تراس‌ها و ترس‌ها


تراس‌ها و ترس‌ها

مسعود کرامتی پس از سال‌ها قصد دارد در ایرانشهر نمایش «تراس» ژان کلود کریر را در ایرانشهر روی صحنه برد، جایی که کرامتی در این سال‌ها بارها بر صحنه‌اش در مقام بازیگر قدم زده است.

خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم

نام مسعود کرامتی و اجرا در ایرانشهر سال پیش شایعه شده بود. مردی که در سال‌های گذشته به یکی از بازیگران پرحضور روی سن سالن ناظرزاده بود، قرار بود پس از سال‌ها کارگردانی تئاتر کند. نمایشی که شاید آخرین کار او بوده باشد. با گشت و گذاری در فضای مجازی چیزی نصیبم نمی‌شود. اینکه آقای کرامتی این سال‌ها چه نمایشی روی صحنه برده است. همه چیز به یک دهه هفتاد پرشروشور خلاصه می‌شود. زمانی که کرامتی از بچه‌ها می‌ساخت و شب‌های ایرانیان را با سریال «خانه ما» شاد می‌کرد.

کرامتی در این سال‌ها در ایرانشهر پیرمرد خنزل پنزلی «بوف‌کور»، شازده کوچولوی کمی خسته و پزشک دائم‌الخمر «هاروی» بوده است. حتی یک بار هم در نقش یک جاسوس در «نگاهمان می‌کنند» در ناظرزاده ایفای نقش کرده است. کار حتی به نامزدی جشنواره فجر 35 هم کشیده شد؛ اما گویا جایزه‌ها با کرامتی دیگر قهر کرده‌اند. با نگاهی به جوایزش می‌بینم نامش با کودک گره خورده است؛ اما کرامتی هم جهان بزرگسالانه خودش را دارد.

اما دیگر نوبت به کرامتی رسیده است تا در ابتدای شصت سالگی از آنچه می‌پسندد، از آنچه فکر می‌کند، خیال می‌کند یا لذت می‌برد بگوید. همه چیز نشان می‌دهد او از این جهان پرتلاطم هنوز طنز را می‌خواهد. هنوز در پی لبخند است و نیم‌نگاهی به آدم‌های امروز دارد. آدم‌هایی که جهانشان مخلوطی از آرزوهای بزرگ مشترک و اسارت در گذشته‌ای لذت‌بخش است. گوشه‌ای از تاریخ که مدام می‌گویند یادش بخیر آن قدیم‌ها تراس‌ها بهتر بودند. چشم‌انداز داشتند و بزرگتر بودند.

همه چیز برای کرامتی و نمایش تازه‌اش به یک تراس بند است. سازه‌ای معلق در هوا برای آدم‌هایی که در تاریخ معلق‌اند. نمی‌دانند چه می‌خواهند و چه راضیشان می‌کند. می‌خواهند پایشان روی زمین باشد؛ اما در نهایت همان یک تراس می‌ماند و بس. بازیگران حداقل پایشان روی زمین است. وارد سالن که می‌شوم همه چیز آرام پیش می‌رود و آرام‌ترین فرد هم مسعود کرامتی است. هرچند قرار است یکی از نقش‌ها را بازی کند؛ اما بیرون گود می‌نگرد. میزانسن‌هایش را جابه‌جا می‌کند و به دنبال بهترین ریتم است. با این حال بیشتر اوقات ساکت است.

مثل بسیاری از تمرین‌ها که دکوری در کار نیست، این مجموعه صندلی‌هاست که هدایتگر بازیگرانش می‌شوند. صندلی‌ها مبل می‌شوند و گاهی دیوار. صندلی‌ها کتابخانه‌ای در انتهای صحنه می‌شوند یا جایی برای خوردن آخرین لقمه غدای پایان نمایش. خدا صندلی‌ها را از تئاتر نگیرد. هنوز نیامده به سالن همه از تراس حرف می‌زنند. به هر حال نام نمایش «تراس» است. کاری از ژان کلود کریر که همه چند هفته پیش در تهران بود و مریض شد. مردی که نامش با پیتر بروک گره خورده است و از دل فرهنگ ایران مجمع مرغان آفریده است. کمدی‌هایش محبوب بوده و دیالوگ‌هایش مخاطب را به وجد آورده است. همانند دیالوگ‌های رگباری میان بازرس و پیرمرد دهاتی نمایش «روال عادی».

تراس را محمدرضا خاکی 8 سال پیش در تئاتر شهر روی صحنه برده بود و فراموش شد. نمایشی که حواشیش زیاد بود و انتقادها از اجرایش بسیار. یک بازسازی با تیمی جدید شاید متن کریر را بار دیگر سر زبان‌ها بیاندازد. برای رسیدن به یک اجرای خوب، نیاز به میزانسن‌های خوب است. به‌خصوص که نمایش مبتنی بر تبادل دیالوگ‌ها باشد. پس بر سر یک میزانسن بحث و جدلی پیش می‌آید. بر سر اینکه حرکت چه باشد. میان مردهای نمایش همهمه‌ای کوچک برپا می‌شود. امیررضا دلاوری و احمد ساعتچیان از میزانسن سابق می‌گویند و کرامتی آرام فکر می‌کند، گوش می‌دهد و در نهایت با اندک واژگانی که از دهانش خارج می‌شود فرمان می‌دهد. دستیارش با خودکاری که آبی نیست می‌نویسد. این میزانسن جدیدی است.

آغاز دوباره برای رسیدن به میزانسن بهتر. همان دیالوگ‌ها تکرار می‌شود. نگاهی به بازیگرها می‌اندازم. یادم نمی‌آید چنین ترکیبی در این سال‌ها روی صحنه  ایرانشهر دیده باشم. بازیگرانی که هر کدام می‌توانند نقش اصلی یک نمایش باشند و بار نمایش را به دوش کشند. بازگشت کرامتی به کارگردانی ترکیبی جذاب هم به همراه خود آورده است. از مونا فرجاد که همین دیشب جایزه بهترین بازیگر زن شب بازیگر را با پدرش به خانه برد تا احمد ساعتچیان، رویا میرعلمی، امیررضا دلاوری و جواد یحیوی که چند سالی است بازیگر شده است.

بین بازیگران درباره اجرای یک نقش، در یک بزنگاه خاص اختلاف می‌افتد. کرامتی نقش‌ها را بازی می‌کند، چه فیزیکی و چه کلامی. هر چند خودش هم بازیگر نمایش است؛ اما برای خودش زاپاسی روی صحنه گذاشته است. کارگردان بهتر است از بیرون به ماجرا بنگرد. روی دلاوری بیشتر تمرکز می‌کند. او را می‌گیرد تا نشان دهد برای اجرای نقش نیاز به چه مکثی است. مکثی که نشده بود و از یحیوی و ساعتچیان شکل درستش را می‌خواهد. با یک   برداشت طولانی مواجه می‌شویم. دیگر خبری از پریدن و ورود به صحنه نیست. همه چیز بر وقق مسعود است. کرامتی ایسناده نظاره می‌کند. بدون حرکت. کلام را قطع نمی‌کند.

خالق «پاتال و آرزوهای کوچک» دست در جیب بسان پسرکی نوجوان روی سن می‌ایستد. کمی قدم به جلو و چندی به عقب. دست‌ها از جیب رها می‌شوند و در آغوش گرفته می‌شوند. حالا چند قدم به راست و اندکی به چپ. نشستنی در کار نیست. گاهی خنده‌های آرام. بدنی که پایین می‌رود و بالا می‌آید؛ اما صدا بی‌صدا. خیلی دوست ندارد میان گفتگو بپرد. صحنه شلوغ می‌شود. هفت بازیگر روی صحنه. همه چیز درهم می‌شود و دیگر دست‌ها ثابت بودنشان به کار نمی‌آید. کرامتی وارد گود می‌شود و هدایت می‌کند. یک نزاع و کشمش و به سیاهچاله مستقر در میانه بازیگران کشیده می‌شود و با تقلایی کارگردانانه رها می‌گردد.

می‌گذارد بازیگران به راهشان ادامه دهد. یک به یک صحنه را ترک می‌کنند و تا دیگر خبری از کسی روی صحنه نباشد به جز دو تن. دو مرد که یکی از خودکشی منصرف شده است و دیگری که همه چیزش به جز آن «تراس» لعنتی را از دست داده است. حداقل پایشان روی زمین است، شاید. می‌نشینند و لقمه‌ای می‌زنند و جرعه‌ای می‌نوشند. شاید فردا خبری شود و اوضاع بر وفق مسعود خوب پیش رود. همه چیز 22 اردیبهشت در ایرانشهر مشخص می‌شود. جایی که مونا فرجاد، احمد ساعتچیان، رویا میرعلمی، فریده سپاه منصور، سید جواد یحیوی، امیررضا دلاوری، مسعود کرامتی قرار است یکی از مهمترین آثار کریر را احیا کنند. در ماهی که نشستن در تراس لذتی دوچندان دارد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران