رسانههای خارجی دوست دارند برایشان درددل کنیم!
ما با همکاری دفتر اتباع استانداری تهران مجمع فرهنگی را به وجود آوردهایم و از بنیانگذاران مجمع فرهنگی مهاجران افغانستانی هستیم. در همه نمایشگاههایی که ظرف این ۲۸ سال برگزار شده ما حضور جدی داشتیم.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، محمدابراهیم شریعتی از مهاجران افغانستانی که ساکن ایران است و فعالیت فرهنگی میکند، میگوید تنها خارجی است که توانسته در ایران مجوز انتشاراتی بگیرد. وی به همراه محمد اورزگانی یکی دیگر از فعالان فرهنگی مهاجر، میهمان «جوان» بودند و درددلهایشان را درباره شرایط مهاجران افغانستانی با ما در میان گذاشتند. گفتوگوی پیش رو حاصل نشست با این دو فعال فرهنگی است.
افغانستانیهای مقیم ایران برای برگزاری مراسم فرهنگی در ایران با چه مشکلاتی روبهرو هستند؟
شریعتی: مشکلات و موانع برای فعالیتهای فرهنگی ما خیلی زیاد است. برای مثال در سال 1394 ما برنامهای برگزار کردیم به نام «هفته فرهنگی مهاجران افغانستانی» برای تجلیل از چهرههای برتر فرهنگی نظیر سید ابوطالب مظفری، موسی اکبری و استاد میرزایی که خطاط هستند و من هم بودم که برای برگزاری در فرهنگسرای اندیشمندان علوم انسانی مجوز داشت. افتتاحیه خیلی با شکوه شروع شد و باقی کارها که شب شعر بود و بعد هم کنسرت داود سرخوش، خواننده معروف و مشهوری که همیشه حماسی خوانده و برای مردم افغانستان ارزشمند است. او در اتریش زندگی میکند و ما 40 روز به دنبال مجوز بودیم و در روز دوم بعد از ظهر ساعت دو این کنسرت لغو میشود. قرار بود دو بار برگزار شود که نشد و گفتند صلاح نیست. قرار بود در مشهد، اصفهان و شیراز هم برگزار شود که گفتند برگزار نشود. گفتند فقط با هزار نفر برگزار کنید که با آن پول صوت و تصویر هم درنمیآمد. بعد هم یک برنامه در سالن سینما فردوسی در خیابان انقلاب برگزار کردیم و بعد از آن شورای تأمین آمدند و گفتند که شما دیگر حق برگزاری ندارید. تا یک سال برنامهای برگزار نکردیم. پارسال به مناسبت ولادت امام رضا (ع) از همه ارگانهای مربوطه مجوز گرفتم، اما باز هم اجازه ندادند. دوستان دانشجو میخواستند برنامه برگزار کنند که آن هم اجازه ندادند. برای رونمایی کتاب هم حتی به ما اجازه ندادند. یا به عنوان مثال میخواستیم دو ماه پیش همایش رونمایی از کتاب «شگفتیهای بامیان» را برگزار کنیم. مؤلف این کتاب آقای خاوری از نروژ آمده بود. من نامه نوشتم که دو هفته طول کشید، جواب بدهند. در هفته سوم اعلام کردند که محدود برگزار کنید. آن زمان هم مؤلف کتاب رفته بود و وقتش تمام شد و هم سخنرانی که دعوت کرده بودیم از ایران رفت. باسم رسام کسی است که حداقل برای 10 هزار کتاب ایرانی طرح جلد انجام داده است که متأسفانه از ایران رفت و گویی با رفتنش پاره تن من را با خود کند و برد.
از این ماجرا ناراحت شد و رفت؟
شریعتی: نه، در کل میخواست برود و قرار بود آخرین کار را با هم انجام بدهیم و برود، چون ما پیش از این هم خیلی با هم کار کرده بودیم. ایشان یکی از آن سخنرانها بود. یکی دیگر از سخنرانها آقای طباطبایی و دیگری استاد سیدغلامحسین موسوی از قم بود. وقتی به من اطلاع و اجازه دادند که دیگر کار از کار گذشته بود و دیگر برای ما موضوعیت نداشت. دلیلش همین تعلل در پاسخگویی و دادن اجازه بود. شورای تأمین استان گفته بود اینها نباید این کار را بکنند. این ماجرای لغو برنامههای فرهنگی برای مهاجران افغانستانی خیلی موضوع دردناکی است. در آخرین روز که تبلیغات گسترده پخش کردیم حتی در شبکههای مجازی و مهمان دعوت شد، یکی از پلیس امنیت میآید و میگوید تعطیل شود. خب دست کم از قبل اطلاع بدهید تا ما کاری نکنیم. مکرر از خبرگزاریهای بیگانه به ما زنگ زدند و گفتیم مراحل قانونی طی نشده، چون ما نمیخواهیم همه چیز را به آنها بگوییم که شورای تأمین اجازه نمیدهد. رسانههای غربی خیلی دوست دارند ما این درددلها را برای آنها بگوییم. آنها را باید به شکلی بپیچانیم با اینکه دلخور هم هستیم. حرف ما این است که اجازه بدهید ما برای اینها تئاتر، موسیقی و نمایش داشته باشیم و کتاب دربیاوریم. از آنجا که ایران یک فرهنگ گسترده است و افغانستانیها هم جزئی از آن هستند را باید برای نسل جوانی که اینجا به دنیا آمدهاند در قالب هنر بفهمانیم. باید دفاع کنیم داعش نیاید. روس نیاید، طالبان نیاید و مقاومت کنیم، اما واقعیت این است که نسل سوم کم حرف من را گوش میکند و توصیه من را زیاد نمیپذیرد، چون احساس میکند حقوق او به عنوان یک مهاجر رعایت نمیشود.
آیا از رسانههای خارجی سعی کردند با شما ارتباط برقرار کنند مثلاً از بیبیسی؟
شریعتی: هفتهای نمیشود که به ما زنگ نزنند، اما ما جزوی از این مملکت هستیم. این همه افغانستانی در جبهه جنگ رفت و در سوریه شهید شد. خیلیها شک میآورند که اینها جبر است. نه همه اینها اعتقاد است. تا زمانی که یکی از ما زنده باشد، اجازه نمیدهم نگاه حرامیها به گنبد و بارگاه حضرت زینب (س) بیفتد. ما دین داریم، ما عقیده داریم. شهید علیرضا توسلی از این دست مردان بزرگ بودند که در این راه شهید شدند. ابو حامد فرمانده لشکر فاطمیون بود که اگر الان نصف مشهد را بدهند دردی دوا نمیکند. از ایشان قبل از شهادت پرسیدند: چه شد دوباره سلاح به دست گرفتی؟ چه شد رفتی، قرار بود به خانه و زندگی برسی. آخر ایشان در لشکر 27 بود. زمان جنگ و... گفت: دلم میخواهد، اما نمیگذارند. داعش فقط به سوریه و عراق اکتفا نمیکند. او میآید و همه جا را میخواهد یا شهید بخشی... او تحصیلکرده جامعهالمصطفی بود، اما برای جنگ رفت.
همین اواخر در خبرها داشتیم یک ایرانی که اختلال حواس داشت و جانباز هم بود جایی جان داد، در سرمایی که شماها حس نمیکنید. او را به جرم افغانی بودن رد مرز کردند. ایشان به جرم من نوعی رفته است. او به جای من برگشت خورده است. فکر میکردند من هستم. چرا مسئولان مربوطه مشکل را حل نمیکنند که سرنوشت ما به دست آنهاست.
نسل جدیدی که در ایران به دنیا آمده چقدر برای شما قابل مدیریت است؟
شریعتی: ما پیشنها دادیم به اتباع که به گوشهای از شهر تهران برویم و زمین بخریم. باید به نسل جدیدی که در ایران متولد میشوند، خوراک فرهنگی بدهیم. دولت باید فکر جدی کند که مهاجران افغانی در کجای تاریخ قرار دارند. من از فرهیختگان و ملت بزرگ میخواهم که به دولت فشار بیاورند و سرنوشت ما را معلوم کنند. من مقلد امام خامنهای هستم و برخلاف رأی ایشان حرفی نمیزنم و رفتاری نمیکنم ولی از دولت میخواهم ما را به رسمیت بشناسد.
شما چند سال است که در ایران هستید و فعالیت فرهنگی میکنید؟
شریعتی: 37 سال است که در ایران هستم و 28 سال است که کار نشر میکنم. اولین مهمان افتخاری جمهوری اسلامی در نمایشگاه کتاب تهران بودم و وزارت ارشاد وقت نهایت همکاری را با ما داشت. شورای تأمین به ما اعتماد و نظارت کند و بعد ما گزارش کار میدهیم. خودشان ارزیابی کنند که برای منافع ملی مفید بوده است یا نه.
همان باری که به عنوان مهمان افتخاری نمایشگاه کتاب بودم، خودشان گفتند در 10 روز بالای 100 هزار نفر افغانی از نمایشگاه دیدن کردند. ما نشان دادیم که اگر به ما فرصت بدهند ما از آن فرصت در جهت مثبت استفاده میکنیم. وقتی دست ما را ببندند و اجازه ندهند یک رونمایی کتاب برگزار کنیم، روحیه جوانان ما را میکشند. من تنها افغانستانی بودم که پروانه انتشارات گرفتم و قدردان وزارت ارشاد و همه دوستان هستم و افتخار شاگردی و همکاری با آنها را داشتم. معتقدم اینها برادر بزرگتر من هستند که باید درد را گفت: تا راه چاره بدهند. زبان و ادب فارسی مانند تابلوفرش بسیار نفیس است که من برای نگه داشتن این تابلو و گسترش آن تلاش خواهم کرد و اعتراض به معنای جدایی و قهر کردن نیست.
جناب اورزگانی شما چند سال است که ایران هستید و فعالیت فرهنگی میکنید؟
حدود 36 سال است که در ایران هستم
وضعیت اقامت شما چطور است؟
اورزگانی: ما سال به سال تمدید میکنیم. بابت هر سال تمدید هم از ما هزینه میگیرند. برای افغانیها سه، چهار نوع اقامت وجود دارد. عدهای دفترچه پناهندگی دارند و از حق و حقوق پناهندگی برخوردارند. عده بسیار کمی هم از این دفترچه برخوردارند و شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نباشند. عدهای دیگر هم هستند که اقامت با پاسپورت دارند. کسانی هستند که کارت اقامت و کارت آوارگیشان را تغییر وضعیت داده و پاسپورت گرفتهاند برای اینکه بتوانند گواهینامه بگیرند، ماشینی بخرند و به نامش شود و برای اینکه سیم کارتی به نام خودش بتوانند بگیرند. اینها کارت پناهندگی را که وزارت کشور داده تغییر داده و پاسپورت گرفتهاند که خیلی هم دردسر دارد.
عدهای هم که هستند که هنوز از ارگانهایی مانند ناجا، پلیس وزارت اطلاعات، سپاه و... معرفی میشوند و گذرنامههایشان تمدید میشود یا ارگانهای اینطوری. اما عمده همشهریان افغانستانی ما که آقای روزگاری و... جزو آنها هستند کارت اقامت دارند که اسمش هست کارت آمایش 12 که امسال شده 13 و ما نفهمیدیم این به چه معناست و هر سال هم باید بروند اثر انگشت بدهند، عکس بگیرند و مبلغ کلانی هم بدهند. برای عوارض شهرداری باید کارت کارگری یا همان پروانه اشتغال به کار بگیری و کارت اقامت را تمدید کنی و در هر سه مرحله یعنی چاپ، تلفن، دفتر و... از ما پول میگیرند و به تازگی ما را به دفتر وکالت معرفی میکنند که در سال 200- 300 هزار نفر به دفاتر مراجعه میکنند و بابت دفتر وکالت هم پول میدهیم تحت عنوان «به کار گماری». یعنی اینکه وقتی من نیاز به کار دارم اینها من را سر کار ببرند، اما تمام خدمات آن دفتر از کاغذ، پرینت، حقوق و... را از ما میگیرند. جدیداً مبلغ صدور این کارت 400 هزار تومان شده است.
چه استفادهای از این کارت میکنید؟
اورزگانی: میتوانیم برای ثبتنام در مدرسه استفاده کنیم و یک مشکل دیگر این است که این کارت فقط در فرمانداری محلی که از آنجا صادر شده است، اعتبار دارد و اگر بخواهیم قم یا کرج برویم باید مجوز بگیریم، اما خیلیها این کار را نمیکنند و بعد در کرج مثلاً دستگیر و رد مرز میشوند. مجوز باید در مقصد مهر شود. مثلاً در برخی از شهرها که همایشها و نمایشگاههای خوشنویسی برگزار میشود به خاطر همین بروکراسیهای اداری که زمانبر هم است ما نمیتوانیم برویم. برای مثال در همین هفته نمایشگاه دوسالانه قبلی برگزار شد و ما آثار هم فرستادیم، اما اینکه خودم بخواهم بروم باید مسیر اداری را طی کنم که اینها دردسرساز خواهد بود و کلاً بیخیال میشوم. مثلاً همشهری افغانستانی داریم که اینها یکی از آرزوهایشان این است که شب چهارشنبه بروند جمکران. کل این مسیر نهایت دو ساعت طول میکشد، اما نمیتوانند بروند برای اینکه پلیس راه اینها را میگیرد و به اردوگاه میفرستد و از آنجا رد مرز میشوند. یک روز را باید برای آن نامه صرف کند و اگر رفت چهارشنبه و پنجشنبه مجبور است در قم بماند و جمعه هم بماند و شنبه برود اداره اتباع که این نامه را مهر بزند و برگردد که این ممکن نیست.
چنددرصد افغانستانیها وضعیتشان پاسپورتی است؟
اورزگانی: بیش از 90 درصد، بنده خطاط ماهری هستم و در انجمن خوشنویسان ایران هم درجه ممتازی دارم. استاد من در نستعلیق آقای سبزهکار مرادی است و در شکسته آقای حیدری و دوره فوقممتاز خدمت استاد امیرخانی بودم. اتفاقاً یک بار خدمت معاون فرهنگی وزیر ارشاد بودیم و از ایشان خواهش کردم که برای هنرمندان افغانستانی مخصوصاً برای آنهایی که فوقممتاز در خط هستند درجه علمی و استادی بدهند چراکه به دوستان ایرانی دادهاند. آقای ناصری با سپاه و بنیاد مستضعفان سالها کار کرد و مؤسسه سروش صحیفه سجادیه را با خط بنده امسال منتشر کرد. 60، 70 بار منتشر شده و بهترین صحیفهای است که امروز مورد توجه قرار دارد و خوانده میشود. خط دیگری که بنده کتابت کردم و انتشارات نگار به چاپ رسانده نهج البلاغه است که در 10، 12 سال پیش با قیمت 120 هزار تومن به چاپ و نشر رسید و در حال حاضر فکر کنم 300- 400 هزار تومان است و همواره تجدید چاپ میشود. الان به خاطر اینکه ما درجه استادی و علمی را نگرفتیم معدلی که باید داشته باشیم دکتراست که ندادند. شغل اصلی من در ایران گچکاری است، چون از راه خطاطی با این شرایط نتوانستم امرار معاش کنم. بنده هر وقت که از گچکاری خسته میشوم و میخواهم استراحتی بکنم کنار کتری و چای، قلم و دوات و کاغذ همراهم است و شروع به خطاطی میکنم. ما شیفته هنر و فرهنگ و تمدنی هستیم که از نیاکانمان مانده است.
فعالیتهای جمعی هم در عرصه فرهنگی دارید؟
اورزگانی: ما با همکاری دفتر اتباع استانداری تهران مجمع فرهنگی را به وجود آوردهایم و از بنیانگذاران مجمع فرهنگی مهاجران افغانستانی هستیم. در همه نمایشگاههایی که ظرف این 28 سال برگزار شده ما حضور جدی داشتیم. 20 سالی میشود که در همه نمایشگاهها شرکت داریم. نمایشگاههای قرآنی بوده که اصلاً خود بنده متصدی بودهام. همینطور نمایشگاه کتاب و...
میگویند اقامت گرفتن و زندگی برای افغانستانیها در کشورهای غربی و اروپایی خیلی راحتتر از ایران است.
شریعتی: در این سالهای اخیر ما تقاضاهای بسیار زیادی داشتیم. دوستان ما در اروپا اصرار میکردند که بیایید اینجا، اما ما ایران را ترجیح میدهیم به دلیل مشترکات فرهنگی که داریم، اما بالاخره وقتی در یک حالت بیسرنوشتی به سر میبریم و نمیدانیم سال آینده برایمان چه اتفاقی میافتد دلمان همواره کدر است.
این بیسرنوشتی که میگویید یعنی چه؟
شریعتی: مثلاً امکان دارد سال آینده این کارت ما را تمدید نکنند. احتمال دارد اقامت ندهند. من به اروپا میروم ولی چند روز بیشتر نمیمانم، اما آنها میخواهند که بمانم و میگویند بنشین اینجا کار نشرت را انجام بده. اما من دوست ندارم. علاقهای به یادگیری زبان دیگر ندارم. عربی را هم به خاطر زبان فارسی آموختهام که فارسی را راحتتر صحبت کنم.
با زبان عربی آشنا هستید؟
شریعتی: بله من در حوزه درس خواندم. ما از اداره اتباع و وزارت کشور و... تقاضا داریم از هر طریق کاری کنند تا حاشیهها تمام شود. مهاجران افغانستانی دهههاست برای آبادانی ایران در کنار برادران ایرانی بودهاند. وزارت اطلاعات از ما شناخت دارد. خیلی از دوستان من در سپاه چهارم قدس هستند. میدانند که ما نه تنها مشکلی ایجاد نمیکنیم بلکه در خدمت ایران هم هستیم. افغانیهای زیادی هستند که در ایران رشد کردهاند و موقع بهرهبرداری اروپاییها آنها را برداشتند و بردند تا منفعت اینها را ببرند. از حق و حقوق آن کشور برخوردار میشوند. میدانید در کشورهای غربی افغانستانیها میتوانند به مدارج و مقامات بالا برسند. نخستوزیر، وزیر و نماینده مجلس میشوند. دفتر کمیساری عالی پناهندگان ملل متحد در تهران یکی از کارهایشان این است که برای پناهندگی افغانستانی ثبتنام کنند و استقبال هم میکند. بسته به شرایط این کشورها مثل کانادا، استرالیا و... به دنبال پناهندگانی هستند که هنرمند هستند یا تحصیلات دارند و حرفهای خاص بلدند. ما در پارلمان سوئد نماینده مجلس داریم. در کانادا مریم منیف که افغانستانی است در حد وزیر پیش رفت، اما من یک بار بیشتر نمیخواهم مهاجر شوم. این مهاجرت برای من بس است. میخواهم برگردم وطنم. برای من خاک مسلمانی و دین مذهب مهمتر است. شاید در اروپا 20 سال راحت زندگی کنم، اما میخواهم از من چیزی باقی بماند. ما در ایران دو تعریف داریم؛ یک تعریف با ملت که هیچ مشکلی نداریم با اینها در غم و خوشی شریک بودیم و در عید و در تشییع شهدا همراه بودیم. در بمباران روزهای جنگ همراه مردم ایران بودیم. ما نمیخواهیم اروپا برویم. ما را قوانین دست و پا گیر مجبور به مهاجرت به اروپا میکند. داستان مهاجران افغانستانی در ایران داستان خیلی نزدیک و خیلی دور است. ما به شما نزدیک هستیم مانند دو برادر، اما از طرف دیگر آنقدر دور هستیم و فاصله داریم که انگار از دو کره متفاوت از این منظومه شمسی هستیم. ما نیاز به قوانین پیشروتر داریم. حتی چند سال پیش نمیتوانستیم بچههایمان را در مدرسه ثبتنام کنیم. از سال 60 تا الان بخواهیم داستان مهاجرت را بررسی کنیم ما در این 38 سال خیلی زجر کشیدهایم. به عراقیها تابعیت میدهند و به ماها نمیدهند. به وزارت خارجه میروید ماده 986 تفاوت را به شما میگوید که برای شما جلوی این را گرفته و برای عراقیها نگرفته است. همین دو ماه پیش جامعهالمصطفی نامهای به پلیس مهاجرت مینویسد که بچههای روحانیون و آخوندهای فارغالتحصیل حوزه علمیه را شناسنامه ندهید. میخواهیم بفرستیم به کشورشان.
چرا این کار را کردند؟
شریعتی: گفتند میخواهیم برگردند به کشورخودشان کار فرهنگی و سیاسی کنند. اگر آن بچه را شناسنامه بدهید مشکل میشود. من پول همه چیز را میدهم پول خدمات شهری و همه هزینهها را میدهم، اما دولت هیچ تعهدی در قبال ما ندارد.
رسانههای ایران چقدر در بازتاب شرایط شما خوب عمل میکنند؟
شریعتی: رسانهها کمکاری کردهاند و از تلویزیون دلمان خون است. جز سیاهنمایی کاری نکرده است. وزارت کشور امر را سپرده به امور اتباع و مهاجران خارجی و این نه تنها کار ما را حل نکرده است بلکه در کار ما گره انداخته است. تا سال 70 مجانی انجام میدادند و کارت را پنج ساله تمدید میکردند ولی تمدید کارت یک ساله شده و اجازه نمیدهند من برنامهای برای زندگیام بریزم. آیا سرمایهگذاری کنم و... کاری بگیرم یا نگیرم تکلیفم معلوم نیست که رد مرز میشوم یا نمیشوم.
اورزگانی: بعضی وقتها با برخورد زننده پلیس مواجه میشویم. من کارت داشتم و کتک هم خوردم. با کارتی که وزارت کشور صادر کرده چرا باید من را بگیرند و ببرند و تحقیر و توهین کنند و علاف کنند. جانباز ایرانی که این اواخر به جرم اینکه قیافهاش مانند من بود و رد مرز شد را شنیدهاید. من وقتی شنیدم گریه کردم. حتی انگشتشماری هم نکردند ببینند طرف افغانستانی است یا نه و فوراً بردند لب مرز و رد کردند و طرف در سرما جانش را از دست داده بود. باد نیمروز سرمای کشندهای دارد و این جانباز مشکل روحی و روانی داشته و نتوانسته با مردم محل ارتباط بگیرد و مرده است.
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/