ماجرای سه کامیون طلای اهدایی آل‌سعود به منافقین/رجوی در سال ۸۸ دستور کشتار مردم ایران را داد

ماجرای سه کامیون طلای اهدایی آل‌سعود به منافقین/رجوی در سال 88 دستور کشتار مردم ایران را داد

مریم سنجابی یکی از اعضای جدا شده از سازمان منافقین است. او معتقد است که در سال ۱۳۸۸ هدف سازمان به خشونت کشاندن و اعتراضی و ملتهب کردن فضای جامعه و مختل کردن روند انتخابات بود. رجوی به دنبال ایجاد فضای ناآرام و ناامنی برای مردم بود.

به گزارش باشگاه خبرنگاران پویا، هنگامی که مجلس شورای اسلامی سرگرم بررسی کفایت سیاسی بنی‌صدر بود، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به گمان خود وضعیت را برای ورود به فاز نظامی مساعد دیده و انگشت بر ماشه اسلحه گذاشت. در گام اول، در روز 31 خردادماه، منافقین با راه‌اندازی یک اغتشاش سازماندهی شده در سطح تهران، عده‌ای از مردم و چند تن از پاسداران را به شهادت رساندند و چند روز بعد، در هفتم تیرماه، ترور بزرگ را ترتیب دادند. این آغاز کار بود و تنها دو ماه بعد، در 8 شهریور، عامل نفوذی منافقین توانست دفتر نخست‌وزیری را منفجر کند. از این زمان به بعد، سراسر دهه 60 جولانگاه منافقین شد، به طوری که در اغلب ترورهای مهم، رد پای آنها دیده می‌شد.

البته فعالیت‌های تروریستی منافقین محدود به دهه 60 نشد و طی سال‌ها بعد نیز ادامه یافت و در مراحل بعدی شکل دیگری به خود گرفت. آنها با نزدیک شدن به بلوک غرب –که روزگاری آنها را امپریالیست می‌خواندند- در راستای مقابله با جمهوری اسلامی ایران گام برداشتند. با این حال بسیاری از فعالیت‌های منافقین هنوز پوشیده مانده است. مهم‌ترین علامت سوال در این‌‌باره، پیرامون مسائل مالی است؛ اینکه منابع مالی سازمان از چه طریقی تامین می‌شود؟ و دولت‌های دیگر همچون امریکا، رژیم صهیونیستی و آل‌سعود تا چه اندازه در تامین مالی سازمان نقش دارند؟ مهم‌ترین سوال‌ها در این زمینه است. علاوه بر این، نقش سازمان در مسائل مربوط به ایران، به ویژه فتنه 88 محل سوال است. همچنین شرایط درونی سازمان و نحوه عمل سران آن هنوز پوشیده مانده است.

از آنجا که بهترین افراد برای بازگو کردن حقایق درباره منافقین، اعضای جداشده سازمان هستند، پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی به سراغ مریم سنجابی رفته است که سابقه بیش از دو دهه حضور در سازمان را داشته است. او هنوز هم با بغض و کینه نسبت به سازمان صحبت می‌کند و می‌گوید: «تجربه بیش از 20 سال بودن در کمپ اشرف و اینکه از نزدیک شاهد بودم چگونه اعضای ناراضی سر به نیست شده و یا از یاس و غم خودکشی می‌کردند بسیار دشوار بود و از خاطرات بسیار تلخ زندگی‌ام است.» وی که به گفته خود بیش از 20 سال در عضویت سازمان بود و مسئولیت پرسنلی و رسیدگی به پرونده‌های تشکیلاتی را بر عهده داشت، در سال 1390 توانست از کمپ اشرف فرار کند.

سنجابی ضمن توصیف فضای حاکم بر سازمان و کمپ اشرف، از محدودیت‌ها و اسارتی که در آنجا دامنگیر اعضا شده بود سخن می‌گوید و درباره تناقض‌های موجود در سازمان صحبت می‌کند و می‌گوید: «با اینکه تبلیغات بیرونی شدیدی از طرف رجوی و سران سازمان برای آزادی می‌شد، افراد درون کمپ حتی در ساده‌ترین امور مانند انتخاب رنگ لباس و نوع غذای خود هم مختار نبودند و همه چیز را تشکیلات مشخص می‌کرد.»

این عضو جداشده سازمان منافقین درباره وقایع سال 66 و کشتار حجاج ایرانی در مکه مکرمه به همکاری منافقین با رژیم آل سعود اشاره می‌کند و می‌گوید: «در هنگام بازگشت رجوی از عربستان، مقامات عربستان از طرف "ملک عبدالله" ولیعهد عربستان علاوه بر هزینه سفر، سه کامیون طلا حاوی مقادیر چشمگیری شمش طلا و جواهرات و ساعت‌های طلای رولکس با آرم سلطنتی آل‌سعود به رجوی هدیه دادند.» او همچنین معتقد است علاوه بر آل‌سعود، رژیم صهیونیستی هم یکی از حامیان مالی سازمان منافقین است.

مریم سنجابی که در سال 88 در سازمان حضور داشته، ناگفته‌های فراوانی از نقش سازمان منافقین در فتنه 88 دارد. او که در آن زمان در یکی از بخش‌های جمع‌آوری خبر و اطلاعات کار می‌کرد درباره نقش سازمان در فتنه 88 می‌گوید: «نفرات زیادی به کار گرفته شده بودند که از صبح تا شب ایمیل و پیام به تمام آدرس‌های عمومی و مراکز عمومی و دولتی بفرستند و جو را متشنج کنند. تعداد فراوانی سایت و وبلاگ تهیه شده بود و عکس‌های تجمعات انتخاباتی را همراه با متون اعتراضی منتشر می‌کردند. وظیفه ما این بود که از صبح تا شب هرگونه خبرهای اعتراضی و تجمعات را جمع کرده و در وبلاگ‌ها و سایت‌های ایجاد شده بگذاریم و فضا را متشنج کنیم.»

وی درباره اهداف سازمان از به خشونت کشاندن انتخابات ریاست جمهوری دهم نیز صحبت کرده و می‌گوید: «هدف تمام این اقدامات به خشونت کشاندن و اعتراضی و ملتهب کردن فضای جامعه و مختل کردن روند انتخابات بود. رجوی به دنبال ایجاد فضای ناآرام و ناامنی برای مردم بود. او در در یکی از پیام‌های داخلی‌اش به صراحت گفت از خشونت و اینکه جو سیاسی ایران به سمت خشونت و سخت‌تر شدن برود و تعدادی هم کشته شوند نترسید.»

مریم سنجابی همچنین درباره منابع مالی سازمان منافقین و کمک‌های مالی صدام حسین به سازمان صحبت می‌کند.

آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح گفت‌وگوی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با مریم سنجابی است.

برای ورود به بحث لطفا درباره آشنایی و نحوه ورود خود به سازمان مجاهدین خلق توضیح دهید. در چندسالگی و چگونه به سازمان گرایش پیدا کردید؟ وقتی وارد سازمان شدید فضای درونی سازمان چگونه بود؟ و چه اتفاقی افتاد که به فکر فرار از کمپ اشرف سازمان افتادید؟

مریم سنجابی: بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم و با تشکر از فرصت و امکانی که در اختیار من قرار داده شد. در زمان انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 سازمان‌های زیادی در ایران تشکیل شدند؛ یکی از آنها سازمان مجاهدین بود که تبلیغات زیادی برای برادری و برابری می‌کرد و به همین دلیل ما هم به تصور اینکه سازمان مجاهدین آزادیخواه است جذب آن شدیم.

از طریق برادرم در حالی که 10 الی 12 ساله بودم با سازمان مجاهدین آشنا شدم و هنگامی که در مقطع راهنمایی بودم فعالیت‌های تبلیغی به مانند فروش نشریه مجاهد برای سازمان انجام می‌دادم تا اینکه ارتباطم قطع شد. در آن میان به تحصیلم تا مقطع دیپلم ادامه دادم و پس از ارتباط مجدد کانال‌های سازمان با برادرم در سال 1366 از کشور خارج شده و به ترکیه رفتیم و از آنجا به عراق و کمپ اشرف منتقل شدیم.

تناقض‌های موجود در سازمان منافقین

چند سالی طول کشید تا اینکه متوجه ماهیت جداگانه درونی و بیرونی تشکیلات سازمان مجاهدین شدم. مشکل همین است که سازمان مجاهدین دو شخصیت متفاوت در درون و بیرون خودش دارد. در خارج از تشکیلات تبلیغات بسیار زیادی مخصوصا در بین جوانان در ایران داشت و مدعی بود خواهان آزادی و برابری است و عدالت و آزادی را برای مردم و جوانان و زنان ایران می‌خواهد.

با مرور زمان من به عنوان یک نوجوان آرمان‌خواه که فریب شعارهای آنها را خورده بود متوجه این تفاوت رفتار در شعارهای بیرونی و عملکرد در درون شدم. بیش از 20 سال آنجا بودم و مسئولیت پرسنلی و پرونده‌های تشکیلاتی به‌عهده‌ام بود و همواره شاهد تناقضات رفتاری در سخن و عمل بودم.

واقعیت این است که در حالیکه در سخنرانی و نشریات بیرونی رهبران سازمان ادعای آزادی داشتند ولی در درون تشکیلات تمامی اعضا را از حق و حقوق اولیه انسانی محروم می‌کردند. در تمام مناسبات درونی سازمان اعضاء اجازه تماس با خانواده‌هایشان که با هم به عراق آمده بودند را نداشتند.

درحالی‌که سازمان به نظام جدید و انقلابی در ایران انتقاد داشت و ادعا می‌کرد که آزادی در ایران محدود است، وقتی به جامعه‌ای که توسط تشکیلات سازمان در کمپ اشرف ایجاد شده بود وارد شدیم کم‌کم متوجه شدیم که وارد یک زندان شده‌ایم. ما در آنجا اجازه دسترسی به هیچ کانال خبری از جمله رادیو، تلویزیون، اینترنت و نشریات ایرانی، عربی، یا خارجی و حتی ارتباط با یکدیگر را نداشتیم.

من زمانی که از کمپ خارج شدم نمی‌دانستم تلفن موبایل چیست و حتی شکل استفاده از آن را بلد نبودم. بسیاری از نفرات بعد از سال‌ها به‌عنوان نمونه بعد از 10 یا 20 سال از کمپ خارج می‌شوند و نمی‌دانند تلفن موبایل چیست و کار با آن را بلد نیستند. آنها حتی در طی سال‌ها تماسی با خانواده‌هایشان نداشته و از سرنوشت آنها اطلاعی نداشتند.

حتی افرادی هم که در درون کمپ بودند جز با بستگان درجه یک اجازه ارتباط با سایر بستگان خود را نداشتند و تازه بستگان درجه یک یعنی پدر و مادر و فرزندان خود را که در کمپ با هم بودند فقط سالی یک‌بار در عید نوروز اجازه داشتند ملاقات کنند؛ آن هم به صورت کنترل شده و محدود.

اسارت در ورای آزادی

به اسم انقلاب ایدئولوژی درونی که موضوعی الگوبرداری شده از فرقه‌هاست و فقط برای محصور کردن و وابسته کردن بیشتر افراد به رهبری در درون کمپ بود، قانونی مرسوم شد که براساس آن خود رجوی و زنش می‌گفتند رهبری سازمان آن‌قدر مقدس است که باید فقط رهبری سازمان را دوست داشته باشید و لذا داشتن خانواده، فرزند، و ازدواج در کمپ ممنوع شد. افرادی که متاهل بودند مجبور شدند همسرانشان را طلاق بدهند و افراد مجرد نیز حق ازدواج نداشتند. حتی زنان اجازه فرزنددار شدن نداشتند و تمامی مادرانی هم که از قبل از پیوستن به تشکیلات فرزندی داشتند آنها را از مادرانشان جدا کرده و به خارج کشور فرستادند و کم کم ارتباط با دنیای بیرون هم قطع شد.

در همین مناسبات، افراد اجازه انتخاب شغل، محل کار، دوستان خود و حتی صحبت با همکاران خود را هم نداشتند. محل‌های کار زنان و مردان از هم جدا شد. خانواده‌ها از هم پاشیده شدند و روزانه چندین ساعت جلسات مغزشویی برگزار می‌شد.

با اینکه تبلیغات بیرونی شدیدی از طرف رجوی و سران سازمان برای آزادی می‌شد، افراد درون کمپ حتی در ساده‌ترین امور مانند انتخاب رنگ لباس و نوع غذای خود هم مختار نبودند و همه چیز را تشکیلات مشخص می‌کرد.

به عنوان مثال، رجوی بحث حجاب و قومیت‌ها و اقلیت‌های دینی را در داخل ایران به چالش می‌کشید و زمانی ظاهرا تبلیغ می‌کرد که افراد لائیک و دارای هر دینی می‌توانند به سازمان بپیوندند. در حالی‌که در درون مناسبات کمپ، حجاب اجباری بود.

در درون کمپ محیط بسته فرقه‌ای حاکم بود. با رهبری که خودش را مادام‌العمر رهبر سازمان می‌دانست و معتقد بود فقط باید به خدا حساب پس بدهد و مدعی ارتباط با انبیا و ماورا الطبیعه هم بود. در حالیکه تمامی خط و خطوط و استراتژی را مشخص می‌کرد پاسخگوی اشتباهاتش هم نبود و خطاهایش را به گردن پیروان می‌انداخت. او در حالی که خود را منتسب به امامان شیعه می‌کرد و می‌گفت امام حسین(ع) الگوی من است دقیقا برخلاف امامان و رهبران تاریخی، همواره خود را از صحنه‌های جنگ بیرون می‌کشید و فرار می‌کرد به‌طوری‌که در حال حاضر حدود 14 سال است که از ترس جان بی‌مقدارش خودش را پنهان کرده و اعضایش را به صحنه می‌فرستد. رجوی در سال 1360 و 1365 و 1367 و 1382 و در تمامی وضعیت‌های حساس سازمان فرار و خود را پنهان می‌کرد و باز هم ادعای رهبری داشت.

در درون مناسبات کمپ، افراد اجازه صحبت با همدیگر را نداشتند و از 24 ساعت، 18ساعت وقت ما صرف کارهای اجباری می‌شد که چند ساعت آن به جلسات مغزشویی و کنترل ذهن افراد اختصاص داشت.

جلسات مواخذه بدین صورت بود که یک نفر می‌بایست در مقابل صد نفر فحش و بدوبی‌راه بشنود و به او انتقاد می‌کردند و ناسزا می‌گفتند که چرا مثلا وظیفه‌ات را خوب انجام ندادی؟ یا چرا به خانواده‌ات فکر کردی؟

سال‌ها بود که می‌خواستم از تشکیلات خارج شوم ولی از سال 1374 در دوران قدرت صدام حسین بر اثر تبانی رجوی با نیروهای بعث کسی اجازه خروج از کمپ اشرف را نداشت و هر کس هم فرار می‌کرد توسط نیروهای بعثی دستگیر شده و مجددا به کمپ اشرف برگردانده می‌شد. حدود 10 سال در قسمت پرسنلی و دفتری آنجا کار می‌کردم و بعدها هم فهمیدم افرادی که قصد خروج از سازمان را دارند به اجبار در تشکیلات نگه داشته می‌شوند و تعدادی از دوستانم از جمله "مهری موسوی" و "مرجان اکبریان" و خانم "مینو فتحعلی" نیز به علت اصرار بر خروج توسط سران تشکیلات سربه‌نیست شدند و بسیاری دیگر در معرض تهدید و آزار قرار داشتند. احساس کردم دیگر ماندن در این تشکیلات در قدم اول خیانت به خودم و در قدم بعدی خیانت به هرگونه انسانیت و آرمان‌های والای انسانی و آرمان آزادی‌خواهی است. لذا نهایتا تصمیم گرفتم به هر ترتیب شده از این تشکیلات جهنمی فرار کنم، حتی به بهای جانم. زیرا رجوی جداشدگان را تهدید به مرگ و ترور می‌کرد.

بالاخره موفق به فرار و جدایی از کمپ اشرف شدم که البته کار آسانی هم نبود و طبق قوانین فرقه‌گرایانه این سازمان کسی حق جدایی از آن را ندارد. به همین دلیل مخفیانه طرح فرارم را ریختم و شبانه از اشرف گریختم و در اولین فرصت خودم را به نیروهای عراقی رسانده و با کمک آنها از اشرف خارج شدم.

تجربه بیش از 20 سال بودن در کمپ اشرف و اینکه از نزدیک شاهد بودم چگونه اعضای ناراضی سر به نیست شده و یا از یاس و غم خودکشی می‌کردند بسیار دشوار بود و از خاطرات بسیار تلخ زندگی‌ام است. این سازمان به شکل خیلی پیچیده و بغرنجی اسیر افکار خودپرستی و دیکتاتوری شخص مسعود رجوی شده و به نابودی کشیده شد.

*یکی از روش‌های سازمان مجاهدین شیوه "نفوذ" بود. آنها از این روش در بسیاری از عملیات‌های خود بهره بردند. به عنوان مثال می‌توان به نفوذ محمدرضا کلاهی در تشکیلات حزب جمهوری اسلامی و نفوذ کشمیری در دفتر نخست وزیری اشاره کرد که منجر به شهادت شهید بهشتی و شهیدان رجایی و باهنر شد. لطفا درباره این عملیات‌های نفوذ صحبت کنید. عملیات‌های نفوذ چگونه تئوریزه می‌شد؟

مریم سنجابی: در پاسخ به این سوال شما مقدمتا باید کمی درباره ساختار و تشکیلات سازمان مجاهدین توضیح بدهم. شاید تاکنون شما و محققینی که درباره سازمان‌های فرقه‌ای مطالعه می‌کنند متوجه شده باشید که ساختار تشکیلاتی سازمان مجاهدین خیلی پیچیده و به‌نوعی پلیسی و امنیتی است. اکثر افرادی که از این سازمان جدا شدیم با اینکه سالیان دراز در درون تشکیلات آن و در کمپ اشرف زندگی کردیم از خیلی از جنایات و وقایع درونی آن اطلاع نداریم و هر کس بنا به موضوع کاری که در آن قسمت بر عهده‌اش بوده است می‌تواند از وقایع اطرافش سخن بگوید.

ولی به طور کلی می‌توانم توضیح بدهم رجوی براساس اعتقاد کلی‌اش به‌دنبال براندازی نظام ایران و به قدرت رسیدن خودش بود و از طرفی هم به هیچ اصولی پایبند نبود. برای رسیدن به قدرت از هر امکانی استفاده می‌کرد.

شما مقایسه کنید کدام نیروی اصیل و کدام گروهی که حتی به اولیه‌ترین اصول انسانی پایبند باشد و آب و خاک میهنش را دوست داشته باشد با دشمن کشورش در زمان جنگ همگام می‌شود و اطلاعات کشورش را به دشمن می‌فروشد؟ کدام گروهی مانع پیشرفت‌های علمی کشورش می‌شود؟ منظورم راپورت‌ها و فعالیت‌هایی است که علیه پیشرفت‌های هسته‌ای کشور انجام شد. و یا کدام گروه برای رسیدن به قدرت حتی اعضای خویش را زندانی و به قتل می‌رساند؟

خوب، زمانی که سردمداری از تمامی پرنسیب‌های انسانی و اجتماعی و اخلاقی خارج می‌شود دیگر برای رسیدن به قدرت به تئوری و توضیحی نیاز ندارد. و رجوی از همان روزهای اول پیروزی انقلاب اسلامی، سودای براندازی و به حکومت رسیدن را در سر داشت و درحالی‌که در ظاهر هزاران جوان بی‌تجربه را فریب می‌داد و برای آزادی یقه می‌دراند و به این بهانه باعث ریختن خون هزاران جوان ایرانی می‌شد، در مقاطعی هم شورش‌ها و نابسامانی‌هایی را ایجاد کرد. برنامه‌ریزی‌های نفوذ و خیانت را نیز از همان نخستین روزهای پیروزی انقلاب شروع کرده بود.

*براساس شواهد موجود، کاخ الیزه از ترورهایی که توسط مجاهدین انجام می‌شد اطلاع کامل داشته است. رجوی در دیدار با سران رژیم بعث عراق به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید: «من در سال‌های 1981 تا 1986 در پاریس بودم. با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم و آنها می‌دانستند که چه کسی حزب جمهوری را منفجر کرد.» همچنین فرانسه اولین کشوری بود که اعلام کرد حاضر است به اعضای منافقین اردوگاه اشرف پناهندگی سیاسی بدهد. علاوه‌براین، امروز هم شاهد برگزاری نشست‌های سازمان در فرانسه هستیم. به نظر شما قرابت سازمان منافقین و فرانسه چیست؟ و چرا سازمان با فرانسه ائتلاف سیاسی بست؟

مریم سنجابی: من فکر می‌کنم همراهی و قرابت کشور فرانسه با سازمان مجاهدین بی‌ربط به مواضع ضد ایرانی سایر کشورهای غربی نیست. امروزه مخالفت و ضدیت کشورهای غربی از جمله امریکا و انگلیس و همچنین فرانسه با ایران در صحنه‌های بین‌المللی نیز بر همگان ثابت شده و به همین دلیل به حمایت و همراهی با مخالفین و گروه‌های ضد ایرانی ادامه می‌دهند و این با سیاست کلی آنها که مخالف پیشرفت و استقلال کشور ایران هستند مطابقت دارد. در این کشورها منافع و قدرت‌طلبی مهم‌تر از موازین و حقوق بشر و عرف‌های بین‌المللی است، برخلاف آنچه که به‌طور مستمر دم از آزادی و حقوق بشر می‌زنند.

*در کشتار حجاج ایرانی در سال 1366 هم می‌توان رد‌پای سازمان منافقین را مشاهده کرد. چنان‌که مهدی ابریشمچی، در مذاکره با افسران اطلاعاتی عراق می‌گوید "ملک فهد" دعوتنامه رسمی را برای حضور منافقین در مراسم ارسال کرده بود. لذا مسعود رجوی در سال‌ 66 با دعوتنامه رسمی ملک فهد، محرمانه عازم عربستان شد. لطفا درباره ارتباط سازمان با رژیم آل‌سعود صحبت کنید. آیا عربستان کمک‌های مالی را نیز در اختیار سازمان قرار می‌داد؟

مریم سنجابی: من تنها در همین حد می‌دانم که بین رجوی و سران عربستان در دوران صدام روابط حسنه‌ای برقرار بود و کمک‌های فراوان مالی نیز در اختیار سازمان قرار گرفته بود ولی بنا به روال امنیتی صدام حسین در آن زمان بدون اطلاع سران بعثی، رجوی نمی‌توانست ارتباطات مستمر و زیادی با عربستان داشته باشد که البته این مشکل بعد از سقوط صدام برایش حل شد و همانطور که شاهد هستید هم اکنون یکی از اسپانسرهای مریم قجر، مقام امنیتی اسبق عربستان شاهزاده "ترکی‌الفیصل" است.

ماجرای سه کامیون طلا که رژیم آل‌سعود به رجوی داد

در رابطه با حمایت‌های مالی چشمگیر عربستان در اینجا فقط می‌خواهم به یک مورد اشاره کنم که تنها تعداد کمی از اعضای حفاظت و نزدیک سازمان در جریان آن بودند. سال 1366 رجوی مخفیانه برای ملاقات با یک سری مقامات عربستان و به ظاهر برای سفر حج به عربستان رفت. او در این سفر که در ایام حج بود برای خوش خدمتی به آل سعود به شیوه خود سعودی‌ها لباس احرام پوشید و زیارت کرد. در صورتی که در درون سازمان دائما تأکید داشت که باید مذهب شیعه توسط اعضای سازمان انتخاب شود.

در هنگام بازگشت او، مقامات عربستان از طرف "ملک عبدالله" ولیعهد عربستان علاوه بر هزینه سفر، سه کامیون طلا حاوی مقادیر چشمگیری شمش طلا و جواهرات و ساعت‌های طلای رولکس با آرم سلطنتی آل سعود به رجوی هدیه دادند که در آن زمان مبلغ هنگفتی می‌شد.

شمش‌های طلا توسط سه کامیون به عراق حمل شدند. یکی از شاهدین عینی آقای مسعود خدابنده هستند که همان زمان از نفرات حفاظت بودند. جواهرات و طلا از جمله ساعت‌های رولکس بعدها توسط یک سری از اعضای حفاظت برای فروش به اردن برده شد و در حالیکه مارک سلطنی از روی ساعت‌ها پاک شده بود بعدها در بازار طلافروشی‌های اردن ساعت‌ها به "ساعت السعود" معروف شد و آنها را می‌شناختند و می‌دانستند که ساعت‌ها متعلق به دربار سلطتنی عربستان بوده است.

خوب، بعد از مرگ ملک عبدالله هم که مریم قجر سریع پیام تسلیت فرستاد و در سایت‌های خبری خود با چشم‌پوشی از بمباران‌های مردم یمن به طرفداری آشکار از عربستان پرداخت و علیرغم دفاع ظاهری از مردم فلسطین ولی یک اعلامیه هم در محکومیت جنایات اسرائیل نمی‌دهند.

به این موارد باید ارتباط گسترده کنونی و شرکت ترکی الفیصل در برنامه‌های مریم قجر را اضافه کرد. با این نمونه‌ها به هرحال من فکر می‌کنم بدون شک عربستان و به احتمال زیاد اسرائیل یکی از حامیان اصلی مالی فرقه رجوی هستند.

*شما سال 1390 از سازمان جدا شدید و همزمان با اتفاقات سال 88 در سازمان حضور داشتید و از نزدیک شاهد فعالیت‌های سازمان در وقایع پس از انتخابات ریاست‌جمهوری دهم بودید. چنانکه از شواهد پیداست سازمان مجاهدین از جمله گروه‌هایی بود که در جریان فتنه 88 فعال بود. مثلا اشخاصی را می‌فرستاد تا آنها شروع به کارهای خشونت‌آمیز کنند و سپس عکس و فیلم‌ تهیه می‌کردند و در شبکه‌های اجتماعی قرار می‌دادند یا برای بنگاه‌های خبری انگلیس و امریکا می‌فرستادند. لطفا بیشتر درباره نقش سازمان در وقایع بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 صحبت کنید. آیا خودتان درباره فعالیت‌های سازمان در فتنه 88 موردی را سراغ دارید؟

مریم سنجابی: در سال 1388 شخص رجوی تلاش بسیار زیادی برای به آشوب کشیدن ایران و به هم زدن انتخابات ریاست جمهوری کرد که به نمونه‌هایی از کارهایی که انجام شد و در جریان بودم اشاره می‌کنم.

در بخش‌های اطلاعاتی سازمان به مدت دو ماه بسیج شبانه‌روزی اعلام شد و هر روز جلسه پیشرفت کار برگزار می‌شد. نفرات زیادی به کار گرفته شده بودند که از صبح تا شب ایمیل و پیام به تمام آدرس‌های عمومی و مراکز عمومی و دولتی بفرستند و جو را متشنج کنند. تعداد فراوانی سایت و وبلاگ تهیه شده بود و عکس‌های تجمعات انتخاباتی را همراه با متون اعتراضی منتشر می‌کردند.

من در آن زمان در یکی از بخش‌های جمع‌آوری خبر و اطلاعات کار می‌کردم. وظیفه ما این بود که از صبح تا شب هرگونه خبرهای اعتراضی و تجمعات را جمع کرده و در وبلاگ‌ها و سایت‌های ایجاد شده بگذاریم و فضا را متشنج کنیم. تیم‌های دیگری بودند که به اسم گروه‌های حقوق بشری و گروه وکلا و دانشجویان ایرانی مدافعین حقوق بشر مثلا مستقر در خارج از کشور با افراد مختلف در ایران تماس می‌گرفتند و ضمن گرفتن خبر و اطلاعات، آنها را تشویق به شرکت در تظاهرات و اعتراض می‌کردند و در این میان به برخی از نفرات هم وعده پول و پاسپورت می‌دادند که به‌عنوان خبرنگار برای آنها کار کنند و عکس و فیلم از اعتراضات و تجمعات تهیه کنند.

البته در این میان بخش داخله با حدود 200 نفر عضو به‌صورت فعالتری عمل می‌کرد و به‌عنوان مثال عکس و مطالبی از رجوی را به داخل ایران فکس کرده و از نفرات می‌خواستند از تجمعات سوءاستفاده کرده و مطالب و عکس‌ها را پخش کنند و تجمعات را به خشونت بکشانند.

در یک سری اقدامات مضحک‌تر چند کلیپ اعتراضی با شعارهای تند و محتوای براندازی در داخل کمپ اشرف تهیه شده بود که مثلا به ببینده می‌خواستند القا کنند که این فیلم‌ها در داخل ایران تهیه شده است.

دستور کشتار مردم در سال 88 توسط رجوی

هدف تمام این اقدامات به خشونت کشاندن و اعتراضی و ملتهب کردن فضای جامعه و مختل کردن روند انتخابات بود. رجوی به دنبال ایجاد فضای ناآرام و ناامنی برای مردم بود. او در در یکی از پیام‌های داخلی‌اش به صراحت گفت از خشونت و اینکه جو سیاسی ایران به سمت خشونت و سخت‌تر شدن برود و تعدادی هم کشته شوند نترسید. چرا که برای جان انسان‌ها هیچ ارزشی قائل نبود و اصولا به دنبال برهم زدن آرامش مردم به هر وسیله‌ای بود.

*در رابطه با منابع مالی سازمان می‌توان گفت در سه برهه متفاوت سازمان منابع مالی متفاوتی داشته است. قبل از اعلام رسمی تغییر ایدئولوژی، برخی از روحانیون از این سازمان حمایت مالی می‌کردند اما با علنی شدن تغییر ایدئولوژی این کمک مالی قطع شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم بنی‌صدر کمک مالی و تجهیزات نظامی در اختیار آنها قرار می‌داد. بعد از صدور بیانه شماره 25 و اعلام مبارزه مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی، سازمان اغلب از طریق دزدی و غارت روزگار می‌گذراند. اما پس از فرار رجوی از ایران، این منابع دیگر در کار نبود. سازمان از این زمان به بعد چگونه توانست از عهده هزینه‌های سنگین مادی برآید؟ منابع مادی سازمان در دوران استقرار در قرارگاه اشرف چه بود؟ آیا عربستان و فرانسه و امریکا از سازمان حمایت مالی می‌کنند؟ رژیم صهیونیستی چطور؟

مریم سنجابی: واقعیت این است که سازمان در طی این سال‌ها با شانتاژهای مختلف تلاش کرد تا وانمود کند که تنها منبع مالی‌اش کمک‌های مردمی است در حالیکه هیچکس حتی اعضای خود سازمان، چنین ادعائی را باور ندارند. زیرا سازمان در انواع کلاهبرداری‌ها و اقدامات خلاف قانون و پول‌شوئی دست داشته و از این طریق درآمدهای بسیاری به دست می‌آورد. از طرف دیگر امروزه هم که کمک‌های مالی گزاف عربستان و امریکا برملا شده و بسیاری از این اقدامات علنی هم هستند.

فهرستی از کمک‌های مالی رژیم بعث عراق به منافقین

کمک‌های مالی صدام حسین به سازمان هم در طی 17 سال یعنی از سال 1985 تا 2002 با اسناد و مدارک و فیلم‌های ویدئویی کاملا برملا شده است. این نشان‌دهنده این است که سازمان از هر طریقی به جز کمک‌های مردمی پول به دست می‌آورد. در این رابطه اعضای مغزشوئی شده سازمان هم به راحتی استثمار شده و در خارج کشور در بسیاری از کارهای غیرقانونی و پولشویی به کار گرفته می‌شوند.

اجازه بدهید چند مثال بزنم. در بدو ورود رجوی به عراق یکی از توافقات او با صدام موضوع تامین و حمایت مالی سازمان بود. در آن زمان صدام از دو زاویه نیاز به این توافق داشت یعنی دو جایه سود می‌برد. از زاویه نیاز اول که یک نیروی مزدور تحت امر ارتش به او در جنگی که با ایران داشت اضافه می‌شد که نقش این ارتش در ابتدا جنگ‌های نامنظم برای ارتش صدام بود و در مرحله بعد وارد جنگ‌های منظم شد. و از زاویه نیاز دوم نیز نیاز به دور زدن تحریم‌های نفتی که ازخارج به او اعمال شده بود از قِبَل شرکت‌های پوششی فرقه رجوی داشت.

در سال 1366 توافق اولیه این بود که روزانه 50 هزار بشکه نفت عراق به رجوی اختصاص یابد و در ازای آن شرکت‌های پوششی رجوی تولیدات نفتی عراق را دربازارهای جهانی بفروشند. بعد از شروع قراردادهای نفتی که از طریق شرکت‌های پوششی سازمان به فروش می‌رفت، میزان نفت اختصاص داده شده به فرقه رجوی از طرف صدام به سازمان به 70 هزار بشکه در روز و سپس به 100 هزار بشکه در روز رسید. قیمت هر بشکه نفت در فاصله زمانی بین 1987 تا 2002 بین 30 تا 78 دلار بود که بطور میانگین، روزانه بین 3 تا 4 میلیون دلار فقط از این طریق گیر رجوی می‌آمد.

رجوی با همین سرمایه‌ها و به کمک شرکت‌های پوششی خود توانست کم کم بازار عراق را در دست بگیرد. به طوریکه درسال 1380 شرکت‌های پوششی سازمان قادر بودند شرکت‌های رقیب عراقی را در بازار حذف کنند. برای نمونه در فاصله بین شروع و پایان اشغال عراق توسط امریکا، بازار انواع بیسیم‌های برد کوتاه و همچنین خودروهای وارداتی در دست سازمان بود وشرکت‌های عراقی قادر به رقابت با شرکت‌های پوششی فرقه نبودند.

لازم به یادآوری است که اولین قرارداد واردات خودروی سازمان از ژاپن به عراق بود و این قرارداد شامل خرید جیپ‌های نظامی سفارشی از کمپانی تویوتای ژاپن دربدو تاسیس به اصطلاح ارتش آزادیبخش در سال 66 بود. بعدها خودروهای سواری لندکروز نیز به این لیست اضافه شد که در آن زمان به خودروهای "فرماندهی" معروف بود. البته مردم عراق و بازار عراق به این نوع جیپ‌ها، "جیپ مجاهدین" می‌گفتند و به همین اسم درعراق معروف شده است.

تعداد قرارداد این مدل از خودروها بالغ بر 1000 دستگاه سفارشی بود. برخی از خودروها دارای امکانات متعدد ازجمله نوع کولر یا فرمان و یا گیربکس و یا شاسی متناسب برای حرکت در مناطق مختلف بودند و از قیمت‌های متعارف روز بازار بالاتر بودند.

مسئول مالی سازمان در عراق ابتدا نصرت توکلی و سپس خانمی بنام منیژه کریمی که هم اکنون نیز در پاریس است و به همین کار مالی سازمان اشتغال دارد بودند و رابط شرکت‌های پوششی سازمان با دولت عراق نیز فردی بنام محمد طریقت منفرد معروف به یاسر مالی بود.

با ورود به عراق و توافقاتی که با دولت صدام انجام شد سازمان به سرمایه قابل توجهی دست یافت که در مدت اندکی آن را در سایر کشورها به کار انداخت که یک نمونه آن خرید انواع سهام شرکت‌ها بود. دو تن از جداشدگان که در سوریه در اثنای جنگ عراق و امریکا توسط دستگاه اطلاعات سوریه دستگیر و به ایران مسترد شدند حامل دو میلیون دلار از این پول‌ها بودند. ناگفته نماند که سازمان همه امکانات لجستیک و پشتیبانی‌اش را از بدو ورود تا حتی دو سال بعد از اشغال عراق ازدولت عراق دریافت می‌کرد که شامل کلیه کالاهای اساسی از جمله انواع سوخت و مواد غذایی مانند برنج و آرد و چای و شکر و... به اضافه همه هزینه و نیروهای سرویس و نگهداری ادوات جنگی و غیرجنگی که شامل خودروهای زرهی و غیرزرهی و سایر تسلیحات می‌شدند بود. در شهرک تاجی (تعمیرگاه ماشین‌آلات زرهی و مهندسی)3000 نفر از پرسنل ارتش عراق در خدمت سازمان مشغول به کار و تعمیرات و آموزش لجستیک سازمان اشتغال داشتند.

به طور رسمی هزینه و بودجه ارتش رجوی از زمانی که در غالب یک ارتش منظم قرارگرفت از طریق لشگر اول از سپاه دوم عراق مستقر در جبهه میانی تامین می‌شد و جزئی از این لشکر محسوب می‌شد.

البته بعد از زرهی شدن ارتش به اصطلاح آزادیبخش توسط صدام و ورود به دوران جنگ‌های منظم در کنار ارتش کلاسیک صدام این خودرها نیز به زرهی‌های فرماندهی ارتقا یافتند که شامل "ام.تی.ال.بی"ها می‌شدند.

اجازه بدهید به بعضی از آمار و ارقام که من آماده کرده ‌ام نگاهی بیندازیم؛ قیمت هر تانک چیفتن مطابق قیمت‌های همان سال‌ها (البته تقریبی و دست کم محاسبه می‌شود) 700 هزار پوند بود که یک قلم فقط در یک مرحله (بعد از عملیات چلچراغ) درقبال 500 اسیری که رجوی ازسربازان ایرانی گرفته بود تعداد 60 فروند از این مدل تانک‌ها توسط صدام به رجوی داده شد.

قیمت هر تانک تی 55 روسی معادل یک میلیون دلار بود که بیش از 200 دستگاه توسط صدام به رجوی تحویل داده شد.

بنابر آمار سازمان 300 دستگاه انواع نفربر که قیمت هر کدام را دست کم و میانگین 700 هزار دلار باید محاسبه کرد.

قیمت انواع توپ‌های خودکششی و توپخانه سنگین که معادل نفربر باید محاسبه کرد و تعداد آنها بالغ بر500 عراده است.

قیمت انواع تسلیحات پدافندی و تسلیحات اجتماعی مانند تیربارها و موشک‌اندازها و انواع تسلیحات سبک انفرادی که بالغ بر20 هزار قطعه اعلام شده است میانگین 50 هزار دلار می‌شود.

همچنین قیمت انواع وسایل دیدبانی و تجهیزات شیمیایی و قطعات تسلیحات زرهی مثل ژیرسکوپ‌ها و غیره و غیره. در کنار این‌ها، قیمت هر موشک یا گلوله تسلیحات سنگین هم قرار می‌گیرد. همچنین انواع تسلیحات پیشرفته منحنی‌زن دیگر مانند انواع کاتیوشاها و... و یا انواع ماشین‌آلات مهندسی مانند مین‌روب‌ها و بولدوزرهای نظامی و یدک‌کش‌های برادلی و لودرهای مهندسی و... که هرکدام معادل قیمت نفربرهای زرهی هستند.

و دست آخر هم اقلام دیددرشب و مخابراتی و الکترونیک سیستم زرهی و حتی پیاده. فقط برای نمونه قیمت هر عینک شب مدرن نظامی 2000 دلار بود.

در سال 1989میلادی تعداد 100فروند تانک T55 روسی،100فروند انواع نفربر زرهی، حدودا 150 قبضه توپ و کاتیوشا و انواع جنگ افزارهای نیمه سنگین و صدها دستگاه انواع خورو از ارتش عراق تحویل گرفته شد.

همچنین در سال 1997میلادی نیز خانم "پری بخشایی" از طرف مدیریت سررشته‌داری به نمایندگی از رجوی قراردادی را با رئیس ستاد و لجستیک ارتش صدام امضا کرد و به دنبال آن به مدت چند هفته سازمان از پادگانی در حومه فلوجه معروف به تاجی توسط ده‌ها تریلی به صورت روزانه انواع سلاح و مهمات و تجهیرات و اقلام تدارکاتی ذی‌قیمت به اشرف و زاغه‌های مهمات آن که تا آن موقع دست ارتش صدام بود منتقل شدند و از آن پس این منطقه و کل زاغه‌های آن که کفایت تامین لجستیک یک لشکر کامل را دارا است در اختیار رجوی قرار گرفت و این منطقه به عنوان بخشی از اشرف، به اشرف بزرگ معروف شد که بعد از آن هم مجددا گسترش یافت و زمین‌های منطقه حمرین نیز جزو اشرف بزرگ محسوب شد که در آن مانورهای نظامی جنگی اجرا می‌شد.

با این آمار و ارقام می‌توان متوجه شد که آیا آنچنان که سازمان مدعی است هزینه‌های خود را از طریق کانتینرسازی و گدایی مالی اجتماعی افراد معدودش در خارجه از خیابان‌ها و یا اخیرا از طریق برنامه پوششی‌ای که به نام همیاری با سیمای آزادی (تلویزیون فرقه) راه انداخته تامین می‌کند؟ آیا این مبالغ اعلام شده درآمد سازمان با هزینه‌هایش تراز می‌شوند؟ آیا 500 میلیون دلار اقلام سرمایه‌ای که خود سازمان اعلام کرده فقط در اشرف موجود بود، با این منابع اعلام شده سازمان هم‌خوانی دارد؟ آیا 20 هزار تن انواع مهمات و 20 هزار قطعه سلاح که سازمان خودش اعلام کرده به امریکایی‌ها تحویل داده و منهدم شده است، از قِبَل درآمد کمک مالی و کانتینرسازی بوده است؟ بگذریم که آن زمان نه کانتینرسازی و نه تولید و نه حتی نیروی آنچنانی در خارج وجود داشت که گدایی مالی اجتماعی بکند! (به قول رجوی هر کس که فقط توان حمل سلاح داشت باید به منطقه و برای پیوستن به ارتش به‌اصطلاح آزادی می‌آمد و خارجه‌نشینی حرام بود!)

خرجی‌های مریم رجوی و اطلاعیه‌های دست‌ودلبازانه درمورد اینکه سازمان هزینه انتقال و تاسیس اشرفی دیگر در آلبانی و... را خودش می‌پردازد و تامین هزینه میهمانی‌ها وسخنرانی لابی‌ها و ... را هم به این لیست اضافه کنید.

مبلغ 7 میلیون دلار فقط در خانه مریم رجوی در "اورسورواز" در جریان تهاجم 17 ژوئن توسط پلیس فرانسه کشف شد.

در سال 2002 بعد از سقوط صدام نیز حدود 5 میلیون دلار از ترس برای چندین ماه بین اعضای مستقر در کمپ توزیع کردند که همه این‌ها نمونه‌های کوچکی از دارایی‌های غیرقانونی سازمان است و البته اینها تنها بخش کوچکی از هزینه‌ها و ولخرجی‌های و آلودگی منابع مالی رجوی است و ما از پشت‌پرده بسیاری از وقایع دیگر بی‌خبر هستیم.

*از اینکه برای روشن شدن واقعیت‌های تاریخی وقت گذاشتید از شما سپاسگزارم.

مریم سنجابی: من هم از شما تشکر می کنم و امیدوارم توانسته باشم گوشه کوچکی از ماهیت درونی سازمان فرقه‌ای و تروریستی رجوی را افشا کنم.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران