میزگرد روز جانباز - اصفهان| برای انتقال ارزش‌های دفاع مقدس باید صداقت داشت+فیلم


میزگرد روز جانباز - اصفهان| برای انتقال ارزش‌های دفاع مقدس باید صداقت داشت+فیلم

میزگرد روز جانباز با حضور جانبازان و روایتگران دفاع مقدس در دفتر تسنیم اصفهان برگزار شد و دغدغه‌های امروزی جوانان ایثارگر دیروز و راه‌های انتقال ارزش‌های دفاع مقدس به جوانان امروز مورد بحث و بررسی قرار گرفت.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، میزگرد روز جانباز با حضور ابراهیم چترایی، امیر حسن‌پور و احمد شیروانی سه تن از جانبازان جنگ تحمیلی و روایتگران دفاع مقدس در دفتر خبرگزاری تسنیم اصفهان برگزار شد.

ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) مرد رشید واقعه کربلا که در رکاب ولی امر خود و امام زمان خویش جانباز و به شهادت رسید به‌عنوان روز جانباز نام‌گذاری شد و امسال در روز اول اردیبهشت‌ماه بار دیگر این مناسبت را گرامی می‌داریم.

جانبازان جنگ تحمیلی که با ایثار و رشادت خود در دوران دفاع مقدس حماسه‌ای جاودان رقم زدند، با وجود مشکلات و سختی‌ها، هنوز مقاوم و پرتوان در برابر تندبادها ایستاده‌اند. چندی از این جانبازان امروز در سنگر فرهنگ راه خود را ادامه می‌دهند و به‌عنوان روایتگران رشادت‌ها و ایثارگری‌های هم‌رزمان خود را برای نسل جوان بازگو می‌کنند. با تنی چند از آن‌ها در فرهنگ‌سرای پایداری اصفهان آشنا شده و با آن‌ها در دفتر نمایندگی خبرگزاری تسنیم در اصفهان به بهانه روز جانباز به گفت‌وگو نشستیم.

قرار ملاقات ساعت 11 بود. پس از دقایقی ابتدا یکی از جانبازان وارد دفتر خبرگزاری تسنیم شد و قبل از ورود دو  مهمان دیگر به خاطره گویی از دوران دفاع مقدس پرداخت. خاطره‌هایی که دلمان می‌خواست زمان بیشتری در اختیار داشتیم و به همه آنها گوش می‌سپردیم. هیجان شنیدن خاطره‌ها به قدری بود که متوجه گذر زمان نمی‌شدیم. مهمانان دیگر نیز به جمع ما پیوستند.

زمانی که وضعیت جسمی آنها را دیدیم مانند شاگرد کوچکی که از کار اشتباهی خجل زده می‌شود دقایقی به فکر فرو رفتیم. این سه جانباز دوران دفاع مقدس مسافت بسیاری را برای گفت‌وگو باب آن روزها و پیروزی انقلاب طی کرده بودند، سختی راه را به جان خریده و همانطور که خودشان گفتند عشق به ولایت و عشق به روایتگری دفاع مقدس آنها را از هر سختی باز می‌دارد.

آنها با  عشق قدم به این راه گذاشته‌اند. گفت‌وگوی تسنیم را با جانبازان دفاع مقدس می‌خوانیم.

تسنیم: لطفاً خودتان را معرفی کنید و خلاصه‌ای از داستان حضور خود در جبهه‌های دفاع مقدس و جانباز شدن را بفرمایید؟

شیروانی:جانباز 70 درصد دفاع مقدس هستم، دانش‌آموز بودم و سال 1360 پانزده‌ ساله بودم که برای دفاع از دین و نظام به جبهه اعزام شدم. در عملیات‌های مختلفی از جمله فتح‌المبین، بیت‌المقدس، رمضان و محرم شرکت کرده و در عملیات محرم برای نخستین بار 35 سال پیش جانباز شدم، از آن روز تنها نصف صورتم می‌خندد.

متولد کربلا هستم و به دلیل آنکه به زبان عربی آشنایی داشتم، در اطلاعات عملیات مشغول شدم، دوم اسفند سال 1362 در عملیات خیبر در طلائیه و در سه‌راه شهادت شبی به دشمن زدیم، خمپاره‌ای کنارم خورد و یک پایم را تقدیم کردم. وقتی کاروان‌ها را برای بازدید منطقه می‌بریم برایشان می‌گویم که در همین نقطه این اتفاق برایم افتاد. وقتی حالم بهتر شد با یک پا و دو عصا راهی جبهه شدم، دیگر رزمنده نبودم و به بی‌سیم‌ها گوش می‌دادم.

ما در خانواده چهار برادر بودیم که همگی در جبهه حضور داشتیم، خانواده برای آنکه ما در کنار خانواده بمانیم توصیه به ازدواج کردند، در سال 1365 ازدواج کردم و در دوران عقد راهی عملیات کربلای 4 شدم و توفیق حضور در عملیات کربلای 4 و 5 را پیدا کردم.

بعد از جنگ هم ادامه تحصیل داده و توفیق مجدد پیدا کردم به‌عنوان راوی دفاع مقدس 18 سال خدمت کنم. گاهی به اردوی راهیان نور می‌روم و تا 45 روز در آنجا می‌مانم، در شهر هم هرکجا امکان خدمت پیش بیاید برای رساندن پیام فرهنگ ایثار و شهادت حضور پیدا می‌کنم.

حسن‌پور:اسفند سال 1359 پدرم به رحمت خدا رفت و من چند روز بعد به جبهه اعزام شدم، در اولین دوره به کردستان اعزام شدم. در اولین عملیات کلاسیک با نام «عملیات فرمانده کل قوا» شرکت کردم در این عملیات 300 نفر از بچه‌های اصفهان و رزمندگان شهرستان‌های دیگر حضور داشتند که در آن زمان من 16 سال داشتم.

در کردستان در عملیات شناسایی با تفنگ دوربین‌دار به پشت سرم شلیک کردند که موجب جانبازی من شد. بعد از آن 3 سال در تیپ نجف بودم و از سال 1364 به لشکر امام حسین (ع) گردان «یا زهرا (س)» رفتم. از سال 1372 تاکنون به روایتگری دفاع مقدس می‌پردازم.

در چند سال گذشته سه کتاب نوشته‌ام که اولین آن‌ها خاطراتم از گردان یا زهرا (س) است. شهید سید اکبر صادقی فرمانده سپاه خوانسار و یکی از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بود، او را در گردان «عمو صادقی» صدا می‌کردند، آن‌قدر این فرمانده روابط عمومی بالایی داشت و آن‌قدر افتاده بود که کسی اگر او نمی‌شناخت متوجه نمی‌شد او از فرماندهان است. به همین دلیل نام این کتاب را «عمو صادقی» گذاشتم. برای نوشتن این کتاب بارها به خوانسار رفتم و با خانواده و دختر این شهید، دوستان و هم‌رزمانش مصاحبه کردم.

کتاب دوم به نام «عروج از فاو» در مورد دیگر فرمانده گردان الزهرا (س) شهید محمود اسدی پور است. او اولین شهید دریاچه نمک بود، فرماندهی بود که در سال 1367 در بازپس‌گیری فاو نقش مهمی داشت و در فاو شهید و مفقودالاثر و جاودانه شد.

کتاب سوم به یاد شهید سعید کریمی است، جمله‌ای از امام (ره) با این عنوان است که «شهید سعید است و شهادت سعادت» ذکر این شهید بود، کتاب «شهید سعید است» در 8 ماه به چاپ سوم رسید. در یاد این شهید باید بگویم که این شهید در عملیات کربلای 5 از ناحیه شکم با ترکش آسیب دید به‌گونه‌ای که روده‌هایش برای چند ماه در پلاستیکی بود و برای خشک نشدن آن را با سرم مرطوب می‌کردند، اما با همین وضعیت دشوار و بسیار سخت او به نماز جماعت می‌رفت. امام جماعت نقل می‌کند که وقتی در سجود صدای ناله این شهید را می‌شنیدم احساس می‌کردم که من باید پشت سر او نماز بخوانم.

روده‌هایش را که بستند به او گفتند که باید آنتی‌بیوتیک استفاده کنی و هر روز سه بار پانسمان را تعویض کنی، او از بیمارستان با چند بسته قرص و آمپول به جبهه آمد و در عملیات «والفجر 10» به شهادت رسید. این شهید سرپرست دو فرزند خواهرش بود که پدرشان را از دست داده بودند و آنها را بسیار خوب تربیت کرد و جای خالی پدر و مادر را برای آنها پر کرد. پس از شهادت شهید سعید کریمی هر دوی این بچه‌ها که نوجوانانی 17 یا 18 ساله بودند، به جبهه آمدند و 7 روز پیش از پایان جنگ به شهادت رسیدند. هنگامی‌که آن‌ها را به اصفهان آوردند دو تابوت را به هم بسته بودند و در شهر غوغایی به پا شده بود. این دو نوجوان نازنین هم به دایی‌شان پیوستند و نبود او را تحمل نکردند.

شهید کریمی استاد قرآن و استاد دانشگاه بود و این دو شهید را در کودکی هر جا که می‌رفت با خود می‌برد، آن‌ها تربیت شده به دست این شهید بودند و در کنار دایی خود نیز به خاک سپرده ‌شده‌اند. کسانی که به دیدار قبر این دو شهید رفته‌اند حاجت‌روا شده‌اند، دستانشان کوچک است اما مشکلات بزرگی را حل کرده‌اند و حاجت‌ها روا کرده‌اند.

کتاب چهارم در مورد شهید یدالله شیرعلی است که به تازگی نوشتن آن را آغاز کرده‌ام او داماد ما بود و در عملیات «فرمانده کل قوا» با من هم‌رزم بود.

چترایی: از جانبازان بالای 70 درصد دفاع مقدس؛ از 16 سالگی از سال 1360 برای دفاع از کشور و ارزش‌های دینی و مذهبی در عملیات مختلف حضور پیدا کردم.

نخستین بار بی‌سیم‌چی شهید "حاج احمد کاظمی" بودم و افتخار داشتم در خدمت این شهید باشم. در عملیات‌های مختلف همراه او بودم و سپس به دستور او مسئولیت گردان تخریب لشکر را داشتم. در عملیات فکه در نوروز 1362 افتخار این را داشتم که به فیض جانبازی برسم؛ پس از بهبودیم به جبهه رفتم و در عملیات خیبر مسئولیت تخریب را بر عهده داشتم. در شلمچه همان پا که تا زانو در فکه قطع شده بود قسمت دیگری از نیز آن قطع شد.

پس از جنگ، تحصیل را ادامه دادم و به دستور امام (ره) در سنگر علم و دانش مدرک کارشناسی ارشد دریافت کردم. با روحیه‌ای که داشتم و نیازی که در جامعه بود، برای آنکه فرهنگ ایثار و شهادت انتقال پیدا کند به‌عنوان راوی دفاع مقدس در مناطق عملیاتی حضور پیدا می‌کنم و با ذکر خاطرات و سیره شهدا فرهنگ ایثار و شهادت را به جوانان پس از جنگ انتقال می‌دهم.

تسنیم: از نظر شما بهترین راه برای انتقال ارزش‌های دفاع مقدس به نسل جوان چه می‌تواند باشد؟

شیروانی:ارزش‌های دفاع مقدس همان‌گونه که نام‌گرفته، «مقدس» است، آنچه مقدس است مورد توجه عام قرار می‌گیرد و ذات مردم آن را به‌عنوان ارزش حفظ می‌کنند، ما به‌عنوان جانباز دوران‌های مختلف را دیده و حس کرده‌ایم، ارزش‌های مقدس خودشان راه خود را پیدا می‌کنند و اگر اشکالی دراین ‌بین پیش می‌آید از جانب ماست. گاهی برخی از متولیان ارزش‌ها را ابزار کرده و این امر سبب می‌شود که مردم به ارزش‌ها شک کنند.

ما به‌عنوان جانباز بسیار مورد توجه مردم هستیم، مردم از ما انتظار دارند؛ ما بسیار مراقب رفتارمان هستیم چرا که کوچکتری حرکتی از سوی ما باعث می‌شود نسل جدید بپرسند جانباز این است؟ این دفاع و نظام هیچ‌گاه خدشه برنمی‌دارد و کسی نمی‌تواند بر آن خدشه وارد کند و آن‌گونه که خدا خودش وعده داده است مورد دفاع خداست اما این عملکردهاست که شک ایجاد می‌کند. به بیانی باید گفت ارزش پایین نیامده بلکه دیدگاه‌ها تغییر کرده است.

به جوانان باید اجازه داد بال دربیاورند، نسل جوان باید بفهمند که واقعیت چیست، چرا جوان 15 ساله به جنگ می‌آید و یا شهید یا جانباز می‌شود. برای انتقال مفاهیم باید صداقت باشد در روایت گری از نگاه زائر می‌فهمیم که گوش می‌کند یا منظورش چیست! ما و شما به‌شرط صداقت می‌توانیم موفق باشیم.

چترایی:یکی از راه‌های انتقال ارزش‌ها حضور آن کسانی است که آن حقیقت را درک کرده‌اند، به نظر من بازگو کردن بسیار اثرگذار است تا زمانی که امکان شنیدن از زبان کسانی که خود در جبهه بوده‌اند باید بازگو شود.

تسنیم: به نظر شما تا امروز دشمن موفق بوده فرهنگ ایثار و شهادت را کم‌رنگ کند؟

شیروانی: حضور دشمن قطعاً احساس می‌شود، دشمن تلاش می‌کند و در مقاطعی سعی می‌کند تا این فرهنگ ارزشمند را کم‌رنگ کند؛ اما خداوند با تقدیم یک شهید حججی به جامعه ما دوباره جوانان را جمع می‌کند.

خداوند یک شهید حججی را تقدیم می‌کند و جوانان کم‌کم دور می‌شوند و من عقیده دارم صداقت با جوانان می‌تواند جلوی آن را بگیرد تا دشمن نتواند موفق شود؛ اما امروز دشمن تا حدودی موفق بوده است؛ اما باز هم تأکید می‌کنم که هیچ چیز نمی‌تواند حرمت شهید را کم‌رنگ کند. گاهی نیز ما خودمان کم‌کاری می‌کنیم، برای مثال دلیل ندارد ما از زائران راهیان نور پول بگیریم و آنها را به مناطق جنگی ببریم تا ارزش‌های دافاع مقدس را به آنها نشان بدهیم این ارزش‌ها باید رایگان به آنها ارائه شود.

چترایی: به نظرم پول گرفتن برای راهیان نور موردی ندارد، ما اگر بابت کاری بهایی پرداخت نکنیم برایش ارزش قائل نمی‌شویم، مبلغ راهیان نور بسیار کم است و فقط ایجاد انگیزه می‌کند، جوانان که جنگ را ندیده‌اند آنجا برایشان تنها یک بیابان است، وقتی خاطرات را می‌شنوند برایشان ارزش پیدا می‌شود، اما این هزینه سبب می‌شود تا بیشتر در این برنامه گوش کنند و دقت کنند.

شیروانی:اما من نظرم این است که اگر می‌خواهیم ارزش انتقال دهیم باید هزینه کنیم، آن‌ها به میهمانی ما آمده‌اند ما باید هزینه کنیم، دشمن دارد هزینه می‌کند ما هم اگر می‌خواهیم با او مبارزه کنیم باید هزینه کنیم. آن‌ها امروز بهترین فیلم‌ها را با بهترین کیفیت بر ضد فرهنگ ما آماده می‌کنند.

حسن‌پور:در مباحث فرهنگی و انتقال ارزش‌ها در این دوران که دشمن حضور دارد به نظرم می‌رسد مثال جوانی خود را برای فرزندان خود نزنید، دوران تغییر کرده است. زمان ما در محله ما 6 هزار نفر زندگی می‌کردند و 6 تلویزیون نبود، در جوانی ما شاید گونه دیگر بودن هنر نبود. خطاست که بگوئیم در جوانی چه بوده‌ایم، اهل میکروفن و منبر مثال جوانی خود را می‌زنند و این خطاست.

امروز بستر گناه از درون خانه فراهم است تا بیرون خانه، امروز تربیت دیروزی فایده ندارد، باید بستر جدید فراهم شود، مقام معظم رهبری فرمایشی دارند که به جوانان خوش‌بین هستند برخلاف آن اکثر تریبون به دستان به جوانان امید ندارند. چه کسی به سوریه می‌رود؟! همین جوانان هستند که به سوریه می‌روند، اما اعتراف کنیم کاری برای جوانان کاری نکرده‌ایم. هر کس بیشتر کار کند موفق‌تر است، امروز ما باید برای جوانان کار کنیم و این هزینه نیاز دارد.

تسنیم:مشکلات جانبازان از دیروز تا امروز چیست؟ آیا وضعیت جانبازان نسبت به سال‌های گذشته روند بهتری پیدا نکرده است؟

چترایی: نگاه نسبت به جانبازان تغییر کرده است، وقتی مسئولان توجه نداشته باشند ما از مردم انتظار نداریم. روزگاری جامعه من را متهم به جبهه رفتن می‌کرد، ما به دلیل جانبازی گناه‌کار بودیم، اما همان زمان من مربی گروهی بودم که شهید حججی در آن بود، آقا محسن مرا دوست داشتند و می‌گفتند اگر نمی‌توانی بیایی ما تو را به دوش می‌کشیم که با ما باشی. برای امثال او احترام داشتم حاضر بودند هر کاری کنند تا با آن‌ها همراه باشم.

امروز جانبازی که بیش از 30 سال سختی‌ها را گذرانده راه را طی کرده و مشکلاتش را خودش حل کرده است. درد امروز ما فرهنگ‌سازی است.

مشکل ما امروز باور است، من 17 سال داشتم و فرمانده گردان تخریب بود، 300 نفر به حرف من گوش می‌دادند، ولایت‌پذیر و اطاعت پذیر بودند، معنی تکلیف را می‌دانستند، روی مین می‌رفتند؛ اگر جوانان را باور کنیم آن‌ها هم به باور می‌رسند.

شیروانی: ما بزرگ‌ترین صحبتمان با مسئولان است، مشکلات جانبازی به متولیان و قانون‌گذاران ارتباط دارد، گاهی برخی فکر می‌کنند جانباز سربازی است که باید به او حکم کنند.

ما سالم هستیم من خود را جانباز نمی‌دانم، دوست جانبازی دارم که دو دست او قطع شده و نابینا است لب باز نمی‌کند و چیزی نمی‌گوید. جانبازان بسیاری هستند که قطع نخاع شده‌اند و حتی نمی‌توانند حرکت کنند. مشکلات جانبازان بسیار زیاد است اما متاسفانه رسیدگی نمی‌شود.

چترایی: سه سال است نمی‌دانم متولیان بنیاد جانبازان کیست، سراغ من را نگرفتند که بدانند من زنده‌ام یا نه.

تسنیم:نظر شما در مورد مدافعین حرم چیست؟ آیا جامعه در مورد شهدای مدافع حرم آگاهی لازم را دارد؟

شیروانی: این شهدا نتیجه ارزش‌های دفاع مقدس هستند، این نتیجه انتقال ارزش‌هاست. این جوانان که امروز به سوریه می‌روند صدها بار از ما بهتر هستند و ارزش آن‌ها بالاتر است، ما هنری نکردیم، امروز همه‌چیز تیره ‌و تار است و جوانی که در این جامعه بتواند به این باور برسد و به این جایگاه برسد ارزش زیادی دارد و مردم هم این را می‌فهمند.

چترایی:با این بضاعت و تلاش اندک ما توانستیم این شهدا را در جامعه خود پرورش دهیم، اگر بیشتر سرمایه‌گذاری می‌شد قطعاً تعدادشان بیشتر بودند، تلاش ما بسیار کم بود.

شیروانی:حتی ما در مورد شهید حججی هم کم‌کاری کرده‌ایم، کسی نیامد ببیند او که بوده، کسی نمی‌داند او که بوده و چه کرده است.

تسنیم:یکی از راه‌ها انتقال پیام دفاع مقدس نوشتن است اما احساس می‌شود ادبیات دفاع مقدس به زبان گذشته است چرا ادبیات امروزی در این مهم استفاده نمی‌شود تا جوانان را بیشتر به خود جلب کند؟

شیروانی: ما ادعایی نداریم و جوانان باید وارد عمل شوند ما بضاعتمان همان است هر چه توانستیم کرده‌ایم، جوانان باید با فکر و روش جدید وارد شوند.

چترایی:یکی از مشکلات ما این است که نتوانستیم نیازهای جوان امروزی را درک کنیم، ما باید اول نیازهای جوانان را درک کنیم تا بدانیم خواسته‌ها چه هست.

حسن‌پور:من این موضوع را قبول دارم اما نمی‌شود ننوشت، کتاب "شهید سعید است" در 6 ماه به چاپ سوم رسید درحالی‌که نه در صداوسیما معرفی شد و نه تبلیغ شد. نمی‌دانم چه شد که به چاپ سوم رسید اما هر چه بود کار خود شهید بود.

راه‌های متعددی برای انتقال فرهنگ و مفهوم وجود دارد، در انتشار رسانه‌ای نه باید بیش‌ازحد بزرگ‌نمایی کنیم و نه باید بی‌اهمیت باشیم، جوانان باید با ما همکاری کنند و روش‌ها و تکنیک‌ها را به ما آموزش دهند.

شیروانی: به نظرم باید هزینه کرد، دوست ما حسن‌پور از جیب خودش 4 میلیون هزینه کرد تا کتابش چاپ شود، وقتی خواست که تعدادی از آن را هدیه دهد انتشارات کتابی که بابت چاپش پول گرفته بود به او فروخت، این دردی است که باید گفت. برای فرهنگ‌سازی باید هزینه کرد.

حسن‌پور:ای‌کاش نذر فرهنگی همه‌گیر می‌شد، هزار جلد کتاب شهید اسدی را در میدان امام (ره) در کنار ظروف غذا توزیع کردند، نذر کننده درخواست کرد که بدون آنکه اسمی از او برده شود اطلاع‌رسانی شود تا این نذر گسترش‌یافته و فرهنگ شود، اما هیچ‌کس برای رسانه‌ای کرد آن پیش‌قدم نشد و حمایت نکرد.

اگر پیامبر (ص) و امیر المومنین (ع) قرآن را جمع‌آوری نمی‌کردند امروز این بزرگ‌ترین کتاب وحی الهی وجود نداشت.

تسنیم: دلیل آنکه مسئولان برای این موارد فرهنگی هزینه نمی‌کنند چیست؟

شیروانی: مسئولان یاد گرفتند همه‌چیز را رایگان انجام دهند.

چترایی:ما از جیب خودمان هزینه کرده و روایتگری می‌کنیم چون می‌بینیم جوانان نیاز دارند.

شیروانی: ما برای دل خودمان می‌آییم.

تسنیم: آیا شهدا و جانبازان به‌درستی به جوانان معرفی شده‌اند؟ آیا چهره واقعی ایثار و شهادت در رسانه‌ها درست ترسیم شده است؟ آیا یک جانباز یا شهید از همان ابتدا عاری از اشتباه بوده یا اینکه آنها هم در زندگی و گذشته خود دچار اشتباه و لغزش شده‌اند.

چترایی: کسانی که امروز شهیدان را معرفی می‌کنند اصلاً در آن زمان جنگ نبوده‌اند، البته این موضوع موردی ندارد، چندی دیگر ما هم نیستیم، اما مشکل آنجاست که بسیاری از افرادی که آن فضا را درک نکرده‌اند فیلم‌هایی می‌سازند که دور از واقعیت است. شهدا و جانبازان همگی در ابتدای راه مثل دیگران بودند، آن‌ها از اول نماز شب نمی‌خواندند. وقتی‌که رفتند و واقعیت‌ها را دیدند به باور رسیدند بسیاری از حاشیه‌ها را کنار گذاشتند. آن‌ها باور را به دست آوردند.

شیروانی: صداقت و ایمان به رهبر و غیرتی که شهدا و جانبازان داشتند آن‌ها را به این راه هدایت کرد.

حسن‌پور:اگر امام (ره) نیامده بود و اگر قیام نکرده بود من کجا بودم؟! امروز کجا من را باید پیدا می‌کردید؟ ولایت یعنی این‌که همه پشت سر ولایت باشیم. پدر دست کودکش را می‌گیرد، کودک نمی‌داند باید برای امنیت دست پدر را بگیرد. اگر امام (ره) نیامده بود دست ما را نگرفته بود نمی‌دانیم واقعا چه اتفاقی برای ما می‌افتاد؟

اگر بخواهیم به بیراهه کشیده نشویم نه باید از ولایت جلوتر رویم و نه باید از او عقب بیفتیم، شب عملیات یک نفر که راه را می‌دانست جلو می‌ایستاد و دیگران در یک ستون پشت سر او حرکت می‌کردند، اگر کسی از خط خارج می‌شد روی میدان مین می‌رفت. باید یاد بگیریم پشت سر ولایت باشیم. کشورهایی که سقوط کردند و کشورهایی که موفق نمی‌شوند به دلیل نداشتن رهبر است.

تسنیم:خاطره‌ای از روایت گری دفاع مقدس در انتها بازگو کنید. خاطره‌ای که بیشتر در ذهن شما ماندگار شده است.

چترایی:ابتدا بگویم ما وسیله‌ای بازگوکننده راه و سیره هستیم و تأثیر را شهدا می‌گذارند. روزی دختران دبیرستانی به راهیان نور آمده بودند و یکی از آن‌ها سرش دائم در گوشی تلفنش بود و توجهی به حرفهای من نداشت، در آخرین دقایقی که روایت‌گری من تمام شد در شلمچه در پایان صحبت گفتم: "خوش به حال کسی که یکی از شهدا را همراه خود کند یا دلش را اینجا بگذارد". موقع رفتن دیدم همان دختر گریه می‌کند و دوستانش دور او جمع شده‌اند، توجهی نکردم.

روزی به گلستان شهدا رفتم، در کنار قبر شهید کاظمی دیدم دختری آمد و گفت من همان کسی هستم که آن روز با کاروان راهیان نور به شلمچه آمده بودم، محجبه شده بود، گفت آخرین جمله‌ای که گفتید من به یکباره احساس کردم همه‌چیزم را در آن مکان دارم جا می‌گذارم. مادرم برای من هر آنچه می‌خواستم می‌خرید و من هر چه از آخرین مدها می‌آمد برای من تهیه می‌کرد. من آن سفر را برای خوش‌گذرانی با دوستانم آمده بودم اما وقتی برمی‌گشتم تا اصفهان گریه کردم.

او ادامه داد: به خانه که رسیدم چشمانم از گریه ورم کرده بود، مادرم مرا که دید ترسید و علت را پرسید گفتم مریض شده‌ام و تنها به خواب نیاز دارم. در عالم خواب شهیدی به خوابم آمد و به من گفت چرا به گلستان شهدا نمی‌آیی و چرا از ما دوری می‌کنی؟ به گلستان آمدم و بالای قبر شهید تورجی‌زاده که رسیدم زنی زیر چادرش قرآن می‌خواند مرا که دید کتاب خاطرات شهید تورجی‌زاده را به من هدیه داد. آنجا از خدا خواستم که مرا به کربلا ببرد، در کمتر از یک هفته به کربلا مشرف شدم. از آن به بعد از چیزهای بیهوده دوری کردم و لوازم آرایش و لباس‌های نامناسب را دور ریختم.

امروز آن دختر مسئول بسیج دانشگاه و خادم گلستان شهداست، ما وقتی این رخدادها را می‌بینیم در وجودمان تأثیر می‌گذارد.

شیروانی: خاطره‌های ماندگار بسیارند. آنقدر که نمی‌دانم کدامشان را بگویم.

ما با هزینه خودمان برای روایت‌گری می‌رویم با این حال ما اذیت را می‌کنند، روزی مرا از لیست راویان عید نوروز خط زدند، من ناراحت شدم و به خانه آمدم و گفتم بهتر که این‌گونه شد و دیگر نمی‌روم؛ اما آن‌قدر ناراحت بودم که همسرم به من می‌گفت این‌گونه ادامه بدهی سکته می‌کنی. 4 شب قبل از عید خواب دیدم در مسجد 14 معصوم نماز جماعت بود و حاج حسین خرازی پیش‌نماز ایستاده بود و من مکبری می‌کردم. بیدار شدم رو به عکس حاج حسین دستانم را بالا گرفتم و گفتم تسلیم. این عشق است که ما را هدایت می‌کند.

حسن‌پور:دعوت شدم زندان برای زندانی‌ها صحبت کنم، شب به من گفتند باید برای زندانی‌ها صحبت کنید من به خود گفتم چه باید بگویم؟ آنجا که رسیدم از آن‌ها پرسیدم که چه فرقی بین من و شما است؟ هر کس یک پاسخ داد و اکثر این بود که شما فاقد گناه و ما غرق گناهیم. من گفتم هیچ فرقی بین ما نیست، آن‌گونه که اگر پرده‌ در افتد شاید من از شما بدتر باشم. تفاوت من و شما این است که من تا کنون لو نرفته‌ام.

پلاک شهدا را به زندان بردم، پلاک شهدا را به قرعه به آن‌ها دادم و گفتم بعد از اینکه رفتید بروید و به‌عنوان خانواده شهدا از آن‌ها دیدن کنید، بیشتر شهدا خانواده‌هایشان دیگر در دنیا نیستند. امروز بسیاری از آن‌ها خادم شهدا هستند و عاشق شهدا شده‌اند، این تأثیر شهدا است.

نیازی نیست که حتما در خاک شلمچه بوده باشیم، جوانان ما به محبت نیاز دارند اگر این موضوع را درک کنیم در زمین فوتبال هم می‌شود پیام شهدا را منتقل کرد. چشم‌ها را باید شست و جور دیگر باید دید.

انتهای پیام/ح

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon