از عرشه تا عرش؛ "با رفتن سعید من یتیم شدم" + فیلم

از عرشه تا عرش؛ "با رفتن سعید من یتیم شدم" + فیلم

سعید دهقان اهل روستای تنگ براق شهرستان اقلید دانشجوی رشته مهندسی دریانوردی دانشگاه آزاد اسلامی خارک بود و به عنوان بورسیه در شرکت ملی نفتکش ایران اشتغال داشت که در سانحه نفتکش سانچی جان خود را از دست داد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اقلید، سعید دهقان اهل روستای تنگ براق شهرستان اقلید دانشجوی رشته مهندسی دریانوردی دانشگاه آزاد اسلامی خارک بود و به عنوان بورسیه در شرکت ملی نفتکش ایران اشتغال داشت که در سانحه نفتکش سانچی جان خود را از دست داد.

پدر سعید همچون دیگر خانواده‌های سرنشین‌های نفتکش سانچی از 16 دی‌ماه که خبر حادثه به گوششان رسید 8 روز پر از بیم و امید را پشت سر گذاشته و دیگر درد فراغ فرزند عزیزش را برای همیشه به جان خریده است.

عشق به دریانوردی

پدر سعید به عشق و علاقه وافر فرزندش به رشته دریانوردی اشاره می‌کند و می‌گوید: از زمان ورود به دانشگاه و زمان انتخاب رشته، تأکید بر ادامه تحصیل در دریانوردی داشت و دوره تحصیل دانشگاهش را خیلی زود و با معدل بالا به پایان رسانید به طوری که هم دوره‌ایهای سعید هنوز در مراحل تحصیلی به او نرسیده‌اند. سپس بورسیه شرکت نفت شد و حدود 4 ماه پیش به عسلویه رفت و حدود یک ماه قبل آغاز به فعالیت در شغل دریانوردی کرد و به همراه سرنشینان نفتکش سانچی عازم کره جنوبی شد اما هرگز به مقصد نرسید.

با رفتن سعید من یتیم شدم

سعید خانواده دوست بود، همیشه دغدغه خانوادهاش را داشت و در اصل با رفتن سعید من یتیم شدم چون سعید تقریبا مخارج و هزینههای خانواده را تامین می‌کرد و از سنین نوجوانی اغلب کارهای خانه و زمین کشاورزی را سعید انجام می‌داد و شب‌ها به درس و فعالیت‌های درسی‌اش می‌پرداخت.

سعید در تماس‌های آخری که از روی کشتی با من داشت دائما می‌پرسید که آیا همه چیز رو به راه است و آیا مشکلی ندارید و هنوز دغدغه مسائل خانه و خانواده را داشت.

سعید انسان وطن پرستی بود او دوستان بسیاری از دیگر کشورها داشت به طوری که به او پیشنهاد می‌دادند حالا که درسات تمام شده می‌توانی در کشورهای دیگر با حقوق و امکانات بیشتر پیشرفت کنی و ادامه تحصیل دهی اما او می‌گفت هرگز این کار را نمی‌کنم و من یک وجب از خاک وطنم را به کل دنیا نمی‌دهم و مردم کشورم را با بهترین مردم دنیا عوض نمی‌کنم. دوست دارم در کشور خودم خدمت کنم و همین‌جا بمیرم.

پدر سعید فدا شدن فرزندش در راه میهن را افتخار می‌داند و می‌گوید مرگ حق است اما چه بهتر که انسان در راه خدمت به وطن و مردم میهن خویش جانش را تقدیم کند.

خداحافظی آخر

قبل از آخرین سفر سعید انگار حال دیگری داشت و با اینکه خداحافظی کرده بود باز به خانه برمی‌گشت و مار را می‌بوسید و در آغوش می‌گرفت و به نوعی حال و هوای یک انسان سرگشته را داشت. هنگامی که می‌خواست سوار نفتکش بشود به من گفت که حس عجیبی دارد و پاهایش می‌لرزد و من خطاب به سعید گفتم از تو بعید است که ترس داشته باشی. در جوابم گفت: «ترس ندارم، می‌دانی که به کشتی و دریانوردی عشق می‌ورزم اما برای سوار کشتی شدن پاهایم می‌لرزد».

گزارش از حامد ثابت اقلیدی

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
triboon