نگاهی به نمایش «اسلو»|ربات‌های آوازه‌خوان و سرگردان میان خطابه و حرکات موزون/ اجرای «هاوّا ناگیلا» در قلب تهران

نگاهی به نمایش «اسلو»|ربات‌های آوازه‌خوان و سرگردان میان خطابه و حرکات موزون/ اجرای «هاوّا ناگیلا» در قلب تهران

واقعا هم تا پایان معلوم نمی‌شود که این کجکی راه رفتن‌ها، این نیم خیز شدن‌ها، این بشکن و بالا بندازها، این دویدن‌های مکرّر اندر مکرّر جمع بازیگران از این سو به آن سو، چه کمکی به پیشبرد نمایش می‌کنند.

خبرگزاری تسنیم- کیان طبری

نمایشنامه «اسلو»(Oslo)، برنده جایزه تونی، نوشته‌ی جی تی راجرز، به کارگردانی یوسف باپیری، مدتی است که در سالن سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه می‌رود. این نمایشنامه که اولین اجرای آن در برادوی نیویورک، در آوریل 2017 و به کارگردانی بارتلت شِر روی صحنه رفت، به مذاکرات پشت‌پرده‌ی منتهی به امضای توافقنامه‌ی صلح اسلو در سپتامبر سال 1993 باز می‌گردد که با میانجی‌گری یک زوج دیپلمات نروژی با نام‌های «تریه رود لارسن» و همسرش «مونا یول»، به صورت پنهانی میان نمایندگان رژیم اسراییل و سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) برگزار شد.

تئاتر ,

تئاتر ,

آدم‌های اصلی نمایش(با شخصیت‌های واقعی) به غیر از این زن و شوهر دیپلمات، یوری ساویر(مدیرکل وقت وزارت خارجه اسراییل) و احمد قُریح (وزیر امور مالی ساف) هستند و البته در این بین، تعداد زیادی از افراد وابسته به دو طرف مذاکره و میانجی‌ها هم نقش‌آفرینی می‌کنند که پررنگ‌ترین آن‌ها حسن عصفور از طرف ساف و یک استاد دانشگاه حیفا به نام پروفسور هرشفلد از طرف اسراییلی هستند.

تئاتر ,

تئاتر ,

حرف کلی نسخه اصلی نمایشنامه‌ی «اسلو» این است که در فرایند مذاکرات سیاسی، در بسیاری از اوقات آن‌چه که به توافق یا عدم توافق نهایی شکل می‌دهد، روابط و پیوندهای انسانی شکل‌گرفته بین نمایندگان طرفین یا طرف‌های در حال منازعه در اتاق‌های جانبی محل مذاکرات، در لابی هتل، در بار و نوشخانه و اساسا جاهایی است که نمایندگان دو طرف در توقف‌ها و تنفس‌های ایجاد شده در جریان مذاکره، گلویی تازه می‌کنند، سیگاری می‌کشند، شوخی می‌کنند و در مجموع خود «غیررسمی»تر خود را نشان می‌دهند. «اسلو» می‌گوید در روند مذاکرات سیاسی، دودوزه‌بازی و اصطلاحا «یکدستی» زدن، حقه‌ها و ترفندهای بعضا کوچک، می‌تواند تحولاتی ایجاد کند که حتی مسیر تاریخ را برای مردمان درگیر با نتایج مذاکرات، تغییر دهد.

تئاتر ,

لارسن، آکادمیسین و جامعه‌شناس نروژی که در کنار همسرش مونا یول(دیپلمات ارشد نروژی) بار اصلی میانجی‌گری را بر دوش دارد، یک تز کانونی دارد که در آن «تدریج»(gradulaism) و قناعت به دستاوردهای کوچک، بهتر از رویکرد «همه یا هیچ» است. طبق طرح او، طرفین تخاصم بهتر است کیس به کیس جلو بروند و برای «اعتمادزایی» از پی یک خصومت چند دهه‌ای، از مذاکره مورد به مورد روی تک‌موضوعات شروع کنند. به واقع شگرد لارسن، «شخصی» کردن مذاکرات به جای «سازمانی» کردن آن است.

تئاتر ,

باقی ماجرا در این متن به شدت دیالوگ-محور، با مدت زمان بیش از سه ساعت، به شوخی‌ها، ذکر خاطرات خانوادگی و کل کل‌های این مذاکره‌کنندگان، با مدد از دسرهای سرآشپز هتل محل مذاکره و البته ویسکی جانی واکر می‌گذرد. به این نوع نمایش پر از دیالوگ، مبتنی بر رویدادهای واقعی، اسناد تاریخ و خاطرات مضبوط در ادبیات نمایشی «ورباتیم» می‌گویند و بریتانیایی‌ها سرآمد این سبک نمایشی هستند. حقیقت آن است که بخش عمده‌ی متن اصلی به شدت گره‌ خورده به سبک زندگی و سلوک و فرهنگ و ادبیات در زیست-جهان غربی است و از این رو، به شدت با زمینه‌ها و چارچوب‌های کلامی، شوخی‌های محاوره‌ای، بازی‌های زبانی در سپهر «زبان انگلیسی» و البته عادات و مختصات زندگی در جهان انگلوساکسون (زبان و زمینه‌ی نویسندگان انگلیسی زبانی چون جی تی راجرز) پیوند دارد، و از این رو، وقتی کسی بخواهد چنین نمایش زبان-محوری را به یک زبان دیگر ترجمه و برای اجرا در یک زیست-جهان دیگر آداپته کند، کاری بسیار شاق و دشوار و شاید نشدنی را به عهده می‌گیرد، چرا که معنای بسیاری از مجادلات کلامی، شوخی‌های ظریف، کنش‌ها و واکنش‌های خاص فرهنگ غربی در یک بافت و ساخت زبانی- فرهنگی متفاوت از دست می‌رود و چیزی جز کسالت و سردرگمی عاید تماشاگر نمی‌کند.

تئاتر ,

جی تی راجرز

برای نمونه، در متن اصلی، شخصیت‌ها با شباهت آوایی دو واژه‌ی «peace» (صلح) و «piss» (ادرار کردن) شوخی می‌کنند (که البته در فرهنگ شرقی وقیحانه و دور از ادب است، اما در فرهنگ غربی که توالت‌های خیابانی بدون سقف و دیوار برای قضای حاجت وجود دارد چندان غیرعادی نیست) اما در نسخه ایرانی، وقتی کاراکترها چه در بیان و چه در اجرا، «ادرار کردن» را نمایش می‌دهند، به واسطه‌ی این که پیوند آوایی دو واژه انگلیسی فوق‌الذکر در ترجمه درنمی‌آید، حتی موضوعیت معنایی هم برای اجرای وقیحانه‌ی این بخش از نمایش پیش چشم تماشاگر ایرانی (که بر خلاف تماشاگر غربی، این مساله را تابو می داند) وجود ندارد.

تئاتر , تئاتر ,

این مساله‌ای است که کارگردان نمایش اسلو، یوسف باپیری، متوجه آن بود و به زعم خود تلاش کرد با افزودن حرکات موزون، بازی‌های فرمال با بدن بازیگران و افزودن تکخوانی و همخوانی و اجرای یک نسخه‌ی «شبه موزیکال» بر این ضعف و نقص بنیادین فایق بیاید، اما...نتیجه به باور نگارنده، فاجعه‌بار شده است.

تئاتر ,

نمایش «اسلو»، در متن اصلی هم فاقد شخصیت‌پردازی(به مفهوم خلق شخصیت همدلی برانگیز)، خط داستانی قوی، تعلیق(به واسطه‌ی روشن بودن پایان کار که به توافقنامه معروف اسلو ختم شد) و اوج و فرودهای دراماتیک است، چرا که نمایش به شدت مبتنی بر «ایده» و «کلام» (آن هم جنس خاصی از کلام که معناداری آن مستلزم آشنایی تماشاگر با زیست-جهان کاراکترهاست) است و در فقدان همه عناصر جذابیت‌برانگیز برای تماشاگر ایرانی، «اسلو» تبدیل به یک اجرای پر سر و صدا می‌شود که همه جذابیت‌های روایی و بصری خود را (از آوازه‌خوانی هوتن شکیبا تا حرکات موزون و ناموزون و درهم‌پیچی بازیگران زن و مرد و شلنگ‌تخته‌های جمعی و کجکی راه رفتن و خنده‌های مصنوعی و «مست بازی» و...) در همان سه ربع اول از دست می‌دهد، و بعد از آن برای تماشاگر به یک ماراتن زجرآور تبدیل می‌شود که فقط بیهوده کش می‌آید و با تکرار مکرّرات اعصاب تماشاگر را کرخت و منقبض می‌کند.

تئاتر ,

واقعا هم تا پایان معلوم نمی‌شود که این کجکی راه رفتن‌ها، این نیم خیز شدن‌ها، این بشکن و بالا بندازها، این دویدن‌های مکرّر اندر مکرّر جمع بازیگران از این سو به آن سو، چه کمکی به پیشبرد نمایش می‌کنند و کدام بار دراماتیک را از متن طولانی و «پرچانه»ی جی تی راجرز برمی‌دارد.

کاراکترهای «اسلو»ی ایرانی، سمپاتی ایجاد نمی‌کنند چرا که به طور مشخص، نقش‌ها برای خود بازیگران هم «ته نشین» نشده و اصطلاحا در ذهن ایشان رسوب نکرده است. جملات، به ویژه از سوی بازیگران زن، یک‌نفس و مونوتن، «پرتاب» می شوند و فریادها و قهقهه‌ها و اوج و فرودها در بیان بازیگران، چون مصنوعی است، عصبی‌کننده است.

تئاتر ,

کاملا روشن است که یوسف باپیری، برگ برنده خود را در نسخه ایرانی‌ «اسلو»، حرکات بدنی هماهنگ و یک نوع شبه-کوریوگرافی و البته همخوانی‌های چندزبانه می‌داند، از این رو، بیشتر تمرکز و توان بازیگران مصروف و منعطف به درآوردن همین هارمونی فیزیکال می‌شود، و در نتیجه هم بیان و هم شخصیت‌پردازی فدای این هارمونی بدنی می‌شود که در کلیت خود بسیار لوس، نچسب و البته نالازم و غیرمنطقی می‌شود. بر نگارنده معلوم نیست که چرا یک نمایشنامه سیاسی در سبک «ورباتیم»، که در متن اصلی کاملا مبتنی بر گفتگو و مجادلات کلامی است، باید با حرکات موزون و رقص و آواز و شلنگ‌تخته ممزوج شود، تا در نهایت نه آن روایت سیاسی از کار در بیاید، و نه آن «تنانگی».

تئاتر ,

شاید باپیری قصد دارد با «چند زبانه» کردن اثر خود، و گذاشتن کلام و آواز عربی، عبری و ترکی بر دهان بازیگران، تماشاگران را مرعوب کند و «بین‌المللی» بودن اثرش را به رخ بکشد، لیکن این «چندزبانی»، چون نقشی در پیشبرد روایت ندارد و به اثر «تحمیل» شده، نمی‌تواند جور فقدان «درام» و اوج و فرود عاطفی و عدم سمپاتی تماشاگر با کاراکترها را بکشد و به مصداق «از قضاء سرکنگبین، صفرا فزود»، در تکرار چندباره، لوس و اصطلاحا «لا مُخ» می‌شود. و دریغ و افسوس از این همه وقت و توان و انرژی که بازیگران بر سر اجرای هماهنگ آوازها یا بیان بی تپق جملات خارجی خرج کردند. نکته این‌جاست که به دلیل خامی و آماتوریسم حاکم بر «اکت» بازیگران که نتوانستند کاراکترها را درونی کنند، در بخش عمده‌ی زمان نمایش، شبیه روبات‌هایی به نظر می‌رسند که صرفا جملاتی را کم‌نقص اداء می‌کنند، هماهنگ آواز می‌خوانند و هماهنگ به این سو و آن سو می‌دوند و می پرند، لیکن همدلی برنمی‌انگیزند.

تئاتر ,

شاید نمونه‌ی درونی کردن کاراکترها در نسخه‌ی ایرانی یک نمایش غربی، تله‌تئاتر معروف حسن فتحی، به نام «تله موش» (بر اساس متن معروفی از آگاتا کریستی) بود که بازیگران کارکشته‌ای چون حمید مظفری، هرمز هدایت، مرحوم احمد آقالو و مرحوم جمیله شیخی (و کلیت بازیگران نمایش) چنان نقش را هضم و مال خود کردند که بیننده آن‌ها را در قالب پرسوناژ‌های انگلیسی دهه 1950 کاملا می پذیرد و نگران سرنوشت آنان می شود.

تئاتر ,

اما، فارغ از همه این مباحث فنی، به نظر می‌رسد که برای «پیشنهاد دهندگان» و «حامیان» اجرای این نمایش نه چندان هموار برای مخاطب ایرانی، «فرامتن» سیاسی نمایش بسیار مهم‌تر از جزییات و اجزای فنی نمایش باشد.

وقتی سرود ملی صهیونیست‌های جهان، یعنی «هاوّا ناگیلا» (که شعر آن در 1918 و رد واکنش بر سلطه‌ی انگلیسی‌ها بر ارض فلسطین سروده شد) توسط گروه نمایشی ایرانی، در وسط تهران همخوانی می‌شود، این یعنی یک جای کار اساسا می لنگد.

آیا اتفاقی است که همزمان با تحرکات تیم حاکم بر کاخ سفید(با محوریت جرد کوشنر، داماد صهیونیست ترامپ و عضو فرقه‌ی افراطی و کابالیستی حسیدی) و تلاش همه‌جانبه‌ی شبکه‌ی جهانی صهیونیسم، بحث «معامله قرن»، با هدف فیصله دادن همیشگی به منازعه فلسطینی‌ها و صهیونیست‌ها به نفع یهودیان، در پایتخت بزرگ‌ترین خصم شبکه‌ی جهانی صهیونیسم، یعنی جمهوری اسلامی ایران، هاوّا ناگیلا خوانده می‌شود و مساله اسراییل و فلسطین از چشم‌انداز روابط انسانی دو «ملت» بررسی می‌گردد که در جهان‌بینی حاکم بر «اسلو»، حق برابر و شان برابر دارند و نمایش با صحنه‌ی دست فشردن رابین و عرفات در محوطه چمن کاخ سفید در حضور بیل کلینتون(رییس جمهور وقت ایالات متحده) به پایان می رسد، آن‌گاه می‌توان به نقش «فرامتن» کاملا سیاسی در انتخاب و اجرای این نمایش مظنون بود.

تئاتر ,

وقتی در جهان‌بینی حاکم بر متن، مفاهیمی چون «غصب» سرزمین فلسطینی‌ها، گستره‌ی تاریخ 70 ساله‌ی جنایات صهیونیست‌ها علیه صاحبان اصلی سرزمین قدس(از جنایات جوخه‌های تروریستی هاگانا و، تا جنایت صبرا و شتیلا، تا کشتار مردم غزه در سال‌های 2008 و 2009، تا روند مداوم تخریب منازل فلسطینی‌های کرانه باختری و...) هیچ جایی ندارد و نمایندگان هر دو طرف، صرفا سیاستمدارانی وطن‌دوست هستند که قرار است با خوردن گیلاسی ویسکی یا قطعات خوشمزه وافل در اتاق پشتی مذاکرات «سوءتفاهمات» فیمابین را حل کنند، آن‌گاه جنایتکارانی چون رابین و پرز و ساویر که خون کودکان فلسطینی تا ابد نام و خاطره ان‌ها را لکه‌دار و ننگین کرده است، صرفا «اسحاق» و «شمعون» و «یوری» هستند که فقط کمی بدقلق و سرسخت و سختگیر تشریف دارند که به راحتی به طرف مقابل باج نمی دهند.

تئاتر ,

و از همه مهم‌تر تصویر منجی‌گونه‌ی رییس جمهور «دموکرات» آمریکایی‌ها، بیل کلینتون، است که «مهتری» می کند و به میان دو «ملت» خاورمیانه‌ای می‌آید و رهبران ان دو را دست به دست می‌دهند و لابد دل ما باید از این همه «جتنلمنی» و «صلح‌دوستی» سران آمریکایی بلرزد و اشک شوق بر چشمان ما حلقه ببندد.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران