صفر تا صد پرونده فساد شاه سعودی در دوران جوانی


صفر تا صد پرونده فساد شاه سعودی در دوران جوانی

«سلمان»، با مدرک تحصیلی ابتدایی، به منصب وزرات و سپس امیری پایتخت عربستان رسید و خیلی زود وارد دنیای سیاست شد.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، آنچه درپی می‌آید، بخش اول از زندگینامه «سلمان بن عبد العزیز»، پادشاه کنونی عربستان سعودی و پسر دردانه اش «محمد بن سلمان»، ولی عهد و وزیر دفاع این کشور است، که از کتاب «عربید الریاض» (عربده کش ریاض) به قلم «سعود السبعانی»، نویسنده سرشناس و اندیشمند معارض عربستانی مقیم «سوئد» برگرفته شده است.

سعود السبعانی تالیفات بی شماری درباره خاندان سعودی حاکم بر عربستان که در تمامی آن‌ها ضمن پرداختن به دوره‌ای از تاریخ این خاندان، مفاسد و رذیلت‌های اخلاقی و اجتماعی و سیاسی آن‌ها و خیانت هایشان در حق جهان عرب و جهان اسلام را برملا می‌کند.

سعود السبعانی درباره این کتاب می‌گوید که «تالیف آن 4 سال به طول انجامیده و خواننده در آن تا جایی که نوشتار اجازه داده، با بعضی از رخداد‌ها و حوادث زندگی ملک سلمان از وقتی که طی سال‌های 1954 تا 1955 به عنوان امیر منطقه «ریاض»، پایتخت عربستان منصوب شد، سپس تصدی وزارت دفاع این کشور در سال 2011 و سرانجام نشستن بر تخت سلطنت در سال 2015 میلادی آشنا می‌شود.

به گفته السبعانی، این کتاب همچنین به نقش خطرناکی که محمد بن سلمان، ولی عهد کنونی عربستان و فرزند ملک سلمان در تحولات سال‌های اخیر منطقه، به خصوص ورود به جنگ یمن، محاصره‌ی قطر، ترور «جمال خاشقجی»، روزنامه نگار ترور شده‌ی عربستانی، ماجراجویی‌های سیاسی و اقتصادیش از جمله در «قرارداد قرن»، فروش بخشی از شرکت نفتی «آرامکو» و برنامه‌های اقتصادیش در داخل عربستان می‌پردازد.

                                                                 

                                                                                                                                        کتاب عربده کش ریاض

بی شک یکی از مهمترین و بزرگترین امتیاز این کتاب 500 صفحه ای، استفاده از تصاویر و اسنادی است که السبعانی در تشریح و تبیین برخی حوادث و رخداد‌ها به آن‌ها استناد کرده و 100 صفحه از کتاب را در برمی گیرد.

ما تلاش کرده ایم گزیده‌هایی از این کتاب را برای اطلاع و بهره مندی کاربرانش در چندین قسمت منتشر کنیم و آنچه در پی می‌آید، قسمت اول از کتاب «عربده کش ریاض» یا همان «زندگینامه‌ی پادشاه عربستان و، ولی عهد» کنونی این کشور است.

آرامش و مساوات در زندگی برای کسی که در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا می‌آید، بیشتر شبیه یک رویای دست نیافتنی است. به خصوص برای کسی که در انتهای لیست بلند بالایی از برادران و خواهرانی باشد که هر یک از آن‌ها از مادری منتسب به یک قوم و قبیله و عشیره به دنیا آمده باشد و این وضعیت «سلمان بن عبدالعزیز»، پادشاه کنونی عربستان بود که کودکی خود را در خانواده‌ی پر جمعیتی متشکل از 36 برادر و 27 خواهر سپری کرد و البته این شامل برادران تنی اش نمی‌شد که از «حصه السدیری» به دنیا آمده بودند.

«سلمان» در سال 1935 میلادی در کاخ حکومتی (کاخ دهام بن دواس سابق) به دنیا آمد. او بیست و پنجمین فرزند ذکور در میان 36 پسر «عبد العزیز» بود که دوران کودکی اش را در گوشه و کنار این کاخ گِلی و پر از خواهران و برادرانش سپری کرد.

 

«سلمان» ششمین پسر از «حصه السدیری» است که هریک روحیات و سلایق خاص خود را داشتند. سلمان بر خلاف دیگر برادرانش، به رنگ‌های تیره علاقه داشت و وجه مشخصه اش «دماغ بزرگ و مضحک» او بود که در همان نگاه اول توجه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کرد.

بی تردید بخش مهمی از دوران کودکی «سلمان» را باند‌ها و دار و دسته‌هایی تشکیل می‌دهند که هر یک از برادران تنی و ناتنی پیرامون خود ایجاد کرده بودند و بالطبع هر کدام از آن‌ها قوانین و مقررات خاص خودشان را داشتند که ریشه در تربیت آن‌ها در دوران کودکی و آموخته هایشان از مادر بود.

 

در این میان جایگاه و ارج و قرب هر پسر نزد پدر (عبد العزیز) وابسته به جایگاه مادر در دل و آغوش عبد العزیز داشت که برای فرونشاندن شهوات حیوانی اش حتی از کنیز‌ها و خدمتکاران هم نمی‌گذشت و تا وقتی زنده بود و به زندگی جنسی و شهوانی اش ادامه می‌داد، همچنان بر تعداد این برادران و خواهران افزوده می‌شد.

تعدد و کثرت فرزندان باعث شده بود، تا هرچه بزرگتر می‌شدند، رقابت برای به دست آوردن جایگاه و موقعیت بهتر نزد پدر (به خصوص بین پسران) شدیدتر شود. حس رقابتی که خیلی زود، ناخواسته و ناخود آگاه، به حس دشمنی و کینه‌ای تبدیل شد که هرچه می‌گذشت، شدیدتر و عمیق‌تر می‌شد و اندک اندک باعث جناح بندی‌هایی در خانوداده شد و برادران ناتنی بر اساس منافع مشترک جذب هر یک از این جناح‌ها شدند.

** حصه السدیری؛ مادر سلمان

براساس مستندات موجود، «حصه» دختر «احمد السدیری»، ملک «سلمان» به عقد ازدواج دو برادر از آل سعود درآمده بود. یکی «عبد العزیز»، پدر «سلمان» و دیگری «محمد بن عبدالرحمن»، عموی «سلمان» و برادر «عبد العزیز».

بر اساس این مستندات تاریخی «حصه» ابتدا با «عبد العزیز»، پدر «سلمان» ازدواج می‌کند. اما پس از مدتی او را طلاق می‌دهد، تا «محمد بن عبدالرحمن»، برادر کوچکتر با او ازدواج کند. حاصل ازدواج «حصه» با «محمد بن عبدالرحمن» یک پسر بود.

به ظاهر تا به اینجا هیچ مشکلی در این طلاق‌ها و ازدواج‌ها مشاهده نمی‌شود. فضاحت و رسوایی آنجاست که «عبد العزیز»، پدر «سلمان» با وجود در قید حیات بودن برادرش محمد و با وجود دایر بودن عقد ازدواج شرعی آنها، بار دیگر دل در گرو «حصه» می‌بندد و خواستار او می‌شود. تا جایی که برادرش «محمد» را وادار به طلاق «حصه» می‌کند، تا بتواند، بار دیگر با وی ازدواج کند و حاصل ازدواج دوم یا مجدد عبد العزیر و حصه 15 فرزند بود.

دو نکته در این ماجرا انسان را متعجب می‌کند. اول توانایی و قدرت «حصه» در به آوردن 16 بچه است (یک فرزند از محمد و 15 فرزند از عبد العزیز) و دیگر اینکه چگونه این دو برادر راضی شدند، بسترهایشان را با هم جا به جا کنند!

زمانی چنین رابطه‌ای منطقی و قابل درک است که برادری مجبور شود، برای سرپرستی و نگهداری از برادر زاده هایش، با بیوه برادرش ازدواج کند. آن هم در صورتی که همسر برادرش راضی به چنین ازدواجی باشد.

اما در خصوص «حصه» و «عبد العزیز» و «محمد» چنین چیزی رخ نداد بود. واقعا چه چیز موجب می‌شود، دو برادر تنی، زنی را بین خود دست به دست کنند و از او صاحب چندین فرزند هم شوند! آیا زن دیگری آن سرزمین نبود؟ یا اینکه آن قوم حد و مرز برای رذالت و پستی قائل نبودند؟

** جایگاه پسر ارشد در عربستان

در میان قبایل منطقه «نجد» مرسوم است که پسر ارشد جایگاه بالایی نزد پدر دارد و بالطبع اولین گزینه جانشینی و احراز مناصب است؛ لذا پسر ارشد در هر خانواده و قبیله و عشیره‌ای صاحب نفوذ و قدرت بسیاری بود.

بعد از پسر ارشد، کوچکترین پسر یا همان «ته تغاری» نیز می‌تواند، تا سن مشخص و معینی جایی در دل پدر برای خود دست و پا کند و پس از آن، این موقعیت اندک اندک از بین می‌رود.

در این میان «سلمان» نه پسر ارشد بود و نه ته تغاری، به ویژه آنکه برای عبد العزیز «ته تغاری» معنا نداشت. چون تا زمانی که جان در بدن دارد، به فرزند آوری از هر زنی که به بسترش راه می‌یافت، ادامه می‌داد و از آنجا که «سلمان» پسر ششم در میان برادران تنی بود، لذا برای ادامه بقا باید زیر چتر حمایت یکی از پسران بزرگ‌تر «حصه السدیری» می‌رفت و با خدمت به او منصب و مقامی درخور برای خود دست و پا کند.

به همین منظور، «سلمان» به «فهد»، پادشاه اسبق عربستان نزدیک شد و خیلی زود توانست، به «نزدیک ترین» فرد و «راز دار» فهد تبدیل شد. اما این نزدیکی و رازداری، هیچ گاه باعث نشد، مثل برادر دیگرش، «سلطان»، ترس و وحشت اش از فهد از بین برود.

هر قدر «سلمان» از «فهد» ترس و وحشت داشت، از برادران دیگرش از جمله «عبد الرحمن» و «نایف» نه تنها حساب نمی‌برد، بلکه خود را بالاتر و جهت احراز مناصب مهم شایسته‌تر می‌دید.

«سلمان» مثل دیگر برادرانش در کودکی به مدرسه فرستاده شد، البته بیشتر شبیه مکتب بود. او از شیخ «عبدالله خیاط»، خطیب وقت مسجد الحرام که عبد العزیز آموزش فرزندانش را به وی سپرده بود، برخی علوم ساده دینی و روخوانی قرآن را فرا گرفت.

** امارت ریاض

دوران کودکی «سلمان» اینگونه سپری شد، تا در سال 1954 درحالی که 19 سال بیشتر نداشت، پس از انتصاب به عنوان وزیر مشاور، با فرمان سلطنتی به امیری منطقه «ریاض» منصوب شود. اما این منصب در مقایسه با مناصب مهم و حساسی که برادرانش داشتند، چندان حائز اهمیت نبود.

به این ترتیب، «سلمان» در آستانه بیست سالگی، با مدرک تحصیلی ابتدایی، به منصب وزرات و سپس امیری پایتخت عربستان رسید و خیلی زود وارد دنیای سیاست شد.

در آن زمان «سلمان» در اوج جوانی بود و زندگی در ریاض قدیم بسیار سخت و طاقت فرسا بود. «سلمان» برای فرار از مشکلات و شرایط سختی که داشت، پای به دنیای «شراب خواری» و پس از آن «زن بارگی» گذاشت، طوری که دنیایش در «شراب خواری و بد مستی و زن بارگی» خلاصه می‌شد و این موضوع از دید هیچ کس در ریاض دور نماند.

** استعفا از امارت ریاض

در سال 1960 «سلمان» به شکلی غیر منتظره از امارت ریاض استعفا داد. کسی نفهید، دلیل این استعفا چه بود. آیا به خواست خودش بوده یا به دستور «سعود بن عبد العزیز»، پادشاه وقت عربستان؟

آنچه مبرهن است، اینکه امارت ریاض خواسته‌های «سلمان» را برآورده نمی‌کرد. او دنبال منصبی بود، تا به واسطه‌ی آن ثروت و نفوذی برای خود دست و پا کند، نه آنکه تمام روز خود را در دفترش به شنیدن شکایات و درخواست‌ها سپری شود و از جیب خود به سیل نیازمندان کمک کند.

با این حال، به نظر می‌رسد، «سلمان» از کرده اش پشیمان شده بود، چون 3 سال بعد؛ در سال 1963 برادر ناتنی اش، ملک سعود با صدور فرمانی او را به امارت ریاض منصوب کرد.

این بار «سلمان» 28 سال داشت و پس از 3 سال دوباره به امارت ریاض بازمی گشت و تا سال 2011 در آن باقی ماند. تا اینکه برادرش «سلطان» در اثر سرطان پروستات فوت کرد.

منبع : مشرق

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه‌‌ها

پربیننده‌ترین اخبار رسانه ها
اخبار روز رسانه ها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon