حافظه تاریخی تئاتر ایران

حافظه تاریخی تئاتر ایران

جامعه تئاتری ایران همواره مردم ایران را از فراموشی برحذر داشته است؛ اما این روزها آیا ما نیز مشمول فراموش‌کاران نشده‌ایم؟

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم

جامعه تئاتری ایران همواره خود را به عنوان بخش آگاه جامعه معرفی کرده است. در برهه‌های تاریخی با اشاره به موضوع و موقعیت‌های حساس، نسبت به وقایع و اتفاقات روز واکنش نشان داده است. بحران‌های اجتماعی یا چالش‌های فلسفی و فکری را در بازه‌‌های زمانی ویژه‌ای بر صحنه تئاتر رج زده‌اند و گاه مهمترین رویدادهای بشری جهان و کشور توسط جامعه تئاتری عریان شده تا اصل ماجرا دیده شود. این رویه به بخشی از وظایف تئاتر بدل شده است؛ اگرچه تئاتر وجه سرگرمی نیز داشته است و هر از گاهی میان وظیفه سرگرمی و آگاهی، جدال بوده و هست. با این حال طرف تیز این چاقو، از آن طرفداران رویکرد انتقادی تئاتر بوده است.

یکی از انتقادهای جامعه تئاتری نسبت به جامعه غالب ایرانی، فراموشی بوده است. تئاتر جامعه ایرانی را به کوتاه بودن حافظه تاریخی هشدار داده است و این هشدار هم‌اکنون در بسیاری از آثار قابل‌درک است. برای مثال در نمایش «شوایک» حمیدرضا نعیمی که به شکل عجیبی مورد هجمه یک روزنامه قرار گرفته بود، حافظه تاریخی ایرانی را نسبت به جنگ بیدار می‌کند یا نمایش «ماراساد» ایمان اسکندری که همین روزها در تالار حافظ روی صحنه می‌رود، تأویلی از انحراف در یک انقلاب است. نمایش‌ها هشدار می‌دهند و به یاد می‌آورند. حتی نمایش‌هایی که عنوان دفاع‌مقدسی را به دوش می‌کشند، بارقه‌های هشداردهنده در خود دارند.

با این حال جامعه تئاتری می‌تواند هر از گاهی به کوتاهی حافظه تاریخی متهم شود. جامعه تئاتری گاهی روزهای پرآشوب گذشته را از یاد می‌برد. البته این جامعه همواره از یک گذشته دور خوب سخن گفته است که برای هم‌نسلان من محلی از اعراب ندارد. ما درکی از اوایل دهه شصت و حضور علی منتظری بر مسند مدیریت مرکز هنرهای نمایشی و دبیر شش دوره فجر نداریم. برای ما علی منتظری چیزی شبیه اساطیری است که لمس و درکش سخت است و کمی بوی اغراق می‌دهد؛ اما واقعیت‌های ملموس برای نسل ما همواره مشهود و قابل‌درک بوده است.

رویدادهای اخیر در تئاتر ایران که به نوعی چند دستگی میان هنرمندان ایجاد کرده است، نشان می‌دهد گاهی اوقات ما نیز به عنوان بخشی از جامعه ایرانی حافظه تاریخی خود را از دست می‌دهیم و همه چیز را در آینه اکنون می‌بینیم. کافی است برگ‌های هنوز نپوسیده تاریخ تئاتر معاصر ایران را ورق زنیم تا به یاد آوریم که در سال 89 چگونه سه هنرمند پایشان به دادگاهی باز می‌شود که می‌شد چنین نشود. چند عکس و فریم که می‌تواند هر چشم بینایی را به انحراف کشد، موجب می‌شود هنرمندی برای چند سال از فضای هنری دور بماند، آن هم در اوج موفقیت‌هایش. نکته مهم آن است که در آن زمان مدیران مسئول از موضع ضعف ورود می‌کنند و بابت تعهداتی چون اجازه اجرا و در اختیار قرار دادن سالن از هنرمندان دفاع نمی‌کنند.

اوضاع برای مدیران تئاتری در آن سال‌ها چندان جذاب نیست. در سال‌هایی که جماعت اروپایی به واسطه رویدادهای سیاسی ایران حاضر نبودند سفری به مقصد ایران داشته باشند و جدول جشنواره فجر از اجراهای خارجی آب می‌رفت، نوک پیکان انتقادات به سوی مدیران تئاتری بود که آن همه وعده چه شد. هنوز می‌توان جدول اجراهای دوره مرحوم کشن‌فلاح را در فضای مجازی یافت و نظاره کرد که چه بود و چه شد. شاید آن اختتامیه استثنایی در تاریخ تئاتر را فراموش کرده‌ایم.

ما به یاد نمی‌آوریم در زمانه حسین طاهری در اداره کل هنرهای نمایشی او چگونه در اتاقش را بسته نگاه داشت و با خبرنگار سخن نمی‌گفت. او انتقاد را برنمی‌تابید و در زمانه او پای پیشکسوتان به دادگاهی باز می‌شد که علتش ضعف در سیستم مدیریتی بود و لاغیر. گره‌ای که می‌بایست در خانواده باز می‌شد، در دست غریبه افتاده بود.

به یاد نمی‌آوریم در تحصن تابستان 1393، پس از آن یادداشت مشهور قطب‌الدین صادقی در اعتراض به سوگلی‌های مرادخانی و البته معوقات بسیار هنرمندان، چگونه مرادخانی و طاهری جماعت تئاتری را به بهانه جلسه با مرضیه برومند دور زدند و چگونه صحبت‌های حمید مظفری، به عنوان نمادی از خانه تئاتر به گفته‌هایی تهدیدآمیز بدل شد و نتیجه تمام آن حواشی بود که سقوط طاهری را رقم زد. مردی که نه از تئاتر بود و نه از تئاتر چیزی می‌دانست. او مردی اشتباهی بود در دفتر خیابان شهریار.

شاید به یاد نداشته باشیم در جشنواره 33 با حضور غافلگیرکننده اردشیر صالحپور و آن جدول عجیب و غریب، چگونه در اختتامیه در میانه سخنرانی مطول صالحپور با دست‌ها و سوت‌ها او را از خواندن بیانیه یک ساعته‌اش بازداشتیم.

اسنفدماه سال 93 بود که خبرنگاران تئاتر در کافه تئاتر شهر پای صحبت‌های مردی نشستند که قرار بود حضور سه وزیر را ببیند؛ اما دفترش را ترک نکند. چیزی که او تحویل گرفته بود بلبشویی از سیاست‌های غلط مدیران پیشین بود. پرونده‌‌هایی مملو از معوقات مالی، یک تئاتر شهر که مدام می‌خواست بازسازی شود، چند هنرمند ممنوع‌الکار و فشار برای توقیف آثار نمایشی. در کنارش او با جرثومه‌ای مواجه بود که در نهایت ایده‌اش نبود؛ اما باید می‌شد و آن هم خصوصی‌سازی تئاتر بود.

در روزهایی به سر می‌بریم که مدیریت مهدی شفیعی وارد سال چهارم خود می‌شود. با یادآوری دوران گذشته درمی‌یابیم او با حکم وزیر ارشاد سکان اداره کل هنرهای نمایشی را به دست گرفت - نه توسط علی مرادخانی - و در همان گام اول به وضعیت تئاترهای خصوصی سروسامانی داد. فضا را برای فعالیتشان مهیا کرد. در فشار بر تئاترهای آزاد با آنان وارد مذاکره شد و سالن‌داران را درگیر ارزیابی کرد. آنان را مسئولیت‌پذیر کرد تا حواشیشان اندک شود. او با آوردن رحمت امینی به دفتر شورای نظارت و ارزشیابی تعامل را جایگزین تحکم کرد. در زمانه انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 96، محمد رحمانیان در گفتگو با اعتماد گفته بود در دوران دولتی که مهدی شفیعی مدیرکل هنرهای نمایشیش بود، هیچ نمایشی توقیف نشد. حتی وضعیت کمی جذاب‌تر هم می‌شد؛ چرا که در دوره او بود که همان هنرمند درگیر حواشی سال 89، پس از شش سال دوری به تئاتر شهر بازمی‌گردد و با وجود حواشی و یک وقفه چند روزه، اجرایی موفق و قابل‌قبول بر صحنه می‌برد.

شاید دوری چندساله محمد رضایی‌راد را فراموش کرده‌ایم، نویسنده‌ای که دوستش می‌داشتیم و نبود به دلایلی. با این حال با آمدن شفیعی فضا دگرگون می‌شود. مردی که از او با عنوان ممنوع‌الکار یاد می‌شد،‌ چندی پیش یکی از آثار موفق در میان منتقدان را در چهارسو اجرا می‌کند. حتی صدرالدین زاهد، پس از سال‌ها دوری از صحنه تئاتر کشورش، بازمی‌گردد و بدون حاشیه‌ای «افسانه ببر»ی اجرا می‌کند. به نظر می‌رسد فرصتی هم برای اجرای عمومش وجود داشته باشد تا بدانیم او هیچ مشکلی ندارد.

با این وجود مهدی شفیعی به عنوان یک مدیر البته خطاهایی نیز داشته است. خطایی که بیشتر از دید هنرمندان بارز باشد تا دیگران. برای مثال در مورد اتفاقات پیش آمده میان هنرمندان و تئاتر شهرزاد، او ورود محسوسی نمی‌کند. البته او در گفتگو با تسنیم و ایسنا دلایلی می‌آورد و حتی از تشکیل شورای برای حل مشکلات موجود خبر می‌دهد.

مهدی شفیعی درباره اختلافات میان اداره کل و خانه تئاتر شاید رفتار روشنی نداشت و می‌توانست شفاف‌تر عمل کند تا آن جدال لفظی در برنامه «چشم شب روشن» به حواشی بدل نشود. او می‌توانست با استدلال تاریخی - همانند آنچه اصغر همت سعی بر به‌کارگیری آن  داشت - بگوید چه میان خانه تئاتر و اداره کل هنرهای نمایشی رخ داده است یا اینکه آیا واقعاً تئاتری بودن در ایران شغل محسوب نمی‌شود.

در دوران او تئاتر شهر به مکانی برای نسلی مهیا می‌شود که برایش رسیدن به تئاتر شهر تنها به آن سالن کوچک کارگاه ختم می‌شد. در دوران خاموشی مولوی، تئاتر شهر محل حضور مردان و زنان دهه شصتی شد تا در سه دور متوالی آنان فاتحان جشنواره تئاتر فجر باشند. امری که شاید با حضور مدیری مسن یا میانسال، از خیل همان کسانی که سال‌ها سکان جام کرده تئاتر به دستشان بود، به واسطه محافظه‌کاری و رفاقت‌های گذشته، به همان مزرعه مرده گذشتگان بدل شود.

شاید آنچه بیش از همه برخی افراد را نسبت به مهدی شفیعی و تیم نسبتاً جوانش حساس کرده است همین باشد که حضور برخی در تئاتر کمرنگ شده است. اینکه برخی نمی‌توانند از امکانات بی‌حدوحصر گذشته منتفع شوند و اکنون آن اندک بودجه تئاتر صرف جوانانی می‌شود که در بی‌پناهی پس از دانشگاه فرصت دیده شدن یافته‌اند. شاید روزگار به کام ما در این برهه آنچنان شیرین نیاید؛ ولی تلخی گذشته را فراموش کردن نیز کمی عجیب است. کاش به جای حمله و اجازه دادن به هجوم غریبه‌ها، از مهدی شفیعی می‌خواستیم حرف بزند و جامعه تئاتری را مخاطب قرار دهد در چند هفته گذشته چه اتفاقاتی خارج از خانه کوچک تئاتر رخ داده است و او چه دفاعی از خود دارد.

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران