متن، اقتباس و سکوت اندیشه‌های ممکن

متن، اقتباس و سکوت اندیشه‌های ممکن

«چشم‌‌های بسته از خواب» بهانه‌ای است برای بررسی نقش نوشتار محمد چرمشیر و اندیشه‌های مهندس‌پور مبنی بر عدم‌اهمیت متن.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

نمایشنامه «چشم‌های بسته از خواب» نوشته محمد چرمشیر بازخوانی داستانی است با نام «پسرم قاتل است» نوشته‌ برنارد مالامود، از مجموعه داستان‌‌های کوتاه‌ با عنوان «مردی که کشتمش» با ترجمه اسدالله امرایی می‌باشد، که نشر افراز چاپ کرده است.»

این معرفی نمایشی است به کارگردانی یوسف باپیری که پس از تجربه در تئاترشهر، ایرانشهر و پالیز، به سالنی می‌رود که عملاً آف‌آف‌آف برادوی این روزهای تهران به حساب می‌آید. سالنی که اسمش با تجربه کردن و آزمودن گره خورده است و عموماً هم جای کسانی است که توانایی اجرا در سالن‌های شاخص تهران را ندارند، پولی در جیب ندارند و هنوز در فضای دانشجویی پرسه‌ می‌زنند.

باپیری که از اعضای حلقه تئاتر دانشگاهی است در کنار مهدی مشهور، به نوعی خود را پایبند چنین فضایی می‌داند. او در تجربیات کارگرانیش چندان به سراغ متون داستانی نمی‌رود و از تئاتر رسمی کشور که مبتنی بر متن و بازیگران شناخته شده است به نوعی دوری کرده است - اگرچه در سه اجرای اخیرش چهره‌های تئاتری شاخص حضور داشتند - و به زعم خودش در پی آزمودن شیوه‌های اجرایی است. او در «کامنت» به دنبال تئاتر مستند رفته و در «مرگ هوتن» شکلی از اجرا را روی صحنه می‌برد که می‌توان بارقه‌هایش را در «چشم‌های بسته از خواب» نیز دید.

بیشتر بخوانید: پنج ثانیه از مرگ هوتن

شباهت «چشم‌های بسته از خواب» با سه نمایش دیگر باپیری - منهای «ویران - انتخاب متن است. نویسندگان متون چه کسانی هستند؟ محمد منعم و بهزاد آقاجمالی، هر دو بدون واسطه از شاگردان محمد چرمشیر به حساب می‌آیند؛ همان‌طور که نگارنده نیز وضعیتی مشابه دارند. ذائقه این سال‌های محمد چرمشیر در نویسندگی برای شاگردانش مشخص و مبرهن است. دامنه کارهایی که به قلم او روی صحنه رفته‌اند نیز نشان می‌دهد او چه سمت و سویی هنری پیدا کرده است. ذائقه این نمایشنامه‌نویس در همان پاراگراف نخست عیان می‌شود: اقتباس آزاد از متون داستانی.

محمد چرمشیر اشکال متفاوتی از نوشتار دراماتیک را آزموده است؛ اما این سال‌ها متون داستانی منتخبش را به نمایشنامه بدل می‌کند و به آنها وجوه دراماتیک می‌بخشد. در اینجا نمی‌توان گفت آیا چرمشیر در دراماتیزه کردن متون داستانی موفق بوده است یا خیر. مخاطب نمایش‌های او ممکن است پیش از تماشای اثر مواجهه‌ای با داستان مدنظر نداشته باشد. برای مثال در نمایش «چشم‌های بسته از خواب» چند نفر ممکن است داستان کوتاه مالامود را خوانده باشند و اصلاً چند نفر او را می‌شناسند.

پس ملاک قضاوت باید خود متن باشد. در این مرحله نیز به یک مانع بزرگ مواجه می‌شویم، مانعی که عموماً با متون چرمشیر ظاهر می‌شود و آن هم محو بودن ردپای نمایشنامه است. نمونه خوبش شاید اجرای باپیری از «چشم‌های بسته از خواب» باشد. نمایشی که خلاصه آن گفتگویی مادر، پسر و دختری است که و مدام از پدری سخن می‌گویند. اگر به اجرا دقت کنیم با پراکندگی روایتی روبه‌رو می‌شوید که مدام با ایده‌های اجرایی میانشان فاصله می‌افتد. گاهی اوقات در بزنگاه‌های روایی، اجرا چنان برجسته می‌شود که داستان به سرعت به حاشیه می‌رود. نمونه بسیار خوبش صحنه پرواز لباس‌ها از آن سوی اتاق است.

ریشه این محوشدگی متن را شاید بتوان در آرای فرهاد مهندس‌پور جستجو کرد که اعضای حلقه دانشگاهی به نوعی شاگردان او به حساب می‌آیند. مهندس‌پور قائل به متن نیست و این مهم را در سخنرانی‌های متعددی بیان کرده است. او معتقد است متن به معنای نمایشنامه اولویت چندم یک نمایش است. البته ایده مهندس‌پور، ایده تازه‌ای نیست. کافی است نگاهی به تئاتر معاصر اروپا بیاندازیم تا ببینیم از آرتو تا ویلسون چگونه متن همواره مورد هجمه قرار گرفته است. در عوض نگاه مدرن به تئاتر به جستجوی زیبایی‌شناسی در اجراست، چیزی که در کار باپیری نیز مشهود است. او نیز با استفاده از موتیف لباس و بهره‌گیری از پرواز، تا کردن یا حتی پوشیدن آن به دنبال آفرینش نوعی زیبایی‌شناسی است. این زیبایی قرار است چشم‌نواز باشد و چندان با گوش ما کار ندارد. ما قرار است از طریق دیدن خوانش کنیم.

حال یک پرسش مطرح می‌شود. اهمیت محمد چرمشیر در چنین چرخه فکری چیست؟ او چه نقشی در شکل‌گیری چنین نگرشی دارد؟ این نگرش به چه میزان قدرت استدلالی دارد؟ نظریات مهندس‌پور - که ممکن است درست باشد - در کدامین اثر مکتوبی بازتاب پیدا کرده است؟ آبشخور فکری چنین رویه‌ای در چیست؟

پاسخی برای این پرسش‌ها نمی‌توان یافت. همه چیز به شکل شفاهی در کلاس‌های درس دانشگاه مطرح می‌شود و فرصتی برای به چالش کشیدن آن وجود ندارد. برای مثال به یاد نمی‌آورم مهندس‌پور در کنار مخالفان دیدگاه تئوریکش نشسته و به شبهات پاسخ دهد. البته می‌توان روش کار را از طریق استقرا - یعنی کنار هم چیدن آثار- دریافت. اصولاً چرمشیر اقتباس می‌کند و به یک ایده مستقل نمی‌اندیشد. او متن را خوانده و عصاره آن را می‌گیرد. این عصاره نیز ایده کلی اثر است. برای مثال در  «چشم‌‌های بسته از خواب» شک میان قتل پدر به دست پسر است؛ اما الباقی همه محصول ذهن چرمشیر است. او لباسی به تن ایده اولیه می‌کند و آن هم شیوه بیانی است. همان شکسته‌گویی، تکرار، پرش، بریدن روابط میان بخش‌ها و حذف پاساژ‌های روایی است. با این وجود باز باید گفتتنها فرصت موجود برای ارزیابی باز هم نمایش‌هایی است که به نوعی بدین اندیشه مرتبط است.

«چشم‌های بسته از خواب» یک فرصت است. نمایش قرار است رابطه میان سه نفر را نشان دهد که درباره نفر چهارم غایب سخن می‌گویند. چندان چیز جدیدی نیست. بکت در «در انتظار گودو» از همین فرم روایی استفاده می‌کنند. سه نفر درباره گودویی سخن می‌گویند که حضور ندارند  و مهمتر آنکه نقش او در شکل‌گیری شخصیت‌ها نیز مبهم است. در «چشم‌های بسته از خواب» پدر به هر روی به واسطه تعریف اجتماعی نقش خود، معرف دیگر شخصیت‌هاست.

پس روایت به سمت مبهم‌گویی پیش می‌رود و برای این ابهام تکنیک بکتی نیست؛ بلکه شکلی است که مهر محمد چرمشیر زیرش زده شده است. در شیوه چرمشیر روایت پاره‌پاره می‌شود و میان این پاره‌ها واصل محسوسی وجود ندارد. درواقع حرکت از شاخه‌ای به شاخه‌ای دیگر است. این رویه موجب می‌شود نمایش از داستان‌گویی فاصله بگیرد و همه چیز را به چند نشانه تقلیل دهد. این نشانه‌ها نیز مبهم است. به پدر در متن دقت کنید. او هر بار در جایی از ساختمان است، در حالی که سه شخصیت پشت در حرف می‌زنند و نمی‌توانند ببینند آیا او حرکتی دارد یا خیر. پس از خودمان می‌پرسیم از کجا می‌فهمند. پاسخ پرسشی دیگر است. اصلاً پدر وجود خارجی دارد؟ یعنی عدم بودن پدر عاملی است برای سیال بودنش در جهان اثر. اما این مهم به چه نحوی نشان داده می‌شود؟

پاسخ کمی سخت است. هر کسی ممکن است پاسخی مختص به خود دهد. برای مثال من می‌گویم همه چیز در پرواز لباس‌های عیان می‌شود، به عبارت دیگر در متن رخ نمی‌دهد، در اجرا رخ می‌دهد. شاید کسی بگوید روایت نه در اجرا که در رنگ قرمز پاشیده شده روی دیوار باشد، یعنی کسی کشته شده و خونش روی دیوار ریخته شده که در متن نیست. شاید کسی لباس را نشانه بداند و بپرسد چرا همه لباس‌ها مردانه است که احتمالاً دلالت بر پدر دارد. این هم در اجراست، نه در متن.

پس هر چی پیش می‌رویم نقش متن کمرنگ می‌شود. اجرا نشانه می‌سازد، اجرا زیبایی می‌سازد و نقش متن صرفاً به واژگان تقلیل پیدا می‌کند. چرا؟

بیشتر بخوانید: استخوان‌های شکسته زیر چرخ قطار اقتباس

پاسخ را باید از چرمشیر پرسید. می‌تواند فرصتی برای گفتگو باشد. متأسفانه در گفتگوهایی که از او می‌خوانیم کسی درباره فُرم‌های ادبی نمی‌پرسد. ایده‌هایش در یک سکوت مانده است. از او درباره دیدگاه‌های نویسندگیش کتابی منتشر نشده است و باز به واسطه تعداد بالای اجراها از آثار او، پرسش‌ها افزایش می‌یابد. برای مثال این پرسش که چرا بیشتر متن‌های چرمشیر به یک شیوه اجرا می‌شوند؟

این پرسش زمانی حاد می‌شود که شباهت‌های اجرایی «دیابولیک: رومئو و ژولیت» پسیانی با اجرای باپیری مشهود است. انگار متن از کارگردان یک چیز را می‌خواهد و این بخش پارادوکسیکال تئوری‌ای است که در ابتدا از آن سخن به میان آمد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران