به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، محمد سلامتی از استخوان خردکردههای میدان سیاست است، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و از فعالان سیاسی اصلاحطلب. مدتها بود که به دنبال هماهنگی برای گفتوگو با وی بودیم تا سرانجام در روزهای داغ مردادماه موفق شدیم تا کنار او بنشینیم و حرفهایش را در مورد سیاست، اقتصاد و اجتماع بشنویم. محمد سلامتی درخصوص شرایط امروز حاکم بر سیاست کشور آنچنان نگاه مثبتی ندارد، از شورای نگهبان انتقاد میکند، از مجلس و شورای شهر هم همینطور. او میگوید گزینههای دسته دوم و دسته سوم هماکنون در مجلس و شورا حضور دارند و با این وضعیت نباید انتظار زیادی از آنها داشت. این فعال اصلاحطلب ایراد اصلاحطلبها را عدم توجهشان به محرومان و مستضعفان میداند و میگوید این عدم توجه از دوران دولت سیدمحمد خاتمی آغاز شد و اولین نتیجه آن هم شکست اصلاحطلبان در انتخابات 84 بود. او میگوید که جریان اصلاحات امروز به دنبال نمایندگی قشر متوسط است و خیلی کاری با اقشار پایین دست جامعه ندارد. محمد سلامتی علاوهبر این از دولت حسن روحانی هم انتقاد میکند و صراحتا میگوید که کارنامه روحانی به پای اصلاحطلبان هم نوشته شده و آنها نمیتوانند از زیر بار آن شانه خالی کنند.
- اگر آقای روحانی در بعد اقتصاد موفق نشود عاقبت به خیر نخواهد بود. این امر دامن اصلاحطلبان را هم خواهد گرفت
- اکنون گزینههای دسته دوم و سوم در مجلس و شوراها حضور دارند
- در دولت خاتمی به قشر محروم کمتوجهی شد
- بخشی از آرای احمدینژاد رأی اپوزیسیون نظام بود
- در انتخابات 84 هریک از اعضای شورای هماهنگی بهدنبال یک کاندیدا بودند
- تصور میکردیم معین به دور دوم میرود
- انتقادات مشارکت به هاشمی را نباید به پای کل اصلاحات نوشت
اگر موافق باشید بحث را از تاسیس مجدد سازمان مجاهدین انقلاب بعد از انحلالی که به فرمان حضرتامام(ره) اتفاق افتاد شروع کنیم. اختلافات میان مرحوم آقای راستیکاشانی و طیفی از اعضای سازمان مجاهدین درنهایت به این نقطه منتهی شد که حضرتامام(ره) تصریح کردند استعفای آقای کاشانی پذیرفته و سازمان هم منحل شود. چه شد که طیفی از اعضای سازمان مجاهدین بعد از این ماجرا به این جمعبندی رسیدند که دوباره سازمان آغاز بهکار کند و تاسیس شود؟ چرا در زمان حیات امام(ره) این اعلام موجودیت صورت نگرفت و این اتفاق بعد از فوت امام(ره) رخ داد؟
«سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» درسال 1365منحل شد. «حزب جمهوری اسلامی» هم تقریبا همزمان با آن تعطیل شد. از سالهای 1363 تا 1364 جو ضدحزبی و ضدتشکیلاتی در جامعه مشهود بود.
این جو ضدحزبی و ضدتشکیلاتی ناشی از یکسری عوامل مختلف بود که بخش مهم آن مربوط به عملکرد دو تشکیلات مطرح آن زمان میشد یعنی «حزب جمهوری اسلامی» و «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» و عمدتا به برخوردهایی مربوط بود که آنها با دولت مهندس موسوی داشتند. آنها چون برنامهای نداشتند و راهحلی عملی هم برای اداره کشور ارائه نمیدادند و در عین حال انتقادهای تندی از دولت میکردند، موجب زدگی جامعه از تحزب و تشکیلات سیاسی شد. بهخصوص بعد از اینکه امام(ره) ظاهرا به همین دلیل با تعطیلی هر دوی آنها موافقت کردند.
وقتی سازمان منحل شد با بچههایی که با ما همفکر بودند به این فکر افتادیم که دنبال تشکیلات جدیدی برویم. ما چون قبل از انقلاب و بعد از انقلاب دنبال کار تشکیلاتی و تحزب بودیم، لذا به اهمیت کار تشکیلاتی واقف بودیم. در این مقطع بیم آن را داشتیم که عدم وجود حزب جامعه را با مشکلاتی روبهرو کند.
معمولا وقتی احزاب فعال هستند، تحرک و نشاط سیاسی در جامعه تداوم مییابد. در آستانه انتخابات نیز شور و هیجان خاصی بهدلیل دعوت احزاب مختلف برای مردم ایجاد میشود. ما با توجه به مزایای کلی احزاب، نگران بودیم خلأ ناشی از نبود احزاب به جامعه و تحول و رشد آن ضربه بزند.
بنابراین از همان زمان که سازمان تعطیل شد ما دنبال ایجاد تشکیلات جدید رفتیم. خود من شخصا با افراد و شخصیتهای مختلفی در این باره صحبت کردم. در سال 1365 بعد از انحلال سازمان با آیتا... هاشمیرفسنجانی صحبت کردم و گفتم خلأ تحزب چه مشکلاتی را ایجاد میکند و از ایشان خواستم با هم و با دیگر دوستان حزبی جدید راه بیندازیم.
ایشان با حرفهای من موافق بودند و میگفتند حرفهای شما را قبول دارم اما من وقت نمیکنم و اگر وقت داشتم همان حزب جمهوری اسلامی را احیا میکردم. ولی اگر شما تشکیلاتی را راهاندازی کنید، هر کمکی لازم باشد انجام میدهم. بعد از آن سراغ آیتا... یوسف صانعی رفتم و در این زمینه با ایشان صحبت کردم و ایشان هم ضرورت تحزب را تایید کردند و گفتند من در کار تحزب وارد نیستم، ولی شما اگر کمکی بخواهید انجام میدهم.
این برای چه سالی است؟
اینها مربوط به سالهای 1366- 1365 است. بعدا سراغ مرحوم عباییخراسانی، امامجمعه مشهد، رفتم و با ایشان هم همین صحبتها را کردم. ایشان هم گفتند من کار حزبی بلد نیستم و آمادگی ندارم، اما اگر تشکیلاتی راه بیندازید هر کمکی که از دستم بربیاید به تشکیلات شما میکنم. با آقای دعایی هم همین پیشنهاد را کردم. آقای دعایی هم ضمن تایید ضرورت تحزب، فقط آماده کمک به آن شد. این موارد تنها بخشی از رایزنیهایی بود که من دراینباره انجام دادم. من شخصا از این لحاظ پیگیر بودم که چون میخواستم حزبی فراگیر درست شود که با حضور شخصیتهای مطرح بتواند از پتانسیل و ظرفیت بالایی برخوردار باشد.
بعد از اینکه شخصیتهای مورد نظر آمادگی کار تشکیلاتی نداشتند، با دیگر دوستان همفکر خود در سازمان که قبلا استعفا کرده بودند، تصمیم گرفتیم خود، این کار را انجام دهیم. آنموقع زمانی بود که حتی دفتر تحکیم وحدت، انجمنهای اسلامی، اصلا فعالیت و تحرکی نداشتند و فعالیت سیاسی گروهها عملا متوقف شده بود. جو خاصی در جامعه حاکم بود. بالاخره و درنهایت تعداد محدودی از بچههای سازمان قبلی که با هم همفکر بودیم شروع به تشکیل سازمان جدیدی کردیم.
برای تشکیلات جدید اساسنامه و مرامنامه تهیه کردیم. وقتی اینها تهیه شد با تعداد نفرات کم «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» را تشکیل دادیم. اسم آن را هم به این دلیل شبیه سازمان قبلی انتخاب کردیم که چون آن سازمان در زمانی که همه با هم بودیم خدمات زیادی به کشور کرده بود، میخواستیم این خدمات به فراموشی سپرده نشود. ضمنا از آنجا که دوستان دیگر هم در آن تشکیلات سهیم بودند، ما نخواستیم اسم تشکیلات را به همان شکل سابق داشته باشیم. بنابراین کلمه ایران را اضافه کردیم که اگر آنها خواستند تشکیلاتی راه اندازند و از آن اسم استفاده کنند، بتوانند با پسوند دیگری تشکیلات جدیدی داشته باشند. اینچنین بود که «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران» 10 مهر 1370 رسمیت پیدا کرد.
در اینجا یک گره ذهنی وجود دارد و آنهم اینکه همان طیفی که اختلافات بیشتری با آقای راستیکاشانی داشتند، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را بازتولید کردند؛ اختلافاتی که حضرت امام(ره) بهواسطه آنها تاکید کردند مجاهدین منحل شود. چه شد دوستان سازمان مجاهدین به این جمعبندی رسیدند که بهرغم بیان صریح امام(ره) بعد رحلت ایشان دوباره این مجموعه را فعال کنند؟
ما که جزء جناح چپ سازمان بودیم در سال 1361 استعفا کردیم؛ اما سازمان به کار خود ادامه داد. البته صرفا به فعالیت سیاسی مشغول بود. ولی چون با سیاستهای دولت مهندس موسوی بهلحاظ اعتقادی مخالف بود، با تندی علیه دولت برخورد میکرد. امام(ره) این شیوه برخورد را نمیپسندیدند. به همین دلیل در سال 1365 ابتدا عدم تمایل به ادامه کار نماینده خود در سازمان را مطرح کردند و سپس موافقت با تعطیلی آن را اعلام کردند. امام هیچگاه با اصل تحزب مخالف نبودند، بلکه از عملکرد نامناسب احزاب ناراضی بودند.
چرا قبل از فوت امام(ره) این اتفاق نیفتاد؟
همانطور که اشاره کردم ما سالها قبل از فوت امام(ره) رایزنیهای خود را شروع کردیم. یعنی از سال 1365 (بلافاصله بعد از تعطیلی سازمان و حزب جمهوری اسلامی)، اما بهدلیل جو بیتفاوتی در جامعه نسبت به تحزب، این کار به طول انجامید.
یکی از انتقادهایی که در سالهای ریاستجمهوری آقای خاتمی از سوی حامیان دولت مطرح میشد، بحث تمرکز قدرت در بخشهایی از حاکمیت و اینکه برخی نهادها اختیارات گستردهای دارند بود. انتقادهایی که نمود عینی آنها لوایح دوگانهای بود که در سال 81 از سوی دولت تقدیم مجلس شد. شما امروز هم به این انتقادها قائل هستید و معتقدید در برخی حوزهها باید تمرکززدایی شود؟
بله؛ لوایح دوگانه درمورد وظایف و اختیارات رئیسجمهور و نیز اصلاح قانون انتخابات بود. قبلا درمورد وظایف و اختیارات رئیسجمهور قانونی تصویب شده بود؛ اما این قانون ابهامات و نواقصی داشت. یکی از لوایح دوگانه در جهت تکمیل و شفافیت این قانون تنظیم شد. لایحه دیگر که درجهت اصلاح قانون انتخابات بود، اختیارات مطلق شورای نگهبان را که براساس نظارت استصوابی به دست آورده بود، محدود میکرد. اعمال قانون براساس نظارت استصوابی موجب حذف بسیاری از افراد ذیصلاح اصلاحطلب از عرصه رقابتهای انتخاباتی میشد.
معمولا کسانی که در ارگانهای نظارتی حضور دارند، یا باید افراد بیطرفی باشند یا آن ارگان باید متشکل از افراد وابسته به همه طرز تفکرات موجود در جامعه باشد. در غیر این صورت نمیتواند عادلانه رفتار کند. یا حداقل نمیتواند رضایت اکثریت جامعه را به دست آورد.
به این دلیل قائل به محدود بودن اختیارات آنها بودید؟
بله. بارها ملاحظه شد که عمده رد صلاحیتها توسط شورای نگهبان، از جناح چپ یا اصلاحطلبان صورت میگرفت. این امر ممکن است در کوتاهمدت آن هم به نفع یک جناح جواب دهد، اما در دراز مدت به انشقاق انجامیده و به کل نظام لطمه جدی میزند.
یعنی شما قائل به این هستید که شورای نگهبان سیاسی عمل کرده است؟
بله. این به ضرر مملکت تمام شده است. نتیجه این شده است که آنها نخبگان اصلاحطلبان را ردصلاحیت کردند، و مردم هم با ندادن رای به نخبگان جناح راست آنها را از گردونه خارج کردند. بر این اساس میبینید که هم در انتخابات مجلس و هم در انتخابات شورای شهر گزینههای دوم و سوم اصولگرایان و اصلاحطلبان راهی مجلس و شورا شدند. آیا بهتر نبود که نخبگان باتجربه هر دو جناح در مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر حضور میداشتند؟
به لایحه دولت آقای خاتمی در سال 81 اشاره شد. به هر ترتیب در همان مقطعی که گفته میشد اختیارات برخی نهادها زیاد است لایحهای به مجلس آورده شد که گسترش دامنه اختیارات رئیسجمهور را دنبال میکرد. آیا این نوعی نقض غرض نبود؟ به تعبیر دقیقتر این پرسش مطرح میشود که نفس این امر مشکل داشت یا آنکه مشکلی نداشت و این موضوع فقط برای دیگران بد بود؟
آنطور که به یاد دارم هدف دولت این بود که در ارتباط با مساله اختیارات ریاستجمهوری شفافسازی صورت گیرد. اینکه روشن شود وظایف رئیسجمهور در چه حدی است تا متناسب آن اختیاراتش هم تعیین شود. آن زمان دراین مورد ابهاماتی وجود داشت. آقای خاتمی سعی کرد این ابهامات را با لایحه مورد بحث برطرف کند. مهم این نبود که اختیارات کم یا زیاد شود. مهم این بود که با چارچوب روشن در قانون بیاید که رئیسجمهور چه حدود و اختیارات و چه مسئولیتهایی برعهده دارد که بتواند پاسخگوی مردمی که به او رای دادهاند، باشد.
اما در این لایحه پیشنهاداتی همانند اینکه مدیریت صداوسیما و برخی دیگر از نهادها تحت اختیار دولت قرار گیرد، مطرح بود. معنای روشن این گزاره آن است که مساله افزایش اختیارات دولت در دستور کار بود.
یکسری از این موارد به علت اشکالاتی بود که بعضا وجود داشت. صداوسیما یکطرفه برخورد میکرد. دولت وقتی میخواهد کار خود را انجام دهد به ابزار تبلیغاتی قوی نیاز دارد نه این اینکه ابزار تبلیغاتی در اختیار او نباشد و آن ابزاری که وجود دارد بهجای کمک تخریب کند. در کدام کشور یک بخش رسمی نظام بخش رسمی دیگر را تخریب میکند؟ درواقع دولت در پی آن بود تا سیستمی در اختیار داشته باشد و حرفهای خود را راحت با مردم بزند. چنین سیستمی وجود نداشت. صداوسیما که فراگیر بود این کار را انجام نمیداد و این طبیعی است که دولت بخواهد صداوسیما زیرنظر او باشد تا بتواند با مردم ارتباط مناسبی داشته باشد. البته این نافی نقد منصفانه دولت ازطریق صدا وسیما نیست.
فرمایش شما هم همین گزاره را تایید میکند و به معنای گستردهتر شدن دایره اختیارات است.
ممکن است از یک زاویه گسترش اختیارات تلقی شود اما زاویه اصلی امکان ارتباط بهتر با مردم و واقعیات را با مردم در میان گذاشتن است. خیلی از برخوردهای صداوسیما مخالف دیدگاههای دولت بود و بهنحوی حالت تخریبی داشت. این حالت تخریبی برای کلیت نظام درست نیست.
بعد از اتمام دولت اصلاحات به نظر شما چرا در انتخابات 84 گفتمان آقای خاتمی نتوانست مورد اقبال مجدد مردم قرار گیرد و مردم از این جریان عبور کرده و درست به نقطه مقابل آن رای دادند؟
دلیل این موضوع دو مطلب بود. یک اینکه آقای خاتمی بهرغم اینکه در زمینه اقتصاد کارهای خوبی انجام داد و کشور با توسعه و رشد اقتصادی خوبی مواجه بود. ولی به قشر محروم کمتوجهی شد. همان موقع هم من به شکل خصوصی به آقای خاتمی و هم به شکل مصاحبه در رسانهها این مطلب را یادآوری کردم و گفتم که این درنهایت ممکن است به ضرر جریان اصلاحات تمام شود. در سال 84 این امر اثر سوء خود را بهجا گذاشت. یعنی آقای احمدینژاد از همین زاویه وارد عمل شد و شعار طرفداری از محرومان و مستضعفان را داد و میزان قابل ملاحظهای از آرا را به سمت خود جلب کرد.
مطلب دوم این است که ما همیشه یک مقدار آرای مخالف و اپوزیسیون داریم که اساسا به نظام معتقد نیستند. این افراد هم رای دارند که در برخی مواقع عدهای میتوانند رای اینها را جذب کنند. آقای احمدینژاد با یکسری شعارهایی که بوی ساختارشکنی میداد توانست تاحدودی این آرا را جذب کند.
اشاره میکنید چه شعارهایی مدنظرتان است؟
من بیشتر کلیت آن را بهخاطر دارم.
تا قبل از این هر چه شنیده بودیم این بود که آقای احمدینژاد در آن مقطع نزدیکترین گرایش را به آرمانهای انقلاب از خود به نمایش گذاشت. به همین علت پرسیدم که چه مواردی مدنظر شما است که توانسته اپوزیسیون را جذب کند؟
شعارهای مختلف و متنوعی را میداد که برخی به این شکل بود که آنها را هم جذب کرد. با شعار طرفداری از محرومان و مستــضعفــان هـــم آرای محرومان را جذب کرد.
به هر ترتیب اگر شما اصرار دارید که به مصداق خاصی اشاره نکنید از این موضوع عبور میکنیم. در آن مقطع در جریان اصلاحات و مناسبات درونی دستاندرکاران و کسانی که بهعنوان کاندید وارد میدان شدند، چه فضایی حاکم بود؟ فضایی که آن روزها اتفاق افتاد قدری عجیب بود. مجمع روحانیون مبارز در حالی سکوت پیشه کرد که دبیرکل آن در انتخابات حضور داشت و عملا در این مجموعه حمایت تشکیلاتی خاصی از آقای کروبی صورت نگرفت. در حقیقت برخی از اعضای آن بهسراغ آقای معین رفتند و طیفی هم از آقای کروبی حمایت کردند. برخی هم مانند آقای مجید انصاری هم به آقای هاشمی روی آوردند. لطفا درباره تحولات آن روزها قدری توضیح دهید.
آن زمان در شورای هماهنگی گروههای جبهه اصلاحات، بر سر اینکه چه کسی را برای ریاستجمهوری کاندیدا کنیم، بحثهای مفصلی انجام شد. اما این بحثها به جمعبندی نرسید چراکه هرچند گروه عضو شورای هماهنگی بهدنبال یک کاندیدای خاص بودند. کارگزاران، خانه کارگر و حزب اسلامی کار از آقای هاشمیرفسنجانی حمایت میکردند. سازمان مجاهدین انقلاب و جبهه مشارکت آقای معین را کاندید کرده بودند و مجمع روحانیون مبارز هم تصمیم نگرفته بود. اما آقای کروبی هم به هر حال تعدادی طرفدار در شورای هماهنگی داشت. بنابراین ما در آنجا با سه کاندیدا مواجه بودیم. امکان اینکه به وحدت نظر هم برسیم وجود نداشت چون کارگزاران از آقای هاشمی کوتاه نمیآمدند و آقای کروبی هم مصمم بود که وارد عرصه انتخابات شود. سازمان و مشارکت هم بر آقای معین تاکید میکردند چون بنا را بر این گذاشته بودند که حرکت جدیدی را انجام دهند. از سوی دیگر آقای مهرعلیزاده هم کاندیدای دیگر اصلاحطلب بود.
این بود که جبهه اصلاحات با چهار کاندیدا وارد عرصه انتخابات شد. با ورود چهار کاندیدا به عرصه انتخابات آرای اصلاحطلبان شکست و نتیجه آن این شد که آقای احمدینژاد برنده انتخابات شد. البته اصولگرایان از آن عبرت نگرفتند و لذا بعدها دامن آنها را هم در دوره یازدهم گرفت.
البته تحلیلی هم وجود داشت که فرمایش شما را نقض میکرد. آن تحلیل این بود که آقای معین با علم به رد صلاحیت خود، آمده بود تا رد صلاحیت شود که با بهرهگیری از فضای احساسیای که شکل میگرفت، بدنه اجتماعی اصلاحات را پای کار آقای هاشمی بیاورد. به هر ترتیب این یک واقعیت است که آن بدنه اجتماعی، در شرایطی نبود که به راحتی پای کار آقای هاشمی بیاید. این تحلیل را چقدر درست میدانید؟
خیر. این تحلیل با واقعیت منطبق نیست. ما بعید میدانستیم آقای معین رد صلاحیت شود چون از هر لحاظ آدم وارستهای بود وگیری نداشت و تعجبآور همین است که افرادی چنین با صلاحیت ردصلاحیت میشوند. تنها مشکل ما این بود که چند کاندیدا داشتیم. ضمن آنکه تصورمان آن بود که آرای معین بالا باشد و حداقل به مرحله دوم برسد و در مرحله دوم موفق شویم. پیشبینیای از ردصلاحیت نداشتیم چون دلیلی برای این موضوع نمیدیدیم. همانطور که بعدا دلیلی نمیدیدیم که فلان نماینده مجلس که جزء خانواده شهداست، ردصلاحیت شود. وقتی سیاسی برخورد میشود کار خراب میشود. لذا تحلیلی که شما اشاره کردید تحلیل درستی نبوده است.
با نتیجه انتخابات 84 اصلاحطلبان فهمیدند که عدم توجه به محرومین چقدر درسرنوشتشان اهمیت داشته
اشاره داشتید که یکی از مشکلاتی که اقبال مردم را به اصلاحطلبان کمرنگ کرد بحث بیتوجهی به محرومان بود. به نظرتان این جمعبندی در شعارهای انتخاباتی آقای معین نمود داشت؟
آقای معین با توجه به جو جامعه شعارهای خاص خود را مطرح میکردند اما وقتی آقای احمدینژاد توانست از این شعار خوب استفاده کند اصلاحطلبان متوجه شدند چقدر عدم توجه به محرومان و مستضعفان در سرنوشتشان اهمیت داشته است.
درنهایت چه اتفاقی رخ داد که آقای هاشمی به کاندیدای شمارهیک شما تبدیل شد؟ چه مسیری طی شد که کار از انتقادات تندوتیزی که چند سال قبلتر نسبت به هاشمی مطرح میشد، به جایی رسید که هاشمی به لیدر جریان اصلاحات تبدیل شد؟
درباره آن انتقادها تند باید گفت در هر طیفی افراد تندرو وجود دارند. آن انتقادهای تند به آقای هاشمیرفسنجانی به این معنا نبود که جناح اصلاحطلب با ایشان این برخورد را دارد. شما اگر مواضع «سازمان مجاهدان انقلاب اسلامی ایران» را در نظر بگیرید خواهید دید سازمان هیچگاه با آقای هاشمیرفسنجانی تندی نداشته است. ما حداکثر درباره مسائل اقتصادی زمان دولت ایشان قدری انتقادهای خاص داشتیم والاغیر از این با ایشان همواره مراوده و ارتباط داشتیم و سعی میکردیم احترام ایشان حفظ شود. اینکه عدهای آن رویه را در پیش گرفتند یک چیز استثنایی از جناح اصلاحطلب بود و نباید آن را به حساب این جناح نوشت.
یعنی شما آن فضا را فردی میدانید و معتقد هستید جریان اصلاحات هیچگاه آقای هاشمی را تخریب نکرده است؟
بله. اصلاحات هیچگاه به این صورت آقای هاشمی را تخریب نکرد. در زمان انتخابات هم کسانی که سابقا نسبت به هاشمیرفسنجانی موضع داشتند سبک و سنگین کردند و دیدند بین ایشان و احمدینژاد باید به آقای هاشمی رای دهند که این طبیعی است. عرصه انتخابات عرصهای صفر و صدی نیست.
شما در حالی معتقدید که فضای غالب اصلاحات درباره مرحوم آقای هاشمی اینگونه نبوده که تاریخ گویای آن است که در انتخابات مجلس سال 78 چنان جو سنگینی علیه وی ایجاد شد که ایشان ترجیح داد اصلا وارد مجلس نشود و همان ابتدا از نمایندگی انصراف داد. در حقیقت این فضایی که علیه ایشان درست شده بود نمیتوانست شخصی و کار یک یا دو نفر باشد چراکه چند فرد مگر چقدر قدرت دارند تا چنین فضایی را ایجاد کنند. اگر فضاسازیها علیه هاشمی به صورت جریانی نبود آیا ایشان تا این حد به انزوا کشانده میشد؟
اگر بگوییم جریانی است پس چرا سازمان مجاهدین، آن زمان یک کلمه هم درباره ایشان اینگونه صحبت نکرد. اگر بگوییم جریانی است مجمع روحانیون اینگونه با ایشان برخورد نکرد. بنابراین این گروههایی که آن زمان قدرتمند بودند کاری به آن شکل نکردند. ممکن است در مقطعی حمایت نکرده باشند اما برخورد تخریبی هم نکردند.
مشارکت چطور؟
ممکن است در انتقادها مشارکت قدری تندتر بوده باشد اما صرف رفتار مشارکت برای جمع زدن آن با کل اصلاحات کافی نیست.
یکی از نقدهایی که بهنظر میرسد به جریان اصلاحات وارد است آن است که این جریان تا حد زیادی نخبهگراست و دغدغههای این جریان همانطور که خودتان هم اشاره کردید به سمت طیفهایی از جامعه است که اقشار ضعیف جامعه را در بر نمیگیرند. در واقع میتوان این نقد را تحت عنوان عدم ارتباط با مردم یا کم بودن این ارتباط صورتبندی کرد. نمونه این موضوع آن بود که مثلا در زمان طرح لوایح دوقلو، طبق نظرسنجیای که ایسپا انجام داد مشخص شد در همان مقطع مردم بیش از هرچیز دغدغه معیشت داشتند تا اینکه چه کسی باید اختیارات بیشتری داشته و اختیارات کدام مجموعه باید کمتر باشد. این موضوع را چطور ارزیابی میکنید؟
این فرمایش شما ریشه در یکسری مسائل دیگر دارد. اصلاحطلبان عمدتا بعد از مدتی خود را مدافع طبقه متوسط میدانند یا نماینده این طبقه میدانند. این هم به دلیل تغییرات بنیادینی است که در جامعه اتفاق افتاده است. این موضوع محدود به ایران نیست و در اکثر کشورها طبقه متوسط به تدریج گسترده میشود و اکثریت جامعه را به خود اختصاص میدهد. وقتی این طبقه گسترش مییابد و اکثریت جامعه را به خود اختصاص میدهد سیاسیون سعی میکنند خود را سخنگوی این طبقه معرفی کنند. سابق بر این چون طبقه کارگر اکثریت را داشت سیاسیون دنبال این میرفتند که خود را مدافع کارگران جلوه دهند. منتها اکنون سیاسیون به این مسیر سوق پیدا کردهاند.
این سوق پیدا کردن منحصر به یک جناح نیست و همه جناحها را شامل شده است. وقتی که خود را بهعنوان نماینده طبقه متوسط معرفی میکنند یعنی باید عمدتا در حوزههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... این طبقه را نمایندگی کرده و مطالبات آن را دنبال کنند. یکی از خواستههای این طبقه آزادی بیان، آزادی قلم، آزادیهای اجتماعی و توجه به یکسری امور جدید مثل حضور خانمها در استادیوم است.
وقتی که روشنفکران و سیاسیون وارد این وادی میشوند و به این امر توجه میکنند ممکن است قشر دیگر از یاد آنها برود ولو آن قشر در برخی مقاطع در فشار خاصی قرار بگیرد. ما ظرف 20،10 سال اخیر با این مشکل مواجه بودیم و هنوز هم مواجه هستیم.
یعنی میبینیم خیلی از قوانین و طرحهایی که در مجلس مطرح میشود بیشتر حولوحوش نیازهای این طبقه است و لوایح و قوانینی نیست که به مطالبات طبقه کارگر و مستضعف بپردازد ولی 30،20 سال پیش، بیشتر لوایح و قوانین میرفت که عمدتا خواستههای طبقه محروم و کارگر را لحاظ کند.
آن لوایحی که بنده عرض کردم دقیقا برای 19 سال پیش است یعنی مقطعی که طبقه متوسط به اندازه امروز گسترده نبود.
20،10 سال اخیر اینگونه شده است و این لوایح جزء این مدت است. البته خود من شخصا همیشه اشاره کردهام که توجه به مطالبات این طبقه نباید به این معنی باشد که خواستهای طبقه محروم و مستضعف به دست فراموشی سپرده شود.
ارزیابی شما از نسبت اصلاحطلبان با دولت آقای روحانی چیست؟ اصلاحات در مجموع چقدر در کارنامه دولت روحانی سهیم است؟
آقای روحانی با حمایت اصلاحطلبان وارد عرصه شد. این امر بدیهی است و عملکرد ایشان به نام اصلاحطلبان هم نوشته خواهد شد. اصلاحطلبان نمیتوانند از زیربار این امر شانه خالی کنند. البته اگر کاندیداهای اصلاحطلبان تایید صلاحیت میشدند این جریان از کاندیداهای خود استفاده میکرد. به هر روی آنها روحانی را کاندیدا کردند و ایشان رای آورد. الان اصلاحطلبان هم از روحانی حمایت میکنند و هم عملکرد ایشان را نقد میکنند چون انتظار آنها این بود که روحانی قویتر و بهتر از این عمل کند.
اصلاحطلبان از این ناراحت نیستند که از روحانی حمایت کردند. یعنی پشیمان نیستند. من معتقد هستم اگر از روحانی حمایت نمیشد و رای نمیآورد و رقبای ایشان رای میآوردند کار از این بدتر بود. منتهی ما انتظار داریم روحانی نقاط ضعف خود را برطرف کند. بنابر این بود که دولت در دوره دوم اشکالات خود را نسبت به دوره اول برطرف کند.
این اتفاق افتاد؟
خیر، متاسفانه اینگونه نشد. احساس ما میگوید این دولت با این مجموعه، بهخصوص در بخش اقتصاد نمیتواند کار سنگین و مهمی در مقطع کنونی انجام دهد و باید حتما تغییراتی در دولت ایجاد شود تا بتواند از پس تحریمهای جدید برآید.
یکی از مباحثی که اذعان داشتید این بود که سال 92 کاندیداهای شما تایید نشدند و مجبور شدید از آقای روحانی حمایت کنید. مگر آقای عارف تایید صلاحیت نشدند؟
کاندیدای اصلی ما آقای هاشمی رفسنجانی بود.
بعد از اینکه کاندیداهای نهایی مشخص شدند بین عارف و روحانی، طبیعتا معاون اول دولت اصلاحات اصلاحطلبتر بود.
کاندیدای اصلی ما آقای هاشمیرفسنجانی بود. ایشان رد صلاحیت شد و این معضلی برای جامعه است. وقتی آقای هاشمیرفسنجانی رد صلاحیت میشود یعنی مشکلی وجود دارد. اینطور میشود که مردم به موضع میافتند. وقتی آقای هاشمیرفسنجانی به رحمت خدا رفت، این همه مردم پای تابوت ایشان رفتند. چرا چنین فردی باید رد صلاحیت شود؟
کاندیدای اصلی ما ایشان بود و وقتی ایشان رد صلاحیت شد، کاندیدای اول ما آقای عارف بود ولی چون میخواستیم در عرصه انتخابات قویتر حضور داشته باشیم، باید با اعتدالیون و آقای هاشمی وحدت نظر داشته باشیم. لذا بعد از نظرسنجیای که مشخص شد درصد رای آقای روحانی بیشتر است، ناگزیر از آقای روحانی حمایت کردیم، چراکه وقتی ایشان میآمد هم ما و هم آقای هاشمی و اعتدالیون میتوانستند از ایشان حمایت کنند در نتیجه از پتانسیل و ظرفیت قویتری برخوردار بود.
معنای فرمایش شما این است که کاندیدای اصلاحطلبتر آقای عارف بودند ولی ناچار به پذیرش آقای روحانی شدید.
ائتلاف این را اقتضا کرد.
چرا با وجود این برخی هنوز تلاش میکنند صورت مساله را پاک کنند و ضمن اعلام برائت از وضع موجود تاکید میکنند که عملکرد آقای روحانی ربطی به اصلاحطلبان ندارد؟
من تشکلی از اصلاحطلبان را سراغ ندارم که اینگونه موضع گرفته باشند. افراد محدودی هستند که به این شکل صحبت میکنند. البته بعضی از این افراد به این امر بیتوجه هستند که وقتی در عرصه سیاسی- اجتماعی تعهد داده میشود باید روی آن ایستاد. وقتی اصلاحطلبان کسی را کاندیدا میکنند متعهد میشوند که از این فرد حمایت کنند و درست و غلط عمل کردن این فرد به پای آنها هم نوشته خواهد شد و الا اگر از زیر بار این امر فرار کنند اعتماد عمومی به اینها از دست میرود. اصلاحطلبان باید روی حرفی که میزنند بایستند و متعهدانه جوابگو باشند.
در مصاحبهای اذعان داشتید رمز موفقیت آقای روحانی در پایان چهار ساله دوم مسائل اقتصادی است و اگر او میخواهد کارنامه قابل قبولی از خود بهجا بگذارد باید در این زمینه موفق باشد و بتواند مطالبات مردم را تحقق ببخشد. در پایان پنجمین سال دولت آقای روحانی رضایتمندی مردم را از عملکرد دولت ایشان چطور ارزیابی میکنید؟
من آقای روحانی را در مسائل اقتصادی موفق نمیبینم. برای همین بارها تاکید کردهام که باید در مورد مسائل اقتصادی هم بیشتر وقت گذاشته شود و هم بیشتر همت به خرج داده شود و از وزرا حسابکشی شود که کار راه افتد ولی متاسفانه تاکنون این کار انجام نشده است.
من امید دارم حالا که وضع بحرانی ایجاد میشود و تحریمها برای ما تهدید کننده است موجب شود آقای روحانی مایه بیشتری بگذارد. هم ترکیب دولت را بهنحوی اصلاح کند تا بتوانند از پس قضایا برآیند و هم ایشان وقت کافی بگذارد. قطعا باز هم به آن حرف معتقدم که اگر آقای روحانی در بعد اقتصاد موفق نشود عاقبت به خیر نخواهد بود.
این امر دامن اصلاحطلبان را هم خواهد گرفت، یعنی مردم خواهند گفت اصلاحطلبان از ایشان حمایت کردند و مسائل اقتصادی که اصل قضیه بود سامان پیدا نکرده است، پس نمیتوان به اصلاحطلبان اعتماد کرد. یعنی اصلاحطلبان هم باید توجه داشته باشند به آقای روحانی فشار وارد کنند که در این امر همت بیشتری به خرج دهد.
شما به لزوم ایجاد تغییرات در ترکیب کابینه اشاره داشتید، این موضوعی است که اکثر ناظران و کنشگران سیاسی به آن واقف هستند، ولی این اتفاق خیلی با تاخیر و بهصورت محدود صرفا در سطح رئیس بانک مرکزی افتاد. بهنظر شما علت این تعلل چیست؟ آیا میتوان اینطور برداشت کرد که دولت میخواهند هزینه سیاسی این تغییرات در زمین مجلس باشد و این تغییرات به دست مجلس اتفاق بیفتد؟
به نظر من آقای روحانی یک نظریه اقتصادی قوی ندارد. ذهن ایشان جهت اقتصادی مشخصی را پیگیری نمیکند. به نظر من مشاورانی که دارد چون طرز تفکر اقتصاد لیبرال را قبول دارند، کار را به مسیر انحرافی میکشانند. این طرز تفکر از امکانات و ظرفیتهای داخلی استفاده چندانی نمیکند و همواره مترصد آن است که سرمایه خارجی وارد شود و او اقتصاد ایران را نجات دهد.
ما میدانیم که با توجه به معضلات موجود سرمایه خارجی به این سادگیها وارد کشور نمیشود، بنابراین باید تمام توجه بر این باشد که از ظرفیت داخلی استفاده شود. منتها این طرز تفکر در اعضای موثر کابینه وجود ندارد. مشکل اصلی این است و همین جا تذکر میدهم که اگر دولت به این مسیر نیفتد، نمیتواند مساله اقتصاد را جمع کند. باید به این امر اعتقاد پیدا کند که فعلا تنها اتکا ظرفیتهای داخلی است.
اگر چنین تفکری حاکم نباشد نتیجه این میشود که باید صبر کنیم از خارج سرمایه وارد شود. این همان چیزی است که در دولت اول آقای روحانی انجام شد و من بارها تذکر دادم، ولی وقعی گذاشته نشد و درنهایت به این جمعبندی رسیدند که انتظارشان بیفایده بوده است.
مبتنیبر فرمایش شما پنج سال از عملکرد دولت گذشته است و کارنامهای قابل دسترسی از دولت وجود دارد. با این تجربه اگر به سال 92 بازگردیم باز هم آقای روحانی را به آقای عارف ترجیح میدهید؟
گرچه اینطور سوالات جزء غیرممکنهاست، ولی جواب شما آری است، چون آن تصمیم جمعی و براساس یک مکانیسم مورد قبول گرفته شد.
آقای عارف سابقه کار اجرایی داشت و چهار سال معاون اول دولت بود و این در حالی بود که آقای روحانی مطلقا کار اجرایی نکرده بود. اکنون کارنامه پنج ساله عملکرد آقای روحانی در حوزه اقتصادی هم وجود دارد که شما اذعان داشتید کارنامه قابل قبولی نبوده است. با این وضع چطور آقای روحانی را بر آقای عارف ترجیح میدادید؟
من شخصا همان زمان هم آقای عارف را قبول داشتم ولی مجموعه اصلاحطلبان به این جمعبندی رسیدند که از آقای روحانی حمایت کنند. وقتی نظرسنجی صورت گرفت دیدند رای آقای روحانی بالاتر است و به این تصمیم رسیدند که چون هم رای ایشان بالاتر است و هم باید بین آقای هاشمی و دیگران وحدت نظر ایجاد کرد، آقای روحانی را انتخاب کردند.
من همان زمان هم با آقای روحانی موافق نبودم و اعتقاد داشتم باید از آقای عارف حمایت کرد، چراکه تصور میکردم با توجه به تجربیاتی که ایشان دارد بهتر میتواند عمل کند. اما وقتی از آقای روحانی حمایت کردیم به حمایت خود ادامه میدهیم و از انتخاب خود باز نمیگردیم.
فکر میکنید با وجود این کارنامه، جمعبندی سایر دوستان اصلاحطلبان در این باره تغییری کرده است؟
تقریبا همه اصلاحطلبان موضع حمایت از آقای روحانی توام با انتقاد سازنده از عملکرد او را دارند.
به هر ترتیب اکنون یک انباشت تجربه وجود دارد که میتواند قضاوتها را قدری تغییر دهد.
الان تمام احزاب و گروههای اصلاحطلب این نظر را دارند که باید از آقای روحانی حمایت شود. نباید ایشان را رها کنیم و به دولت ایشان بیتوجه باشیم. آن زمان ما در شرایطی بودیم که این تصمیم گرفته شد و روی این تصمیم پابرجا هستیم. آن زمان اگر از روحانی حمایت نمیکردیم، بیتردید رقیب او رای میآورد که نتیجه برای مردم بهتر از اکنون نبود.
یعنی اگر روز دیگری بر سر چنین دوراهیای قرار بگیرید، چطور عمل میکنید؟
باز شرایط را بررسی میکنیم. همانطور که گفتم من شخصا با این تصمیم موافق نبودم ولی وقتی ضروری بود که با اعتدالیون ائتلاف کنیم ناگزیر بودیم اینچنین اقدام کنیم. در آن زمان برای اینکه تردیدها برطرف شود مکانیسمی تهیه و قرار شد نظرسنجی انجام و نتیجه هرچه بود براساس آن عمل کنیم. این یک امر عادی است. وقتی این موضوع را پذیرفتیم نباید زیر آن زد و اصلاحطلبان هم نمیتوانند چنین کنند. و حالا هم باید پیه ضعف عملکرد این دولت را به تن خود بمالیم.
افق پیشروی دولت را چطور میبینید؟
امیدوارم آقای روحانی تحرک جدیدی از خود نشان دهد و اگر این تحرک را انجام ندهد چشم من آب نمیخورد که بتواند در مساله اقتصاد و مسائل دیگر موفق شود. اگر رئیسجمهور رویه سابق را ادامه دهد، قطعا با بنبست مواجه میشود. این رویه حتما باید تغییر کند. باید با درک شرایط بحرانی حرکت جدیدی انجام دهند.
ایده مرکزی دولت تا پیش از این عبارت بود از مذاکره با آمریکا و غرب جهت رفع تحریمها و درنهایت جذب سرمایهگذاری خارجی برای رسیدن به توسعه. این ایده با خروج آمریکا و رویکرد نامطمئن اروپا با شکست مواجه شده. این البته اتفاقی است که در سه دولت قبل از آقای روحانی هم رخ داد و در دولت دوم روسایجمهور پیشین هم ایده مرکزی دولت وقت با بنبست مواجه شد. نتیجه این اتفاق آن بود که در پایان هر دوره مردم به جریان مقابل دولت مستقر رای دادند. شما اساسا این گزاره را چقدر درست میدانید و فکر میکنید اگر فضا به همین وضعیت پیش برود این احتمال وجود دارد که مردم در 1400 از این دولت و گفتمان آن عبور کنند؟
بله، طبیعتا مردم همینطوری به دولتها گرایش پیدا نمیکنند. وقتی دولتی نتواند به قول و قرارهای خود عمل کند مردم به آن بیاعتماد میشوند و بعد به گفتمان آن دولت رای نمیدهند. لذا اگر برنامههای آقای روحانی با شکست مواجه شود طبیعی است که هم خود آقای روحانی عاقبتبهخیر نخواهد شد و هم گفتمان اعتدال از سکه خواهد افتاد و هم آرای اصلاحطلبان پایین خواهد آمد.
منتها باید توجه کرد که همه آرای اصلاحطلبان به سمت اصولگرایان نخواهد رفت، چون اصولگرایان قبلا مردم را مایوس کردهاند. در بعضی مواقع ممکن است یک حالت دلسردی ایجاد شود و کلا رای ندهند. یعنی کل آرا پایین بیاید. این بهنفع جامعه نیست. آقای روحانی الان موقعیت بسیار مهمی پیدا کرده است. این موقعیت مهم از این لحاظ است که فشاری از خارج وارد میشود و این فشار سبب شده تفکر وحدت در داخل تقویت شود. این تفکر وحدت امر بسیار خوبی است، میتواند بسیار کارساز باشد و آقای روحانی باید از این امر استفاده کند. مهمتر اینکه در آستانه شرایطی هستیم که همه مسئولان و جناحها باید دست به دست هم داده و دولت را بهطور جدی کمک کنند تا از این بحران سربلند بیرون آییم.
شما در جایی اشاره کرده بودید اصلاحطلبان باید از فرصت اعتماد مردم بهترین استفاده را ببرند و از اشتباهات گذشته درس بگیرند و طوری رفتار نکنند که خلاف انتظار مردم باشد. در رابطه با مصادیق اشتباهات گذشته نظرات متفاوت و بعضا متناقضی وجود دارد. مشخصا منظور شما چه مواردی را شامل میشود؟
معمولا اشتباهاتی که توسط یک جناح یا یک حزب انجام میشود هم سیاسی، هم اقتصادی و هم اجتماعی است. مثلا در یک مقطع وقتی که شرایط جامعه اقتضا نمیکند یکسری مسائل سیاسی بیهوده مطرح میشود، این یک اشتباه است. فرض کنید در رابطه با تحصن مجلس ششم همه اصلاحطلبان نظر واحد نداشتند. ممکن است یک موضوع که توسط یک عده پیگیری میشد، یک اشتباه باشد. درمورد مسائل اقتصادی که بهنظر من مهمترین مساله در جامعه است، در زمان آقای خاتمی آن اشتباه انجام شد و به محرومان و مستضعفان توجه نشد. بعدا همین مساله در زمان دولت آقای روحانی هم تکرار شد و اصلاحطلبان به مسائل اقتصادی بهای کمی دادند و دولت هم قدری از این موضوع تاثیر گرفت و کمتر به مسائل اقتصادی پرداخت. یکی از اشتباهات بهلحاظ سیاسی برخورد با آقای هاشمیرفسنجانی بود. حضور با سه کاندیدا در انتخابات 84 اشتباه دیگری بود که البته برای همه ملموس بود ولی به شکل جدی بهدنبال حل آن نبودند. اینها اشتباه است و از این اشتباهات باید درس گرفت.
یکی از مواردی که شما پیشتر به آن اشاره کردید اتفاقاتی بود که در مجلس ششم رخ داد. شما فکر میکنید اگر روزی دوباره مجلس یکدست اصلاحطلب تشکیل شود، ممکن است اصلاحطلبان مجددا به آن سمت و سو بروند؟
اتفاقات آن مقطع و اقداماتی که صورت گرفت همه گروههای اصلاحطلب را جذب نکرد. وقتی حرکت سیاسی انجام میشود گروههای سیاسی یک جریان باید همگی از آن حرکت حمایت کنند. اتفاقات ناخوشایند مجلس ششم متکی بر خواستها و دیدگاههای سه چهار گروه بود و نه همه گروهها! یعنی مثلا مجمع روحانیون وارد قضیه نشد، در صورتی که اگر قرار باشد مسالهای بهصورت جبههای حل شود همه باید وارد گود شوند.
همزمان با تحصن نمایندگان مجلس ششم جریانی در کشور شکل گرفت و تعدادی از مسئولان در وزارتخانهها، دانشگاهها و معاونان وزرا اقدام به استعفای دستهجمعی کردند که خود شما هم بهعنوان معاون وزیر کار یکی از مستعفیها بودید. لذا میتوان اینطور برداشت کرد که آن حرکت یک اقدام جبههای و جمعی بود و به چند گروه محدود منحصر نمیشد.
این مرحله دیگری بود. آن مرحلهای بود که در انتخابات رد صلاحیتهای گستردهای انجام شد. وقتی کسی را که اشکالی در کار خود نداشته و نماینده مجلس بوده و احیانا تجربه مدیریتهای دیگری را هم داشته و خانواده شهید هم بوده رد صلاحیت میکنند، یک حرکت اعتراضی ایجاد میشود. این حرکت درست و حداقل کاری است که میتوان انجام داد.
یعنی آن اقدام را صحیح و منطبق بر مصالح ملی ارزیابی میکنید؟
بله، گاهی یک حرکت در ابتدا خوب است و از یک مقطع به بعد مشکل پیدا میکند. من هنوز اشغال لانه جاسوسی را قبول دارم. باید انجام میشد اما اینکه گروگانگیری به درازا کشیده شد کار بیهوده و عبثی بود. همان زمان هم من اعتقاد نداشتم که این اقدام ادامه پیدا کند. باید سریع معامله میشد و کار را تمام میکردیم. کار اول خوب بود و خیلیها را جذب کرد اما مراحل بعدی که بیهوده ادامه پیدا کرد خیلیها را به بیتفاوتی انداخت. وقتی یک حرکتی انجام میشود و طیف گستردهای از بچههای این مملکت که جانباز و ایثارگر هستند، رد صلاحیت میشوند یک عکسالعمل قانونی لازم است، ولی ممکن است این حرکت تا یک مقطعی خوب باشد و ادامه دادنش به مصلحت نباشد.
بهطور مشخص در موضوع استعفای دستهجمعی مدیران دولت اصلاحات، این اقدام را از کجا درست میدانید و معتقدید از چه مقطعی به بعد کار بیهوده و نادرست بود؟
نمیتوان دقیقا روز مشخص کرد. ممکن است این حرکت در یک هفته خوب باشد اما ادامه آن بیهوده باشد. اعتراض در یک مقطع به این شکل، اعتراض موجهی است ولی بعد از آن ادامه کار اشتباه است. وقتی این عمل کار دولت را مختل کند، دیگر موجه نیست.
شما همچنان عضو شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان هستید؟
ترکیب جدید هنوز نهایی نشده است.
ارزیابی شما از عملکرد شورای سیاستگذاری چیست؟ یکی از انتقادهایی که درباره این شورا مطرح میشود آن است که دو خروجی آن یعنی لیست امید و لیست انتخاباتی شورای شهر که خیلی سروصدا بهپا کرد و درباره آن صحبت از رانت و رشوه و... به میان آمد، ناموفق بودهاند. این انتقادها را چقدر وارد میدانید؟
شورای عالی سیاستگذاری کار درستی بود که اصلاحطلبان انجام دادند. اگر قرار باشد وحدت نظر در یک جناح باشد این سمبل وحدت نظر است. به همین علت هم جناح اصولگرا از این شیوه استفاده و سعی کرد مطابق آن عمل کند.
از دو کاری که شورا انجام داد یکی انتخابات مجلس شورای اسلامی بود. در مجلس دست ما خالی بود. شورای عالی سیاستگذاری بهدلیل رد صلاحیتهایی که انجام گرفت ناگزیر شد از گزینههای بعدی استفاده کند. البته بازهم برای تکمیل لیست کم آورد و ناگزیر شد از اصولگرایان معتدل استفاده کند. بنابراین اگر ضعفی در اینجا وجود دارد که هست، این ضعف ربطی به شورای عالی سیاستگذاری و مکانیسم کار آن ندارد بلکه به عامل بیرونی مربوط است. اتفاقا این باید برای کل نظام قابل تامل باشد که وقتی نخبگان زده میشوند سیستم با خلأ روبهرو میشود.
در انتخابات شورای شهر که شورای نگهبان حضور نداشت و اعضای شورای عالی هر کسی را که میخواستند میتوانستند انتخاب کنند.
درمورد شورای شهر این نقد را میپذیرم که اگر کم و کسری هست همه به حساب اصلاحطلبان است. شورای شهر پنجم در اصل اصلاحطلبانه است و اصلاحطلبان باید مسئولیت آن و نیز مسئولیت عملکرد شهردار منتخب آن را بپذیرند. البته شورای عالی سیاستگذاری مکانیسمی طراحی کرد و براساس آن مکانیسم هم حرکت کرد، ولی برخی گروهها چون فعالتر بودند توانستند سهم بیشتری را به خود اختصاص دهند. به هر ترتیب باید این را عرض کنم که از این شورا انتظار بیشتری داشتیم و داریم و امیدواریم این انتظارات برآورده شود.
عملکرد فراکسیون امید و رئیس آن را چطور ارزیابی میکنید؟ آقای صادقی جایی گفته بود رئیس فراکسیون امید باید پاشنهورکشیده باشد، اما عارف بهاندازه کافی پاشنهورکشیده نیست. نگاه شما دراینباره چیست؟
من با توجه به تجربهای که در مجلس دارم به آقای صادقی حق میدهم که انتقاد کند و امیدوارم آقای عارف در ارتباط با فراکسیون، برخورد فعالتر و محکمتری داشته باشند که این انتقادها منتفی شود.
سازمان مجاهدین انقلاب زمانی در مجلس اول سه، چهار نیرو بیشتر نداشت، اما همین تعداد میتوانست خیلی از مسائل را تغییر دهد و جو مجلس را در دست بگیرد. در مجلس سوم ما اکثریت را داشتیم و خیلی کارها را توانستیم انجام دهیم، چون من این تجربه را دارم، میدانم که بهراحتی میتوان سازماندهی کرد و از طریق یک فراکسیون تاثیرگذار بود. بهخصوص که این فراکسیون امروز اکثریت است و تقریبا 120 نفر را در خود جای داده. فراکسیونهای دیگر آنطور که انتخابات نشان داد 101 و 54 نفر بودند؛ بنابراین یک 120 نفر قطعا میتواند کارساز و موثر باشد. خواهش من این است که آقای عارف از جربزه و از وجه مدیریتش بیش از پیش استفاده کند تا بتواند کل فراکسیون را بالا بکشد.
پس انتقادها به عملکرد فراکسیون امید را وارد میدانید؟
بله، بهتر و قویتر میتوانستند عمل کنند.
خیلی از فعالان سیاسی اصلاحطلب اعتقاد دارند در دولت اول آقای روحانی، آقای جهانگیری عملا نخ تسبیح بود دولت و توانسته بود تیم اقتصادی را بهخوبی مدیریت کند. الان چه اتفاقی افتاده که نقش او در دولت کمرنگ شده و به تعبیری معاون اول دولت گوشهنشین شده است؟
معتقد به این امر نیستم. آقای جهانگیری معاون اول است و هر زمانی اراده کند میتواند از این موقعیت برای جهت دادن به مسائل اقتصادی و سیاسی استفاده کند. این صحبت ناشی از عملکرد ضعیف کل دولت است.
آقای عبدا... ناصری اذعان دارد جهانگیری در اعتراض به همین وضعیت یعنی کمرنگ شدن نقش خود و اختلافاتی که وجود دارد قصد خروج از دولت را داشت، اما به توصیه آقای خاتمی ماندگار شد.
چنین خبری را نشنیدهام.
توصیهها دراینباره عمدتا با این توجیه صورت گرفته که با این اقدام هزینه عملکرد منفی دولت به پای آقای جهانگیری نوشته نشود.
بهنظرم آنهایی که این حرف را بیان میکنند کار اجرایی در سطوح بالا انجام ندادهاند و بیشتر کار سیاسی برعهده داشتهاند. این معنا ندارد که مسئول دوم قوه مجریه مملکت که کارهای بسیاری میتواند انجام دهد و میتواند در تمامی قسمتها به دولت کمک کند، حالا که دولت قدری به ضعف افتاده خودش را کنار بکشد. این نوعی فرصتطلبی است.
باید جهانگیری را تشویق کرد و گفت شما معاون اول هستید و میتوانید اقدامات زیادی انجام دهید و نباید دست از کمک به روحانی بردارید. ایشان باید تلاش کند انتظارات اصلاحطلبان را که همان خواستههای مردم است، برآورده شود.
استراتژی اصلاحطلبان برای مجلس بعدی چه خواهد بود؟ بهطور مستقل حضور مییابند یا بار دیگر بنای ائتلاف دارند؟ با توجه به تجربه مجلس دهم و اینکه حامیان لاریجانی بلافاصله بعد از ورود به بهارستان ساز جدایی کوک کردند و عملا باعث ریزش فراکسیون امید شدند، در انتخابات آتی جریان اصلاحات ممکن است دوباره به سمت ائتلاف با این جریان سوق پیدا کند؟
برای آینده قدری مشکل است از حالا نسخه بپیچیم؛ اما فکر میکنم این قطعی است که اگر نیروهای اصلاحطلب صلاحیت شوند، اصلاحطلبان حتما از نیروهای خود استفاده میکنند و با کسی یا جناحی ائتلاف نمیکنند چون ضرورتی برای ائتلاف وجود نخواهد داشت؛ اما اگر در مخمصه گیر کنند و نیروهایشان رد صلاحیت شده و با کمبود نیرو مواجه شوند، ناگزیرند که ائتلاف کنند.
ممکن است راهی که در انتخابات مجلس دهم طی شد در انتخابات 1400 هم تکرار شود و بنابر اقتضائی از یک فرد اصولگرای معتدل حمایت کنید؟
در آنجا هم مساله رد صلاحیت و تایید صلاحیت مطرح میشود. در اینسو ممکن است چندین نفر ثبتنام کنند و طبیعی است که اگر رد صلاحیت نشوند، جبهه اصلاحات ارزیابی میکند و با توجه به اینکه کدامیک از اینها ظرفیت و رایآوری بیشتری دارد، تصمیمگیری میشود. این احتمال وجود دارد که چنانچه استمزاج از جامعه به عمل آید و مشخص شود نیروی اصلاحطلب رای نخواهد آورد و طبق همین استمزاج به این جمعبندی برسیم که یک نیروی مشترک بین اصلاحطلبان و معتدلان رای خواهد آورد، اصلاحطلبان احتمالا سراغ ائتلاف بروند. برعکس این امر هم ممکن است؛ یعنی در شرایطی که به نتیجه برسیم یک نیروی معتدل رای نمیآورد و نیروی اصلاحطلب رای میآورد، صحبت میکنیم که با هم به نیروی اصلاحطلب رای دهیم؛ احتمال این ائتلاف هم وجود دارد.
مناسبات سالهای اخیر میان روحانی و لاریجانی را چطور تحلیل میکنید؟ این گمانه را که این دو ناظر به انتخابات 1400 ائتلافی استراتژیک را رقم زدهاند چقدر درست میدانید؟
شاید این گمانه تا حد زیادی درست باشد. ارتباط آقای روحانی با آقای لاریجانی بسیار خوب و حسنه است و هر دو تقریبا اصولگرای معتدل هستند. آقای روحانی یک اصولگرای بیشتر متمایل به اصلاحطلبان است و آقای لاریجانی اصولگرایی است که کمتر به جریان اصلاحطلب متمایل است و به اعتدال گرایش بیشتری دارد. این احتمال وجود دارد که در انتخابات آینده از پتانسیل آقای لاریجانی هم استفاده شود، منتها این به کارنامه آقای روحانی بازمیگردد. طبیعی است که ائتلاف آنها در صورتی برای لاریجانی مفید خواهد بود که عملکرد دولت دوازدهم خوب باشد. در غیر این صورت رای منفی روحانی به ضرر لاریجانی تمام خواهد شد.
منبع:فرهیختگان
انتهای پیام/
بازگشت به صفحه رسانهها