ترجیح انگلیسیها این بود که منتخب آنان یک نظامی غیرشیعه باشد
مردم ایران در آن دوره هیچ وقت باور نکردند این کودتا کار انگلیسیها نبوده باشد. اسناد سفارت امریکا هم میگوید: مردم ایران تقریباً مطمئن شدهاند تمام قضایا یک نقشه انگلیسی است. شکی نیست که نیروهای انگلیسی در قزوین از این حرکت حمایت میکنند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، موضوع نقش دولت انگلستان در قدرتیابی رضاخان، ازجمله مدخلهای مهم در شناخت تاریخچه سلطنت پهلوی به شمار میرود. در گفتوشنودی که پیش روی شماست، موسی فقیه حقانی به تأملاتی در این باره پرداخته است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر و علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
در نزدیک به یک قرن اخیر، قدرتیابی رضاخان با حمایت دولت انگلیس از بدیهیات تلقی میشده است. در ابتدا بفرمایید مشخصاً درخصوص دخالت دولت انگلیس در امور ایران و نقش انگلیسیها در به قدرت رساندن رضاخان، باید در پی چه نوع اسنادی باشیم؟
وقتی گفته میشود سند داریم نه اینکه باید در وزارت خارجه انگلیس دنبال سند بگردیم، بلکه ما باید بیشتر در مکاتبات سفرای دیگر کشورها مثل سفیر امریکا با وزارت خارجهشان یا گزارشات سفیر انگلیس در لندن از مذاکرات مجلس لردها دنبال اسناد دخالت انگلیس باشیم. ببینید بعد از انقلاب بلشویکی، انگلیسیها عملاً رقیبی در منطقه نداشتند و همه اتفاقات در ایران چه خوشمان بیاید و چه بدمان، تحت اشراف انگلیس رخ میداد. این موضوع در خاطرات رجال سیاسی آن دوره و در اسناد خارجیها کاملاً منعکس است؛ مثلاً در 14 آوریل 1919 سفارت انگلیس از دولت وثوقالدوله حمایت میکند و سفارت امریکا گزارش میدهد: «دولت انگلیس همه چیز را در اینجا کنترل میکند. روابط ایران و انگلیس مهمترین بخش روابط خارجی ایران است.» لذا انگلستان تا سال 1919 اساساً اجازه حضور هیچ کشوری در ایران را نمیداد و شاه کشور عملاً هیچکاره بود. به عنوان مثال شاه میخواست به فرانسه برود و، چون انگلیس میترسید شاه به آنجا برود و حرفهایی علیه قرارداد بزند به او اجازه سفر نمیداد. نفوذ این قدرت در دوره احمدشاه به مراتب بیشتر از قبل است. تجار ایرانی میخواهند با تجار غیرانگلیسی قرارداد ببندند ولی انگلیسیها میگویند وقتی ما داریم برای کشور شما هزینه میکنیم، شما حق ندارید ما را نادیده بگیرید و با فرد دیگری قرارداد ببندید. در اسناد به یک تاجر زرتشتی اشاره شده که تلاش میکند با امریکاییها قرارداد ببندد ولی به محض اینکه انگلیسیها متوجه میشوند معامله را به هم میزنند و مجبورش میکنند با انگلیسیها قرارداد ببندد. 32 نفر از رجال ایرانی در همان مقطع به سفیر امریکا نامه مینویسند و میگویند انگلیس در تمام شئون دولتی ایران دخالت میکند و تأکید میکنند کوچکترین تغییری در ایران نیست که با تأیید سفارت انگلیس صورت نگیرد. چون امریکاییها در آن دوران ژست مستقل و ضد استعماری گرفته بودند و بعضیها گمان میکردند آنها به عنوان قدرت سوم میتوانند کمک کنند، در حالی که امریکاییها به دنبال منافع خودشان بودند و وقتی در سال 1921 با انگلیسیها قراردادی بستند دیگر ایران برایشان بیاهمیت شد.
اما سفیر وقت انگلستان از ماجرای کودتای 1299 که مهمترین رویداد در ایران است اظهار بیاطلاعی کرده بود؟
لرد کرزن خودش در 16 نوامبر سال 1920 در مجلس اعیان انگلیس با صراحت میگوید فرماندهی قزاقها با آمدن آیرونساید به ایران به دست انگلیسیها میافتد. خب میدانیم که قوای قزاق قوایی هستند که کودتا کردهاند. فرماندهی آنها دست کیست؟ فرماندهی عالی آنها دست آیرونساید است و عاملی که از مدتها قبل در منطقه همه چیز را کنترل میکند و سازمان میدهد. آقای اسمیت مسئول اداره اطلاعات انگلستان در قزوین بود که بعداً به عنوان یکی از رؤسای قوای قزاق که انگلیسیها در رأس آن قرار گرفتهاند عمل میکند. پرسش این است که آیا نیروهای تحت امر انگلیسیها میتوانند بدون نظر انگلیسیها از قزوین راه بیفتند و چهار روز در راه باشند و بعد تهران را بگیرند و انگلیسیها بگویند ما اطلاعی نداشتیم؟ چطور فقط سفارت انگلیس از موضوع بیاطلاع است ولی فرانسویها و امریکاییها اطلاع دارند.
البته بیاطلاعی با دخالت نکردن دو چیز است. من معتقدم نورمن وزیر مختار انگلیس از موضوع اطلاع داشت و دخالت نکرد، ولی آیرونساید و اسمیت هر دو هم اطلاع داشتند و هم دخالت کردند. در اسناد سفارت امریکا آمده که نورمن در صبح روز کودتا، به اطراف تهران میرود و ساعت 5 بعدازظهر به تهران برمیگردد. وابسته نظامی فرانسه هم میگوید: «روز قبل از کودتا وزیر مختار انگلیس به خارج شهر رفت و 5 بعدازظهر برگشت. چند ساعت قبل از خروج او سر کنسول سفارت، سرهنگ دوم هیگ به همراه سیدضیاء به ملاقات قزاقها در خارج شهر رفت. در این ملاقات نفری پنج تومان یا پنج دلار به قزاقها انعام داده شد. فرماندهی این قزاقها را هم کلنل اسمیت به عهده داشت.»
برخی اینطور وانمود کردهاند که انگلیسیها به قزوین رفتند تا از علت آمدن قوای قزاق باخبر شوند؟
این ادعا بهقدری خندهدار و مضحک است که همان موقع هم کسی باور نکرد. چطور قوای تحت امر انگلیس از قزوین به سمت تهران حرکت میکنند ولی سفارت انگلیس با وجود سیمهای تلگراف که در اختیارشان بوده باز هم از این اتفاق اظهار بیخبری میکند. گزارشهای دیگر نیز حاکی از این است که انگلیسیها علاوه بر اینکه در قزوین به قزاقها آذوقه و پوتین داده بودند به قزاقهایی که در آستانه ورود به تهران بودند، نفری پنج دلار پول دادهاند که به حساب آن موقع پول خیلی زیادی بوده است. حتی دیکسون به عنوان مأمور اجرای قرارداد 1919 میگوید پوتینهای قوای قزاق که از قزوین به سمت تهران حرکت کردند، از انبار اردوگاه نظامی انگلیسیها به قزاقها داده شد. در حال حاضر گزارشهای مستند هم داریم از اینکه از طریق بانک شاهنشاهی همین آقای هیگ دو کالسکه پول به قزوین میبرد و به عیسیخان و سیدضیاء میدهد تا بین قزاقها توزیع کنند و یک مقدار از نظر سر و وضع به آنها برسند، چون قزاقها سر و وضع آشفتهای داشتند. این اعتراف لرد کرزن است که فرماندهی قزاقها دست آیرونساید بوده است و واقعاً نمیشود باور کرد که حتی تأمین چکمه و غذای یک نیرو دست انگلیسیها باشد ولی یکمرتبه خودش تصمیم بگیرد یک حرکت ملی انجام بدهد و بخواهد به سمت تهران حرکت کند.
از میزان هزینهای که دولت انگلیس برای انجام کودتا داده اطلاع دقیقی دارید؟
اتفاقاً در مجلس لردها کسی سؤال کرد آیا در کودتای 1299 پولی خرج کردیم؟ به او گفتند این بحث دامنهداری است و نمیتوانیم وارد آن شویم، اما گزارش رسمی را برایتان میخوانیم. گزارش رسمی این بود که انگلستان هیچ دخالتی در کودتا نداشت و رضاخان یک افسر ملی بود و خودش کودتا کرد. همین ماجرا نشان میدهد که اینها بسیاری از ناگفتهها را بیان نمیکردند. لوید جورج (David Lloyd George) در مجلس اعیان میگوید انگلستان پس از جنگ 392 هزار و 600 پوند به ایران کمک مالی کرد و همین مقدار را هم حکومت هند به بریتانیا داد. این هزینهها در کجا ثبت شدهاند و شما از چه محلی پرداخت کردهاید؟ آیا در بودجه آمده و در مجلس مصوب شده است؟ میگویند هزینههای این مسئله در دفتر برآورد خدمات جنگی - یعنی کودتا- ثبت شده است. اینها خودشان دارند میگویند، منتها ما تصور میکنیم سند این است که وزارت خارجه انگلستان نامهای بنویسد و کتباً اعلام کند من در کودتا دخالت کردم. بدیهی است او هیچ وقت این حرف را نمیزند یا مکاتباتی که به این نکته اعتراف کند هنوز منتشر نشدهاند. لرد کرزن اندکی بعد از کودتا میگوید: «ظرف شش ماه گذشته کابینه انگلیس ساعتها درخصوص اینکه انگلیس میبایست از چه خط مشی سیاسی و نظامی در ایران پیروی کند بحث کرده است و هنوز ساعتها باید در این زمینه وقت بگذاریم و بحث کنیم.» واقعاً بحث آنها چه بود؟ قبل از این هم که گفته بود ایران برای ما مهم است و از بیش از 100 سال گذشته جایگاه مهمی برای ما داشته است و اینها بارها سر این ماجرا با ما جنگیده و با روسها رقابت کردهاند. حالا چطور در ظرف یک ماه نظرشان عوض شده است و میگویند دیگر کاری به کار ایران نداریم و ایرانیها هرجور که دلشان میخواهد میتوانند تصمیم بگیرند و یک افسر رشید ایرانی هم یکمرتبه سر برآورده و کشور را نجات داده است؟ در حالی که انگلیسیها در اثر نفت ایران جان گرفتند و در جنگ جهانی اول پیروز شدند. حتی چرچیل در این رابطه میگوید: «نفت ایران مانند خون در رگهای فسرده امپراتوری جریان پیدا کرد و حیات مجدد به ما داد.» البته در مورد اسناد وزارت جنگ انگلیس که از یگانهای عملکننده در کودتاست باید بگویم که این اسناد از سال 1914 تا 1931 (تقریباً سال 1310) تا به حال منتشر نشده و گفتهاند تا 2053 هم علنی نخواهد شد. اسناد وزارت دریاداری هم در اختیارمان نیستند.
برخی شبهاتی نسبت به صحت خاطرات آیرونساید وارد کردهاند. این شبهات تا چه اندازه به واقعیت نزدیک هستند؟
خاطرات واقعی هستند و وقتی اینها را در کنار هم قرار میدهیم، میشود گزارش کاملاً جامعی از عملیات کودتا به دست آورد. البته شاید در انتشارش همه واقعیتها را نگفته باشند، ولی همان مقداری که گفته شده حاکی از این است که آیرونساید عملیات نظامی کودتا را هدایت کرده است. کودتا یک عملیات سیاسی دارد، یک عملیات اقتصادی، یک عملیات اجتماعی و یک عملیات نظامی. عملیات نظامی آن را آیرونساید فرماندهی کرده است. بنابراین اینکه بگوییم کل کودتا محصول مدیریت آیرونساید است، اینگونه نیست.
آیرونساید میگوید اسمیت رضاخان را به من معرفی کرد - رضاخان جاسوس اسمیت بود- و من او را برانداز کردم. در حالی که اردشیر جی رضاخان را معرفی میکند، ولی اینها نمیخواهند اسم اردشیر جی لو برود.
نقش اردشیر جی در پیشبرد اهداف انگلستان در ایران چه بود؟
اردشیر جی یک مهره اطلاعاتی سطح بالاست. از دوره ناصرالدینشاه وارد ایران شده و تا 17- 16 سال بعد از کودتا هم فعالیت میکند و بعد هم پسرش وارد ایران میشود. به همین خاطر هم اینها نمیخواهند مهرهشان بسوزد و شناخته شود. عملیات سیاسی و اطلاعاتی در ایران را اردشیر جی انجام میدهد. این مسئله را آشتیانیزاده از نمایندگان مجلس شانزدهم مینویسد. وی میگوید: «بعد از شهریور 20 به کافهای به نام آیبتا میرفتم که آقای حبیبالله رشیدیان هم به آنجا میآمد - حبیبالله رشیدیان از عوامل شناخته شده انگلستان در ایران است و خودش با همکاری اردشیر جی در کودتای سال 1299 حضور داشت. پسرهایش هم با شاپور ریپورتر، پسر اردشیر جی در کودتای سال 1332 همکاری داشتند- رشیدیان که حالت تقریباً نیمهمستی هم داشت شروع کرد به گفتن خاطرات گذشتهاش، ازجمله اینکه با حبیبالله هویدا (عینالملک)، پدر امیرعباس هویدا رفتوآمد داشته و در یکی از جلساتی که داشتند یک نفر با هیئت و ظاهر و قیافه هندی (اردشیر جی) میآید و بهتدریج با رشیدیان مأنوس میشود. بعد از مدتی که میگذرد به عینالملک میگوید برای کار مهمی در ایران دنبال فردی میگردیم که این ویژگیها را داشته باشد:
1- نظامی باشد و بلافاصله هم تأکید میکند که قزاق باشد و ژاندارم نباشد (ژاندارمها تقریباً نیروی ملی بودند و زیر دست بیگانگان بزرگ نشده بودند ولی قزاقها اساساً منشأ و شکلگیریشان توسط بیگانگان صورت گرفته بود).
2- شیعه اثنیعشری خالص نباشد. بعد میگوید که این جمله را سه بار تکرار میکند و برایش خیلی مهم است که این آدمی که میآید، شیعه اثنیعشری خالص نباشد و اعتقاد جدی به مبانی تشیع اثنیعشری نداشته باشد. این حداقل قضیه است. بعضیها برداشتهای دیگری هم میکنند و برخی میگویند رضاخان بهایی بود. البته در محافل بهایی رفتوآمد داشت. بعضیها میگویند کلاً آدم لاابالی، بیدین و لامذهبی بود و برای همین او را انتخاب کردهاند. حتی اردشیر جی در وصیتنامهاش میگوید من شبهای متمادی را در بیابانهای آقبابا (آقبابا یا آقابابا منطقهای در قزوین) سپری کردم و در آنجا با رضاخان میرپنج درباره ایران باستان و لطماتی که اسلام و روحانیت به ایران زدند صحبت کردم. گرایشات باستانگرایانه و شووینیستی (Chauvinisme) یا نژادپرستانه را اردشیر جی در مغز رضاخان فرو میکرد. آیرونساید صراحتاً میگوید من او را آوردم و به او سپردم. فردوست نیز در خاطراتش میگوید: «وقتی همراه محمدرضا پهلوی به انگلستان رفتیم، ما را به طبقه هشتم زیرزمین MI6 بردند و پرونده رضاشاه را به او نشان دادند. برای همین محمدرضا پهلوی همیشه ترس و تحفظی از انگلیسیها داشت که مبادا اینها روزی اسناد پدرش را منتشر کنند.»
با این وصف میشود گفت: برخی رجال ایران پیش از کودتا نسبت به تغییرات در حاکمیت آگاهیهایی داشتند؟
حسن نظام قدسی در کتاب «خاطرات من» مینویسد یکی از دوستانم که از خراسان انتخاب شده بود برایم تعریف کرد در آستانه کودتا فهمیدم در ایران خبرهایی هست و انگلیسیها میخواهند در ایران کاری بکنند. رفتم و با کنسولشان که رفیقم بود صحبت کردم، ولی او چیزی نگفت و خودش را به بیاطلاعی زد. بعد از کودتا رفتم به سراغش که رفیق! چرا از آن دوره چیزی به من نگفتی؟ کنسول انگلیس به من گفت: «پس از قرارداد 1919 از ناحیه نایبالسلطنه هندوستان برای برقراری نظم و تهیه قوا در ایران پیشنهاد شد.» یعنی وزارت خارجه کارهای نیست، بلکه نایبالسلطنه هندوستان است و بعد وزارت دریاداری و بعد وزارت جنگ و بانک شاهنشاهی و امثال اینها که کودتا را دنبال میکنند. در پیشنهاد نایبالسلطنه چند ماده ذکر شده بود که برای آتیه ایران باید عملی و اجرا شود.
مقصود چه پیشنهاداتی است؟
1- «تمرکز قوای نظامی و سیاسی در یک جا.» یعنی دیکتاتوری نظامی برقرار شود. قوای نظامی و سیاسی را یکی کنیم.
2- «استقلال پول ایران از راه نشر اسکناس به وسیله بانک تأسیس شده دولت ایران» یعنی بانک ملی. اینها میخواهند دخالتهایشان را به حداقل برسانند و برنامهشان این است که بهتدریج بانک شاهنشاهی را هم جمع کنند.
3- «تجدید قرارداد نفت و پایدار بودن آن.» اگر کسی فقط به همین نکته دقت کند متوجه میشود بودجه دولت انگلستان تقریباً با پول نفت ایران بسته میشده است.
4- «از بین بردن عشایر، خاصه سرحدداران نقاط مرزی ایران و مستقر ساختن افراد نظامی در آن نقاط.» اینکه رضاخان از سال 1303 به بهانه ایجاد امنیت به جان عشایر افتاد، درواقع میخواست نیروهای ملی را که زیر بلیت انگلیس نبودند از بین ببرد.
5- «از بین بردن روحانیون و ضعیف کردن آنان.» این مسئله برمیگردد به شیعه اثنیعشری خالص نبودن او.
6- «بر هم زدن بساط عزاداری.»
7- «گرفتن کارهای بزرگ از مردان مالاندیش و دادن به دست مردان جوان، فرومایه، بیایمان و بیتعصب.» در دوره رضاخان از این آدمها زیاد داریم. از تیمورتاش گرفته تا نصرتالدوله فیروز تا جوانان بیایمان و بیتعصب که روی کار آمدند.
باور مردم آن دوره نسبت به دخالت دولت انگلیس در کودتای 1299 چه بود؟
مردم ایران در آن دوره هم هیچ وقت باور نمیکردند این کودتا کار انگلیسیها نبوده باشد ولی وقتی افراد حدود 100 سال از آن دوره دور میشوند، هر کسی هر چیزی که دلش میخواهد میگوید. اسناد سفارت امریکا در این زمینه میگوید: «مردم ایران تقریباً مطمئن شدهاند تمام قضایا یک نقشه انگلیسی است. شکی نیست که نیروهای انگلیسی در قزوین از این حرکت حمایت میکنند. رهبران و پیروان این جریان همگی تحتالحمایه بریتانیا هستند.»
چرا مردم باور نکردند که انگلیسیها در کودتا نقشی نداشتهاند؟
چون وقتی قرارداد 1919 شکست خورد، تحرکات بلشویکها در ایران زیاد شد و آنها به انزلی حمله و قزوین را تهدید کردند. در همین دوره که اوج درگیریهای ایران است ناگهان انگلیسیها خود را کنار کشیدند و نیروهایشان را از ایران خارج کردند. بعضیها میگویند اگر فقط یک بار انگلیس باید از ایران حمایت میکرد همان زمان بود. اگر این اتفاق میافتاد، بلشویکها خلع سلاح میشدند و نمیتوانستند کاری کنند. به همین دلیل مردم ایران در قضیه کودتا باور نکردند انگلیس نقشی نداشته باشد و منتظر تحولات بعدی، بهویژه اقدامات انگلستان و نیات واقعی آنها بودند. حتی کالدول (John Lawrence Caldwell)، سفیر امریکا، در روز 4 اسفند یعنی یک روز بعد از کودتا میگوید: «کاملاً روشن است که اوضاع فعلی بر وفق مراد آنهاست (انگلیسیها) و شواهد حاکی از آن است که نیروهای نظامی آنها این حرکت را تقویت میکنند. مردم ایران تقریباً مطمئن شدهاند که تمام قضایا یک نقشه انگلیسی است و شکی نیست که نیروی نظامی انگلیس در قزوین از این حرکت حمایت کرده است.» بعد میگوید: «چهرههای شاخص کودتا همگی تحتالحمایه انگلستان هستند.»
با توجه به نگاه منفی مردم ایران به انگلیسیها گویا دولت بریتانیا در راستای سیاستهای جدیدش تصمیم میگیرد از نیروهای امریکایی استفاده کند؟
لرد کرزن راجعبه آوردن میلسپو میگوید در ایران یک جریان بهشدت ضدانگلیسی فعال شده است؛ «بر اثر روح سرکش و پرغرور و اغراقآمیز ملی است که سراسر شرق را فرا گرفته است... چنانکه میتوان گفت: این جوش و خروش درحقیقت علامت نهضت دامنهداری است که در سراسر جهان بیدار شده است... نکته اخیر که درباره آن کمی صحبت شد، وضع مستشار امریکایی در ایران است که راجعبه آن نظر قاطع و جدی خود را اظهار کردم. با اطلاع از این جریان و با علم به این احساسات نوظهور در آن کشور همواره نظرم این بود که ایران سرزمینی است که احتیاج فوری به کمکهای مالی، نظامی و اداری خارجی دارد و چنانچه نسبت به پیشنهاد ما یا مساعی بریتانیای کبیر بدبین باشد، میتواند از نظر مصالح خود به هر کشوری که بخواهد و مورد اعتماد آن باشد مراجعه کند. بنابراین من ظهور امریکا را در صحنه ایران با کمال صمیمیت خوشامد گفتهام و البته دوست محترم من پس از مراجعه به وزارت امور خارجه ملاحظه خواهند فرمود که درحقیقت در اثر وساطت من و مذاکرات نمایندگان سیاسی ما در واشنگتن دولت امریکا حاضر به چنین خدمتی به ایران شد..؛ و مستشاران آن دولت امروزه در ایران به انجام وظایف خود مشغول هستند... این به نفع ماست، چون میلسپو میآید و سامانی میدهد و مردم هم به او مشکوک نیستند و ما هم میتوانیم پولهایمان را از ایرانیها بگیریم.» آن ادعا هم که اگر ایرانیها نخواستند با ما کار کنند، بروند با هر کسی که میخواهند کار کنند، از آن حرفهای گزاف است. اتفاقاً سفیر امریکا راجعبه این نطق کرزن تحلیلی دارد و میگوید اینها حرفهای بیپایه و بیاساسی است که دخالت نمیکنید و آنها به سراغ هرکسی که میخواهند بروند. البته انگلیسیها از حضور امریکاییها در ایران خیالشان راحت بود، چون چهره امریکاییها در آن موقع هنوز در ایران مخدوش نشده بود.
واکنش رسانههای غرب به وقوع کودتا در ایران و حواشی بعد آن چه بود؟
نشریه تایمز که یک نشریه انگلیسی و کاملاً دولتی است حقایق و وقایع را نمیگوید، اما 20 اوت سال 1921 که میشود 28 مرداد سال 1300، یعنی چند ماه بعد از کودتا مینویسد: «بیش از یک هفته است که روزنامههای تهران به نطق لرد کرزن راجعبه ایران که در تاریخ 26 ژوئیه در مجلس اعیان انگلستان ایراد کرد، حملههای شدید میکنند، بهخصوص لحن روزنامههای ایران و ستاره ایران بسیار تند و زننده است و شاید روش خشونتآمیزی که روزنامه ستاره در پیش گرفته است، بهترین توصیف این سیاست باشد. روزنامه ستاره طی رشته مقالاتی هریک از جملات سخنرانی لرد کرزن را مورد بحث آتشین و موشکافی تمسخرآمیزی قرار داده است و آن را نمونه عجیبی از کژی و دورویی معرفی میکند.»
جالب است بدانید سفیر انگلیس، آقای سِر پرسی لورن به رضاخان نامه مینویسد و میگوید: «جلوی این روزنامه ستاره را بگیر.» رضاخان هم خودش شخصاً به دفتر روزنامه ستاره میرود و با مشت به دهان سردبیر میزند و دندانهایش را خرد و روزنامه ستاره را تعطیل میکند. البته این روزنامه بعداً بهقدری مستأصل میشود که اجباراً با سیاستهای دولت همراهی میکند. حتی روزنامه ایران که موضع ضد انگلیسی دارد بعد از مدتی تحت تأثیر فشارهای شدید رضاخان همه از مواضع خود کوتاه میآیند. کف جامعه هم بهشدت وضع بدتر از این است و مردم صراحتاً میگویند این کودتا انگلیسی است. روزنامه رویترز (Reuters) که در اللهآباد هندوستان منتشر میشد، در 12 ژوئیه مینویسد: «بیانیهای با امضای 41 نفر از نمایندگان مجلس شورای ملی انتشار یافته و ضمن آن به سید ضیاءالدین نخستوزیر سابق حمله شده است و تقاضای توبیخ او را کردهاند.» اتهام عمده سید ضیا این است که وی از هواخواهان انگلستان است. در بیانیه مزبور که فوقالعاده ضدسیاست انگلیس است خاطرنشان شده است که اصلاح امور ایران باید بدون کمک هیچ یک از دولتهای اروپایی انجام شود و مهمترین امضای زیر آن از شاهزاده فیروز (نصرتالدوله فیروز) است.»
منبع: روزنامه جوان
انتهای پیام/