به سؤال کودکانه «خدا کجاست؟» چطور پاسخ بدهیم؟
یک کارشناس علوم تربیتی از روشهای مواجهه با سؤالات خداشناسی کودکان و استقبال از این سؤالات با ذهن و دست پر گفته است.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، کودکان خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنیم از مرحله ادای کلمات به ساختن جملات میرسند و تا چشم روی هم بگذاریم میبینیم که بین کلمات و محتوای آنها ارتباط معنادار برقرار میکنند.
این زمان از رشد بچه دقیقاً جایی است که سیل سؤالات مختلف با تکرار جمله «این چیه؟» شروع میشود. بعد از آن، یک روز که مثل همیشه به کارهای روزمره مشغول هستید کودکتان بهسراغ شما میآید و اولین سؤال هستیشناسیاش را مطرح میکند: «خدا کیه؟ خدا کجاست؟ چه شکلیه؟».
اکثر پدر و مادرها اعتراف میکنند که این مرحله یکی از سختترین مراحل رشد کودک است. نمیتوانیم دقیقاً پیشبینی کنیم که فرزندمان کی و کجا این سؤال را از ما میپرسد. از آن طرف اگر میخواهیم خشت اول در تربیت را کج نگذاریم، باید خودمان را برای جواب این دست از سؤالات آماده کنیم.
در گزارش پیشِرو، «حجت الاسلام هادی مزینانی»؛ کارشناس علوم تربیتی، از روشهای مواجهه با سؤالات خداشناسی کودکان و استقبال از این سؤالات با ذهن و دست پر گفته است.
سؤالات کودک را بیجواب نگذارید
نکته کلیدی در موضوع پرسشهای خداشناسی کودکان، این است که این سؤالات هیچوقت نباید بدون پاسخ گذاشته شوند. وقتی کودک سؤالی را با والدین درمیان میگذارد یعنی آن موضوع برایش تبدیل به گره ذهنی و دغدغه شده است. والدین نباید تصور کنند که اگر پاسخ سؤال را مسکوت بگذارند این گره از بین میرود، چهبسا مسکوت گذاشتن باعث بشود این دغدغه بزرگتر هم بشود و پاسخ آن بهصورت اشتباه از جایی دیگر به کودک برسد.
از آن طرف ممکن است نگاه کودک به والدین منفی شود، یعنی کودک پیش خودش فکر کند که "پدر و مادر من یا نسبت به من بیاعتنا هستند یا پدر و مادر خوبی نیستند و جواب سؤالهای من را نمیدانند". ثمره این کار اشتباه از سنین 10 سال به بالا نمایان میشود، جایی که کودک و نوجوان دیگر به والدین خود بیاعتماد هستند و یا آنها را دستکم میگیرند، پس برای پاسخ سؤالهایی از این دست و حتی سؤالات جدی دیگر ممکن است بهسراغ منبع نامناسب بروند.
والدین باید به کودک اطمینان بدهند که منبع پاسخگویی به سؤالهایش هستند و از انبوه سؤالها خسته نمیشوند، چون کودک از همان ابتدا که شروع به پرسش میکند دنبال جلب اعتماد است، مثلاً کودک دوسالهای به آشپزخانه میرود و مدام اسم وسائل مختلف را از مادرش میپرسد. وقتی وسیلهها تمام شد دوباره یکی از آنها را برمیدارد و میپرسد: «مامان این چی بود؟»، یعنی گاهی در همین سن کم هم بچه میخواهد مادر را امتحان کند و ببیند آیا اینبار هم همان واژه قبلی را بهکار میبرد تا یقین پیدا کند که مثلاً این «قاشق» است؛ بنابراین پدر و مادر باید در بحث پاسخگویی به سؤالات بچهها با یکدیگر همنظر و هماهنگ باشند تا پاسخی واحد به کودک بدهند.
علت سؤال را پیدا کنید
شروع سنی که درباره آشنایی کودکان با هستی و طبیعت اطراف بهویژه در حوزههای معنوی گفته میشود، بین سنین پنج و شش سالگی است، اما واقعیت این است که اصلاً بعید نیست بین کودکان امروزی که بهخاطر دسترسی به ابزارهای پیشرفته در خیلی از امور جلوتر از سنشان هستند، سن این پرسشها به حوالی سه و چهار سالگی هم برسد.
در این سن بهتر است قبل از هر چیز کودک را با طبیعت اطرافش آشنا کنیم، یعنی زیبایی دور و اطراف را به او بشناسانیم. گفتن از زیباییهایی مثل درختان و پرندهها که او هر روز در اطرافش میبیند باعث میشود قدرت درک و تحلیل کودک بالاتر برود، مثلاً در بازیها و حرفهایمان به کودک این پیام را بدهیم که چه رنگهایی زیبا هستند، چهکارهایی خوب هستند و... و بعد، این زیباییها را به خالق آنها ربط بدهیم.
فرض کنید همین الآن کودکتان از شما میپرسد: «خدا کیست؟». در اولین قدم بهعنوان والدین باید بدانید که چه اتفاقی افتاده که این سؤال به ذهن کودک رسیده است. متأسفانه برخی والدین بدون اینکه بدانند از نام خدا بهصورت نابجا استفاده میکنند، مرتب و برای هر کاری قسم میخورند و میگویند: «بهخدا». اینجا شاید صرفاً برای کودک سؤال پیش آمده باشد که؛ این کسی که ما مرتب اسم آن را میآوریم کیست؟ یعنی سؤالش خیلی هم منبع خداشناسی ندارد، پس سؤال را با سؤال دیگری جواب میدهیم: «چی شد که یاد خدا افتادی؟».
قدم اول این است که بدانیم چطور شده که این سؤال به ذهن کودک رسیده است و بعد براساس آن نوع پاسخ را انتخاب کنیم.
وجود خدا را جاافتاده در نظر بگیرید
والدین باید بدانند که هیچوقت نباید ذهن کودک خردسالشان را درگیر مسئله ذات وجودی خدا کنند، مثلاً کودک میپرسد «من از کجا آمدهام؟». اینجا اگر والدین جواب بدهند «خدا تو را آفریده» آنوقت حتماً سؤال بعدی کودک این خواهد بود که «پس خدا را چهکسی آفریده؟».
عقل انسان بالغ هم از درک ذات وجودی خدا قاصر است، به همین خاطر در روایات هم مکرراً تأکید شده که در آثار وجودی خدا مطالعه کنید نه ذات خدا، پس در پاسخ سؤال «من از کجا آمدهام؟» بهترین جواب این است که «خدای مهربانی هست که تو را به ما هدیه داده است. ما را کنار تو قرار داده تا کنار هم خوب و خوش باشیم»، درواقع مقدمه این بحث و شروع صحبت باید طوری بنا گذاشته شود که اصل وجود خدا برای کودک امری جاافتاده تلقی شود و درباره این اصل شبهه و سؤالی به ذهنش خطور نکند، مباحثی که بهصورت عقلی وجود خدا را اثبات میکند مخصوص سنین بالاتر است.
از آفریدههای خدا بگویید
کودکان عاشق زیباییها هستند. زیباییهای ملموسی در زندگی آنها هست که کودک به درک دوست داشتن آنها و اینکه زیبا هستند، رسیده است. استفاده از این علائق کودک بهترین راه پاسخ به سؤال «خدا کیست؟» است.
بهعنوان مثال از کودک میپرسیم «این اسباببازیات را چقدر دوست داری؟» میگوید «خیلی». میگوییم: «این اسباببازی را همان خدایی که دوست داری او را بشناسی به تو داده است، به این صورت که به پدرت پول داده، به ما سلامتی داده تا بتوانیم این اسباببازی را که خیلی دوست داری برایت بخریم و تو آن را داشته باشی. این هدیه خداست. حتی تو هم هدیه خدا به ما هستی».
موقعیتهای بسیار زیادی وجود دارد که با چندجمله کوتاه میشود یک درس بزرگ خداشناسی به کودک داد، مثلاً زمستان است و کودکی از پشت پنجره برف را تماشا میکند و به پدرش میگوید: «چه برف قشنگی!» اینجا پدر میتواند بگوید: «بله این برف قشنگ را خدا برای ما میفرستد». بچه میپرسد: «چرا برف میآید؟» و پدر جواب میدهد: «چون خدا آنقدر مهربان است که میخواهد این آب برف و باران برای ما باشد تا تشنه نمانیم، بتوانیم غذا بپزیم، کشاورزی کنیم و...»، حالا این بچه وقتی بزرگ بشود قطعاً درک و معنای بهتری از آیه «وَ اَنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً» خواهد داشت.
در واقع باید خدا را بهوسیله زیباییهایی که برای او قابل درک است شناساند. ما یک بنیان فطری داریم و یک بنیان فکری. فطرت انسان یکتاپرستی است. اما هدایت و بنیان فکری را والدین باید به بچه بدهند و باید آن را با یک نگاه زیبا ترسیم کنند. دوستداشتنیهای بچه برای او خیلی عزیز است؛ اگر بگوییم این دوستداشتنیها را خدا به او داده است؛ در حقیقت با این کار خدا را به زیباترین حالت در نهاد بچه تثبیت کردهایم تا همیشه از شنیدن کلمه خدا بهیاد خوبیها بیفتد.
از آثار وجود خدا بگویید
خدا میگوید هر طرف را که نگاه کنید من را میبینید. وقتی کودک میپرسد «خدا کجاست؟» ما به او جواب میدهیم که «خدا جای خاصی نیست و همه جا هست»، اینجا خیلی از کودکان سؤال دیگری برایشان پیش میآید که: «پس خدا چهشکلی است که من نمیتوانم او را ببینم؟».
اینجا هم باز باید از آثار خدا گفت. برای کودک یک مثال بزنید، بهعنوان مثال بگویید «آن روز که آمدی خانه و من نبودم، رفتی غذایت را از روی اجاق گاز برداشتی و خوردی، آن غذا را کی درست کرده بود؟» میگوید: «خب معلوم است تو! مامان یا بابا» بعد میگویید: «ولی من که خانه نبودم از کجا فهمیدی غذا را من درست کردهام» و کودک هم احتمالاً جواب میدهد که «خب، چون تو همیشه غذا درست میکنی، یا اگر تو درست نکردهای پس چهکسی غذا را درست کرده باشد؟ کس دیگری که توی خانه ما بلد نیست غذا درست کند» اینجا موضوع را به اینکه خدا کجاست مرتبط میکنید و میگویید: «اینهمه زیبایی که تو در دور و اطرافت میبینی، این پارک پر از درخت قشنگ یا کوه و صحرایی که با هم رفتهایم همه آثاری از خدا هستند. ما خود خدا را نمیبینیم، اما آثار او را میبینیم پس او مثل آثارش همه جا هست و وقتی میتواند اینهمه زیبایی بیافریند پس مثل آثارش زیباست».
والدین باید مورداعتماد و مرجع سؤالات کودک باشند
پاسخی که والدین به سؤالات هستیشناسانه کودک میدهند، اهمیتش بهاندازه کار یک کشاورز در مقیاس زمین کشاورزی است. کشاورز اگر در کاشت بذر خودش دقت نکند معلوم نیست که چهچیزی برداشت خواهد کرد، تا زمان بهثمر نشستن محصول شاید کشاورز متوجه اشتباهش نشود، اما همین که زمینش ثمر داد میبیند این گیاه رشد کرده، اما آن چیزی که میخواسته نشده است.
برخی از والدین هم به همین روش پیش میروند؛ پاسخ سؤالات هستیشناسانه کودک را یا مسکوت میگذارند یا سرسری و فقط برای از سر باز کردن بچه، پاسخ میدهند. در همین سن و سال کودکی و خردسالی اگر به این نتیجه رسیدیم که سؤال بچه را نادرست جواب دادهایم جای جبران هست، دوباره طرح موضوع کنیم و پاسخ درست را بدهیم. در طرح موضوع مجدد، والدین باید دقت کنند که یکمرتبه با رد کردن حرف قبلی خود موضوع را شروع نکنند، بلکه مثلاً بگویند: «یادت هست امروز این سؤال را پرسیدی؟ داشتم کار میکردم یادم آمد این نکته را درباره سؤالت نگفتم».
والدین هم درباره یکدیگر این حساسیت را داشته باشند تا مرجع بودن آنها برای بچه و اعتمادی که به آنها ندارد از بین نرود، مثلاً وقتی پدر میخواهد توضیحات مادر را اصلاح کند بگوید: «حرف مادرت درست هست ها! اما اینطوری هم میشود به ماجرا نگاه کرد که...».
منبع: فارس
انتهای پیام/*