اکبری دیزگاه: نویسندگی در کشور ما نوعی مصیبت است/ مدرن‌نویسی تناقضی با نوشتن از آیین‌ها و سنت‌ها ندارد

اکبری دیزگاه: نویسندگی در کشور ما نوعی مصیبت است/ مدرن‌نویسی تناقضی با نوشتن از آیین‌ها و سنت‌ها ندارد

ابراهیم اکبری دیزگاه می‌گوید: ادبیات مدرن در دنیا اتفاقاً ادبیاتی است که نویسندگانش به جامعه، فرهنگ و آیین‌ها و سنت‌های خود نگاه کرده‌اند،‌ نه اینکه ادای همینگوی یا هوگو را در بیاورند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا‌، از اواسط دهه 80 و به‌ویژه از ابتدای دهه 90 سیر صعودی ادبیات داستانی ایرانی اگر نگوییم روند نزولی به خود گرفته است،‌ دیگر شتاب سابق را ندارد،‌ بسیاری از نویسندگان شاخص حوزه انقلاب،‌ دفاع مقدس و حتی اجتماعی‌نویس‌ها کمتر دست به قلم برده و آثار خلق‌شده در این سال‌ها نیز رمان دندان‌گیری از آب در نیامده است. عدم معرفی برگزیده بخش ادبیات در دوره‌های متعدد جایزه کتاب سال و جایزه جلال آل‌احمد در این سال‌ها خود گواه این ادعاست. کنار این سکوت نسبی نویسندگان شاخص دهه‌های 70 و 80،‌ جوان‌گرایی البته در ادبیات داستانی دهه 90 رشد یافته و آثار خوبی از نویسندگان جوان در این سال‌‌ها منتشر شده است، با این حال منتقدان بر این باورند که در دهه 90 ما با تولید انبوه اما ضعیف آثار ادبیات داستانی روبه‌رو هستیم.

ادبیات دینی نیز در سال‌های اخیر دچار توقف رشد شده است،‌ اگر در دهه 70 و 80 رمان‌‌های شاخصی چون «کشتی پهلوگرفته»‌ و ... منتشر شد‌، می‌توان گفت،‌ در دهه 90 رشد رمان دینی متوقف شده است،‌ اما چرا در جامعه دینداری چون ایران نوشتن از دین کمرنگ شده است؟ ابراهیم اکبری دیزگاه، رمان نویس معتقد است که ما هیچ‌گاه در ادبیات دینی خود به وجه تمایز شیعه با ادیان دیگر را که همان وجود امام حاضر حضرت ولیعصر (عج) است،‌ نپرداختیم. این نادیده گرفتن برخی موضوعات مهم تنها به ادبیات دینی اختصاص نداشته است،‌ بلکه در ادبیات اجتماعی و تاریخی نیز شاهد آن بوده‌ایم. این گفت‌وگو به شرح ذیل است:

* تسنیم:‌ ادبیات داستانی در سال‌های پس از پیروزی انقلاب در دهه‌های نخست پیشرفت قابل قبولی داشت،‌ انقلاب نویسندگانش را خلق کرد و نویسندگانش نیز رمان‌‌های قابل قبولی را خلق کردند‌، اما این روند تسری به دهه‌های بعدی نیافت،‌ در نیمه دهه 80 و اوایل دهه 90 تاکنون ادبیات داستانی به نوعی دچار رکود شده است،‌ از یک طرف نویسندگان انقلاب کم کار شده‌اند و از طرف دیگر در جبهه روشنفکری نیز اثر شاخصی دیده نمی‌شود. علت چیست؟

وقتی عقل و خیال در جامعه­ای نشاط و رونق خود را از دست می­دهد، کم کم زمین و زمانه عقیم می­شود، برگ و بارش دچارِ آفت می­شود! در همچین زمان و اجتماعی، مزاجِ نویسنده و رمان­نویس هم دچار فساد می­شود و در مسیری می­افتد و کارهایی را انجام می­دهد که ربطِ محکم و مستقیمی با حرفه­اش ندارد. برای روش شدنِ مسأله یک ماجرایِ تاریخی را مثال می­آورم که می­تواند برای همه­ی اهالیِ فرهنگ بخصوص نویسندگانِ جوان درسِ تذکر داشته باشد. کانونِ نویسندگان ایران با همت نویسندگانِ معتبر و مهمی چون آل احمد و ساعدی و دانشورو... شکل گرفت ظاهراً هم کارِ مفیدی بود ولی چون سنگِ بنایش در جایی غیر از دایره­ی نوشتن و نویسندگی به معنایِ اخص کلمه گذاشته شد، عملاً برای نویسنده و داستان نویسی ایرانی نه تنها نتوانست قدمی بر دارد بلکه نویسندگان را در جایی دیگر مشغول کردند و فرهنگ و روایتِ ایرانی در بقعه تعطیلی قرار دادند. گوئی رسالت این کانونِ ناکامِ این بوده است که نویسنده خلاّق و قصه­گو را به یک عنصرِ درجه چندم سیاسی تحویل و تقلیل دهد، و انرژی و استعدادِ نسلی را بعد از نسلی بسوزاند. البته حاکمیّت هم آن­چنان که لازم و ضروری بود تدبیر و مدارا از خود نشان نداده است، او می­توانست کاری بهتر از این در برخورد با جماعتِ نویسنده بکند، مواجه­ای محترمانه­ داشته باشد تا مسیرِ فرهنگ و ادبیات مستقیم­تر شود.

انتظار می­رود نهادهایِ تصمیم گیر در حاکمیت رفتاری مناسب با شأن و منزلت نویسنده داشته باشند مثلاً  نویسنده‌ای که باصدای بلند می‌گوید من کاری به سیاست و مافیها ندارم، در دوره‌ای کتابش را ده سال در دامِ توقیف و ممیزی نگه می‌دارند و مجوز چاپ نمی‌دهند،‌ در حالی که اگر کتاب مجوز بگیرد‌، نهایت ده‌ هزار نسخه می‌فروشد‌، و هیچ مشکلی برای هیچ کس پیش نمی­آید اما با ممانعت از انتشار آن هم خود هزینه‌هایِ گزاف پرداخت می­کند و هم نویسنده و هم کتاب را دچار مشکل می­کند و بالتبع جامعه فرهنگی دچارِ خسران می­شود.

یا اگر نویسنده‌ای درباره­ی مسائل اجتماعی که فکر می‌کند، دغدغه انسان و زمانه­ی خود را دارد، داستانی بنویسد که متفاوت و تازه باشد! مثلا  روایتی خاص و متفاوت از جنگِ هشت ساله ایران عراق ارائه بدهد که برخی نپسندند‌، یا قرائتی از انقلاب بدهد که برخی دیگر نپسندند، هجمه به آن نویسنده فلک­زده بقدری زیاد می­شود که نمی­داند به کجا پناه ببرد؟

‌ قهراً یا نویسنده باید مهاجرت کند و در قبرِ غربت دفن شود. یا در با خاری در چشم و استخوانی در گلو بماند در همین جا بماند و دّق مرگ شود! یا هم تبدل ماهیت بدهد بر اساسِ فهم و سفارش کارمند فلان اداره قصه بنویسد! جایزه بگیرد و الی آخر.

ماجرای بعدی به خود انسان امروزِ ایرانی بهتر است بگویم «انسانِ معطل و سرگردانِ ایرانِ معاصر» بر می‌گردد که فکر می‌کنم هنوز به بلوغِ کافی برای زیستن در این زمانه نرسیده است، هنوز دارد تلاش می­کند می­افتد و بلند می­شود هنوز دارد مشق می­نویسد هنوز به جایی نرسیده است که اراده کند برای ساختن اراده کند برای فکر کردن اراده کند برای دیدنِ ابتدا و انتها! هنوز به این­جا نرسیده است که روایتی از خود و جهانِ خودش ارائه دهد! ببینید و این دویست سالِ اخیر را ببینید، ما کدام کتاب را نوشته­ایم؟ ما کدام  رمان برجسته‌ را نوشتیم که در جهان تصویری از چهره انسان ایرانی را داشته باشد یا روایتی از زیستِ اصیلِ ایرانی داشته باشد؟ یا در علوم انسانی کتاب درجه یکی باشد که بتوانیم مقابل کتاب‌های مهم دنیا بگذاریم؟ اینکه بتوانیم مقابل آثار هایدگر، دریدا، بارت، داستایوفسکی و تولستوی... قرار بدهیم.

انسان و نویسنده ایرانی هنوز به آن بلوغ نرسیده است که حرفی برای گفتن در مقابل دنیا داشته ‌باشد

در رمان هم وضع همین است، در شعر نیز جز حافظ و سعدی و مولانا و خیام و عطار شاعران معاصرمان جهانی نشده‌اند. این است که می‌گویم انسان و نویسنده ایرانی هنوز به آن بلوغ نرسیده است که حرفی برای گفتن برایِ دنیا داشته ‌باشد طبیعتا اگر در دنیا شنیده شده باشد، در داخل کشور هم شنیده می‌شود. این امر دلایل مختلفی می‌تواند داشته باشد،‌ از کم‌کاری نویسندگان گرفته تا آزادی بیان و ... ولی اگر آزادی بیان هم بی حدو حصر باشد،‌ ما باز هم حرفی برای گفتن نداریم طیعتا چنین تشتت، بی فکری و چند فکری منجر می‌شود،‌ به اینکه هر کس چیزی بنویسد،‌ یکی دغدغه شخصی‌اش، یکی مسائل اجتماعی‌، یکی عاشقانه و...

 این نکته را هم عرض کنم، حقیقتاً من به هیچ وجه قصدِ تحقیر کار و زحماتِ بزرگانِ فکر و فرهنگِ  کشورم را ندارم حاصل تلاش­هایِ آن­ها که بنده را به این خودآگاهی رسانده است. ولی این را می­خواهم بگویم باید بلند شویم خودمان خوب نگاه کنیم و دست از تفاخرِ توی خالی برداریم و الکی به ژنِ آریایی اسلامی ننازیم باید کار بکنیم بسیار کار بکنیم تا روایتِ ایرانی که شیخ اشراق و عین القضات و ابن سینا و فردوسی و نظامی و... ساخته بودند ما تجدید، تعمیر، تکمیل کنیم حتی با نگاه کردن به دستانِ درخشانِ آنان طرحی نو در اندازیم.

* تسنیم: جریان رمان‌نویسی بعد از انقلاب به سمت رمان‌نویسی انقلاب‌، دفاع مقدس،‌ ادبیات دینی و اجتماعی نویسی پیش رفته است،‌ در ادبیات دینی با وجود اینکه جامعه ما یک جامعه دیندار است‌، اغلب نویسندگان ترجیح می‌دهند که به شیوه غیرمستقیم از دین در آن سخن بگویند‌، چرا؟

با توجه به این­که رمان؛ چیزی جز روایت و تصویر حضورِ انسان در اجتماع نیست. انسان همیشه در ساحات مختلف با توجه و تکیه به دیگری زندگی‌اش را تعریف و معنا می­کند، این دیگری ممکن است خدا باشد، انسان باشد یا موجودات دیگر.

توجهِ اکثری به مسائل و تحول انسان در ارتباط با انسان‌های دیگر در یک اجتماع را می­توان رمانِ اجتماعی تلقی کرد. اگر چناچه در این روابطِ انسانی و بین­الانسانی حضوری از خدا یا دینِ خدا باشد می­توان گفت آن رمان حظی از رمانِ دینی را با خودش دارد. البته بنده شخصاً تعریف و تبینِ خاصِ خودم را از رمان دینی دارم که در جایِ خود ارائه خواهم داد.

من معتقدم کسی که رمان می‌نویسد باید روایتش از موضوع و قصه؛ محکم، بِیّن و صادق باشد، مستقیم یا غیرِ مستقیم گفتن مسئله نیست، نوعی سلیقه است حتی می­توان گفت سلیقه در فرم.‌ امکان دارد یک نفر که روایت غیر مستقیمی از امرِ دینی می‌کند‌، کار خوبی تولید کند و یا کارِ سست! و یک نویسنده که روایت مستقیم دارد، داستانش فنی و زیبا و استوار باشد.

آن چیزی که مهم است، این است که زبانِ روایت باید استوار باشد‌، اگر اینگونه باشد عناصر دیگر زبان را هم با خود حمل می‌کند، مثل، استعاره، محکم و متشابه، کنایه و همه عناصر زبانی که در فصاحت و بلاغت روایت کمک می‌کند.

* تسنیم:‌ ادبیات دینی هنوز آنطور که ضرورت دارد،‌ مورد توجه نویسندگان به ویژه نویسندگان جوان ما قرار نگرفته است، به عبارت دیگر بسیاری از المان‌های مذهبی و دینی در کشور ما که محل رجوع و توجه مردمی است توسط بدنه داستان نویسی ایران مورد توجه و دستمایه برای نوشتن قرار نمی‌گیرد. نویسندگان شبه‌روشنفکر معمولاً می‌گویند که رمان قالبی مدرن است و نمی‌توان از آن برای استفاده از مفاهیم سنتی استفاده کرده،‌ از همین روست که اساساً‌ چیزی بنام رمان دینی نداریم. نویسندگان این طیف نیز معمولاً آثاری که خلق می‌کنند، اسم رمان دینی را یدک می‌کشد نظر شما در این زمینه چیست؟

بله قبول دارم، ما در تجربه  صد ساله­ رمان­ نویسی به مسائلِ مهمی چون عاشورا، معراج پیامبر، واقعه ضربت خوردن حضرت علی(ع)، جنگ صفین و... کمتر پرداختیم و کمتر اثری داریم که قابلِ توجه و اعتنا باشد، اما وقتی به تجربه قصه­سرایانِ کلاسیک خودمان مثل نظامی و مولوی نگاه می­کنیم به اغلبِ وقایعِ مهم دینی خود توجه کرده­اند مثلاً نظامیِ گنجوی در  مقدمه­ی هر پنج کتابِ خودش به معراجِ حضرتِ رسول توجه دارد و در هر کتاب قرائت و روایتِ تازه از آن تجربه­یِ نبوی ارائه می­دهد! به نظرم به دلیلِ همین توجهات است که روایتِ نظامی را این­ چنین معنادار و استوار کرده است.

 جدایِ از مسائل و وقایعِ مهمِ دینی من می‌خواهم بگویم که ما در ادبیاتِ به مسائل مهم ملّیِ معاصر که به زندگیِ خودمان ارتباط مستقیم دارد هم درست نپرداختیم،‌ طرحِ این موضوعات و توجه به این­هاست که هویّتِ ملی و ادبی ما را شکل می­دهد، و ما را ایرانی می­کند و را از حیرت و سرگردانی نجات می­دهد.

 مثلاً من ندیدم نویسنده­ای به شکلِ جدّی و عالمانه با منطقِ روایی درست شکستِ ما در جنگ ایران و روس، به تبع آن قراردادهایِ ننگین گلستان و ترکمنچای  را در رمانی بیاورد! چرا این شکست ایران در مقابل روس مسئله بسیار مهمی است که ما را واداشت به غرب روی بیاوریم، از غرب علوم و فنونِ نظامی را وارد کنیم.

یا به  واقعه 28 مرداد 32 جز چند نویسنده آن هم بشکل ناقص نپرداخته است، واقعه 15 خردادِ 42 هم همین وضعیت را دارد.

رمان‌های شاخص ما معمولا یک جریان جاشیه‌ای را دستمایه قرار داده‌اند

 این برمی‌گردد به اینکه ما عمیقاً درگیرِ تاریخ نشدیم، ذهنیتِ تاریخی نداریم بهتر است بگویم ذهن نداریم، چرا که تاریخ را درپشتِ سر خودمان دفن کرده­ایم. حال آن­که در زمانه­ی با نشاط و زایا، تاریخِ زنده در روبرو قرار دارد وچون مشعلی فروزان راهِ آینده را نشان می­دهد.

 رمان‌های شاخص ما اتفاقاً یک جریان حاشیه‌ای را دستمایه قرار داده‌اند‌؛ مثل کلیدر که یک یاغی با خانی در افتاده است و یاغی‌گری می‌کند، موضوعی که به آن معنا مسئله­ی اصلی انسان ایرانی نیست، انتظار می­رفت بعد از انقلاب انسانِ ایرانی واردِ عهدِ دیگری بشود و رمان نویسِ ایرانی در این عهد نقشی داشته باشد طرحی برای مدینه بیندازد که متاسانه هنوز به این فکر نرسیده است! هنوز خودش را غریب می­بیند یقه دیگری را می­گیرد هنوز فکر می­کند با یقه دیگری را گرفتن می­تواند کاری بکند...

  اما درباره رمانِ دینی باید بگویم حداقل دو مشکلِ عمده داریم؛ یکی فقر تئوریک است، به این معنا که نویسنده­ای که به این کار می­خواهد بپردازد درکِ درستی از دین و علوم دینی ندارد! دوم این­که اغلبِ نویسندگانِ دیندار موقعِ نوشتن دست­شان می­لرزد از اعتماد به نفسِ لازم برایِ ساختنِ عالمِ دینی را ندارند. برای نمونه ما مهمترین و عنصرین‌ترین مفهوم شیعه و نقطه قوت شیعه که همان امام زنده حضرت ولیعصر(عج) است را نیز مورد توجه قرار ندادیم،‌ به این معنا که نویسنده ایرانی به موضوعی که تمایز شیعه را به همه ادیان جهان نشان می‌دهد نیز کاری نداشته است‌، چه نویسنده مذهبی و چه نویسنده غیرمذهبی. نویسنده‌ای که به معنا و مفهوم امامت در طول تاریخ 1400 ساله بپردازد،‌ نداریم، این مسائل به اندازه‌ای مهم است که می‌تواند ادبیات دینی جهان را متحول کند. ما به این موضوع نیاندیشیده‌ایم،‌ بخشی از آن ناشی از بی‌سوادی و جهل ماست و بخشی ناشی از نداشتن عقل کافی برای پرداختن.

نویسنده ایرانی تکلیفش مشخص نیست

نویسنده ایرانی هنوز نمی‌داند وقتی که قلم را برداشت باید به دست عطار، مولانا، فردوسی نگاه کند یا به دست نویسنده‌‌های غربی چون همینگوی و داستایوفسکی و... چون تکلیفش مشخص نیست. با این وضعیت نمی‌توان انتظار داشته باشیم از لحاظ مسائل فرهنگی در رمان‌ها یا داستان‌ها اثری ببینیم. این معضلی است که باید به آن فکر کنیم.

* تسنیم:‌ اشاره کردید به اینکه ادبیات ما در جهان شناخته شده نیست،‌ آمارهای نشر در جهان نشان می‌دهد هنوز هم کتاب‌های شاعران ایرانی چون خیام و حافط رکوردار فروش می‌شوند‌، این تناقضی با گفته شما ندارد؟

درست است،‌ خیام بسیار فروش دارد،‌ اما اینکه فرهنگ و فکر را تکان دهد‌، نه. با فروش این کتاب‌ها اتفاقاتی کوچک رخ داده است، ولی اینکه ادبیات ما را جهانی کند‌، شناسنامه ادبیات ما باشد،‌ نه چنین نشده است.

* تسنیم:‌ برخی از نویسندگان روشنفکر معتقدند که جامعه ایران یک جامعه نیمه سنتی است که از حالت سنتی به سمت مدرن پوست اندازی می‌کند‌، در چنین شرایطی نوشتن از آیین‌ها و سنت‌ها چه توجیهی دارد؟ نظر شما در این زمینه چیست؟

این حرف، حرف ناقصی است،‌ چون فرد توجه نکرده است به ماجرا، شاید به تاریخ یا وضعیت رمان . این فرمایش را فرموده است، ما می‌توانیم برایش مثال نقض بیاوریم جامعه ما که از ترکیه یا امریکای لاتین نسبت به مدرنیست عقب مانده‌تر نیست، یا از چین که دورتر نیست، ما حداقل 120 تا 130 سال با مدرنیته دست و پنجه نرم می‌کنیم، این ژانر را می‌شناسیم،‌ افراد مهمی در این ادبیات داریم که رمان‌های خوبی نوشته‌اند،‌ این‌ها همه نشان می‌دهد که امریکای لاتین مثلاً پرو یا کلمبیا یا... شاید دیرتر از ما شروع کردند به مدرن شدن. و هنوز هم به سمت مدرنیته پیش می‌روند‌، آن‌ها نویسندگان درجه یکی دارند که همه طرح‌های در انداخته‌شان به جامعه خودشان، فرهنگشان، فرهنگ بومی‌شان و...برمی‌گردد. اتفاقاً دلیل اصلی موفقیت آن‌ها هم به این مسئله باز می‌گردد که به خود نگاه کردند، به سیمای خود و فرهنگ خود نگریستند و توانستند حرفی برای گفتن داشته باشند.

آفریقای جنوبی سال 1985 برق دست یافت، ولی از همان جا یک نویسنده جهانی بیرون آمده است‌، نویسنده‌ای که با خواندن رمان‌هایش احساس نمی‌کنی که آثار همینگوی را خوانده‌ای یا ادای نویسنده‌ای مثل ویکتور هوگو را درآورده است،‌ او دقیقا از فرهنگِ خود می‌نویسد، مسائل و مصایبِ جامعه خود را در سایه­ی آداب و فرهنگ خود روایت می­کند.

رمان می‌تواند یکی از دینی‌ترین ژانرها باشد

از سوی دیگر بهترین مثال برای رد این حرف این است که رمان‌های بسیاری هم در غرب و هم در شرق منتشر شده است که دین در آن‌ها بازتاب شده است،‌ مثل آثار سینگر که دین یهود در آن‌ها بازتاب داده شده است. در آثار گراهام گرین افکار و اندیشه‌های کاتولیک روایت می‌شود، در آثار داستایوفسکی اندیشه‌های ارتودوکس مسیحی روایت می‌شود، کسی که می‌گوید این قالب قالب سکولار است،‌ فکر می‌کنم که معنی کامل دین و معنی رمان را نمی‌داند.

اتفاقا‌ً رمان می‌تواند یکی از دینی‌ترین ژانرها باشد، چون تمامی اراده‌اش معطوف به شناخت انسان است.

* تسنیم:‌ یک بعد از کم کار بودن نویسندگان در ادبیات دینی را شاید بتوان به این موضوع ربط داد که ادبیات دینی معمولا با نقد بسیار از سوی جامعه مواجه می‌شود‌،‌ نقدی که در بسیاری از موارد با حب و بغض شخصی و نقد شخص نویسنده یکی می‌شود و به جای اثر این نویسنده است که مورد انتقاد قرار می‌گیرد،‌ چرا بعد از همه این‌سال‌ نتوانسته‌ایم بین این دو تمیز قائل شویم و نقد را گسترش دهیم.

سرچشمه نقد داشتن تفکر فلسفی است وقتی جامعه‌ای که فکر ندارد، وقتی دانشگاهی که باید فکر تولید فکر کند، وجود ندارد، طبیعتاً نقد هم ندارد، ما جریان نقد ادبی نداریم اگر هم داریم، افراد منتقد افرادی معدود هستند‌، مثل پاینده و نفیسی و... اما در دانشگاه،‌ دانشکده‌های ادبیات نمی‌توانند دستشان را بلند کنند و بگویند ما به جریان نقدادبی در کشور کمک کرده‌ایم، اساتید اغلب بی‌سواد‌اند، تولید فکر وجود ندارد، حرف زیاد داریم، سخنرانی زیاد داریم، تعریف و تمجید داریم، ولی چیزی که منجر به نقد و نقد ادبی شود نداریم.

بسیاری از آثار مهم ادبی توسط منتقدان معرفی و بزرگ شده‌اند، مثلا کافکا نویسنده‌ای متوسط در برابر رقیبانش است،‌ اما از بس افراد شاخص درباره او حرف زدند، مهم شد، ممکن است بسیاری به این گفته من اعتراض کنند، حال آنکه او باید بداند کافکا را در مقایسه با نویسنده‌های شاخصِ غرب در رتبه نازل‌تری قرار دارد .

نویسندگی در کشور ما نوعی مصیبت است؛ چون باید نویسنده‌ای تمام وقت باشد که این مجال برای نویسنده ایرانی وجود ندارد، طبیعتاً کارش کار حرفه‌ای نمی‌شود.

* تسنیم:‌ اکثر کارشناسان بر این باورند که امروزه با کمبود رمان خوب مواجه هستیم. برخی فقدان نقد خوب را هم یک عامل معرفی می‌کنند.‌ گویی نوشتن رمان خوب باید پشتوانه‌ نقد کارهای گذشته را نیز داشته باشد،‌ اما در واقعیت می‌بینیم که نوعی بی‌اعتنایی نسبت به آثار منتشرشده جود دارد‌، چرا چنین است؟

مشکل اصلی ما مخاطب است ما مخاطب تربیت نکردیم، آموزش و پرورش، تلویزیون و دانشگاه باید مخاطب تربیت کنند، نویسنده‌ای کتابی را با چند سال زحمت منتشر می‌کند‌، مخاطب می‌گوید من نفهمیدم،‌ من که به عنوان نویسنده نباید توضیح بدهم تو باید یا خودت بفهمی یا جامعه به تو بفهماند. از یک طرف بازار کسانی گرم است که کار غیرجدّی انجام می‌دهند‌، رمان زرد دینی درباره امام زمان(عج) می‌نویسد‌، 200 چاپ می‌خورد، بعد مخاطبِ مُدمّغ می­آید و می‌گوید بیا شکل این بنویس. مثلِ این روایت کن تا تو را بخوانیم. این خودش مصیبتی است و اسبابِ سرخوردگی برای نویسنده­ای که با تمامِ وجودش فکر می­کند و با خونِ خودش می­نویسد.

ذائقه مخاطب ایرانی مخصوصاً مذهبی‌ها به دنبال خاطره رفته است که البته خاطره، ژانر مهمّی است در دنیا هم پرفروش است، مخاطب دارد و مردم را مشغول می­کند؛ اما جایِ رمان را نمی‌گیرد چون ساحتی برای اندیشیدن ندارد. ساحتش نقل اطلاعات و معلومات است مثلِ روزنامه یا یک چیزی مثلِ روزنامه.ساحتش نقلِ اتفاقات است. اتفاقات گذشته روایت می‌شود اتفاقات تلخ و شیرین. اما نه تأویل پذیراست نه اندیشمندانه،‌ نمی‌تواند مخاطب را وادار به فکر کند،‌ یک کتابِ هزار صفحه‌ای را مخاطب چند روزه می‌خواند و می‌گوید، خیلی خوب بود و اتفاقاً خوب هم است اما جای رمان را نمی‌گیرد،‌ رمان می‌خواهد شکّی ایجاد کند که تو بروی دنبالش بیاندیشی و به وجود خودت به جهانی که در آن زندگی می­کنی...

* تسنیم:‌ با این وجود راه چاره‌ای هم است؟

من خودم را می‌گویم، من تصورم این است که اگر رمان‌نویس در درجه اول به خودش برگردد،‌ اگر در سنت دینی فکر کند، رمان‌نویس به نوعی می‌گوید: «نحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ» من یک قصه‌ای را برای شما روایت می‌کنم، بر اساس خبری که آن خبر حق است. این تعبیرِ قرآن است. رمان نویس خبری می‌آورد، از این حیث شبیهِ پیامبر و نبی است و اگر نویسنده رمان به این جایگاه فکر کند،‌ امیدها از این جا شروع می‌شود، اولین ویژگی نبی آوردن خبرِ حق است با چه زبانی؟ با زبان استوار و روشن. اگر به این‌ها فکر کند، دو مسئله برایش خیلی روشن می‌شود، یک اینکه من وقتی خبری را آوردم در مقابلش از کسی مزدی نمی‌خواهم،‌ من موظفم خبرم را بدهم،‌ من موظم روایتم را انجام دهم، در مقابلش نه از مخاطب نه از حاکمیت مزدی نمی‌خواهم. چون بسیاری از نویسندگان می‌گویند دولت،‌ حاکمیت بیایند از من حمایت کنند تا من رمان بنویسم. اما اگر دولت بگوید من زمینه را برای رشد رمان دینی فراهم می‌کنم‌، بیایید رمان بنویسید‌، اشکالی ندارد.

اما اینکه رمان‌نویس منتظر بماند که فلان سازمان چند میلیون پول دهد، رمانی درباره جنگ بنویسم، دچار خبط است،‌ نوشته‌اش هم بدرد نمی‌خورد.

دیگر این­که من آنقدر به خودم اعتماد داشته باشم، خبری که می‌آورم معجزه کند. مرده را زنده کند! عصا را تبدیل به اژدها کند!... کارِ رمان نویس معجزه است و لاغیر!

 کثیری از رمان نویسان را دیده ­ام با حالتِ خاصی می‌گویند این کار را نتوانستم بازنویسی کنم،‌ آن گونه شد‌، این گونه شد‌، خب این چه جور کار کردن است؟ اساساً این کار به چه دردی می­خورد؟ این رمان کدام پرسش را می­تواند طرح کند؟ کدام طرح را در عالم می­تواند در اندازد؟ کدام عهد را می­تواند تازه کند؟

 حتی من نویسنده نباید منتظرِ نقد و معرفی دیگران بر کتابم باشم، ‌کتاب من اگر کتاب باشد‌، باید راهِ خود را باز کند‌، اگر نه که بعد از مدتی فراموش می‌شود، دود می­شود و می­رود هوا!

من به عنوان نویسنده باید با کتاب خود معجزه کنم، اگر نتوانم که رمان نویس نیستم‌، من بسیاری از داستان‌نویسان را می‌بینم که مدام انتظار حمایت دارند‌، اما کسی که ما را مجبور نکرده رمان نویس شویم،‌ وقتی وارد این حوزه شده‌ام باید خودم کار کنم،‌ با قلم و فکرم اگر توانستم مخاطب را قانع کنم که کتابکم را بخرد ادامه می‌دهم،‌ اگر نه به فکر کار دیگری می‌افتم و در کنارش رمان هم می‌نویسم. چه صد نفر رمان را بخواند،‌ چه هزار نفر.

رمان نویس اگر این مسیر را برود هم خبرش ارزشمند می‌شود و هم بیانش ارزشمند می‌شود و هم تاثیرش را خواهد گذاشت وگرنه راه به جایی نخواهیم برد. البته این به معنای این نیست که حاکمیت کار خود را انجام ندهد،‌ موانعی که پیش پای رمان نوشتن وجود دارد، اگر برطرف شود به فرهنگ کشور کمک می‌کند. ما اگر نویسنده را محدود کنیم مجبور به واردات می‌شویم.

الان مسئله در فرهنگ نمود دارد،‌ وقتی از نویسنده حمایت (نه به معنای مادی) نمی‌کنیم،‌ زیرساخت‌های فهم ادبیات را فراهم نمی‌کنیم‌، وضعیت به گونه‌ای می‌شود که یک کتاب جوجومویز در ایران در سال 200 هزار نسخه می‌فروشد و تاثیر آن به مراتب مخرب‌تر از نویسنده‌ شبه‌روشنفکر و دگراندیش است، از این رهگذر باید هوشیار باشیم، سیاستگذار فرهنگی ما رمان‌نویس ما خبرنگار ما و ... باید هوشیار باشند. والسلام.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران