روز سوم و چهارم: گرمای کسل‌کننده

روز سوم و چهارم: گرمای کسل‌کننده

روزهای گرم تابستانی با جشنواره تئاتر سوره دنبال می‌شود و گرمای چهل درجه تهران گاهی عامل کلافگی در تماشای آثار می‌شود.

 باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

جشنواره تئاتر سوره هر روز از ساعت 15 کارش را در تئاتر شهر، پلاتوی اجرا آغاز می‌کند. در دو روز گذشته ساعت برنامه نشان داده است که اجرای اول هر روز، اجرای خطرناکی است. می‌تواند قربانی انتخاب‌های روز نهایی باشد. ساعت 15 یکی از ساعات اوج گرمای تهران 40 درجه‌ای این روزهاست. گرمای کلاف‌کننده ردپایش در زیرزمین‌های تئاتر شهر هم دیده می‌شود. با افزایش جمعیت در سالن کوچک پلاتو اجرای هرم نفس‌ها به کمبود اکسیژن مبدل می‌شود و نتیجه آن خماری است.

نتیجه چنین مسئله‌ای چرت‌های مکرر داوران در سالن است. انتخاب ساعت خواب غیلوله برای داوری آثار می‌تواند منجر به خطر نادیده گرفته شدن اثر هنرمند شود. اگرچه درباره آثار اگر سختگیرانه برخورد شود می‌توان آن چرت‌ها را هم توجیه کرد.

برای مثال در روز سوم، نمایش «جنگل» به کارگردانی مشترک رضا جوشنی و شهروز آقایی‌پور، براساس نوشته‌ای از شهروز آقایی‌پور، قرار است روایتگر برخورد میرزا کوچک خان جنگلی با یکی از نوادگانش در اثر حاضر باشد. نواده‌ای که دانشجوی ممتاز رشته تاریخ در مقطع کارشناسی ارشد بوده و درس را رها و به تجارت چسبیده، عاشق دختری لوند شده و ناگهان تمام دنیا برایش فروریخته است. او معتاد است، زندگی مناسبی ندارد، شلواری برای پوشیدن ندارد و بدتر از همه عشق لوندش او را رها کرده است. حال در تقابل با جد بزرگوارش با او به مجادله می‌پردازد در باب ارزش و معنای زندگی، آرمان‌خواهی و فلسفه وجودی بشر مدرن. همه اینها در پنجاه دقیقه قرار است روایت شود.

نمایش از دو بخش تشکیل شده است. یک مونولوگ ابتدایی که در آن میرزا نامه‌نگاری می‌کند و نوه نامه می‌خواند. یکی از وفا می‌گوید و دیگری از جفا. همه چیز زیبا به نظر می‌رسد؛ اما آنچه روی صحنه رخ می‌دهد ابتر و ناقص است. به هیچ دردی نمی‌خورد. فقط حرف است و حرف است و حرف. واژگانی که فقط وقت صرف می‌کنند. مثلاً بازی‌هایی که نوه از خود در می‌آورد هیچ کارکردی ندارد. اصلاً مشخص نیست چرا برای ما حرف می‌زند. از ریز زندگیش می‌گوید آن هم به شکل سولولوگ، بدون هیچ منطقی. در نهایت بدون منطق با جد بزرگوارش برخورد می‌کند. پس ادامه بحث هم چنان فایده‌ای ندارد. اینکه اصلاً چرا باید ابتدای نمایش را با تصاویر آرشیوی کاسترو و چه‌گوارا و سیاهان آمریکا آغاز کنیم.

روز چهارم در حوزه هنری نمایش «مصیبت» به کارگردانی علی نخعی و براساس نوشته محمدرضا عطایی‌فر در تالار مهر روی صحنه رفت. نمایش داستان رضا، پسر نسبتاً لاابالی است که به قول والدینش به هیچ صراطی مستقیم نیست. او پنج سال است که زهرا، دختر دایی خود را به عقد درآورده است؛ اما توانایی تهیه منزل برای تشکیل خانواده ندارد. با پدرش درگیر است و تصمیم دارد فیش حج پدرش را بفروشد با آنکه مرتکب آن نمی‌شود، پدر او را متهم به سرقت می‌کند. در نهایت پدر متوجه تهمتی که به پسر زده می‌شود و پسر نیز در برخورد با مردی مازنی که از گذشته‌اش و مرگ خانواده‌اش به سبب شرب خمر می‌گوید، برای طلب مغفرت به سراغ حرم امام رضا (ع) می‌رود.

مصیبت چیز جدیدی نیست. از جنس همان تله‌فیلم‌های مناسبتی است که آدم‌ها روی هوا عاشق می‌شوند، توبه می‌کنند و حتی گناهکار می‌شوند. چندان داستان روایت و منطق درست و درمانی ندارند؛ اما چون طبق میل مخاطب است می‌تواند او را به هیجان وادارد. مصیبت همانند سریال‌های ترکی می‌ماند. گناه و هراس و بخشش در یک فضای خانوادگی و خاله‌زنکی با حضور دایی گردن‌کلفتی که حتی تشرهایش هیچ کمکی به رضا نمی‌کند؛ بلکه حضور یک مجنون گناهکار او را به راه راست هدایت می‌کند. می‌توانیم هر سال در آستانه مراسم‌های مذهبی نمونه‌های مشابه این درام‌پردازی را از تلویزیون مشاهده کنیم.

نتیجه چنین درامی نیز بازی‌های اغراق‌آمیز و دیالو‌گ‌های مثلاً مسجع و تعریض‌واری است که حتی استعاره‌هایش برخی اوقات خنده‌‌دار می‌شود؛ اما این نوع گفتار جعلی چاله‌میدونی محبوب مخاطب است و شیرینی‌اش او را به خنده سوق می‌دهد. پس می‌توان گفت نمایش در جلب مخاطب موفق است؛ چون کلیشه‌ها را رعایت می‌کند و این رعایت مخاطب عام را راضی می‌کند.

انتهای پیام/

 

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران