خاطراتی از پدر معنوی مداحان در پنجمین سال فراق


۱۶ فروردین ماه، سالگرد وفات مرحوم حاج علی آهی، پیرغلام با اخلاص و مهربان، باسواد، بااخلاق و باادب اهل‌بیت(ع) و پرچمدار عرصه ستایشگری بود؛ مردی که با درجه بالا از خدمت نظامی کناره‌گیری کرد تا به جامعه مداحان خدمت کند.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، «حاج علی آهی» رئیس هیأت‌ مدیره خانه مداحان اهل‌البیت (ع)، پیرغلام با اخلاص و مهربان، باسواد، با اخلاق و با ادب اهل‌بیت (ع) و پرچمدار عرصه ستایشگری بود. او سال‌ها نزد علمای بزرگ شاگردی کرد و در عرصه شعر و مداحی صاحب‌نظر بود؛ به‌طوری‌که حاج علی آهی پدر معنوی مداحان کشور به شمار می‌رفت.

در پنجمین سالگرد مرحوم حاج علی آهی مروری داریم بر خلاصه زندگینامه، فعالیت‌ها و خاطراتی از او:

حاج علی آهی در 14 آبان 1307 هجری شمسی در تهران،‌ بازارچه پامنار (یکی از محله‏‌های قدیم و اصیل تهران) به دنیا آمد، پدر او (مرحوم حاج قربانعلی آهی)، متولّد دهستان «آه» بود. «آه» به مجموع 6 پارچه آبادی گفته می‏‌شد که امروز مشهور به شهر آبعلی است و در 60 کیلومتری شمال شرقی تهران، جاده تهران ــ آمل قرار دارد.

وی سه فرزند پسر داشت که حسین آهی، شاعر و مدرس دانشگاه و محمدرضا آهی دارفانی را وداع گفتند و تنها حسن آهی به یادگار مانده است. استاد حاج علی آهی برای رساندن پیام مکتب اهل‌بیت (ع) سفرهایی به عربستان سعودی، عراق، سوریه، مصر، بحرین، کویت، ترکیه، اردن و لبنان داشته است.

فعالیت‌‏های فرهنگی

* ورود به کِسوت پرافتخار مداحی، از 10سالگی (1317هـ.ش.)

* آغاز سرایش شعر، در 29سالگی (1336هـ.ش.)

* مدیریت کاروان‌‏های حج عمره و عتبات عالیات، از سال 1340

* توفیق تشرّف به سرزمین وحی بیش از هفتاد مرتبه و نیز به عتبات عالیات و سوریه و مصر، به‌دفعات فراوان

* تشکیل هیأت‏‌های مختلف مذهبی

* تشکیل و رهبری جوامع مداحان و پرورش شاگردان برجسته

* توجه به بعد اعتقادی شعر (کنار توجه به بعد ادبی آن) که در این راه دشوار، متحمل سختی‌‏ها و مصائب فراوان بوده است (از سال 1342 تا پایان عمر)

* نقد اعتقادی آثار بزرگان ادب فارسی مانند: مولوی، سعدی، حافظ و... با تکیه‌بر منابع قرآنی و روایی (به‌صورت منظوم و منثور)

* تأسیس چند مسجد و حسینیه (در تهران و آبعلی)، یکی از این مساجد، مسجد آهی (واقع در سرآسیاب دولاب، خیابان کرمان) است که توسط پدر او، تأسیس‌ شده بود (سال 1326هـ.ش.)، اما او ضمن نوسازی آن (سال 1373هـ.ش.) با ضمیمه کردن حدود 250 متر از منزل شخصی خود به مسجد، به کسب رضایت از اعضای خانواده پدری مبادرت ورزیده و سپس نام آن را به «مسجد امیرالمؤمنین (ع)» تغییر داد. و تا آخرین روزها مسجد امیرالمؤمنین (ع) یکی از پایگاه‏‌های اصلی فعالیت‏‌های فرهنگی وی به شمار می‏‌آمد.

* تأسیس چند کتابخانه (در تهران و آبعلی). کتابخانه شخصی او، خود دارالکتب عظیمی است که بیش از 20 هزار جلد کتاب را در خود جای‌داده است.

* تأسیس بنیاد دعبل خزاعی

* تأسیس صندوق قرض‏‌الحسنه الغدیر (در آبعلی).

* نامه‌نگاری‏‌های متعدد با رهبر معظم انقلاب و پیگیری‏‌های بی‏‌وقفه (از سال 1381هـ.ش.) در خصوص برقراری بیمه تأمین اجتماعی برای مداحان و شاعران اهل‏‌بیت (ع) که سرانجام با مساعدت و دستور معظمٌ‌له منجر به تأسیس «بنیاد دعبل خُزاعی» شد. (1385هـ.ش.).

* عضو هیأت‌ امنا و هیأت‌ مدیره بنیاد دعبل خزاعی.

* تأسیس خانه مداحان اهل‌‏البیت (ع) که پس از پیگیری‏‌های فراوان او به‌منظور پوشش امور فرهنگی و ارتقای سطح علمی مداحان اهل‏‌البیت (ع ) به انجام رسید.

* در اختیار گرفتن 1200 قطعه قبر برای مداحان عضو خانه مداحان در جنوب شرقی قطعه 301 بهشت‌زهرا به‌‌نام «روضه الحسین (ع)» و...

خاطراتی از استاد آهی

شفای جد علی آهی و مهاجرتش به تهران

حاج حسین آهی جد حاج علی بود که ناگاه به یک بیماری مهلک مبتلا شد؛ به گونه‌ای که نیمی از بدن او از کار افتاد و چون دیگر قادر به حرکت نبود، برای نقل مکان وی، باید وی را به دوش می‌کشیدند. روزگار سپری شد تا این‌که ماه محرم از راه رسید و حسینیه‌ها و تکایا برپا شد. در گذشته، استعمال قلیان در حسینیه‌ها رواج داشت. حاج حسین تقاضا کرد که او را در مکان آماده‌سازی قلیان‌ها بنشانند تا افروختن آتش سر قلیان را به عهده گیرد. او این کار را خالصانه برای عزاداران حسینی تا شب عاشورا انجام داد. شب عاشورا را پای منبر امام حسین (ع) خلوت کرد. نیمه‌های شب، خستگی بر چشمانش سایه افکند و در کنار منبر به خواب رفت. آن شب دو سید بزرگوار، یکی پرچم به دست را دید که در رویا به او می‌گوید: «حسین! بلند شو!». حاج حسین پاسخ می‌دهد که فلج است و نمی‌تواند بلند شود. همان آقا به جد علی آهی می‌فرماید: «من به تو می‌گویم این پرچم را بگیر و بلند شو». او هم پرچم را می‌گیرد و می‌ایستد. اول با تعجب به خود می‌گوید که شاید خواب باشد، اما خیلی زود متوجه می‌شود که بیدار است و این معجزه حضرت ابوالفضل العباس (ع) بوده است. حاج حسین، آن شب با پای خود به منزل می‌رود.

کلاس درسی به نام «منبر»

علی آهی برای کسب علوم دینی به مدارس حوزوی روی آورد و به فراگیری علوم دینی پرداخت. اولین حوزه درسی علی آهی، مدرسه آیت‌الله مجتهدی بود که در این حوزه با آیت‌الله خندق‌آبادی و حجت‌الاسلام والمسلمین سیدابوالقاسم شجاعی هم‌بحث بود. در آن ایام، او در کنار کسب علوم دینی در مجالس اخلاق، وعظ و عزاداری سالار شهیدان، بیش از گذشته حضور می‌یافت. بنابراین، آهی پس از منع عزاداری از سوی رژیم، 10 سال پیاپی در تهران به مسجد حاج آقا موسی، در کنار مسجد جامع تهران رفت و آمد داشت و برای بهره بردن از سخنرانی‌ منبری‌های مشهور آن زمان، مانند حاج آقا رضا سراج، مرحوم سدهی، جواد ملک، حاج جمال، حاج سیدکمال پسر حاج حشمت و حاج صدرا، در مراسم دهگی مسجد آیت‌الله سید لاریجانی پامنار شرکت می‌کرد. همچنین در بیش‌تر مواقع به خصوص در ماه مبارک رمضان از سخنان پرفیض «سلطان الواعظین» مؤلف کتاب «شب‌های پیشاور» و واعظ شهیر، حاج میرزا عبدالله صبوحی بهره می‌برد.

آشنایی با آیت‌الله میلانی در کربلا

در سال 1330 شمسی، آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی به عنوان امیرالحاج انتخاب شد و حاج قربانعلی نیز در آن سال به قصد اعمال حج با فرزند 23 ساله خود ـ علی ـ از طریق سوریه به کربلا مشرف شد. در کربلای معلی، هنگام اقامه نماز در حرم مطهر امام حسین (ع)، حاج علی برای اولین بار با مرجعیتی آشنا شد که اخلاق، منش و گفتارش، او را چنان شیفته خود ساخت که راه وصال به محبوب را جز مریدی ایشان ندید. او کسی جز مرجع عالیقدر شیعه «آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی» نبود. آشنایی آهی با این مرجع بزرگ تقلید، گام‌های مؤثر «جهاد اکبر» را در برداشت؛ به گونه‌ای که آهی آنچه را در عرفان و معارف الهی کسب کرده است، مدیون ایشان می‌داند.

صلوات گرفتن از آدم‌های بی‌حال!

در دوران زعامت آیت‌الله میلانی در سال 1345 و در شب ولادت حضرت امام حسین (ع) آیت‌الله سیدمحمدعلی میلانی به حاج علی آهی گفت: «چون از طلبهها امتحان گرفته‌ایم و اکثر آنان قبول شده‌اند، میخواهیم در شب ولادت امام حسین (ع) اطعام بدهیم.» قرار شد حاج علی آهی و دکتر قاسم رسا (ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی) در شب ولادت سیدالشهدا (ع) که آقایان همه جمع شدند و مجلس آراسته شد، با اشعاری مجلس را مستفیض کنند. اول قرار شد علی آهی بخواند. او پشت میکروفون قرار گرفت و یک رباعی صلوات خواند. هیچ یک از طلبه‌ها و روحانیون صلوات نفرستادند. علی آهی پشت تریبون گفت: «به استثنای مراجع عظام و بزرگان و علمای حاضر در مجلس، شما چه مباحث و درس و کتابی خوانده‌اید که من نخوانده‌ام؟ شما این کتاب‌ها را خوانده‌اید: جامع‌المقدمات، حاشیه ملاعبدالله، منطق، لعمه، رسائل و مکاتب و کفایه را خوانده‌اید»

سکوت، سراسر مجلس را احاطه کرد. آنگاه علی آهی گفت: «من خارج خوانده‌ام؛ آن هم خارج امثله.» حضار شروع کردند به خندیدن. آن گاه آهی این رباعی را خواند:

روزی که آفرید تو را صورت آفرین
از آفرینش تو به خود گفت آفرین

صورت نیافریده بدین معنی و کمال
بر صورت آفرین و بر آن صورت، آفرین!

که حضار مجلس با صدای بلند گفتند: دوباره بخوان. یک عده هم گفتند دوباره بگو ما می‌خواهیم آن را بنویسیم. آهی گفت: «اگر سه صلوات بلند فرستادید، من دو مرتبه می‌خوانم»

سه صلوات فرستادند. و آهی آن را تکرار کرد. سپس به حضار گفت: «دیدید چگونه شما را وادار به صلوات فرستادن کردم؟

دستم را بوسیدی، پولش را بده!

حاج آهی، تا این اواخر اجازه نمی‌داد کسی دستش را ببوسد. تا می‌خواستند این کار را انجام دهند، دستش را می‌کشید. این اواخر به دلیل ضعف و بیماری، توان کشیدن دستش را نداشت. وقتی هم که کسی موفق می‌شد دستش را ببوسد، به شوخی می‌گفت: «پولش را بده پدر»

خیلی وقت‌ها هم وقتی افرادی دور او حلقه می‌زدند و دستش را می‌بوسیدند، نگاهشان می‌کرد. وقتی می‌رفتند، سری به تأسف تکان می‌داد و می‌گفت: «کاش زبان و دلشان یکی باشد»

به روضه‌خوان محاسن سفید می‌خندید؟

در یکی از شب‌های ماه مبارک رمضان، حاج آقا پای میکروفون جامعه مداحان نشسته بود. در آن شب، قرار بود ابتدا حاج ولی‌الله سلیمانی، مداح پیشکسوت و آذری‌زبان، پدر شهید مسعود سلیمانی فیض بدهد. توسل هم به یکی از امامانی بود که شعر و روضه‌شان در طول سال، کم‌تر خوانده می‌شود.

حاج ولی‌الله اول یک رباعی خواند، اما شعر اصلی یادش نیامد. از جمعیت خواست صلواتی بفرستند. دوباره شعرش را به خاطر نیاورد. باز صلوات خواست، اما حافظه‌اش نهایتاً یاری نکرد و با عذرخواهی از حاجی آهی، رفت و در میان مداحان نشست. یک عده ـ که جلوی مجلس نشسته بودند ـ به لهجه آذری و حافظه حاجی سلیمانی خندیدند. طوری که صدای خنده‌شان در مجلس منتشر شد.

آهی از این کار آنان خیلی عصبانی شد. میکروفون را روشن کرد و بدون مقدمه گفت: «به روضه‌خوان محاسن سفید امام حسین (ع) می‌خندید؟ این که شعر را فراموش کرد، باعث خنده شما شد؟ این خنده دارد؟ شما هم اگر داغ فرزندی دیده بودید، زندگی فراموشتان می‌شد

این حرف او باعث شد تا آن چند نفر از کار خود خجالت بکشند و مجلس، سراسر اشک شود. توسل آن شب هم بیش‌تر به سمت حضرت علی‌اکبر (ع) رفت.

مجموعه خاطرات بالا از کتاب «پرچم‌دار ستایشگری» نوشته حمید محمدی محمدی از انتشارات بنیاد دعبل خزاعی انتخاب شده است.

منبع : فارس

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌‌ها