تهران| روایت جانباز ۷۰ درصد‌ عملیات بیت‌المقدس از آزادسازی خرمشهر‌؛ روی دشمن را کم کردیم‌+فیلم

تهران| روایت جانباز 70 درصد‌ عملیات بیت‌المقدس از آزادسازی خرمشهر‌؛ روی دشمن را کم کردیم‌+فیلم

مجتبی محمدی جعفری، جانباز ۷۰درصد دفاع مقدس که در عملیات بیت‌المقدس و آزادسازی خرمشهر قطع نخاع شده بود، آزادسازی خرمشهر را نه‌فقط آزادسازی خاک، بلکه روکم‌کنی دشمن می‌داند.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از تهران، بیان صریح امام خمینی(ره) مبنی بر اینکه "خرمشهر را خدا آزاد کرد" و " فتح خرمشهر فتح خاک نیست، فتح ارزش‌های اسلامی است" به‌خوبی گویای اهمیت این برهه از تاریخ جنگ و دلاوری مردان خداست، به‌ویژه اینکه مقام معظم رهبری نیز در این زمینه پیروزی در میادین جنگ از جمله آزادی خرمشهر را با تقوی امکان‌پذیر دانستند.

آزادی خرمشهر از دو جهت بسیار حائز اهمیت بود، نخست اینکه با این پیروزیِ بزرگ جنگ وارد مرحله نوینی شد و نیروهای کشور با حمله‌های کوبنده خود، مرحله به مرحله به پیروزی‌های تازه‌ای می‌رسیدند، دوم اینکه این فتح سبب شد که آمریکا و سایر قدرت‌های استعماری از موضع تهاجم به موضع دفاع برسند، سالروز این فتح بزرگ بهانه‌ای شد برای گفت‌و‌گو با یکی از جانبازانی که در این نبرد حضور داشته تا ساعتی هم شده با این جانباز 70 درصد قطع نخاعی همنشین شویم و بهتر درک کنیم که امروز بر شهیدان زنده ما چه می‌گذرد.

میان بزرگ‌مردانی که در این عملیات حضور داشتند قرار مصاحبه‌ای را با رزمنده‌ای گذاشتیم که هرچند در جبهه‌های غرب مشغول بود اما به‌سبب احساس تکلیف به‌صورت داوطلبانه راهی جبهه جنوب شده و به‌گفته خودش گویا برای عملیات آزادسازی خرمشهر انتخاب شده بود، رزمنده‌‌ای از دیار پیشوا و ورامین که چندین ترکش در نخاع، کمر و پاها را به‌یادگار از این عملیات در بدن خود نگه می‌دارد.

*تسنیم: آقای محمدی جعفری، خود را معرفی کنید و از نحوه مجروحیت خود بگویید.

مجتبی محمدی جعفری از جانبازان شهرستان ورامین هستم که در سال 1361 و در 19سالگی در عملیات بیت‌المقدس از ناحیه نخاع دچار آسیب شدم و از جانبازان 70 درصد قطع نخاعی هستم، بیش از 36 سال است که روی ویلچر هستم و در سال 1360 به‌فرمان حضرت امام خمینی(ره) به‌عنوان نیروی سپاه راهی جبهه‌های غرب کشور شدم و نزدیک به 13 ماه در منطقه جوانرود و ازگله حضور داشتم.

*تسنیم: به‌نظر شما چرا خرمشهر به دست دشمن افتاد؟

واقعیت آن است که آن موقع مدیران بی‌تدبیری داشتیم، بنی‌صدر ملعون شرایطی را فراهم کرده بود که سبب شد دشمن وارد خاک کشور شده و جنگ فرسایشی را بر ما تحمیل کند، خرمشهر و آبادان را تصرف کردند و مردم بی‌گناه زیادی کشته شدند.

احساس تکلیف سبب شد از جبهه غرب به‌عنوان بسیجی به جنوب بروم

*تسنیم: چطور از جبهه‌های غرب کشور به جنوب اعزام شدید؟

در جبهه‌های غرب کشور مشغول بودم ولی به‌سبب تحرکات کم آن منطقه، همچنین شور و هیجان جنگ و شروع عملیات در منطقه جنوب طاقت نیاورده و زمانی که به مرخصی آمدم احساس تکلیف کردم و برای تسریع در حرکت، به‌عنوان بسیجی داوطلب برای آزادسازی خرمشهر به جبهه جنوب رفتم.

*تسنیم: از حضورتان در عملیات بیت‌المقدس بگویید؟

زمانی که وارد جنوب شدم به عملیات سوم بیت‌المقدس رسیدم، در لشکر حضرت رسول(ص) که البته آن زمان تیپ حضرت رسول(ص) بود و در گردان مالک اشتر به‌عنوان بسیجی آرپی‌جی‌‌زن بودم.

شب عملیات چلومرغ خوردیم، معمولاً شب‌های عملیات مهمانی به‌راه بود، نیمه‌شب بود که حرکت کردیم، وضعیت وحشتناکی بود، ساعت یک و نیم بود که به منطقه‌ رسیدیم، در طول مسیر خیلی از دوستان و همرزمان شهید شده بودند، کسانی هم که شهید نشده بودند ذکر می‌گفتند، در خاکریز دوم دشمن دوشکا یعنی ضدهوایی را برای نفر می‌زدند، مسیر به‌گونه‌ای بود که فقط می‌شد سینه‌خیز رفت.

شهید علیرضا حسن با ذکر «یا مهدی» به‌شهادت رسید

دسته ما حدود 22 نفر بودیم و من نفر چهارم دسته بودم و همین که ضدهوایی به‌سمت ما شلیک شد دو نفر که در سمت راست من بودند بلافاصله شهید شدند، شهید شکری و شهید علیرضا حسن که 16ساله بود و با ذکر "یا مهدی" به‌شهادت رسید و بیش از 20 ترکش نیز به من اصابت کرد که یکی از ترکش‌ها در نخاع و بقیه در پا و کمرم هستند.

قسمت ما شهادت نبود و مقدر این بود که بمانیم

جالب اینکه من بیش از 8 گلوله‌ آرپی‌‌جی را در کوله‌پشتی‌ام گذاشته بودم که سه تا از ترکش‌ها وارد کوله‌پشتی شد اما هیچ کدام از گلوله‌ها منهدم نشدند، از دسته 22نفره ما حدود 11 نفر شهید شدند، و من و دیگر همرزمان تا ساعت‌ها آنجا بودیم، قسمت ما شهادت نبود و مقدر این بود که بمانیم.

بعد از مدت‌ها آمبولانس آمد، من و هفت نفر دیگر را به بیمارستان صحرایی بردند و تازه آنجا بود که بیهوش شدم، در آنجا برخی از جراحت‌های من را مداوا کردند، تا فردا صبح که کمی حالم بهتر شد و متوجه شدم که در اهواز هستم، یکی از بچه‌هایی که همراه ما زخمی شده بود به پزشک بیمارستان گفت "ما را به تهران برسانید که آن‌ها نیز پذیرفتند".

هواپیمایی را آماده کردند و قرار شد ما را به تهران ببرند، اما وقتی که ما را از هواپیما خارج کردند از لهجه افراد متوجه شدیم که در اصفهان هستیم، در ابتدا نمی‌دانستم قطع نخاع یعنی چه، ازاین‌رو گفتم خوب می‌شوم و به خانواده اطلاع ندادم.

*تسنیم: چه‌زمانی وضعیت خود را به خانواده اطلاع دادید؟

چند روزی از حضورم در بیمارستان اصفهان گذشت که چند نفر از دوستان به‌سراغ من آمدند تا به خانواده اطلاع دهند، به برادرم گفتند و ایشان هم آمد و مرا به بیمارستان امیرالمؤمنین(ع) و بعد از آن به آسایشگاه امام خمینی(ره) انتقال دادند و اینجا بود که متوجه شدم قطع نخاع چیست.

آزادسازی خرمشهر فقط آزادسازی خاک نبود بلکه روی دشمن را کم کردیم

*تسنیم: چه‌زمانی متوجه پیروزی خرمشهر شدید و چه احساسی داشتید؟

همان روزی که در بیمارستان اصفهان بودم متوجه آزادسازی خرمشهر و پیروزی عملیات شدم، حس و حال دیگری داشتم، مردم نیز از ته دل خوشحال بودند و همه به یکدیگر تبریک می‌گفتند، حال و هوای آن روزها را نمی‌توان وصف کرد، مردم اصفهان همانند مردم سراسر کشور بسیار خوشحال بودند.

مردم به‌استقبال هم می‌رفتند، آزادسازی خرمشهر فقط آزادسازی خاک نبود بلکه ما توانسته بودیم روی دشمن را کم کنیم، حدود 12 هزار اسیر گرفتیم، دل مردم، شهدا و دل امام راحل شاد شده بود که این بالاترین دستاورد بود.

*تسنیم: رمز موفقیت عملیات بیت‌المقدس چه بود؟

مردم عاشق و صمیمی بودند، حالت خاصی که نمی‌توان توصیف کرد، همه همدل و همراه بودند و گذشت زیادی نسبت به هم داشتند که همین امر موفقیت و پیروزی خرمشهر را نزدیک کرد.

برای رضای خدا و ادای تکلیف رفته بودیم

*تسنیم: وقتی مطلع شدید که دچار قطع نخاع شدید چه احساسی داشتید؟

ما توفیق شهادت نداشتیم و قسمت این بود که جانباز شویم و از آنجا که برای رضای خدا و ادای تکلیف رفته بودیم ماندگار شدیم و شاید مقدر بود با جانبازی قدری گناهانم کم شود، خیلی‌ها را می‌شناسم که به‌دلیل تصادف روحیه خود را از دست می‌دهند اما جانبازان خوشبختانه روحیه خود را حفظ می‌کنند، تقدیر این بود که ما این کار را انجام دهیم، راضی به رضای خدا هستم چرا که به‌عشق امام و ملت بود که به جبهه رفتم، گویی من فقط برای همان عملیات انتخاب شده بودم، البته برخی از جانبازان از گردن مشکل دارند که شرایط بسیار سختی است، خدا به آن‌ها و خانواده‌هایشان صبر بدهد.

*تسنیم: شما با سن کم به جبهه رفتید، خانواده مخالف رفتن شما به جبهه جنوب نبودند؟

از آنجا که از کردستان می‌آمدم، خانواده می‌گفتند "تا همین جا کافی است و تو وظیفه خود را انجام داده‌ای"، حتی مرا به خانه یکی از بستگان بردند و تا پاسی از شب هم مرا بیدار نگه داشتند تا خواب بمانم و صبح نتوانم به جنوب بروم، اما با همه تلاش‌های آن‌ها صبح خودم را به مینی‌بوس رساندم که خانواده گریه‌کنان مرا بدرقه کردند.

جانبازشدن کاری ندارد، اما جانبازی را نگه‌داشتن اهمیت دارد

*تسنیم: جانبازان چه وظیفه‌ای دارند؟

واقعیت این است که جانباز شدن کاری ندارد یک لحظه بود، اما جانبازی را نگه داشتن اهمیت دارد اینکه با تحمل سختی‌ها با دیدگاه و افکار آن موقع سرپا باشیم، خداروشکر که بعد از آن شرایط که در سال 61 مجروح شدم، سال 66 ازدواج کردم که ایثارگری همسرم از من بالاتر است که یک عمر باید ایثارگر باشند و سختی‌های ما را تحمل کنند.

ایثارگر واقعی همسران جانبازان هستند

من همواره به بچه‌های بنیاد می‌گویم که "از ما تشکر نکنید بلکه از همسران جانبازان باید تشکر کنید که ایثارگر واقعی آن‌ها هستند، ما با تلاش این‌هاست که زندگی می‌کنیم و ادامه حیات می‌دهیم".

مسئولان برای رفع نابرابری‌ها و نابسامانی‌ها تلاش کنند

*تسنیم: اگر کشور دوباره دچار شرایط سخت شود باز در این مسیر حرکت می‌کنید؟

اگر شرایط سخت پیش بیاید تکلیف است و باید همه در صحنه حضور داشته و برای دفاع از میهن از هیچ تلاشی دریغ نکنیم، البته باید پذیرفت که فشارهای اقتصادی، برخی نابرابری‌ها و نابسامانی‌ها مردم را در شرایط دشوار قرار داده و مسئولان باید به این نکات توجه کنند.

*تسنیم: نگاه مردم در کوچه و بازار به جانبازان چگونه است؟

مردم به ما احترام می‌گزارند و با عشق به ما نگاه می‌کنند، آن‌ها به ما می‌گویند "اگر شما نبودید صدام مملکت ما را با خاک یکسان می‌کرد"، و وقتی این‌ها را می‌شنویم خدا را شکر می‌کنیم که در این راه قدم گذاشتیم.

*تسنیم: خاطره‌ای از دوره جانبازی خود بگویید.

در آن زمان یک موتور سه‌چرخ داشتم که هر هفته با آن به جمکران می‌رفتم، یک بار که موتورم پنچر شده بود دوستان مرا با وانت بردند، یکی از دوستان آنجا به من گفت "هماهنگ کن یک بار با موتور با هم به جمکران برویم" که اتفاقاً اول ماه مبارک رمضان بود، با هم رفتیم و بعد از دعا و زیارت پیشنهاد کرد با همان موتور سه‌چرخ به دوکوهه برویم، که اتفاقاً بسیار سفر دلچسبی شد و کلی خاطره‌ برای هر دوی ما زنده شد.

ازکارافتادگی ایثارگران بسیجی پرداخت نمی‌شود

*تسنیم: آیا حق و حقوق جانبازان پرداخت می‌شود؟

توقع خاصی ندارم، البته بعد از این‌همه سال رفتم که پاسداری خود را ثابت کنم که من بعد از مرخصی به‌عنوان نیروی داوطلب به جبهه جنوب رفتم که این امر محقق نشد، دیگر اینکه به جانبازان ارتش و سپاه ازکارافتادگی می‌دهند ولی به جانبازان بسیجی نمی‌دهند، من دنبال کمک‌های مالی نیستیم، من به‌عنوان یک داوطلب رفتم اما به هر حال جانبازان چرا نباید بازنشسته شوند و پاداش پایان خدمت به آن‌ها داده شود، همه بعد از 30 سال این پاداش را می‌گیرند اما در مورد جانبازان که می‌شود، عقب‌نشینی می‌شود، روند مسائل و اجرای قانون در این موارد کند است، حدود 25 بسیجی قطع نخاعی در ورامین داریم که 5 نفر آن‌ها شهید شدند که همگی ما این گله را داریم که چرا ازکارافتادگی به ما تعلق نمی‌گیرد.

تکلیف امروز ما پیروی از فرامین مقام معظم رهبری است

*تسنیم: به‌نظر شما امروز شهدای مدافع حرم در همان مسیر دفاع مقدس هستند؟

امروز تکلیف ما این است که هرچه آقا بگویند باید انجام دهیم و شهدای مدافع حرم هم در همین مسیر حرکت می‌کنند.

*تسنیم: توصیه شما به جوانان چیست؟

در زندگی صداقت داشته باشید، اگر با صداقت و حسن نیت کارهایتان را انجام دهید حتماً به موفقیت می‌رسید.

در پایان این گفت‌وگوی صمیمی همسر این جانباز نیز با لحنی زیبا از معامله‌اش با خدا می‌گوید؛ این‌که زحماتش در این سال‌ها را در معامله‌ای با خدا انجام داده و خودش و خدایش این مسائل را می‌دانند.

انتهای پیام/ش*

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon