پرونده "ما و آنچه مسئله فردید بود"|آنچه در پس پردهی بایکوت فردید توسط سروش وجود داشت
فردید توسط جریان خاصی از نفوذ که در صدر انقلاب در بدنه برخی دستگاهها وارد شده بود به صورت ناجوانمردانهای سانسور شد.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سید احمد فردید از جمله متفکران بزرگ فلسفی در دوران معاصر است که مواضع گوناگونی درباره آراء و شخصیت او اتخاذ شده است و ابهامات مختلفی را درباره نظرات و حیات این فیلسوف موجب شده است. برخی از این مواضع رنگ و بوی شخصی و همچنین سیاسی داشته که در لوای مباحث علمی طرح شده است. برخی از متدینین هم فردید را بینسبت با انقلاب اسلامی قلمداد کردهاند. برای تبیین واقعیتهایی که در پس زندگی علمی و شخصی فردید وجود دارد گفتوگویی با دکتر محمد رجبی(رئیس کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی و عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی) انجام دادیم.
*چرا فردید پس از انقلاب مورد هجمه برخی جریانات خاص همچون حلقه سروشیه قرار گرفت تا حدی که تحت همین فشارها مدتی به انزوا کشیده شد؟
گروهی که در ابتدای انقلاب در پوستین انقلابیون خزیده و علیه مبانی انقلاب اقدام میکردند، پس از بنی صدر به سراغ علَم کردن سروش رفتند، سروشی که صدها مرتبه بدتر از بنیصدر بود و اساسا به دلیل سویههای جدی پوپریاش، به لحاظ مبنایی با اصلِ انقلاب در تعارض بود. همانطور که خود پوپر هم در کتاب "انقلاب یا اصلاح" عنوان میکند که:«نباید انقلاب کرد بلکه باید بصورت تدریجی دست به اصلاح امور زد.»
شخصیتی همچون سروش که ناقوس تقلید از پوپر را سر میداد بر افواه انداخته و مدعی شدند که او در مقام تئوریسین انقلاب است، البته بعدها که کم کم وجوه پنهان شدهی شخصیتش بیشتر افشاء شد مشخص شد که او عضو انجمن حجتیه بوده است. زمانی من از صادق زیباکلام که در برنامهای با هم بودیم پرسیدم کجا تحصیل کردهای؟ زیباکلام پاسخ داد:«در انگلیس رشتهی "صلح" خواندم.» بنده در عین اینکه از شنیدن چنین رشتهای به عنوان یک رشته آکادمیک متعجب شده بودم، پرسیدم در کدام دانشگاه این رشته را خواندهای؟ ایشان پاسخ داد:«این رشته در دانشگاه نبود بلکه در وزارت خارجه انگلیس این رشته را مطالعه کردهام. پذیرش در این رشته بدون کنکور بود البته نیازمند معرّف بود و کسی که من را برای این رشته به وزارت خارجه انگلیس معرفی کرد، آقای عبدالکریم سروش بود.»
کتاب انقلاب یا اصلاح ریموند پوپر
مرحوم فردید در همان اوائل انقلاب با توجه به نوع افکار سروش و نفوذی که در بدنه انقلاب پیدا کرده بود، میگفت که قطعا حمایتهایی از جانب برخی نفوذیها از سروش میشود که او توانسته تا این حد درون سازمانهای انقلابی نفوذ کند، فردید بارها میگفت که سروش اصل اسلام را هدف قرار داده است.
متاسفانه برخی از افراد که گرایشات حجتیهای داشتند در برخی مناصب کشوری نفوذ کرده بودند تا حدی که موجب شدند با نامه نگاریهایی خطاب به گروه دانشکده فلسفه دانشگاه تهران(نه خطاب به رئیس گروه و نه حتی خطاب به رئیس دانشکده) مبنی بر اینکه آقای فردید نباید دیگر در دانشکده تدریس کند، فردید را به انزوا از فضای رسمی آکادمیک کشاندند.
* در میان مسوولین مختلف کشوری، موضع مقام معظم رهبری درباره فردید چه بود؟ آیا برخوردی در این خصوص بخاطرتان هست؟
وقتی برخی از بزرگان به بنده پیشنهاد کردند خانه مرحوم فردید را بخرم و آن را تبدیل به بنیاد کنیم مثل بنیاد دکتر حسابی و...، بنده نیز در دوره تصدی آقای محمد بهشتی در شهرداری تهران، به ایشان پیشنهاد کردم و ایشان هم گفت که من به شرطی این کار را انجام میدهم(منزل فردید را خریداری میکنم تا تبدیل به بنیاد شود) که رهبری این مطلب را ابلاغ کنند. در آن زمان آقای سید مهدی شجاعی به دلیل رابطه حسنهای که با رهبری داشت، بنده مطلب را به ایشان گفتم تا خدمت مقام معظم رهبری منتقل کنند. آقای شجاعی پس از نقل مطلب به رهبری، از قول آریالای حجازی گفت که حضرت آقا فرمودند:«حتما این کار(خرید خانه فردید توسط شهرداری و تبدیلش به بنیاد فردید) بشود.»
گرچه خانه فردید مشتری 104میلیون تومانی داشت و زمینش هم بسیار وسیع بود اما شهرداری با قیمت 65میلیون تومان آنجا را خرید و همسر آقای فردید هم به عنوان تنها وارث ایشان به دلیل اینکه قرار بود منزل تبدیل به بنیاد بشود و رهبری هم بر این امر تاکید کرده بودند حاضر شد به همان قیمت پایین بفروشد. تا یک دوره ای در این بنیاد کلاس های فلسفی توسط امثل آقای علی لاریجانی، آیت الله مصطفوی، آقای داوری اردکانی، بنده و... دائر بود اما بعد از مدتی که بنده رایزن فرهنگی ایران در آلمان شدم و مقارن با این اتفاق، آقای مشایی رئیس سازمان زیباشناسی شهرداری تهران شد و بنیاد فردید را تعطیل کرد.
*به چه دلیلی تعطیل کردند؟
گفتند که بنیاد باید سود آور باشد لذا به جای کلاسهای فلسفی و علمی، کلاسهای گلدوزی،کامپیوتر و تایپ و... برقرار کردند. مسوولین بعدی شهرداری هم بشرطی پذیرفتند که بنیاد مجددا برقرار بشود که تشکیلات دیگری هم در آن مکان ایجاد بشود و به همین دلیل انجمن فلسفی تهران را هم راه اندازی کردند البته برخلاف آنچه در اساسنامه اولیه ذکر شده بود که خانه فردید صرفا مختص به بنیاد فردید است.
متاسفانه عدهای که با انقلاب مشکل دارند سعی میکنند فردید را به تبع این امر مورد هجمه قرار بدهند و مدعی میشوند که مثلا فردید تئوریسین ولایت فقیه بود حال آنکه ولایت فقیه را حضرت امام(ره) مطرح کردند و ابداع فردید نبود. یا عدهای دیگر مدعی میشوند که فردید وابسته به قدرت بود درحالیکه اگر ایشان وابسته به قدرت و جناح سیاسی خاصی بود، نباید 7-8سال خانه نشین بشود، دقیقا در زمان خانه نشینی فردید، سروش عضو شورای انقلاب فرهنگی بود و هفتهای دوبار سخنرانیاش در تلویزیون پخش میشد و در رادیو نیز برنامه داشت. فردید مکرر میگفت که سروش روحیهاش شبیه روحیه یهودیهاست، این امر بعدا برای بسیاری از دوستان مشخص شد برای نمونه خاطرم هست که آقای همایون که زمانی به عنوان اپوزیسیون محکوم به اعدام شد و بعدا عفو شد، با آقای بروجردی(داماد حصرت امام) در موسسه علمی و فرهنگی همکار بودند، همایون در آنجا به دوستان گفته بود که زمانی ما با سروش محشور بودیم، سروش به ما میگفت که استعداد و نبوغ من بخاطر ژن یهودیام است. نمونههایی از این دست که مویداتی بر ریشه یهودی بودن سروش دارد را امثال آقای حداد عادل و... نیز نقل کردهاند.
وقتی فردید بایکوت شد همه ما را هم از کار برکنار کردند یعنی همه کسانی که نسبتی با فردید داشتند از کار برکنار شدند. بنده خودم معاون وزارت آموزش و پرورش بودم ولی یک روز آقای پرورش من را خواست گفت از بالا خواستند شما را جابه جا کنم.
*این فضای بایکوت به تبع شبکه نفوذی بود که سروش راه انداخته بود؟
بله انجمن حجتیه بود که یک شبکه بسیار گستردهای را سروش به واسطه افرادی که گرایش به حجتیه داشتند راه انداختند و بسیاری از افراد انقلابی، متدین و اهل فضل و فکر را حذف کردند. نفوذ این گروه به حدی بود که سروش با وجود اینکه به عنوان یک دانشجو بیرون از کشور تحصیل کرده بود و طبعا باید پروندهاش در وزارت اطلاعات موجود میبود اما هیچ پروندهای از او در سالهای ابتدایی انقلاب در وزارت اطلاعات نبود یعنی هر نوع پاکسازی که میخواستند انجام داده بودند. البته بعد از اینکه ماهیت اصلی سروش و جریانی که بوجود آورده بود مشخص شد، این فضای بایکوت رفع شد و حتی رهبر معظم انقلاب به بنده لطف کردند و حکم عضویتم در شورای عالی انقلاب فرهنگی را مرقوم فرمودند.
*قصد دارم مقداری هم به ساحت مباحث فلسفی مرحوم فردید ورود کنم. آیا تقسیم معرفت به غروب غربی و معرفت شرقی در نزد فردید، واجد شأن فلسفی هست؟
متاسفانه این تقسیم معرفت و نگاه فردید نسبت به غرب از جمله مسائلی است که با سوءبرداشتهای مختلفی مواجه شده است. یک تلقی از نسبت غرب و شرق، تلقی جغرافیایی است که صورت نسبی دارد. تلقی دیگر از غرب و شرق، غرب و شرق سیاسی است، مثلا غرب سیاسی شامل کشورهای بلوک سرمایه داری و وابستگان به سرمایه داری است و شرق سیاسی هم کشورهای سوسیالیستی هستند نظیر چین، شوروی و...
بحث فردید درباره شرق و غرب، وجه انتولوژیک(وجودشناسانه) دارد. ایشان معتقد است هستی یا خودِ وجود دو بخش و حیث دارد که یک حیثش قطب مثبت است و حیث دیگرش قطب منفی است. در وجه انسانی، ظهور این قطب مثبت در نفس مطمئنه است و ظهور قطب منفی در نفس اماره. بنابراین در این طرف خورشید حقیقت طلوع میکند و جنبه الهی دارد و در آن طرف خورشید حماقت بر نفس اماره غروب میکند و جنبه ضلالت دارد.
مرحوم فردید معتقد بود که غرب اولیه یعنی عصر باستان و میانه، غرب زده بودند یعنی در تاریکی و ظلمت قرار داشتند اما غرب کنونی(مدرن) غرب زده مضاعف است زیرا که نه تنها وحی و خدا را کنار گذاشتند بلکه "خود" را محور گرفتند. متاسفانه آل احمد هم متوجه منظور فردید نشد لذا گمان کرد که مقابل غرب، شرق سوسیالیستی است درصورتیکه فردید، شرق(کمونیسم و سوسیالیسم) را هم غرب زده میدانست.
هایدگر هم در بحث محجوریت حقیقت و فروبسته شدن عالم معنا همین منظور فردید را بیان میکرد. فردید این نگاه را از هایدگر پذیرفته بود اما دائما میگفت که "من با هایدگر هم سخن هستم در چیزهایی که او درباره غرب بیان میکند و منتقدش است اما من مسلمان شیعه هستم و از این جهت با هایدگر یکسخن نیستم."
* عدهای در همین خصوص معتقدند که اولا فردید در فلسفه مبدع محسوب نمیشود بلکه صرفا نگاه هایدگر متاخر را بازتولید کرده است. ثانیا مبتنی بر آیات قرآن که دلالت بر عدم رساندن خیر از جانب کفار و منافقین دارد لذا چون فردید از هایدگر استفادههای بسیاری کرده و به نوعی به او تمسک کرده است پس کارش عبث است.
کسانی که اینگونه طرح اشکال میکنند نه هایدگر را شناختهاند و نه تسلطی بر مبانی دینی و قرآنی دارند. هایدگر به عنوان یکی از فیلسوفانی که فهمش دشوار است کسانی همچون آقای جمادی که از جملهی مترجمین هایدگر در ایران است بر این نکته تاکید کرده که:«فردید تنها کسی بود که هایدیگر را فهمید و بزرگترین فیلسوف ایرانی است ولی افسوس که خودش را به قدرت فروخت یعنی طرفدار جمهوری اسلامی شد.»
لذا نفس فهم فیلسوفی همچون هایدگر بسیار دشوار است و اهل فلسفه بر این نکته اذعان دارند، الان تدریس هایدگر و پدیدارشناسی در دانشگاه تهران را به پسر بنده سپردهاند به دلیل اینکه اولا زبانش آلمانی بود ثاینا 7-8سال مشغول مطالعهی هایدگر و فیلسوفان پدیدارشناسی بود و الان هم چندین سال است که مدام مشغول مطالعهی شارحان این مکتب فلسفی است. کسانی که در این میان مدعی هایدگری بودن فردید هستند به این معنا که فردید از خودش هیچ چیزی نگفت و تکرار هایدگر است باید ابتدا نشان بدهند که هایدگر را فهم کردهاند.
فردید همانطور که خودش میگفت حرفهای هایدگر را تکرار نمیکرد بلکه بارها میگفت من با هایدگر هم سخن هستم اما یک سخن نیستم. فردید یک افقی را نشان میدهد و به سمت آن افق که افق وحیانی است حرکت میکند. منتهی بارها میگفت تفکر تقلیدی نیست و من مرجع تقلید نیستم که مقلد من باشید، کلا در فلسفه و حکمت تفکر نیاز است. به همین دلیل اگر کسی از او تقلید میکرد او را با یک اخلاق بدی از خود میراند. به من میگفت تو حرف من را نمیزنی و حرف خودت را میزنی ولی از این جهت قبولت دارم که مسیرت مسیر با من یکی است.
فردید به دلیل اشرافش به مباحث فلسفی و همچنین تسلطش بر چند زبان و ریشه شناسی مفاهیم مختلف در این زبانها موجب میشد تا بسیاری از افراد شیفته و مسحورش شوند اما او میگفت من مراد نمیخواهم، من نه مرجع تقلید هستم که بخواهم مقلد داشته باشم نه مدیر حزبم که بخواهم اعضا جمع کنم، کل دعوی من این است که باید فکر کرد و فرک و فکر. من می گویم فکر و فکر و فکر، کسانی که اهل تفکر نیستند به سراغ امثال عبدالکریم سروشها بروند یا قبل از انقلاب میگفت بروند به سراغ امثال آریانپور که گویا در آن زمان دکانی برای خودش گشوده بود. درخصوص دیانت فردید هم ذکر این نکته بس است که روزی حجت الاسلام قائم مقامی به بنده گفت:«من دین و لباسم را از فردید دارم. من دانشجو بودم و جزء روشنفکرهایی بودم که از دین فاصله گرفته بودم، فردید من را دوباره به دین آورد.»
فردید نه ابن عربی را تکرار میکرد نه هایدیگر را بلکه از تمام این افراد بهره گرفته بود برای تفکر خودش و حرف خودش را میزد. تمام آنچه فردید از هایدیگر گرفت این بود که بنیاد تفکر جدید اومانیسم است. اثرگذاری اندیشه و سخنان فردید بقدری بود که برای مثال آقای خاتمی که رئیس جمهور شد به خود من گفت:«من فردید را قبول ندارم اما انکار نمیکنم به شدت تحت تاثیرش هستم.»
فردید مخصوصا در 15 – 20 سال آخر با تاسی از کلام الله مجید حرف میزد و نمونههایش را در تحلیل ایشان از تجدد براساس ماجرای مکر لیل و نهار، نظرش درباره ولایت فقیه، معنای وسسیع و گسترده فقه و... میتوان مشاهده کرد. البته تذکر به این نکته هم شاید خالی از لطف نباشد که فردید درباره فلسفه اسلامی در اواخر عمرش معتقد شده بود که نه تنها ملاصدرا و شیخ اشراق بلکه ابن سینا هم مسلمان بوده و فلسفهشان رنگ و بوی دینی داشت و با یونان متفاوت بود زیرا این بزرگان در فضای اسلامی تنفس میکردند و الهشان، الله بود.
انتهای پیام/