌برد بیمارستان ایرانمهر. اشتباه خانواده‌اش این بوده است که به دکتر نمی‌گویند که او تزریق می‌کند. اگر می گفتند او تزریقی است شاید «فنی»  فوت نمی‌کرد. خلاصه آمپولی چیزی به او تزریق می‌کنند و ناگهان دندانهایش کلید می شود. هر چی به او شُک می دهند دیگر فایده ندارد و تمام می کند. ما  هم صبح زود رفتیم خاکسپاری.

تسنیم: خیلی فضای گفتگویمان غمگین شد. با موضوع اکبر عبدی، محمود بصیری ادامه گفتگو را شاد کنیم.

رمضانی فر: ما برای کارهای خودروهایمان به گاراژی میرفتیم به نام گاراژ میترا، در پل امامزاده معصوم. استاد کار آنجا حاج محمد بود که محمود بصیری پیش او کار می‌کرد. ما باهم آشنا شده بودیم و ماشینم را می‌بردم پیش او برای تعمیر. به او می گفتند محمود خروس. چون خروس‌ها را می‌آوردند و می انداختند به جان هم و خروس بازی می کردند.

من با محمود دوست شدم. یک روز به من گفت که من دوست دارم فیلم بازی کنم. ما یک فیلم کار می‌کردیم به نام «مردی در طوفان» که کارگردان آن خسرو پرویزی بود. او را پیش خسرو پرویزی بردم. خلاصه ما همراه گروه فیلمبرداری رفتیم شمال.  محمود چون آدم شیرینی بود خودش را در دل اینها جا کرد. چون در رانندگی مهارتی خیلی خوبی داشت ما یک صحنه ای داشتیم که یک جیپی بود که بازیگر زن در جنگل سعید راد را تعقیب می‌کند که  او را بزند. ایشان هم آمد لباس هنرپیشه  را پوشید و کلاه و فلان ... دوربین هم از پشت او را می‌گرفت. این صحنه ها را به عنوان بدل محمود بازی کرد. بعدها که من با داوود رشیدی دوست بودم گفتم داوود ماشینت را کجا می بری برای تعمیر؟ گفت: مثلا فلان جا؟ گفتم: بیا من یک میکانیکی آشنا دارم ببرمت پیش او. داود رشیدی را بردم گاراژ میترا، محمود را به داود رشیدی معرفی کردم.

تسنیم: داوود رشیدی، شوهر خواهر مرضیه برومند ( کارگردان آرایشگاه زیبا)  و الی  آخر؟ داستان حضور اکبر عبدی در سینما چگونه است؟

رمضانی فر: بعد از انقلاب داریوش مهرجویی رفته بود فرانسه. یکی دو سال کار کرد وقتی که برگشت ما دو سال و نیم از هم خبر نداشتیم. موبایل هم که نبود. من داشتم در تلویزیون یک کاری در استودیو 11 ضبط می کردم. اما  دراستودیو 12 چه کسانی بودند و چه کار می‌کردند؟ آتیلا پسیانی و محمود جعفری و چند نفر دیگر بودند از جمله آقای اکبر عبدی در سر پروژه «محله برو بیا». گاهی ما می رفتیم سر تمرین آنها، گاهی آنها می آمدند سر تمرین ما. آنجا را می‌گفتند چهار راه حوادث. در بسیاری موارد می نشستیم با هم چای می‌خوردیم. اینطوری رفیق شدیم. این عقبه را در ذهن داشته باش.

وقتی آقای مهرجویی آمد گفت بیا فلان آدرس. آدرسی که به من داد دفتر هارون یشایایی (پرویز خان) بود در خیابان بهار. گفت تو بیا جلوی در بایست من میام بیرون. ما آنجا ایستادیم و یکدفعه دیدم که مهرجویی آمد. دو سالی هم بود که همدیگر ندیده بودیم. تا من را دید گفت رمضانی فر شنیدم تو چاق شدی، گفتم چه کسی گفته؟ گفت: شنیدم.  دیدم یک مقدار ناراحت شد، تصور می‌کرد که من چاق شدم، بعد گفت یک مقدار بچرخ ببینم. ما یک چرخی زدیم، مثل اینکه شمایل و هیکل من به کارش نمی آمد. گفت من یک نقشی برای تو نوشتم که تو بیایی بازی کنی ولی ... .  ببینم تو یک ماه دیگه می‌توانی 10 یا 15 کیلو چاق بشی؟ گفتم من تا یک ماه دیگه چطور .

به دستیارش بهرام کاظمی گفت:" بهرام! سناریو را بده رمضانی‌فر بخواند و فردا بیاید. در ضمن فردا نادره (حمیده خیرآبادی) و انتظامی و رمضانی بیایند صحنه ترکیدن لوله را تمرین کنند.

آمدیم سناریو را برای تمرین خواندیم. فردای آنروز آمدیم و صحنه ترکیدن لوله را تمرین کردیم.  دو یا سه روز تمرین این صحنه طول کشید. مهرجویی راضی بود و به مسئول لباس آمد گفتش رمضانی فر را می‌توانی چاق کنی؟

مثل دم کنی که برای انتظامی گذاشتید، برای رمضانی فر هم مشابه آنرا بیاور. مسئول لباس  گفت گردنش را چکار کنیم؟ آقا این طرف و آنطرف گفتم ببین اگر می‌بینی نمی شود من یک پسر تپولی را سراغ دارم که فیت همین نقش است. گفت: کیه؟ گفتم یک پسری هست به نام اکبر عبدی که در محله بر و بیا بازی می‌کند. من می‌خواهم با ذکر این خاطره بی‌صفتی بعضی آدم‌ها را توضیح دهم. من آدرس اکبر عبدی را دادم. گفت بروید بیاوردیش. رفتند اکبر را برداشتند آوردن و  برای نقشی که مهرجویی که مد نظر داشت انتخاب شد. بعد گفت نقش رئیس کارگران را بدهید به رمضانی فر بازی کند. گفتند آقای مهرجویی، فردوس کاویانی آمد قرارداد بست پول هم گرفت و رفت. یکدفعه مهرجویی گفت وای خدای من. قسمت من نشد در اجاره نشین ها با مهرجویی کار کنم.

تسنیم: یک نکته مهم وجود دارد که خیلی از بازیگران زن سینما، در دوران قبل از انقلاب به دلیل ابتذال فراوان، دلشان نمی خواست در جریان فیلمفارسی ها حضور داشته باشند. یکی از این بازیگران آذر شیواست که در سال 1350 در اوج شهرت به دلیل ابتذال فراوان در جریان سینمای ایران با هنرپیشگی خداحافظی کرد و برای اعتراض به آن شرایط مدتی در مقابل دانشگاه تهران حتی آدامس می‌فروخت. آیا گزینه دیگری هم بود که شرایط مشابه را داشته باشد.

رمضانی فر:  گزینه مشابه آذر شیوا، خانم فروزان بود. من و خانم فروزان در  فیلم‌های «حیدر» و «ساحره» همبازی بودیم. چندین بار به من گفت من را با مهرجویی آشنا کن. گویی برای فرار از وضعیت گذشته تنها راه فرارشان از سینمای فارسی حضور در فیلم های کیمیایی و مهرجویی بود. خانم فروزان می دانست که دوستی عمیقی با مهرجویی دارم. دائما به من می گفت من را با مهرجویی آشنا کن.

من به مهرجویی گفتم خانم فروزان خیلی دلش می‌خواهد شما را ببیند گفت: "باهاش یک روز قرار بگذار." فروزان آمد دنبال من و با هم رفتیم.  خانه فروزان آن موقع نزدیک میدان سنایی بود. آمد من را سوار کرد برد خانه مهرجویی. طبقه بالای خانه مهرجویی آقای هژیر داریوش زندگی‌ می‌کرد.

مهرجویی اصلا به فروزان اعتنا نکرد. داریوش را خوب می شناسید، توی عالم دیگری زندگی‌ می‌کند، شروع کرد به آشپزی کردن و داشت کارهای خودش را انجام‌ می داد. چند دقیقه بعد آقای هژیر که در طبقه بالا زندگی‌ می‌کرد آمد پایین گفت: به به! خانم فروزان اینجاست. باز هم با وجود هژیر داریوش (کارگردان) که با خوشرویی با ایشان برخورد کرد، مهرجویی به روی خودش نمی‌آورد که یکی از مشهورترین هنرپیشه‌های زن  قبل از انقلاب آنجاست.

بالاخره بعد از یکساعت بی اعتنایی مهرجویی، فروزان جرات کرد و با ادب تمام پرسید که من مدتی است که از فیلمفارسی فاصله گرفتم بلکه در فیلم‌های بهتری بازی کنم. شما کاری در دست نگارش یا ساخت دارید؟

 داریوش هم با سردی گفت : هنوز فیلمنامه ای ندارم ، اگر هم داشته باشم، اگر بخواهی با من کار کنی باید فیلمفارسی رو کنار بگذاری. از این قضیه یک سال و نیم گذشت و فروزان دیگر  در سینما کار نکرد.

تسنیم: شایعه توبه کردن خانم فروزان برای عدم بازی در فیلمفارسی چقدر صحت دارد؟

رمضانی فر:من تاریخ را روایت ‌می‌کنم، قضاوت به عهده شما اصحاب قلم و رسانه است. اما یکی از بازاری‌های مومن تهران پیدا شده بود و به فروزان پول خوبی داده بود که دیگر در فیلم‌های سینمایی آن‌ زمان بازی نکند. برای اینکه شناخته نشود واسطه فرستاده بود. واسطه به خانم فروزان گفته بود"تو هر چقدر می‌خواهی کار کنی و در آمد داشته باشی، من معادل همان را به تو می دهم، دیگر کار نکن" و خانم فروزان دیگر کار نکرد.

تسنیم : این واسطه بعد از انقلاب خودش تهیه کننده سینما شد.

من نمی‌توانم برخی مسائل را فاش کنم. یک سال و نیم بعد آقای مهرجویی به من زنگ زد و گفت من می خواهم فیلم بسازم. نامش «دایره مینا»ست،  برای تو نقش ندارم اما بیا به من کمک کن. گفتم در چه موردی؟ گفت در مورد انتخاب بازیگران. بازیگران زن درست و حسابی را برایم انتخاب کن. رفتم  دفتر مهرجویی  و دیدم یک صف عریض و طویل تشکیل شده و مشغول تست گرفتن از بازیگران هستند. یکدفعه یاد خانم فروزان افتادم و متوجه شدم متناسب با سن و سال خانم فروزان است. به داریوش گفتم تو دنبال کسی می‌گردی که دقیقا باکاراکتر فروزان متناسب است. گفت فروزان کار نمی‌کند. گفتم در فیلمفارسی حضور پیدا نمی‌کند اما در فیلم‌های حسابی حتما بازی ‌می‌کند. تلفن ایشان را نداشتم و با سختی تلفنش را پیدا کردم. مهرجویی در دفتر شیبانی کار می‌کرد زیر دفتر ایرج قادری . زنگ زدم  و گفتم من رمضانی فر هستم.  یادت هست گفتی دوست داری با مهرجویی کار کنی؟ گفت آره، گفتم میای بازی کنی؟ گفت آره و خیلی جنگی و سریع آمد که کار کند.  

تسنیم:دوست مومن بازاری که هزینه های خانم فروزان را تقبل می کرد با بازی او در فیلم «دایره مینا» مشکلی نداشت.

خانم فروزان قبل از اینکه به دفتر ما بیاید با واسطه عزیز مومن بازاری تماس گرفته بود و دوست عزیز بازاری تا اسم مهرجویی را شنیده بود، خیلی هم موافقت کرده بود.

تسنیم:یک سوالی راجع به مهرجویی می پرسم. ببین واقعا کسانی که با مهرجویی کار می کنند خیلی به کار کردن با مهرجویی افتخار می‌کنند ولی کسانی که رفتار مهرجویی را می‌بینند باور نمی‌کنند او مرد متفکر سینمای ایران باشد.

رمضانی فر: انگار از همه طلبکار است(باخنده)، مثلا قرارداد می‌خواهید ببندید، می‌گوید پول هم مگر باید بدهم.   

تسنیم: واقعا به خانم فروزان پول داد؟

رمضانی فر: فروزان سفید امضا کرد به او مبلغ بسیار کمی داد.

تسنیم : ببینید شما به آقای مهرجویی نزدیک بودید، عزت الله انتظامی جدالی لفظی با مهرجویی در نهمین جشن دنیای تصویر در 9 شهریور 1385 داشتند بر سر این موضوع که مهرجویی در کارهایش پول به کسی نمی دهد. همین جدال را چاووشی پس از اتمام فیلم سنتوری با مهرجویی داشت.

راجع به آن دعواها و شراکت باید بگویم، داریوش هیچ وقت تهیه کننده نبود. ما عمدتا از تهیه کننده پول می‌گرفتیم، اگر مهرجویی خودش را وارد دعواهای مالی می‌کرد که نمی توانست اینقدر فیلم های خوب بسازد. مهرجویی به حواشی سینما اصلا کاری نداشت. من ماجرای خانم فروزان را برایتان توضیح دادم، داشتم به یک مورد خاص در مورد مهرجویی اشاره می کردم. اصلا به حضور خانم فروزان در خانه‌اش توجهی نداشت. مهرجویی به این دلیل در سینمای ایران نابغه به حساب می‌‌آید، چون جز هنر به چیز دیگری فکر‌ نمی‌کند. ببین مهرجویی تعریف دقیق و مشخص از هنرمند بودن است، یعنی از صبح که از خواب بلند ‌می‌شود تا شب که می‌خوابد به تالیفاتش فکر می‌کند.

نحوه همکاری ما با مهرجویی هم عمدتا همین شکلی بوده که  او به تهیه کننده می گفت من می خواهم فلانی در فیلم ما بازی کند و ما هم عمدتا با تهیه کننده های مهرجویی سر و کله می زدیم.  مهرجویی هیچ وقت به مسائل مالی کاری نداشت.

تسنیم : یعنی انتظامی برای فیلم گاو پولش را گرفته بود؟

خیلی از ماها نگرفتیم، تازه انتظامی به من می‌گفت تو از من بیشتر گرفتی می دانید چرا؟ برای اینکه تهیه کننده فیلم وزارت ارشاد بود و من کارمند ارشاد بودم و برای بازی کردن در این فیلم،  مأموریت خارج از شهر گرفتم. ضمن اینکه ادعاهای انتظامی در مورد شراکت در مورد فیلم گاو منتفی است. تهیه کننده فیلم وزارت ارشاد قبل از انقلاب بود. قبل از انقلاب قرار بود از فیلم تقدیر کنند. گفتند جوانترین فرد رمضانی‌فر و او باید به این مراسم برود. داریوش فهمید سران حکومت پهلوی در این مراسم هستند از آمدن در مراسم انصراف داد.  من رفتم سی سکه پهلوی به من دادند. از مراسم که بیرون آمدم مهرجویی آمد سراغم و گفت تقسیم غنائم کنیم. گفتم چرا خودت نیامدی؟ گفت من از دست اینا ( منظورش سران پهلوی بود) چیزی نمی‌گیرم. 

تسنیم : چطور است که فیلم گاو خیلی موضوع عجیب و غربیی دارد و نویسنده‌اش غلامحسین ساعدی است و تعارض فکری و عملی با انقلاب دارد، فیلمنامه اولیه این اثر را نوشته است. مهرجویی به عنوان یک روشنفکر مستقل آنرا ساخته است اما فیلم بعد از انقلاب هم مورد ستایش حضرت امام( ره) قرار می‌گیرد؟

برای من همیشه سوال بود، اما آن‌گونه که من امام را می‌شناختم این بود که خود سخن از صاحب سخن برایشان مهمتر بود. این را من خودم با گوش خودم شنیدم که امام خمینی فرمودند اگر می خواهید فیلمی بسازید مثل فیلم گاو بسازید. اسم فیلم گاو را آورد بسیار عوامل سازنده‌اش را  تشویق کرد. گاو  یک اثر روستایی محور بود و بعد اگر دقت کرده باشید یک زن بی حجاب داخلش نبود. همه چادر سرشان بود. لوکیشن دهات بود و همه چادر سرشان بود و ما در آن بی‌حجاب نداشتیم.  در فیلم های مهرجویی قبل از انقلاب هم نکات غیراخلاقی نبود. شاید طرح مسئله ‌می‌کرد اما نتیجه آثارش اخلاقی بود.

تسنیم : رابطه شما الان با محمود بصیری چگونه است؟

رمضانی فر: محمود دو روز پیش اینجا بود و دعوتش کرده بود.

تسنیم : محمود بصیری می گویند در این هشت سال کار نکرده است ، یک عده ای می گویند دلیلش بخاطر شباهتش به محمود احمدی نژاد بوده است؟

رمضانی فر: من از خودش شخصاً سوال کردم. گفت حقیقتاً خودم هم نمی‌دانم. به من گفتند نمی توانی کار بکنی.

تسنیم : هنوز هم نمی تواند کار بکند؟

رمضانی فر: چرا به راحتی می تواند کار بکند.

تسنیم : برای چی پس کسی بهش کار نمی دهد؟

رمضانی‌ فر: کار نیست. ببین توی حرفه ما هرکسی یک دوره‌ای دارد و هزار تا حرف دیگر که دوست ندارم درباره‌اش سخنی بر زبان بیاورم. توی سینما عاقبت بخیر شدن خیلی مشکل است. حرفه نفرین شده‌ای است.

تسنیم : اوضاع معیشت چگونه است؟

خانه خودش نزدیک همان گاراژی است که در آن کار می‌کرد. از مادرش به ارث رسیده است. سرگرمی‌اش چند تا گربه است که  به آنها غذا می‌دهد. محمود از دو چیز می ترسد، یکی اینکه هیچ وقت سوار هواپیما نمی‌شود اگر بهش بگویند که بیا فلان جا با هواپیما می گوید، نمی تونم بیایم.  دیگر اینکه از سگ می‌ترسد.

تسنیم: ته دیگ این گفتگو را به سریال علی البدل اختصاص می‌دهیم. چطور شد با سیروس مقدم ؟ ببین در این سن و سال توانش را داری بروی در یک روستایی در  همدان کار کنی؟ اصلا برای چی حضور در علی البدل را پذیرفتی؟

فقط به خاطر خر سواری ..... ( طولانی مدت می‌خندد) ... یک چیزی را  حضرت عباسی  بگویم، نمی‌خواهم از خودم تعریف کنم. در همین سریال تنها کسی که با الاغ تاخت می کرد من بودم. رقابتی بود بین من و فخیم زاده، تا ببینیم کدامیک در این سن و سال سر حال تر هستیم.  فخیم زاده استاد همه چی است.   

تسنیم:  دلیل این سرحال بودن چیست؟

سی سال است کسی دست من سیگار ندیده و من هیچ وقت به مشروبات الکی لب نزدم.  

تسنیم: سال عید 1390 سریال به نام چمدان داشتی ؟

رمضانی فر: با خانم شهره لرستانی در آن سریال زن و شوهر بودیم به  تهیه کنندگی خسرو ملکان؛ هنوز تسویه نکردیم یک گوشه از آن را گرفتیم بقیه آن را نگرفتیم.

تسنیم: سال 91 پخش شد و هنوز پول را تسویه نکردند؟

رمضانی فر : تسویه نکردند،با اینکه از نقش‌های اصلی سریال هم بودم.

تسنیم: چه سالی ازدواج کردی؟

رمضانی فر : یک سال به انقلاب مانده بود.

تسنیم: چند تا فرزند داری؟

رمضانی فر: دو تا دختر دارم

تسنیم : شما از جمله اولین کسانی بودی که راجع به شهدای غواص تئاتر کار کردید، به این کار علاقمند بودید یا نه به مانند خیلی از کارها به عنوان فعالیت و پروژه به آن نگاه کردید؟

رمضانی فر: من از آن قصه خیلی خوشم آمد. غواصی که در فضایی سورئال به  خانه‌اش باز می‌گردد و با همسرش تجدید خاطره می‌کند. خواستم ادای دینی بکنم.

تسنیم : اصلا در خودت اینقدر می بینی که بخواهی ادای دین بکنی نسبت به جنگ؟ چون تو آدم همیشه شادی بودی، همیشه از سیاست دوری می‌کردی و اصلا از این آدم هایی نبودی که وارد این داستان ها بشوی؟

رمضانی فر: ولی این نقش را استثناء خوشم آمد و ادای دین کردم به شهدای غواص. چون من شرح حال این غواص ها را خواندم که چطور زنده به گور شدند. درباره ماجرای عملیات کربلای 5، خیلی حالم گرفته شد. گفتم بگذار ادای احترامی نسبت به عزیزترین‌های این ممکلت انجام بدهم. اگر کاری خوب در حوزه سینمای جنگ و دفاع بهم پیشنهاد شود حتما انجام می‌دهم. من قبل از این تئاتر در پیک نیک در میدان جنگ هم بازی کردم. ولی مثل اینکه یک تیکه‌هایی از آن درآوردند چون من راحت حرف می زدم.

تسنیم: در خاطرات خود که مربوط به دهه شصت است اشاره کردید شما بازیگرهای زیادی را به کارگردان‌ها معرفی کردید. در این میان همکارانت را هم استثمار کنی؟

رمضانی فر:  آخر و عاقبت حرفه بازیگری سرانجام مشخص و معینی ندارد و به همین دلیل من به  دوستان و همکارانم کمک می‌کردم. ولی من پولی نمی‌گرفتم، با کسی قرارداد نمی‌بستم. همکارم را استثمار نمی‌کردم. یک چیزهایی دیگری هم در زندگی وجود دارد. خورشید معنویت پس کجای زندگی ما باید متجلی باشد. ما از واژه ثواب در زندگی خیلی استفاده می کنیم اما اجرایی کردن این واژه گویی در فرهنگ ما گم شده است.  هنوز هم بچه‌های بیکار را سر کار می برم، سر کار خدا شاهد یک ریال از کسی نگرفتم.

تسنیم: الان خیلی از این بازیگران کهنه کار بیکار هستند، به آنها کار نمی‌دهند؟

رمضانی فر: خدا شاهده همین الان شاهد هستیم که بسیاری از بچه‌ها بیکار هستند، نمونه‌اش کاظم افرندنیا که فوت کرد. من باز هم همان صحبت همیشگی را با بچه‌های خانه سینما کردم که درصدی از فروش فیلم‌های اکران شده، حتی یک درصد را به بازنشستگان سینما اختصاص بدهید. این حرفه لعنتی نفرین شده است. صندوقی درست کنند و به بچه های بیکار وام و کمک بلا عوض بدهید. کسی گوشش بدهکار نیست برای همین بسیاری از رفقای ما مثل خسرو شجاع زاده در غربت و انزوا خواهند مُرد.

تسنیم : حق خیلی‌ها در سینمای ایران خورده شد، مثل اسماعیل محرابی. هنرمندانی مثل او به  آن جایگاه و شأن را در سینما دست پیدا نکردند و حقشان خورده شد. با این وضعیت بیکاری هر کاری پیشنهاد بدهند حتما بازی خواهی کرد؟

 رمضانی فر : هر نقشی پیشنهاد شود، انتخاب نمی کنم. همین امسال دو یا سه کار را رد کردم چرا؟ گفتم من الان به سنی رسیدم اگر فیلمی کار بکنم که من را بزند زمین دیگر بعدش نمی توانم جبران کنم. مگر چقدر وقت دارم الان 73 سال سن دارم اگر بخواهم در یک فیلمی خودم را خراب کنم بعد بیایم چطور ماله بکشم درستش کنم.

تسنیم : شما هر جا می روی پشت صحنه شادی درست می‌کنی. پشت صحنه علی البدل چطوری بود؟

رمضانی فر:  من نسبت به بقیه شلوغ تر بودم.

تسنیم : الان چند سالتان است دقیقاً ؟

رمضانی فر:  15 اسفند رفتم در 74 .

تسنیم : در پشت صحنه علی البدل با چه کسانی سر به سر می گذاشتی؟

رمضانی فر: مهدی هاشمی خوراک خود من است.

تسنیم : چرا با مهدی هاشمی؟ مظلوم گیرش آورده بودید؟

از من خیلی خوشش می‌آید، خیلی با هم رفاقت می کردیم.

تسنیم : ولی رفاقت های شما جاندار نیست .

واقعاً آدم متأسف می شود زمانی که شما با یک گروه سه یا چهار ماه کار می کنی از این طرف و آن طرف کلی قرار و مدار می گذاری، کار که تمام شد ، بچه های گروه همدیگر را نمی بینید. حتی تلفن من هم جواب نمی دهند. مثلا من مهدی هاشمی را  برای تولدم دعوتش کرده بودم اصلا به مراسم تولد من نیامد. در صورتی که پشت صحنه می‌گفت  سلطان گروه تو هستی.

پایان

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران