میزگرد ویژه سوم خرداد ـ اصفهان|خطشکنان فلاورجانی در مسیر فتح خرمشهر؛ شهیدی ۱۶ ساله سوخت تا معبر رزمندگان اسلام روشن بماند
عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر یکی از عملیاتهایی است که رزمندگان فلاورجانی در مسیر فتح خرمشهر حق خط شکنی را به جا آوردند و دلیرانه در نوک پیکان عملیات، میجنگیدند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از فلاورجان، «خرمشهر را خدا آزاد کرد» این جملهای است که شاید کمتر کسی آن را نشنیده باشد، جملهای که اراده و خواست خدای متعال را نشان میدهد، کلامی نورانی که از زبان پیر جماران و امام امّت یعنی امام خمینی(ره) پس از بازپسگیری خرمشهر مطرح شد و خرمشهر شهری است که همه رزمندگان اسلام از سر تا سر ایران اسلامی برای فتح آن مجهادتهایی ویژه داشتند، مجاهدتهایی که شنیدن آن پس از سالها از زبان فرماندهان جنگ تحمیلی، هنوز تازگی دارد.
قاسم محمدی؛ فرمانده یکی از گردانهای شرکت کننده در عملیات بیتالمقدس است که در میزگرد ویژه این روز شرکت کرد تا بیشتر از جزئیات عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر برایمان تعریف کند. او که از رزمندگان و فرماندهان شهرستان فلاورجان در جنگ تحمیلی است از رشادتهای تیپ 8 نجف اشرف و امام حسین(ع) استان اصفهان و جانفشانی رزمندگان فلاورجانی گفت و معتقد بود عنوان «خط شکن» انصافاً زیبنده رزمندگان غیور فلاورجانی در عملیاتهای مختلف 8 سال دفاع مقدس است.
در ادامه متن این میزگرد را میخوانیم:
تسنیم: از نقش رزمندگان فلاورجانی در عملیات بیتالمقدس بگویید.
محمدی: عملیات بیتالمقدس یکی از بزرگترین عملیاتی بود که پس از عملیات فتحالمبین، در غرب کارون برگزار شد که نیروهای خودی باید از کارون عبور میکردند و جاده اهواز، خرمشهر را تصرف میکردند، تیپ نجف اشرف، 8 گردان به همراه یک گردان زرهی وارد عمل کرد، قرار شد گردانها از کارون عبور کنند و در مرحله نخست، جاده اهواز، خرمشهر را تصرف کنیم که 9 الی 10 روز عملیات طول کشید و این جاده با جنگیدن متر به متر تصرف شد، نخستین شهید شاخص فلاورجان شهید قربانعلی حشمت فرمانده گردان ثامنالائمه بود که در هنگامی که به جاده اهواز، خرمشهر رسیدیم شهید شد.
سمت راست ما، بچههای تیپ امام حسین(ع) بودند و سمت چپ ما، لشکر محمد رسولالله(ص) با تیپ امام حسن مجتبی(ع) از بچههای دزفول حرکت میکردند که متأسفانه آنان نتوانستند خود را به جاده اهواز، خرمشهر برسانند، ما باید عملیاتی به سمت اهواز و در کنار جاده اهواز، خرمشهر انجام میدادیم تا لشکر محمد رسولالله(ص) و تیپ امام حسن مجتبی(ع) خود را به ما میرساندند و الحاق صورت میگرفت.
اینجا بوی بهشت میآید
محمدی: این عملیات در شب دوم عملیات بیتالمقدس انجام شد، شب به یادماندنی بود، به خاطر دارم وقتی ما تک را شروع کردیم یکی از گردانهای تیپ 2 لشکر 92 زرهی همراه ما بود و کمک میکرد، اینقدر از عراقیها انهدام گرفته بودیم و خودرو و نفربر زرهی آنان به آتش کشیده شده بود که مثل روز روشن شده بود که حاج احمد کاظمی پشت بیسیم به من گفت فلانی چه خبر؟ گفتم بوی بهشت میآید و بچهها به خوبی عملیات را انجام میدهند و به سمت بچههای تیپ محمد رسولالله(ص) پیشروی می کنند و عراقیها را به عقب میرانند.
تا فردا این عملیات انجام شد و بچههای تیپ محمد رسولالله(ص) به جاده رسیدند و الحاق برقرار شد، از صبح فردا لشکر 5 و 6 عراق حمله و پاتک را آغاز کردند و به گونهای میجنگیدند که اگر اعضای رزمندگان ما از خاکریز بالا میآمد فوراً با تیر مستقیم او را میزدند؛ یکی از بچههایی که کنار خودم شهید شد، نبیالله بکرانی بود، برای اولین بار میخواست به سمت عراقیها تیر شلیک کند که با گلوله تانک به صورت مستقیم شهید شد.
ما شبها میجنگیدیم، مثلاً گردان شهید عبدالرسول جمالی، عملیات انهدام تانک را انجام میداد و 20 تا 30 تانک را منهدم میکردند، 4 یا 5 روز به صورت مرتّب میجنگیدیم، عراقیها روزها با ما میجنگیدند و ما شبها، عراقیها شبها قدرت مانور نداشتند، در هر صورت اینگونه شد که عراقیها مجبور به عقبنشینی شدند، شهید سعیدالله عسکری، عبدالرسول جمالی و برادر یوسفی از رزمندگان و فرماندهان گردانهای فلاورجان هم مجروح شدند. بنابراین در مرحله اول، جاده اهواز، خرمشهر به تصرف نیروهای خودی درآمد.
تسنیم: نحوه عملیات چگونه بود؟
محمدی: اینگونه بود که نیروهای پیاده از کارون عبور کردند و با دشمن درگیر شدند، نیروهای زرهی و خودروها چراغ روشن، حرکت کردند تا یک حالت ترس در عراقیها ایجاد شود که اینگونه شد، صبح بود که به جاده رسیدیم، عراقیها روی جاده 2 متر خاکریزی کرده بودند و روی خاکریز سنگر زده بودند، بچهها فکر میکردند اینجا قلعه است، عراقیها یک دژ غیرقابل نفوذ در جاده اهواز، خرمشهر ایجاد کرده بودند اما رزمندگان اسلام با شجاعت خودشان این خط را تصاحب کردند.
تسنیم: چه تجهیزاتی داشتید؟
محمدی: نیروهای پیاده سلاح خودشان را داشتند و تانک زرهی، نفربر و یک گردان از لشکر 92 ارتش شجاعانه در کنار ما جنگیدند و حمایت کردند، تقریباً امکانات لازم را داشتیم.
تسنیم: وقتی به جاده رسیدید چه کار کردید؟
محمدی:قرار شد یک حرکت انجام دهیم و از جاده اهواز، خرمشهر به مرز بینالمللی که جلوی پاسگاه زید بود برویم، حدود 10 یا 20 کیلومتر فاصله جاده تا مرز بود که باید این خیز را در یک شب انجام میدادیم، به خاطر دارم که بچهها، شبها، عملیات انجام میدادند و میجنگیدند، البته عراقیها شبها فرار میکردند، خلاصه با جنگ و فرار عراقیها تا جلوی پاسگاه زید رفتیم، تقریباً هوا گرگ و میش بود که به نوار مرزی ایران و عراق رسیدیم، یکی از بچهها گفت که یک خاکریز سبک در مرز ایران وجود دارد و خاکریز بعدی در جلوی پاسگاه زید است، گفته شد باید در خاکریز سبک مستقر شویم، در این حین، یکی از بچهها گفت نماز! بچه ها نماز قضا نشود، خدا شاهد است بچهها در حین اینکه میجنگیدند، نماز میخواندند و به پشت خاکریز آمدند.
بعد دستور آمد که باید پشت خاکریز اصلی برویم و حدود 500 تا 800 متر از خاکریز اول تا خاکریز دوم و اصلی بود، در آنجا همان لشکر 5 و 6 و تیپ 10 عراق میجنگیدند تا مواضع را از ما پس بگیرند اما همه بچهها شجاعانه میجنگیدند، حاج احمد کاظمی آر. پی. جی دست گرفته بود که ترکش هم خورد و کمی زخمی شد، ما حدود 48 ساعت با عراقیها جنگیدیم تا آن خط تثبیت شد.
تسنیم: رزمندگان فلاورجانی در عملیات بیتالمقدس چه نقشی داشتند.
محمدی: 8 یا 9 گردان در این عملیات آمده بودند که فرماندهان 4 یا 5 گردان آن از شهرستان فلاورجان بودند، قربانعلی حشمت، شکرالله جوانمردی، سعیدالله عسکری، عبدالرسول جمالی از بچههای شهرستان فلاورجان بودند؛ به همین دلیل است که شهرستان خط شکنان گذاشته شده است، این گردانها کار خط شکنی را انجام دادند و نوک پیکان عملیات بودند.
در طول جنگ سردار محسن رضایی میگفت بچههای قهدریجان باید فلان کار که کار دشواری بود را انجام دهند، یا سرلشکر حاج رحیم صفوی میگفت اگر بچههای فلاورجان باشند ما میتوانیم به راحتی، اهدافمان را تصاحب کنیم، به نظر من سزاوار است که نام خط شکنی برای رزمندگان فلاورجانی ثبت شود چراکه دلیرانه جنگیدند.
تسنیم: پس از تصاحب خاکریز اصلی در کنار پاسگاه زید، چه کردید؟
محمدی: رزمندگان 10 الی 12 روز جنگیده بودند و گردانها خسته و دوستانشان شهید شده بودند، مثلاً یک گردان که حدود 300 نفر بود به 100، 80 یا 120 نفر تقلیل یافتند، رزمندگان بهانه گرفتند که به مرخصی برویم!، در هر صورت بازسازی گردانها انجام شد اما باز هم فشار آوردند که ما برویم، شهید حاج احمد کاظمی نزدیک دارخوین با بلندگوی یک آمبولانس برای رزمندگان صحبت کرد و میگفت: میخواهید به خانه بروید؟ پدر دوستتان که شهید شدهاند اگر به شما بگوید چه کردید؟ خرمشهر آزاد شد؟ چه جوابی دارد، در نهایت، با صحبتهای حاجاحمد، گردان بازسازی شد و نیروها کمی استراحت کردند و در ادامه عملیات آزادسازی خرمشهر انجام شد.
در هر صورت رزمندگان، تحلیل رفته بودند چراکه با لشکرهای بسیار قدرتمند عراق مبارزه کرده بودند، این لشکرها هر جایی میایستادند غیر ممکن بود مواضع را پس نگیرند، خیلی مشکل بود، منطقع عملیات یک دشت صاف بدون هیچ مانع و عارضه طبیعی بود، از کارون تا جاده خرمشهر، اهواز و از آن جاده تا پاسگاه زید یک دشت صاف است اما به خاطر دارم که با تلاش رزمندگان ایرانی، تلفات زیادی از عراقیها گرفته شد برای مثال در منطقه که گشت میزدیم، دیدیم که حدود 100 تانک و نفربر عراقی در کانالهایی که خودشان حفر کرده بودند، چپ شده بود و بر روی نیروهای پیاده خودشان افتاده بودند.
تسنیم:فرمانده گردانها، در طراحی عملیاتها، نقشی داشتند؟
محمدی: فرمانده گردانها مجری عملیات هستند و قرارگاه، طراحی عملیات را به آنان اعلام میکند، نحوه عملیات در ستاد فرماندهی انجام میشود اما فرمانده باید خلاقیت داشته باشد و بداند در برابر دشمن چگونه عمل کند.
تسنیم: تا این مرحله از عملیات که انجام شده بود چه تعداد از رزمندگان فلاورجانی شهید شده بودند؟
محمدی: تعداد و آمار را به یاد ندارم اما تعداد قابل توجهی شهید شده بودند.
تسنیم: مرحله آزادسازی خرمشهر چگونه انجام شد؟
محمدی:پس از چند روزی وقفه، گردانها بازسازی شد و عملیات آزادسازی خرمشهر کلید خورد، از جاده اهواز، خرمشهر تا 2 کیلومتر از منطقه به تیپ نجف اشرف داده شد، بعد از آنان، تیپ امام حسین(ع) بود و تیپ 25 کربلا و لشکر 77 مشهد، البته خط شلمچه که مرز ایران و عراق بود توسط بچههای 25 کربلا و لشکر 77 مشهد حفظ میشد، آنان خیلی زحمت کشیدند و میتوان گفت سپر دفاعی بین خرمشهر میان نیروهای خودی و عراقیها بودند.
نوجوانی که روشنایی معبر میدان مین شد!
محمدی: عملیات آزادسازی خرمشهر شب 2 خرداد آغاز شد، 4 گردان به فرماندهی من، برادر یوسفی، شهید شعبانعلی زینعلی و برادر مجید کبیرزاده، قرار بود وارد خرمشهر شویم، خیلی از نیروها از معبرهای ایجاد شده در میدان مین عبور کرده بودند اما عراقیها متوجه شدند و رزمندهها را به رگبار بستند، یکی دوتا از بچهها روی مین رفتند، اطلاع دارید که یک معبر بیش از یک متر نمیتواند باشد، رزمندهها باید عبور میکردند، هنگامی که درگیری شد، یکی از بچهها بر روی مین افتاد، من خودم بالای معبر بودم و از نزدیک مشاهده کردم که یک نوجوان حدود 16 ساله روی مین رفته بود، کمک آر. پی. جی زن بود – بعداً مشخص شد از روستای دستگرد چهارمحال و بختیاری است - کوله پشتی او آتش گرفته بود و بدنش شعله میزد، بچهها میخواستند کمک کنند که او صدا میزد: بگذارید من بسوزم تا از نور من، بچهها معبر را بهتر شناسایی کنند، این ماجرا را خودم دیدم، خیلی سخت بود اما چارهای نبود، ما باید عملیات را انجام میدادیم.
ما باید به سمت خط اهواز، خرمشهر میرفتیم، عراقیها در دروازه خرمشهر، یک خاکریز دوجداره زده بودند، ما این خاکریز را در عکس هوایی دیده بودیم و قرار بود اینجا مستقر شویم تا تقریباً محاصره خرمشهر کامل شود. اما اشتباهاً به جایی رسیدیم که تعداد بسیار زیادی عراقی در سنگرها مستقر و خواب بودند، من گفتم در این سنگرها نارنجک بیندازید، حدود 30 الی 40 دقیقه این گردان یا گروهان عراقی از بین رفتند، شاید یکی از امدادهای غیبی یا اشتباه محاسباتی بود نمیدانم، در هر صورت، ما با شهید زینعلی هماهنگ کردیم و رسیدیم به جایی که باید وارد خاکریز دوجداره می شدیم.
در ادامه بچه های تیپ امام حسین(ع) به ما ملحق شدند و اینجا به این نتیجه رسیدیم که اگر شب گذشته، مسیر را اشتباه نرفته بودیم، یک نیروی عظیم از عراقیها از پشت سر به ما حمله میکردند، به نظرم این یک امداد غیبی بود، در هر صورت خرمشهر محاصره شد و ساعت 11 صبح بود که من با سیفالله رهنما، احمد نجات بخش و شهید طغرایی، آرام آرام به مدخل خرمشهر رفتیم، عراقیها تیر میزدند، ما چند نفر از عراقیها را اسیر و با آنان صحبت میکردیم، نجات بخش کنار من بود، سیفالله رهنما روی موتور و شهید طغرایی در حال تیراندازی به عراقیها بود، سیفالله به عربی صحبت کردن ما میخندید، ما به عربی به عراقیها میگفتیم: کل شهر محاصره است در این هنگام، یک تیر کمانه کرد و به سیفالله خورد و رانش آسیب دید، ما هم به او گفتیم: حالا بخند!
شوخی حاج حسین خرازی حین گشت زنی در خرمشهر
محمدی: با شهید روشنایی تماس گرفتم که یک تانک یا نفربر به مدخل خرمشهر بفرستید، خلاصه 2 تانک آمد و موقعی که عراقیها تانکها را دیدند، آمدند برای اسارت، تعداد اسیران آنقدر زیاد بود که ما وحشت کردیم که زیر دست و پای اسیران عراقی له شویم. در ادامه شهید حاج حسین خرازی بر پشت موتور من سوار شد و با یک دوربین کشویی مربوط به نیروی دریایی، به گشت زنی مشغول بودیم، ایشان به شوخی میگفت: انگوری انگوری، باغت آباد انگوری، بیایید عراقی ببرید!
به خاطر دارم که پس از این وقایع، به جایی رسیدیم؛ ساختمانی مربوط به نیروی دریایی کشورمان در خرمشهر بود که به مقر عراقیها تبدیل شده بود، ما و تعدادی از رزمندگان با هم بودیم، یک عراقی به سمت ما تیراندازی کرد، شهید خرازی و سایر بچهها، همه پناه گرفتیم و برخی از بچهها تیر خوردند، مشورت کردیم، قرار شد یک تانک یا 106 بیاید و از آن مخمصه نجات یافتیم، در هر صورت عملیات بیتالمقدس و آزادسازی عملیات زیبا و موفقی بود و واقعاً خرمشهر را خدا آزاد کرد. ما شاهد سلحشوری همه رزمندگان تیپ نجف اشرف شامل رزمندگان نجف آباد، مبارکه، کاشان و فلاورجان بودیم که دلیرانه جنگیدند.
نگارنده ابوالفضل محمدی فلاورجانی
انتهای پیام/ش