برنده و بازندههای دستدرازی به متن
با افزایش ظرفیت اجرا در ایران انتخاب متون به یک چالش منتهی شده است. کارگردانان با چه متر و معیاری دست به انتخاب میزنند؟ آیا تمام اقتباسهای دراماتیک موجود در تهران باارزش به حساب میآیند؟
باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
تماشاخانه باران میزبان دو نمایشی است که هر یک به نوعی اقتباس از متن ادبی مشهوری به حساب میآید. یکی اقتباسی نسبتاً آزاد از «طبیب اجباری» مولیر است و دیگری با کمی تغییر در متن ایبسن، شکل معلقی از «خانه عروسک». جذابیت ماجرا آن است که با دنبال کردن توأمان این دو نمایش میتوان به خوبی دریافت که اقتباس نیازمند دانشی است که متأسفانه در ایران بدان دقت نمیشود. عموماً این اقتباس در ایران از منظر دراماتورژی ارزیابی میشود و باید گفت این ارزیابی آغشته به اشتباه است. از همین رو یک نمایش به اثری موفق مبدل میشود؛ چون ظرفیتهای خود را به خوبی درک کرده است و دیگری در حد یک آزمون باقی میماند و این آزمون شکسته خورده به حساب میآید؛ چرا که تکراری است.
«طبیب اجباری» از متون محبوب در تئاتر ایران است. هنوز نسخه ترجمه چاپ سنگی اعتماد السلطنه از این متن در کتابخانه مجلس موجود است.با وجود آنکه در ابتدا آمده است که متن از فرانسه به فارسی برگردان شده است؛ اما نامها موسی و زلیخا و طهماس است. هیچ شخصیتی نامش به فرانسه نیست. «طبیب اجباری» - Le Médecin malgré lui- از اولین متون مولیر است که در 16 پرده و با هفت شخصیت اصلی به شیوه کمدیا دلآرته نگاشته شده است. نام شخصیتها نیز عبارتند از جورجیبوس، لوسیل، گرو رنه، سابین، والر، سنارل، وکیل. هر یک از این شخصیتها اشاره به یک از نقشهای کمدیا دلآرته دارد. برای مثال جورجیبوس که نقش پدر لوسیل را دارد و مردی توانگر است همان پانتالونه به حساب میآید.
«نمایش حکایت حکایت طبیب اجباری مولیر» به کارگردانی رضا یزدانی و کاوه توکلی و نویسندگی سیاوش طالبیان نیز در همین مسیر ایرانیزه شدن نمایش مولیر و اقتباس از روشهای کمدیا دلآرته شکل گرفته است. طالبیان خط اصلی ماجرا را حفظ کرده است و قالب گفتاری را در هم شکسته است. او به سراغ زبانی امروزی میرود و آمیزهای از شوخطبعی متن مولیر و طنازی فارسی امروز را برمیگزیند. طالبیان ذات تیپیکال کمدی مولیر را حفظ میکند و قالب نامها را نیز ایرانی در نظر میگیرد.
تیپها برای ما آشنا هستند. زن سلیطه و غرغرو همانی است که میخواهیم. او کسی است که در هر بزنگاهی حیله النسایی رو میکند. شوهرش را بر سردوراهی دوست داشتن یا نفرت داشتن در تعلیق نگاه میدارد. شوهر که همان طبیب جعلی است نیز از این وضعیت مستثنی نیست. او مردی تریاکی است که به مفتخوری عادت دارد. او میتواند رنگ عوض کند و از موقعیت شکل گرفته سوءاستفاده کند. در مقابل آنان نیز اربابی است که خودش را به کری زده است و زور میگوید. او عامل نرسیدن دو جوان است.
باید گفت نمایش شقی از نمایش سلطان سلیم، مشهورترین نمایش خیمهشببازی است که در آن داستان بر سر اختلاف میان سیاه و معشوق و مخالفت شاه از ازدواج دختر خویش است. گروه اجرایی با آگاهی از این مسئله فضای اجرای خود را بسان یک نمایش خیمهشببازی در نظر گرفتهاند. شخصیتها همه عروسکاند و البته کمی از لحاظ جثه و اندازه عظیمتر از شخصیتهای چوبی خیمهشببازی. چهره عروسکها اصطلاحاً دِفُرمه یا از ریخت افتاده است که بار کمیک ماجرا میافزاید. شخصیتها یا چشمان لوچی دارند یا برجستگی بدنیشان مضحک شده است. حرکت نکردن چشم عروسک و خیره شدن هر از گاهی آنان به جایی خارج از صحنه نیز به وضعیت کمیک میافزاید.
تلاش برای تداعی فضای نمایشهای سنتی و شادیآور با موسیقی تکمیل میشود. یک گروه موسیقی چهار نفره که ترانههایشان هم طعم و بوی طنز میدهد. در نتیجه موسیقی و اجرا – با وجود آنکه ترانهها ربطی به متن مولیر ندارد و بخشی از قصه را تداعی نمیکند – به یک همنشینی مناسب میرسند. « نمایش حکایت حکایت طبیب اجباری مولیر» صرفاً یک نمایش شادیآور است که برای آفرینش کمدی از ویژگیهای نمایش ایرانی و عروسکی بهره برده است. پایان نمایش نیز بالتبع آنچنان مولیری است که همه در آن به نوعی سعادت دست یافتهاند.
در مقابل نمایش «خانه عروسک» به کارگردانی سعید حشمتی روی صحنه میرود که نمیتوان آن را اقتباسی نعل به نعل از متن هنریک ایبسن دانست. داستان نورا، دختر لوس و ولخرج که در جریان قرض 5هزار کرون و جعل امضای پدرش به چنان پختگی دست مییابد که شوهرش را ترک کند و مبدل به زنی محکم شود، در اجرای کنونی به واسطه شکل اقتباس به گونهای داستان روایت میشود که شاکله اثرگذاری روایت دستخوش دگرگونی شده است.
در متن هنریک ایبسن ترتیب روایت در پرده بدین نحو است که نورا، قهرمان درام با کنش ولخرجی وارد صحنه میشود. در آستانه کریسمس او به شدت شاد و سرخوش است و در مدت زمانی نیم ساعته شادی او با حضور شخصیتهای متعدد پررنگ میشود. در این گذرگاه بخشی از پرده با حضور سه تا چهار شخصیت دنبال میشود تا آنکه در پایان پرده نخست کروگستاد وارد میشود. همه چیز تغییر میکند و نورای سرخوش و شاد نمایش مبدل به زنی میشود که ترس و واهمه بر او مستولی شده است.
حشمتی با دراماتورژی مهدی حسینی اقدام به دگرگونی روایت کرده است. او داستان را از انتها آغاز میکند. نورای شاد از در وارد میشود، درخت کاج کریسمس را روی زمین میگذارد و بلافاصله کروگستاد بدذات در آستانه در ظاهر میشود. کروگستاد داستان جعل امضای نورا را لو میدهد و نورا تا پایان آن زنی است که تازه در پرده دوم تجربه میشود.
پرسشی که مطرح میشود آن است که چرا باید ترتیب یک رویداد در نمایش دستخوش دگرگونی شود و اثر این دگرگونی چه بوده است؟ پاسخ کمی مبهم است و باید آن را در برخورد خود با اثر حشمتی سنجید. در خواندن متن ایبسن آنچه درک میشود سیر تحول یک شخصیت است. شخصیتی که به ولخرجی و الکی خوش بودن شهره است. ایبسن یک پرده از نمایشنامه خود را صرف آن میکند تا قرض گرفتن 5هزار کرون توسط نورا را بزرگ جلوه دهد. نشان میدهد چرا قرض گرفتن پول توسط یک زن مذموم است. تصویری از نروژ مردسالار را نشانمان میدهد.
در عوض حشمتی فرض را برآن گرفته است که ما همه نورا را سریع درک میکنیم.اگرچه در تمام صحنهها – به جز مواجهه کروگستاد و توروالد – عملاً نورا حی و حاضر است و در آن ده دقیقه فقدانش هم همه چیز را میشنود،؛ با این حال شیوه حشمتی به نوعی ایجاد تعلیق میکند. اکنون مخاطب در پردههای آتی منتظر است بداند چه بلایی سر نورا میآید. یا از همان ابتدا در یک همذاتپنداری از نورا میخواهد به شوهرش همه چیز را بگوید.
رویه حشمتی زمانی حاد میشود که او پایان را هم عوض میکند. در نسخه حشمتی نورا ساکی که به نظر مخاطب آشنا به متن، ساک خروج نورا از خانه است را تا آستانه در برده و در نهایت شوهرش را از خانه بیرون میکند. در واقع در دراماتورژی رویهای افراطی نسبت به برداشتهای فمنیستی از «خانه عروسک» پی میگیرند. در متن اصلی این نورا است که خانه را ترک میکند.
حال باید پرسید آیا حشمتی موفق به رسیدن اثری تعلیقوار شده است و پاسخ به زعم نگارنده خیر است. شکل اجرا چنین فرصتی نمیدهد. نمایش ضرباهنگ کندی دارد و اصولاً بازیگران تند و تیز بر صحنه نمایان نمیشوند به جز شخصیتهای نورا و کروگستاد که وجوه پلیسی دوئلهایشان به آنان کمک میکند روی صحنه پرانرژی ظاهر شوند. الباقی ماجرا با اندکی رخوت پی گرفته میشود. لحن بازیگران گاهی چنان فرومیافتد که به نظر میرسد هدف نشان دادن سرمای آرام کننده نروژ است تا سرخوشی نورای ولخرج.
تقابل دو متن اقتباسی نشان میدهد برای رسیدن به یک اقتباس درخور و البته داشتن نگرش درست به دراماتورژی درک چند نکته قابل توجه است. نخست آنکه متن اقتباسی قرار است برای چه کسانی اجرا شود. مسلماً کمدی مولیر به سبب دست گذاشتن بر خصلتهای اخلاقی و هدف قرار دادن ضعفهای همیشگی بشر هیچگاه کهنه نمیشود و مهمتر آنکه دست دراماتورژ را برای دگرگون کردن ماجرا باز میگذارد.
در مقابل متن ایبسن با تمام ظرافتهای ادبیش تاریخ مصرف دارد. به یاد داشته باشیم که تماشاخانه باران محلی است برای طبقه متوسط، نه طبقه روستایی که هنوز ترس از شوهر، آن هم بابت مقروض بودن مذموم باشد. دراماتورژ نتوانسته موضوع را به روز کند. در جا ماندگی زمانی در اجرا دیده میشود و بدتر از همه ما نورا را یک لوس به تمام معنا مییابیم که خشونت انتهای نمایشش هم هیچ عقبهای ندارد.
انتهای پیام/