شهرکرد| خاطرات تلخ و شیرین رزمنده چهارمحال و بختیاری از عملیات فتح خرمشهر
تیمور همتی رزمنده عملیات بیتالمقدس از خاطرات تلخ و شیرین و شهید شدن هم رزمانش که منجر به فتح خرمشهر و خوشحالی مردم شد میگوید.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرکرد، عملیات بیتالمقدس یکی از بزرگترین عملیات نیروهای ایرانی بود و اندام حداقل 2 لشکر از نیروهای عراقی، باز پسگیری حدود 5400 کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید، خارج کردن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه عراق و کاهش توان رزمی دشمن از جمله اهداف این عملیات بوده است.
عملیات بیتالمقدس یکی از بزرگترین و مهمترین عملیاتهای نیروهای مسلح ایران در دوران جنگ بود که با استعداد 130هزار نیرو در 10 اردیبهشت سال 1361 با رمز علی ابن ابی طالب(ع) آغاز شد و توانست یکی از بزرگترین پیروزیهای سربازان امام خمینی(ره) را در دوران جنگ تحمیلی رقم بزند.
متن زیر مشروح گفتوگوی خبرنگار تسنیم با تیمور همتی، جانباز دوران دفاع مقدس و یکی از رزمندگان حاضر در عملیات بیتالمقدس است.
تسنیم: خودتان را معرفی کنید و بفرماید از چند ساله بودید که به جبهه اعزام و در چه عملیاتی حضور داشتید؟
همتی: بنده تیمور همتی متولد نهم تیرماه 42 و جانباز 70 درصد هستم و 16 ساله بودم که به جبهه اعزام شدم و در عملیاتهای فتحالمبین، مرساد، کردستان، کربلای 4، کربلای 5، فاو، بیتالمقدس و چند عملیات دیگر بودم و تقریبا نزدیک به 1800 روز جبهه دارم.
تسنیم: با توجه به اینکه شما سن کمی داشتید چه شد که تصمیم گرفتید وارد جبهه شوید؟
همتی: اوایل انقلاب ما پا به پای مردم به دنبال فعالیتها و کارهای انقلاب، تظاهرات و راهپیمایی بودیم تا زمانی که انقلاب به پیروزی رسید و جنگ تحمیلی را دشمنان قسم خورده ما بر کشور ما تحمیل کردند.
من خودم دانشآموز بودم که آن زمان جنگ آغاز شد و حضرت امام(ره) فرمودند هر کسی توان مالی دارد کمک کند و هر کسی میتواند به جبهه برود و ما هم دیدیم یک وظیفه شرعی است که برای اعزام به جبهه آماده شدیم.
آن زمان بسیجی در اردل بود که ما را خواستند و گفتند میتوانید به صورت رسمی وارد سپاه شوید که من و پسر عمویم هر دو ثبت نام کردیم و آن زمان که اردل بخش بود ما زیر نظر بروجن اعزام شدیم که مدتی در بروجن و بعد به شهرکرد اعزام شدیم که دورههای رزمی را آموزش ببینیم و بعد هم به جبهه اعزام شدیم.
اولین سالی که من رفتم جبهه سال 60 قبل از عملیات فتحالمبین بود که 6 ماه آنجا بودم و بعد در عملیات شرکت کردم که در این عملیات از ناحیه دست راست مجروح شدم.که ما را اعزام کردند به تهران و 3 هفته آنجا بودیم اما بیمارستان خوبی نبود چرا که در آن بیمارستان مجروحان عراقی بودند و ما شبانه از بیمارستان فرار کردیم و بدون اینکه به پدر و مادرم بگویم دوباره به جهبه برگشتم و با همان دست مجروح مأموریتم را تمام کردم و به عقب برگشتیم و بعد از ان به بروجن آمدم تا دستم بهبود پیدا کرد.
تسنیم: از عملیات بیتالمقدس بگوید که چه زمانی شروع شد و شما با چه شرایطی عملیات را انجام دادید؟
همتی: بعد از اینکه من به بروجن برگشتم دوستان گفتند که قرار است عملیات بیتالمقدس انجام شود میتوانی بیایی که من گفتم اره و بودن اینکه به خانواده بگویم آماده شدم و اسم نوشتم و رفتیم اهواز ونزدیک 4 ماه آنجا بودیم و رمز شبانه و کارهایی که قرار بود پیش از عملیات انجام شود انجام شد و چون عملیات آبی ـ خاکی بود باید آموزشهایی را میدیدیم.
عملیات بیتالمقدس در تاریخ 10 اردیبهشت 61 آغاز شد و محورهایی بودند که باید فتخ میشد تا به خرمشهر میرسیدیم که گردان ما از یکم اردیبهشت وارد عمل شد، گردان ما انرژیی اتمی بود( انرژی اتمی جایی بود که تیپ قمر آنجا اسکان داشت) و ما مهمات و امکانات نظامی که از عملیات فتحالمبین گرفته بودیم (در فتحالمبین هلیکوپتری که برای عراقیها خوراکی و تجهیزات آروده بود رازدیم و سقوط کرد) آوردیم گذاشتیم وسط یک محوطه بزرگ که خیلی سخت و یک کار اشتباه بود چون تجربه نداشتیم ببابراین هواپیمای عراقی راکتی زد وسط این مهمات و یک هفته فقط این مهمات منفجر میشد که خیلی وحشتناک بود، به همین خاطر ما را بردند داخل یک بیابان که چادر زدیم و تا اینها خنثی شود.
طرف جاده اهواز که یک پلی ارتش ساخته بود و در داخل یک قوس بود و هواپیمای عراقی قصد داشت پل را خراب کند که راه ارتباطی تدارکات با تیپ قمر قطع شود اما پل چون به صورت قوسی بود راکد که میزدند یا به بالا دست میخورد یا به پایین دست که درون آب میافتاد.
عراق کلا از اهواز و پادگان حمیدیه را خالی کرده بود و مرحله اول عملیات که انجام دادیم ما اصلا چشممان به یک عراقی هم نخورد و صبح ساعت 4 که حرکت کردیم نزدیک غروب بود که به جاده اهواز ـ خرمشهر رسیدیم و ما یک طرف جاده و عراقیها هم یک طرف جاده بودند اما عراقیها امکانات نظامی مثل تانک، پیامپی و ماشین زرهی داشتند و ما اصلا نمیدانستیم کدام را بزنیم به خاطر همین ما شب انجا ماندیم و صبح وارد عمل شدیم و آن قسمتی که وظیفه ما بود را آزاد کردیم و به سمت خرمشهر حرکت کردیم.
تسنیم:بعد از این عملیات روحیه و انگیزه رزمندگان چگونه بود؟
همتی: بعد از مرحله اول عملیات ما تا نزدیک راهآهن ایستگاه خرمشهر آمدیم و بچهها خیلی خسته و رمقی نداشتند چون 3 شب نخوابیدند اما با علاقه و حسی که بین آنها بود اصلا احساس تشنگی، گرسنگی و یا خستگی نمیکردند نمیگفتند که چرا ما آمادیم چون میگفتند این یک تکلیف است و اما به عهده ما گذاشته و خاک و وطن ما باید از دست دشمن خارج شود.
از لحاظ نظامی هم تجیهزاتی که عراقیها داشتند ما نداشتیم و فقط آموزش کلاش و ژسه دیدیم و اموزشهای توپ و تانک و نظامی نبود که به ما یاد بدهند. عراقیها تمام امکانات نظامی و آوانسهای فرانسه و خلبانهای روسی را داشتند و امریکا و عربستان به آنها امکانات و تجهیزات میداد و ما تنها خدا و راهنماییهای امام را داشتیم و به هیچ عقلی نمیگنجید که ما بدون امکانات و با دست خالی و بدون دوره نظامی بتوانیم این عملیاتها را انجام دهیم.
شب دوم عملیات که خیلی خسته بودیم و ما خواب بودیم عراقیها به سمت سنگرهای ما آمده بودند و سر 4 نفر از رزمندگان را بریده بودند و سرشان را با خودشان برده بودند و ما صبح که بیدار شدیم دیدیم جنازه چهار نفر از رزمندگان سر ندارند، اینجا بچهها خیلی ناراحت شدند و گفتند باید کاری کنیم که تلافی خون بچهها را از عراقیها در بیاوریم.
آن چیزی که وجود داشت تمام رزمندگان با تقوا و ایمان و با غیرت بر خاک و وطن و ناموسشان که داشتند میگفتند چون دشمن تجاوز کرده باید سیلی محکمی بخورد تا سرمشقی برای دیگران باشد مه فکر تجاورز و حمله نداشته باشند.
تسنیم: از تلاشهای رزمندگان برای پیروزی این عملیات بگوید که با دست خالی چگونه در برابر دشمن مقاومت کردند؟
همتی: در ادامه عملیات ما در سر یک خاک ریز بودیم که آنجا دیگر کلاش و ژسه به کار نمیرفت و فقط به دنبال آرپیجی بودیم تا بتوانیم تانکها و ماشینهای دشمن را منفجر کنیم که وحشت در دل دشمن بیفتند.
به همین خاطر دو تا از رزمندهها که یکی ارپیجی زن و دیگری کم آرپیجی بود به روی تپه رفتند که یک گلوله تانک وسط این دو نفر خورد و پودرشان کرد و چیزی از آن دو نفر باقی نماند و یکی دیگر از رزمندهها آرپیجی را برداشت و از خاک ریز امد رو به عراقیها و داشت تانک شکار میکرد که یک گلوله مستقیم بر شکمش خورد و بالا تنه پودر شد و تنها دو پا از او باقی ماند.
بعد از آنها من به روی تپه رفتم تاکن اولی را زدم و تانک دومی را نشانه گرفته بودم که در یک مخروبهای بود که عراقیها من را نشانه گرفته بودند و ما نگاه نکرده بودیم و من که سر گذاشته بودم بر روی ماشه از روبهرو با کالیبر پیشانی من را هدف گرفته بودند و من زمانی که سرم را پایین آوردم گلوله به کتفم خورد و دستم را برید و از پشت گلوله درآمد و من مجروح شدم.
در جنگ بعضی از عراقیها زیر تانکها میخوابیدند چون میدانستند که ایرانیها تانکها را منفجر نمیکنند و هم اینکه اگر حمله پیش رو بود اینها از زیر تانک بیرون میآمدند و ایرانیها را قتل عام میکردند.
ما در جنگ به دنبال زمین و جاه و مقام و پیست نبودیم ما خواستیم از خاک و ناموسمان دفاع کنیم و خداوند هم با امدادهای غیبی کمک کرد و به نتیجه مطلوب رسیدیم و با سرافرازی و سربلندی عملیات بیتالمقدس انجام و خرمشهر آزاد شد.
تسنیم: بعد از فتح خرمشهر و این همه جنگ و عملیات از حال و هوای آن روز بگوید که چطور بود؟
همتی: بعد از علیات بچهها همه شادی میکردند و سجده شکر به جای میآوردند که با امکانات کم نظامی و رشادتهای رزمندگان پیروز شدیم و دستاورد خوبی بود. البته من چون مجروح شده بودم به بیمارستان اهواز رفتم و آنجا هم مردم واقعا خوشحال بودند و برای مجروحان گل آورده بودند و خیلی به ما لطف کردند. ما هم خوشحال بودیم که خرمشهر که یک گلوگاه مهم کشور است آزاد شد ونجات یافت.
تسنیم:لطفا یکی از خاطرات عملیات بیتالمقدس برایمان بگوید.
همتی: یک روز با شهید باصیری رفتیم مهمات بیاوریم که به اشتباه رفتیم داخل میدان مین و پای من به یک تله مونور خورد و روشن شد، شاید باورتان نشود در 2 ساعت به اندازه یک سال عراقیها بر سر ما گلولگه ریختند.
ما از یک طرفی ناراحت بودیم و از یک طرفی میخندیدیم که این چه کاری بود ما انجام دادیم و خلاصه با یک سختی و زحمتی خودمان را به بچهها رساندیم.
تسنیم: حرف آخر
همتی: در صف عملیات که بودیم رزمندهای که تشنه بود اما خودش آب نمیخورد و بطری آب را به بقیه رزمندهها میداد اما هیچ کس آب نمیخورد و یک علاقه و ایمان راسخ داشتند. ما در جنگ رزمنده 14 ساله داشتیم که نماز شب میخواند و رزمندههای ما اعتقادات خوبی داشتند.
ما هم الان هم میتوانیم مثل زمان جنگ کشورمان را از دست دشمن و بدخواهان نجات دهیم، کسی نمیتواند سر سوزنی به ایران تجاوز کند چون اگر قرار بود که آمریکا کشور ما را بگیرد همان بعد از جنگ میگرفت.
چند سال است که ناوهای آمریکا در خلیج فارس است مگر اطراف ما را نگرفتهاند پس چرا نمیتوانند ایران را بگیرند چون ما یک رهبر رزمنده داریم اما امیدوارم مردم به حرف رهبری گوش کنند و فکری به حال مردم کنند.
گفت وگو از سما عسگری
انتهای پیام/ ت