مطالعاتِ صِرف تاریخی سایه بر مطالعات تمدنی انداخته است/ بشارت به موعود آخرالزمان موضوع مشترک تمام پیامبران بود
پیامبران در دعوت خود نخست دین پیش از خود را تصدیق کردند تا اتصال خود را به جریان حق اعلام کرده باشند، سپس به پیامبر پس از خود و پس از آن به پیامبر خاتم(ص) سپس موعود آخرالزمان بشارت دادند تا استمرار این جریان را در نسلهای بعدی بیمه کرده باشند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا موضوع تمدن مفهومی است که حداقل از زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران مورد مطالبه و گفتومان جدی دو رهبر و امامین این انقلاب الهی قرار گرفت، زیرا امام(ره) وقوع انقلاب اسلامی را نقطه آغازی برای تمدن عظیم اسلامی در آخرالزمان به پرچمداری امام زمان(عج) معرفی کردند و پس از آن رهبر معظم انقلاب این سیر را با طرحی مباحثی مانند «تمدن نوین اسلامی» ادامه دادند؛
در این راستا و در اهمیت این بحث خدمت محمدهادی همایون، دانشیار دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) رسیدیم تا از مباحث ایشان در موضوع «تمدن» و اهمیت آن در طول تاریخ بشریت بهره ببریم؛
تسنیم: مباحث تمدنی و تمدنسازی در طول تاریخ بشریت چه ضروریتی دارد و اهمیتش تا چه حد است؟
در تحلیل وقایع تاریخی معمولاً یک نکته روشی از سوی پژوهشگران این حوزه به صورت جدی گوشزد میشود که اتفاقات را باید در ظرف زمانی خود و در چارچوب فرهنگی، سیاسی و اجتماعی آن دوره و مقطع تاریخی مورد بررسی قرار داد و به شدت از وارد ساختن عوامل مربوط به دوره زمانی و شرایط مکانی تحلیلگر در تحلیل واقعه پرهیز کرد. این موضوع در جای خود توجه بسیار درست و کارگشایی در حوزه مطالعات تاریخی و بررسی گذشته از مسند و منظر حال است.
به وقایع تاریخی فرازمانی و از منظر تمدن بنگریم
اما زمانی که پای آینده به عنوان ضلع سوم این بررسی به میان میآید، موضوع شکل دیگری به خود میگیرد. با تجمع سه بعد زمانی گذشته، حال و آینده در یک واقعه، موضوع وقایع و تحلیلهای فرازمانی پیش میآید. در این صورت آیا میتوان حوادث گذشته یا حال را که در افقی فرازمانی شکل میگیرند در چارچوب زمانی خودشان مورد تحلیل قرار داد؟ آیا این وقایع فرازمانی اساساً توان گنجیدن در ظرف زمانی خود را دارند؟ و در غیر این صورت رابطه آنان با ظرف زمانی و مکانی وقوعشان چیست؟ این موضوع هنگامی جدیتر و درخور تأمل بیشتر میشود که واقعهای خاص را نه از سر اتفاق که حاصل یک تدبیر و برنامه و اصطلاحاً در چارچوب یک سیاستگذاری کلان ببینیم. اینجاست که موضوع تمدن و تمدنسازی در طول تاریخ اهمیت مییابد.
تسنیم: مطالعات تاریخی و مطالعات تمدنی از جهت روشمندی وجه اشتراک و افتراقشان را در چه موضوعی میبینید؟ آیا همپوشانی دارند و یا در تضاد یکدیگرند؟
مطالعاتِ صِرف تاریخی سایه بر مطالعات تمدنی انداخته است
تمدن با گسترهای جغرافیایی و تاریخی، کلانترین واحد اجتماعی است که تا کنون در زندگی بشر مطرح بوده است. تحلیل تمدنها بیشک در چارچوب تنگ زمانی یکی دو واقعه – اگرچه مهم و تاریخساز- ممکن و عقلانی نیست. زمانی که از تمدن سخن میگوییم، از یک سو پا را از یک حوزه خاص سیاسی، نظامی یا فرهنگی و اجتماعی و جز آن فراتر گذاشته، به کلیت ترکیب – و البته بدون غفلت از جزئیات- نگاه میکنیم و از سویی دیگر اگرچه در زمان، ولی پدیده را در سیر زمانی خود تعقیب میکنیم. شاید این نکته اختلاف روشی اساسی مطالعات تمدنی و مطالعات تاریخی باشد که به نظر میرسد تا کنون دومین وجه غالب، نوع اول بوده باشد، به این معنی که مطالعات تاریخی سایه خود را بر سر مطالعات تمدنی به نحوی گسترانده که اگرچه در موارد بسیاری آن را وامدار خود کرده است، اما در موارد مهمی نیز مانع بزرگی بر سر راه رشد متناسب آن بوده است. بر این اساس میپذیریم که مطالعات تمدنی، اگرچه در شکل تاریخی خود، با مطالعات تاریخی از حیث روشی میتواند تفاوت داشته باشد، این تفاوت روشی در مواردی، حتی در بررسیهای تاریخی، میتواند ما را به عمق تحلیل وارد کند و تصویر روشنتری از واقعه را پیش روی ما قرار دهد.
تسنیم: به صورت مصداقی الگویی مطرح میفرمایید تا بیشتر متوجه شویم؟
بله؛ یکی از وقایعی که در تاریخ به عنوان یک حادثه مهم همواره مورد توجه و پژوهش بوده است، واقعه عاشوراست که بیشک نمیتوان منکر خروج آن از ظرف زمانی و مکانی خود و گسترش آن به همه تاریخ شد. این گسترش اگرچه به نظر میرسد از حیث تأثیر مورد پذیرش پژوهشگران این عرصه باشد، اما کمتر به حوزه روش و بررسی واقعه از این جهت سرایت کرده است.
در تبیین این پدیده مهم تاریخی، معمولاً با نگاهی تاریخمدار اینگونه میگوییم که در دوران حکومت معاویه به دلیل ویژگیهای خاص رفتاری وی، نحوه تعامل امام مجتبی و سیدالشهدا(سلامالله علیهما) با او یکسان بود، اما با هلاکت وی و به قدرت رسیدن فرزندش یزید در زمان امامت سیدالشهدا و درخواست و اجبار وی برای بیعت، امتناع ایشان از بیعت با یزید و مثل یزید که اساس دین را آشکارا مورد هجمه قرار داده بود و حرکت به سمت مکه مکرمه و سپس با دریافت نامههای دعوت کوفیان به سمت این شهر، ماجرای- احتمالاً ناخواسته- کربلا و عاشورا شکل گرفت.
بر اساس این نوع از بیان، که البته جزئیات شکلدهنده آن در ظرف زمانی خود به هیچ وجه کذب و قابل انکار نیست، اهدافی برای واقعه قابل تشخیص و تبیین است که البته مورد اشاره محققان نیز بوده است. از تلاش برای حفظ جان از سوی حضرت که در حرکت به سمت حریم امن کعبه و سپس تقاضا برای بازگذاشتن راه ایشان برای رفتن به یمن و سرزمینهای دیگر خود را نشان میدهد، تا قیام علیه حکومت یزید و تشکیل حکومت با کمک مردم کوفه که آشکارا در انتخاب کوفه به عنوان مقصد دوم خود را نشان میدهد و البته در محتوای نامههای کوفیان نیز به روشنی هویداست و تا قیام برای امر به معروف و نهی از منکر که در بیان خود وجود مقدس سیدالشهدا(ع) به آن تصریح شده است، همه و همه از مواردی است که به عنوان هدف و غرض اصلی از این ماجرا از سوی پژوهشگران بیان شده است.
حرکت امام حسین(ع) در قالب تمدن معنا میدهد نه فقه
همانگونه که مشهود است در جمع میان همه این جزئیات تاریخی و تحلیلهای مبتنی بر آن با یک تناقضنما مواجه هستیم که غالباً سبب شده است تا تاریخپژوهان بر بخشی از مجموعه اسناد تاریخی تمرکز بیشتری پیدا کنند و برخی را در عین صحت در حاشیه تحلیل قرار دهند. اگرچه در خصوص برخی از این موارد به ظاهر متناقض تبیینهایی برای توجیه صورت گرفته است، اما به هرحال حرکت برای دور ماندن از تعرض حکومت ظلم و تلاش برای حفظ نفس، در ظاهر هیچ مناسبتی با قیام و تلاش برای ساقط کردن حکومت و استقرار حکومت الهی ندارد و این دومی به هیچ وجه همراه بردن خانواده و خیل بانوان حرم را توجیه نمیکند. امر به معروف و نهی از منکر هم علیرغم صراحتش، از لحاظ فقهی با احتمال خطر و همچنین یأس از تأثیر ساقط میشود. در عین حال میبینیم که همه این موارد جزئی مستند و غیرقابل انکار است.
ظاهراً باید اشکال را از ناحیه ضیق و تنگی چارچوب تحلیل دانست که همان گرفتار آمدن در تنگنای زمان و مکان و تلاش برای تحلیل وقایع در آن است. در اصلاح این نقص روشی و در تلاش برای رسیدن به یک چارچوب اطمینانبخش برای تحلیل، به نظر میرسد بایستی پا را از حوادث سال 60 و 61 هجری از لحاظ زمانی و جغرافیای حجاز تا کوفه از لحاظ مکانی فراتر گذاشت و وارد گسترهای تاریخی و فراخ شد، فراخنایی به وسعت تاریخ بشر از هبوط تا قیامت. در تبیین این چارچوب دو نکته را حتماً باید مدنظر قرار دهیم: سنت اصلی حاکم بر تاریخ بشر و نقاط عطف مهم آن.
تسنیم: در جایی در خصوص «سنت اصلی حاکم بر تاریخ بشر» اشاره فرمودید در بررسی متون و ادبیات تاریخ تمدن به این نکته بر میخوریم که هر کدام ایدهای را به عنوان مفهوم محوری تحلیل تاریخ انتخاب و تلاش کردهاند تا تاریخ تمدنهای بشری را بر گرد آن تحلیل کنند. در اینجا ایده تقابل حق و باطل به عنوان مفهوم محوری در نگرشی متفاوت به تاریخ تمدن قابل ملاحظه است؛ در این باره توضیح میفرمایید.
باید عرض کنم در این چارچوب مصداق اصلی جریان حق، فرایند ارسال رسل و بعثت پیامبران الهی به عنوان یک فرایند به هم پیوسته در طول تاریخ، وجریان مقابل خط انبیا، طاغوتها و شیطان و حزب او و همچنین اولیا و جنود او در نظر گرفته میشود.
نکتهای که در اینجا شایسته است به آن توجه کنیم، موضوع اصالت جریان حق و خط انبیا و فرعی و تبعی بودن جریان باطل و خط شیطان نسبت به آن و طبیعتاً پیروزی نهایی جریان حق است که در باورهای اسلامی و آیات و روایات به روشنی به چشم میخورد. قرآن کریم نسبت حق و باطل را در قالب مثالی بسیار زیبا چنین معرفی میکند: «أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أَوْدِیةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیةٍ أَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما ینْفَعُ النَّاسَ فَیمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذلِکَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ؛ خدا از آسمان آبی نازل کرد که در هر رودی به قدر وسعت و ظرفیتش سیل آب جاری شد و بر روی سیل کفی بر آمد چنان که فلزاتی را نیز که برای تجمل و زینت یا برای اثاث و ظروف در آتش ذوب کنند مثل آب کفی برآورد، خدا اینچنین حق و باطل را بر هم میزند (یا به این آب و فلزات و کف روی آنها برای حق و باطل مثل میزند که) باطل چون آن کف به زودی نابود میشود و اما حق چون آن آب و فلز که به خیر و منفعت مردم است در زمین درنگ میکند. خدا مثلها را بدین روشنی بیان میکند.» (سوره رعد،آیه 17)
در این آیات خداوند حکیم میفرماید اگرچه مردم در ابتدا کف روی آب را میبینند، اما باید بدانند که این کف نیز به واسطه سیل و آب آمده است و از خود استقلالی ندارد و از همین روست که سرانجام از بین میرود و آنچه باقی میماند آبی است که سود مردم در آن نهفته است. برخورد حق و باطل در قرآن کریم چنین تصویر شده است.
ماجرای پیامبران(ع) جریانی به هم پیوسته است
موضوع دیگری که به دنبال این باور مطرح میشود و در تحلیل جریانهای تاریخی بسیار تعیینکننده است، پیوستگی اهل حق و استمرار خط انبیاء و جریان حق در طول تاریخ است. در کنار این موضوع فرض پیوستگی اهل باطل نیز میتواند به عنوان یک فرضیه برای بررسی بیشتر در دستور کار قرار گیرد. در خصوص موضوع نخست یعنی استمرار جریان حق و خط انبیا در طول تاریخ به نظر میرسد نقطه مبهمی وجود نداشته باشد. قرآن کریم به روشنی دعوت پیامبران الهی(ع) را در ادامه یکدیگر و به صورت یک جریان منسجم معرفی میکند: «وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ؛ ما گفتارمان را برای پیامبران متصل کردیم.»، «ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَى؛ سپس فرستادگان خود را در پی هم فرستادیم.» بر این اساس جریان ارسال رسل حلقههای متعدد و به هم پیوسته دعوتی الهی به نام دین اسلام است که همه پیامبران آن را به عنوان دین واحد معرفی کردهاند: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَ مَنْ یکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ.دین در نزد خدا اسلام است و کسانی که بآنها کتاب داده شده در دین اختلاف نکردند مگر بعد از آمدن آگاهی و علم و از روی سرکشی در میان خود و هر کس آیات خدا را انکار کند، همانا حساب کردن خدا سریع است.»
بشارت به موعود آخرالزمان، موضوع مشترک انبیای الهی
از همین رو به نظر میرسد پیامبران الهی(ع) غالباً در دعوت خودشان به چند موضوع به طور همزمان اشاره کردهاند: نخست دین پیش از خود را تصدیق کردند تا اتصال خود را به جریان حق اعلام کرده باشند، سپس به پیامبر پس از خود و پس از آن به پیامبر و سپس «موعود آخرالزمان» بشارت دادند تا استمرار این جریان را در نسلهای بعدی بیمه کرده باشند. این موضوع در دعوت حضرت عیسی(ع) وپیامبر گرامی اسلام(ص) به روشنی قابل مشاهده است. در زیارات گوناگون از جمله در زیارت شریف وارث نیز این استمرار در قالب استفاده از واژه وارث به مؤمنان فهمانده شده است.
تسنیم: در موضوع تقابل حق و باطل عمدتاً اینطور احساس میکنیم که جریان باطل با تسلطی که بر حکومت دنیایی دارد، همچنان پیشتاز میدان نبرد است و در طول تاریخ بشریت همواره سد راهی پیش پای پیامبران(ص) بودند که باعث خلل در بشارتدهی این بزرگواران میشدند؛ در این باره توضیح میفرمایید.
به نظرم اینگونه که درباره جریان باطل در عموم مطرح میشود نیست بلکه قرآن کریم از آنها جز به پراکندگی اشاره نمیکند. این کتاب آسمانی در خصوص ستمگران تاریخ و کافران میفرماید: «فجعلناهم احادیث و مزّقناهم کلّ ممزّقٍ؛ پس آنان را داستانی در تاریخ قرار دادیم و به کلی آنان را متفرّق کردیم.» (سبأ19)
جریان باطل به دنبال جریان حق شکل میگیرد
پس از دیدگاه قرآن کریم جریان حق و ارسال رسل جریانی است متصل و ریشهدار و جریان باطل و طاغوتها جریانی است بیریشه و پراکنده که به تبع جریان حق چند صباحی در تاریخ بروز میکند. شاعر در این زمینه میگویدجان گرگان و سگان از هم جدا است ** متحد جانهای مردان خدا است.
این تقابل در قرآن کریم اینچنین بازتابانده شده است: «أَلَمْ تَرَ کَیفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا کلَِمَةً طَیبَةً کَشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فی السَّمَاءِ. تُؤْتی أُکُلَهَا کلَُّ حِینِ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکَّرُونَ. وَ مَثَلُ کلَِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ؛ آیا نمیدانی خداوند چگونه کلمه طیبه را به درخت طیبه تشبیه کرده که ریشه آن در زمین ثابت است و شاخه آن در آسمان. میوه خود را در هر زمان به اجازه پروردگارش میآورد، و خدا این مثلها را برای مردم میزند، شاید متذکر شوند. و همین طور، کلمه خبیثه را به درخت خبیثی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده و قرار و ثباتی ندارد.»
انتهایپیام/