آوازهای پُر فروغِ «فروغ»
«فروغ» با آوازهایی آغاز شد که روح آدمی را جلا میداد اما با تصنیفهایی پایان یافت که بوی تکرار میدادند.
خبرگزاری تسنیم - یاسر شیخی یگانه
پرده کنار میرود. نوازندگان در تاریکی نشستهاند. همهی چراغها خاموش است جز کورسویی از شمعها(که البته الکتریکیاند)، هیچ روشنایی در سالن نیست. نوای کمانچه میآید. سنتور و سازهای زهی هم مینوازند. همه چیز آرام است.
در این آرامی، همه چیز از «دیلمان» آغازیدن میگیرد. «دیلمان» همان گوشهی پُر از احساس در آواز «دشتی» که قربانی خواندنش را از آنجا آغاز میکند. پیراهنی قرمز بر تن و در میانهی میدان، تحریرهایش شفاف و واضح میرقصند. این شاید بهترین بستر برای خواندن از مولانا باشد.
عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن / تا چهها در می دمد این عشق در سرنای تن
بیتها یکی یکی خوانده میشوند. ریتم اما همان است و سازها همان جملههای ابتدایی را تکرار میکنند. اکنون آواز اوج گرفته و سازها نوایشان بیشتر به گوش میرسد. صحنه هم با همان شمعهای الکتریکی، روشنتر شده است. آرام آرام چهرهی نوازندگان هم هویدا میشود. ریتم جان گرفته و همه چیز سرعت بیشتری دارد. نوبت به رباعیها رسیده است.
من ذره و خورشید لقائی تو مرا / بیمار غمم عین دوائی تو مرا
بیبال و پراندر پی تو میپرم / من کاه شدم چو کهربائی تو مرا
سازها خاموش میشوند مگر تار و اندکی کمانچه و کمی هم سنتور.
ای دوست به دوستی قرینیم ترا / هرجا که قدم نهی زمینیم ترا
در مذهب عاشقی روا کی باشد / عالم تو ببینیم و نه بینیم ترا
در «بیات زند» میخواند و آرام آرام در «نوا» فرود میکند. تا اینجای ماجرا «خرقه رقصان» و «جام صبوحی» را شنیدهایم. حال نوبت به «مستانه میگریزی» رسیده است. این بار نه با کلام مولانا که با شعری از مسعود کلانتری.
چون آهوی خرامان مستانه می گریزی
از ما کشیده دامان ، مستانه می گریزی
ای چهره ات چو خورشید سرخ از صفای مستی
از ما شکسته جامان مستانه می گریزی
بعد از این قطعه، علیرضا قربانی ترجیح میدهد که با حاضران در تالار وحدت سخن بگوید: «بعد از حوادث تروریستی که در تهران رخ داد تصمصم گرفتیم کنسرتمان را به سوم تا ششم تیر موکول کنیم. پیشتر قرار بود 18 و 19 خرداد با شما دیدار داشته باشیم که به دلیل حملات تروریستی در تهران و برای همدردی با داغدیدگان این حملات، تصمیم به برگزاری این کنسرت در این روزها گرفتیم. البته در همان زمان وزارت ارشاد و همه ارگانها ضمانت کافی برای امنیت برگزاری کنسرت را به ما دادند، اما ما تنها برای همدردی با داغدیدگان این کنسرت را در آن روزها برگزار نکردیم. از طرفی تغییر زمان برگزاری کنسرت کاری دشوار بود که بدون همکاری بنیاد رودکی و مسئولان وزارت ارشاد امکانپذیر نبود.»
چراغها خاموش و شمعها دور کمانچه روشن میشود. این بازیها با نور، نتیجه کارگردانی رضا موسوی است. دف هم کمی ریتم گرفته. ویلن هم به میدان میآید. دیگر ویلنها، تار و سنتور هم آمدهاند. اکنون دیگر همهی شمعهای صحنه روشنند. ریتم همان است سازها در بسترش هر کدام مجالی برای تکنوایی دارند. گاهی تار، گاهی ویلن، گاهی ویلنسل و گاهی هم سنتور با رقص مضرابهایش یکهتازی میکنند. نتیجه این همنواییها و تکنواییها «رنگارنگ» نام دارد.
نوری ملایم بر صحنه تابیده است. ویلنها و ویلنسل مینوازند. آواز میآید. این بار کلام از فروغ فرخزاد است. شاید به خاطر همین قطعه است که نام این کنسرت و البته نام آلبومش «فروغ» شده است.
مرگ ما روزی فرا خواهد رسید...
تا پیش از قطعهی فروغ، همه چیز بر آواز استوار بود. نغمههای ایرانیتر بود و به گوشمان خوشتر میآمد. «فروغ» گویی با پیشتریها همخوانی ندارد. اصلا خودِ «فروغ» هم به خاطر همین تفاوتهایش «فروغ» شد.
با «فروغ» بخش نخست کنسرت تمام شد. چراغهای سالن روشن و پرده هم پایین میآید. مخاطبان حاضر در تالار وحدت در سومین شب تابستان 1396 ترجیح میدهند دقایقی در بیرون از تالار هوای پاک به ریههایشان بفرستند. برخی هم دود سیگار را به هوای پاک ترجیح دادهاند.
بخش دوم
چراغ ها خاموش و پردهها هم بالا نرفته است. همه جا تاریک است. در آن تاریکی یکی میآید و یک میکروفن و پایهاش را در جلوی صحنه میگذارد و میرود. در همان تاریکی قربانی میآید و پشت میکروفن میایستد. او را با لباس قرمزش میتوان تشخیص داد. این بار هم غزلی از مولانا را میخواند.
روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده / دستار گرو کرده بیزار ز سجاده
من مست و حریفم مست زلف خوش او در دست / احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده
نوری موضعی آرام آرام قربانی را هویدا میکند. تنها او را میبینیم و پرده همچنان پایین است. قربانی آوازش را خواند و رفت.
پردهها کنار رفت و گروه هم هویدا شد. سه تار و کمانچه فضاسازی میکنند و با هم گویی سخن میگویند و نتیجه میشود «تابیکران».
قربانی هم میآید. سنتور مضراب میزند و قربانی میخواند.
اشک ز دیده میرود / من به کجا روم بگو
چاره عاشقی بگو / تا نروم به سوی او
«شهره شهر»، «سجده عقل» و «بیقرار» با شعرهای علیرضا کُلیایی اجرا شد. «بیداد» هم با شعری از مولانا بود تا در نهایت «عاشقانه» با کلام فروغ فرخزاد به گوشمان رسید.
کنسرت که تمام شد، ما هم سرخوش از شنیدنِ آوازهای بخش نخست، سالن را ترک گفتیم. بخش دومِ کنسرت به علت شباهتهای زیادی که با دیگر کارهای قربانی داشت، خیلی به وجدمان نیاورد. اما بخش نخست چون پُر از آواز بود، گوشمان را بسی نوازش داد. شاید بشود گفت، «فروغ» تنها با آوازهایش پُر فروغ بود.
انتهای پیام/