یادداشت| از بروجردی تا خمینی(ره)

یادداشت| از بروجردی تا خمینی(ره)

حدوداً ۳ سال بعد از آمدن ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره) به قم، بوی یکی از آن نفحاتی که در پیام قیام لله از آن صحبت کرده بود، به مشام امام خمینی(ره) می‌خورد

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، این نوشتار درصدد نفی عمل آتش به اختیار، اندیشیدن دربارۀ گفتار و رفتار ولیّ جامعه و حتی نقد آن نیست، صرفاً بررسی نسبت امت با امام است، به ویژه امام غیر معصوم، آن هم از زاویه‌ای خاص.

یکی از مسائل مطرح در پازل منظومۀ اندیشۀ سیاسی در ذیل مسئلۀ کلان حکومت اسلامی، نسبتی است که آحاد مردم با ولیّ و حاکم جامعه باید بگیرند. تا وقتی تحلیلمان با ولیّ جامعه یکسان است، و یا حتی یک پله پایین‌تر، تا وقتی اعتماد به کاردانی و کارشناسی او داریم، می‌توان گفت به راحتی و بدون اصطکاک معتنابهی، احکام، گفتمان و در نهایت دست‌فرمان رهبر جامعه را می‌پذیریم. اما مسئله زمانی سخت می‌شود که جمع‌بندی‌مان بر انحراف ولیّ جامعه قرار می‌گیرد، این راهی که او در پیش گرفته است و این مدل رهبری، ما را از آن آرمان‌های اسلام اصیل دور می‌کند. مخصوصاً که این مباحث در اتمسفری از مأموریت‌گرایی دینی و تحلیل ما از موقف کنونی جایگاه تشیع به لحاظ تاریخی، مطرح می‌شود. در نهایت نیز اجتهادی بودن تفسیر مطلوبات دینی و عدم عصمت رهبر جامعه مبرری می‌شود که آرمان‌خواهی، پلی شود برای عبور از رهبری و یا حداقل جدا کردن مسیر حرکت از مسیر کلان نظام حاکمه.

در این نوشتار به بررسی نسبت امام خمینی(ره) با حضرت آیت‌الله بروجردی(ره) به عنوان زعیم حوزه‌های علمیه می‌پردازیم. نسبت نماد آرمان‌خواهی اسلام ناب با ولیّ فقیه مقتدر، روشن‌بین اما کمتر در جوش و خروش شیعه و قطعاً یکی از بهترین نمونه‌های معاصر تعاملات با ولیّ غیر معصوم همین نسبت است. برای اینکه بهتر بتوانیم ابعاد این مسئله را درک کنیم، باید با بررسی ابعاد و نتایج حرکت‌های سیاسی علما تا قبل از تشریف‌فرمایی ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره) به قم، موقف تاریخی حوزۀ علمیه در زمان زعامت ایشان و تحلیل هر کدام از این دو بزرگوار از شرایط جبهۀ حق و باطل و مسیری که باید در پیش گرفت مشخص شود.

حرکت‌های سیاسی قابل توجه علما (که بتوان به نوعی بر آنها اطلاق قیام اجتماعی کرد) از امثال نهضت تنباکو شروع شد. نهضت‌هایی که آتش‌شان را امتیازهای ظالمانه‌ای که به بیگانه داده می‌شد شعله‌ور کرد. فی‌المثل امتیاز عمدۀ محصول تنباکوی ایران که در آن دوره محصول قابل توجه کشاورزی ایرانیان بود به کمپانی رژی داده شد، و میرزای شیرازی(ره)، بنا بر نقل، فتوای معروف تحریم تنباکو را از ناحیۀ مقدسۀ حضرت حجت(عج) دریافت کردند. فتوا به سرعت در سراسر ایران، حتی در قصر قاجار فراگیر شد و ماجرا ختم شد. اگر بعضی از سیاسیون کنونی در آن زمان بودند، احتمالاً می‌گفتند این تنباکو را بدهید برود، به حال جامعه ضرر دارد! اما میرزا(ره) و نهاد روحانیت این فهم سیاسی را داشت که مسئله، تسلط بیگانه بر کشور اسلامی است و مقابل آن ایستادند. هر چند گفته می‌شود میرزا(ره) بعد از ختم غائله گریه می‌کرد که دشمن متوجه میزان نفوذ روحانیت شیعه در آحاد جامعه شده و زین پس نقشه‌‌ها خواهد کشید که البته کشید!

پس به اجمال، ابعاد چنین ماجرایی معلوم است. اساساً با توجه به شرایط و مقدوراتی که علمای شیعه فهم کرده بودند، آن تمامیت‌طلبی که ما در حرکت انقلاب اسلامی دیدیم در آنها مقصود نبود، و همین که نفی سبیل کفار بر بلاد مسلمین تحقق یابد کفایت می‌کرد. هرچند، آغازی شد بر روند رو به رشد حرکت‌های اعتراضی.

قیام بعدی، مشروطه بود که جرقه‌اش با به چوب بسته شدن تجار تهران توسط علاءالدوله زده شد. به این صورت، کلیدواژۀ ابتدایی حرکت، مطالبۀ عدالتخانه بود؛ یعنی اگر دستگاه استبدادی حاکم، به مردم ظلم کرد، مأمنی باشد که بتوان از آن طریق احقاق حق کرد. علما در این قیام هم رهبری حرکت را به عهده گرفتند، سیدین در تهران با پشتیبانی بخشی از علمای نجف جلو افتادند. با سهل‌اندیشی روحانیت و نیز شیوۀ "کنترل از راه دور" علمای موافق مشروطه از نجف، مسیر عدالتخانه که متضمن قدری از استبدادستیزی بود، از مشروطه‌خواهی سر درآورد، مفهومی که دز استبدادستیزی را در فضای سیاسی جامعه به شدت بالاتر برد و در عین حال حامل قالب و ساختاری بود که موجبات نزاع‌های آینده شد.

در این میان اعتماد عجیب سردمداران حرکت به پیشنهاد راهبردیِ انگلیسیِ مشروطیت و ظاهرا حجاب استبدادستیزی، باعث شد تا چارچوب کلان نظام حکومتی، که جزء جدیدی به نام مجلس، به عنوان عصارۀ رأی مردمی و مبارزه با استبداد را در خود می‌دید، بر فضای سیاسی کشور تحمیل شود و طبیعتاً در نزاع قدرتی که روشنفکران غرب‌زدۀ آن زمان برندۀ اصلی آن شده بودند، دغدغۀ شریعت داشتن امثال شیخ فضل‌الله، به طرفداری از استبداد انصراف می‌یافت. دوگانه‌ای که در نهایت تحقق عینی هم پیدا کرد و شیخ در تقابل با سکولاریسم و طبیعی‌گری عریان مشروطه‌خواهانِ در مصدر، از محمدعلی شاه حمایت کرد.

در این ماجرا نیز، دو پارامتر عمده‌ای که قضایا حول آنها اتفاق می‌افتد، یکی استبدادستیزی است، و دیگری تطبیق شریعت و این هر دو، ذیل مسئلۀ کشورداری و نظم سیاسی حاکم برای ادارۀ یک نظام دیوانی در ابعاد یک ملت می‌گنجند. کلان مسئله‌ای که گویا به لحاظ سیاسی بر جو تهران و نجف دیکته شده و می‌توان گفت آنچه عملاً به لحاظ راهبردی روی میز زعمای شیعه قرار گرفته است، چگونگی ادارۀ یک نظم سیاسی و حل تنازع بین ارادۀ مردمی و شریعت در مستوای تقنینی و ساختاری است و همۀ این‌‌ها در فضایی شکل می‌گیرد که گفتمان غالب، ضدیت با استبداد است. ماحصل نیز معلوم است، تسلط روشنفکران غربی، انزوای سیاسی علما و در نهایت، دوران استبداد پهلوی!

در این بین، حرکت‌های سیاسی ریز و درشت دیگری را از علما شاهدیم که همگی به شکست ظاهری ختم شدند. حرکت‌هایی مانند، فتوای صاحب عروه(ره) بر جهاد در برابر اشغال لیبی، کشاکش با انگلیس در قضیۀ اشغال عراق و در نهایت ثورةالعشرین که با ارتحال میرزای دوم(ره)، ناکام ماند، مقابله با شکل‌گیری اسرائیل و نقش برجستۀ مرحوم کاشف الغطاء(ره) و حتی کارهایی مانند فتوای حرمت استفاده از کالای خارجی توسط شیخ الشریعه(ره).

از سوی دیگر تمامی این حرکت‌‌ها در بستر سیاسی بسیار رقت‌آوری اتفاق می‌افتد. می‌توان گفت در آن زمان اسلام در حضیض تمدنی خویش به سر می‌برد و از هر سو، چه در عالم اهل سنت و چه در شیعه، با ضربات مهلکی مواجه بود. عراق در اشغال انگلیس قرار گرفت، آل سعود در حجاز به قدرت رسید، قضایای اشغال فلسطین و اعلامیۀ بالفور به وقوع پیوست و در ترکیه، ایران و افغانستان تقریبا به صورت همزمان شاهد به قدرت رسیدن نیروهای دست نشانده‌ای هستیم که به انحاء مختلف در صدد دین‌زدایی، حتی از ظواهر زندگی مردم هستند. هجمۀ همه جانبه‌ای که صحنۀ رویایی جبهۀ حق و باطل را، در حالیکه جبهۀ حق کاملاً به محاق رفته است، از سطح رویارویی با طواغیت استبدادی محلی، به یک مواجهۀ عظیم بین‌المللی با ابرقدرت‌های استکباری ارتقاء می‌دهد.

اما در این معادلات، ظاهرا باید یک حوزۀ علمیه 300 نفره را هم وارد کرد! سال 1301، حاج شیخ عبدالکریم(ره) حوزۀ علمیه قم را پر و بال می‌دهد و به نوعی از نو تأسیس می‌کند. جدای از رسیدگی‌های فوق‌العادۀ تربیتی به طلاب و نیز مردم‌داری مرحوم مؤسس(ره)، دست‌فرمان سیاسی ایشان آنقدر دقیق هست که بدون کوچکترین حرکت اضافی، حوزۀ قم را از زیر دست و پای رضاشاه به سلامت عبور دهد، و در این بین، از سوی برخی طلاب، هتک حرمت نیز می‌شود! مرحوم امام(ره) نیز که دورۀ طلبگی خویش را در این فضا سپری می‌کند، بنا بر شواهد، در تحلیل، بعضاً با حاج شیخ مخالفت‌هایی هم دارد، اما به هر ترتیب این اندک اختلافات بروزی نمی‌یابد و اوضاع به تمکین می‌گذرد و بعدها نیز امام خمینی(ره) به تمجید از مشی حاج شیخ در تعامل با پهلوی می‌پردازد.

بعد از رحلت حاج شیخ(ره) و سپری شدن دورۀ 9 سالۀ افول قدرت مرجعیت در ایران (به دلیل تعدد مراجع) دوران حضرت آیت‌الله بروجردی(ره) شروع می‌شود و امام خمینی(ره) که در دهۀ چهارم عمر خویش بود، پیشگام پیگیری حضور ایشان در قم است. امام راحل که در آن زمان به حاج‌آقا روح‌الله معروف بود، از همان گام ابتدایی دعوت از حاج‌آقا حسینِ امام (لقب ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره))، اهداف سیاسی خود را با شاگردان و اطرافیانش در میان می‌گذارد. امام صراحتاً به دنبال ایجاد "پایگاه قدرت" آن هم "در برابر رژیم" است. هدفی که معیارهای آن به خوبی در مرحوم بروجردی(ره) عیان است: شجاعت، بصیرت، مقام علمی و اجتماعی بالا و مدیریت قوی.

دوران زعامت ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره)، مشحون از رشد و شکوفایی حوزه‌هاست. تحت نظام درآمدن مرجعیت، رشد تعداد طلاب، شکل گیری مرجعیت واحد در قم، حضور بیشتر طلاب در قالب‌های جدید اجتماعی مانند نویسندگی، گشایش عرصه‌های جدید در برابر حوزه‌‌ها مانند تقریب با اهل سنت و نیز امتداد تاثیرات روحانیت در جامعه به واسطۀ شبکه مدارس اسلامی. پیشرفت‌هایی که چشم‌انداز روشنی از تحول و پویایی را برای حوزۀ علمیۀ قم رقم می‌زدند اما گویا باز هم در نظر حاج‌آقا روح‌الله، یک جای کار می‌لنگد. آن کاری را که می‌توانستیم، نمی‌کردیم!

برای حاج‌آقا روح‌الله خمینی که در پیام معروف "قل انما اعظم بواحدة"، در سال 1323 شمسی، حتی قبل از آنکه آیت‌الله بروجردی(ره) به قم تشریف بیاورند (سال 1324 شمسی) و حوزه سر و سامانی بگیرد و از حالت تشتت زعامت خارج شود، زمانه و شرایط را برای قیام لله بهترین زمان می‌دید، دوران مرجعیت مرحوم بروجردی(ره) دیگر نور علی نور بود! اینکه تحلیل مرحوم امام(ره) از کم و کیف جبهۀ باطل در آن زمان، شرایط تقابل جبهۀ حق و باطل و توان نیروهای خودی و در نهایت وظیفه‌ای که با توجه به سنن الهی به عهدۀ جناح حق قرار می‌گیرد چیست، بحثی مفصل و شواهدی کافی می‌طلبد.

فهم منظور ایشان از قیام لله و ابعاد و چگونگی آن در سال 1323، مهم و نیازمند تفصیل است، ولی در این حد را اثبات می‌کند که عطش امام(ره) برای تحقق قیامی الهی که نه تنها در مقام نیت قیام‌کنندگان، بلکه در مقام راهبرد و تصویر اهداف قیام هم باید الهی باشد، با آمدن ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره) و بهتر شدن چشمگیر اوضاع حوزۀ علمیه، بسیار بیشتر می‌شود. به ویژه آن که ایشان خطر دوره پهلوی دوم را به دلیل ارائه نوعی عقیده انحرافی به نام اسلام، از زمان سلف خبیثش بیشتر می‌داند و بالطبع در مواجهه با انقلاب در ذات دینداری مردم، وجوب مبارزه سیاسی براندازانه را بیش از پیش احساس می‌کند؛ روندی که در انتها به فتوای معروف حرمت تقیه ولو بلغ ما بلغ منتهی می‌شود.

اما ظاهراً اوضاع آنگونه که او می‌خواهد پیش نمی‌رود. حدوداً 3 سال بعد از آمدن ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره) به قم، بوی یکی از آن نفحاتی که در پیام قیام لله از آن صحبت کرده بود، به مشام امام خمینی(ره) می‌خورد. جنگ اول اعراب و اسرائیل در سال 27 شمسی به وقوع می‌پیوندد و در حوزه‌های علمیه، شور انقلابی توسط فدائیان اسلام دمیده می‌شود. هر چند در ظاهر، امام همراهی ویژه‌ای با جناح انقلابی حوزه از خود نشان نمی‌دهد و صرفاً به نگارش نامه‌ای اعتراضی بسنده می‌‌کند، اما گزارش ساواک از میل شدید ایشان بر زدن جرقه انقلاب، پس از آنکه ایران، اسرائیل را در سال 28 به رسمیت می‌شناسد خبر می‌دهد. ظاهراً امام که در آن زمان در کرج بوده است، شخصی را برای توجیه ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره) نزد ایشان می‌فرستد، اما ایشان در نهایت از قیام منصرف شده و نتیجتا امام در اثر شوک روحی بیمار می‌شوند. اینها در حالی است که جنبش فدائیان با تحرک فراوان و حتی جلب حمایت عده‌ای از علمای بزرگ قم، برای اعزام نیرو به فلسطین ثبت نام می‌کنند.

تقریباً در همان ایام، بحث تغییر قانون اساسی از سوی محمدرضا پهلوی و تصمیم او به تشکیل مجلس سنا مطرح می‌شود. در این جا نیز، حداقل در مقام اعلام موضع، اختلاف نظر بین امام و مرحوم بروجردی (ره) به چشم می‌خورد، در جایی که امام با اصل دست بردن در قانون اساسی مخالف بوده ولی حضرت ‌‌آیت‌الله بروجردی (ره) به عدم تعرض به مواد مربوط به امور دینیه اکتفا می‌کنند. نهایت اقدامی که از سوی امام و جمعی از فضلای هم‌ردیف ایشان در این خصوص انجام می‌گیرد، و بنا به نقل استاد دوانی به درخواست شخص آیت‌الله بروجردی نیز بوده است، نامۀ سرگشاده‌ایست که البته صرفا جنبۀ استفساری دارد و با پاسخ محکم زعیم حوزه مواجه می‌شود.

در ادامۀ این روال، ماجرای برخورد با بهائیت است. در این قضایا نیز امام زمینه را برای قیام علیه شاه آماده می‌بیند اما با سردی و عدم همراهی ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره)، صرفاً به عنوان نماینده ایشان به دیدار شاه می‌رود و منویات زعیم قُطر شیعه را با صراحت به او گوشزد می‌کند.

همۀ این ماجراها در زمانی رخ می‌دهد که حداقل دو جریان پررنگ سیاسی در بطن روحانیت شیعه در حال بروز و ظهور است، فدائیان اسلام و ‌‌آیت‌الله کاشانی. و جالب آنکه در هر دو مورد، با وجود گرایش شدید سیاسی امام خمینی(ره)، همراهی ویژه‌ای با آنان از سوی ایشان مشاهده نمی‌شود و نسبت خود با هر دو دسته را ذیل موضع کلی ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره) تعریف می‌کند. در حالیکه فدائیان، کانون پمپاژ انقلابی‌گری در کالبد حوزه بودند، امام به مراودات محدود و نصایح بی یا باواسطۀ آنان بسنده می‌کند و با این کار تعجب اطرافیان خود را نیز برمی‌انگیزد. قطعا یکی از دلایل عدم همراهی امام با فدائیان، جدای از اختلافات راهبردی که با این مشی داشتند، پرهیز از شق عصای مسلمین و سست کردن پایه‌های زعامت شیعه بوده است.

از سوی دیگر تعامل مرحوم امام با نهضت ملی شدن نفت را نیز در همین راستا می‌توان تفسیر کرد. در عین تایید کلی حرکت مرحوم کاشانی، امام در اینجا هم مواضع آمیخته با سکوت ‌‌آیت‌الله بروجردی (ره) را کاملاً مراعات می‌کنند و صرفا به ارتباطی محدود و شرکت در بعضی جلسات سخنرانی منعقده در منزل ‌‌آیت‌الله کاشانی بسنده می‌کنند. به صورتی که تلقی عمومی، هم جبهه بودن حاج‌آقا روح‌الله با مرحوم کاشانی نیست. در این جا نیز در عین نقد جدی امام به حرکت مرحوم کاشانی، و به درجات بسیار شدیدتر دکتر مصدق، حفظ پرچم‌داری مرحوم بروجردی (ره) برای امام اصل است.

در این بین، در عین اینکه جمع‌بندی حضرت امام برای قیام لله، به لحاظ عمق، راهبرد و نیز شمولیت آن در گسترۀ نبرد حق و باطل، با تمامی وقایع سیاسی قابل ذکر تاریخ معاصر ایران متفاوت است و طبیعتا او را از پیوستن به این جریانات سیاسی منع می‌کند، ولی او جریان دیگری به سرکردگی خودش در زمان زعامت ‌‌آیت‌الله بروجردی(ره) راه نمی‌اندازد. او کاملاً خود را ذیل ایشان تعریف کرده است، نه صرفاً به این جهت که ساحت مرجعیت اخلاقاً مخدوش نشود، که به لحاظ راهبردی، حفظ ریاست تامۀ حوزه را در این صحنۀ عظیم نبرد، ضروری می‌بیند. او به لحاظ ساختاری، برای ولیّ مشروع و غیرطاغوت جامعه، نوعی حجیت قائل است. حاج‌آقا روح‌الله در عین حالی که احتمال عدم اصابۀ به واقع را می‌دهد، و حتی در برخی رفتارها، کما اینکه بعدها هم تصریح می‌‌کند، محققاً عقیده به مخطئ بودن دارد، مدام به سکان کشتی که در دستان زعیم جامعه است نمی‌پرد، دست او را خط نمی‌زند و علاوه بر آن، نهایت همکاری را برای به بار نشستن هرچه بهتر این زعامت ارائه می‌دهد.

اما اوج این اختلافات را در ماجرای اصلاح حوزه شاهدیم. جایی که امام، بنا به خط مشی اعلام شده از سوی شخص خودش، به بهانۀ اصلاحات ساختاری، آموزشی و مدیریتی، کمر همت به مبارزۀ اولویت‌دار با متحجران خوش‌نشین حوزه می‌بندد. آنجا که پس از حرکت روان اصلاحات در برخی زمینه‌‌ها مانند مسائل صنفی، آموزشی، امتحانات و ... کار به مدیریت مدرسۀ فیضیه به عنوان نقطۀ کانونی حوزه‌‌ها و نیز جریان مالی و مدیریت آن می‌رسد. بر اساس نقل‌ها، به سبب ذهنیتی که اطرافیان برای ‌‌آیت‌الله بروجردی (ره) ایجاد کرده بودند که طیف اصلاحیون با این پیشنهادها، شما را مسلوب الاراده خواهند کرد، و شاید با کمی بی‌تدبیری اصلاحیون در این بین، کار به بن بست می‌خورد و ماجرای معروف زدن استکان به دیوار و عمامه به زمین رخ می‌دهد. بدین سان، از آن زمان به بعد، تقریبا روابط بین طرفین به خاموشی متمایل می‌‌شود ولی باز هم پس از آن، حاج‌آقا روح‌الله برای خودش خط جداگانه‌ای باز نکرده و بر طبل آرمان‌خواهی نمی‌کوبید. او لاجرم به گوشه‌ای خزید و مشغول درس و بحثش شد و در قالب تربیت شاگردان و ایجاد کانونی برای طلاب انقلابی، دست به کار ایجاد رقیقه‌ای از آن چه می‌توانست انجام دهد شد.

در ادامۀ این سیر، حتی عدم اقدام مؤثر از سوی مرجعیت واحده برای پیشگیری از اعدام فدائیان نیز باعث نشد حاج‌آقا روح‌الله کوس جدایی و نقد علنی زعیم سر دهد، تا مبادا پرچم اسلام تضعیف شود. سال 38 وقتی طلاب برای اعتراض به دستگیری چند طلبه تجمع می‌کنند، باز هم امام از لزوم جمع شدن زیر عَلَم آقای بروجردی (ره) صحبت می‌کند و آنجا که با مخالفت ایشان در مورد پیگیری ماجرا مواجه می‌شود می‌گوید «حالا که آقای بروجردی (ره) حاضر به جلسه نبوده، من با خودمم هم حاضر به جلسه نیستم!».

به این سریال تلخ، دوباره نگاهی بیندازیم. آتشفشان خاموشی که از سال 23 و در اوان دهۀ چهارم عمر خویش، در زمانه‌ای به مراتب سخت‌تر از دوران زعامت ‌‌آیت‌الله بروجردی (ره)، ندای قیام سر می‌دهد، تا سال 40 و رحلت مرجع عظیم الشأن جهان تشیع، به سبب اختلاف تحلیل‌ها، مدام در حال مهار شعلۀ درون است، ولی حاضر نیست ساحت نفوذ و قدرت "ولی فقیه غیر رسمی" و "غیر مبسوط الید" حاضر را خدشه‌دار کند.

روی سخن با دوستان انقلابیست، که این روزها از دَم تا دُم این نظام را نقد می‌کنند. که البته نقدها هم بسیار است. سلمنا که نظر شما از بینش ولی فقیه حاضر صائب‌تر باشد (که نویسنده با چنین تحلیلی همراه نیست!)(1)، ولی آیا آنچه به زعمتان تراژدی جمهوری اسلامی می‌دانید، از حوادث دهه‌های 20، 30 و 40 شیعه در این کشور تلخ‌تر است؟ آیا خشم انقلابی شما از آتش زیر خاکستر خمینی (ره) شعله‌ورتر است؟ آتشی که نشانه‌اش این است: پس از رحلت آیت الله بروجردی (ره)، به چند ماه نمی‌کشد، به بدترین بهانۀ ممکن، یعنی انجمن‌های ایالتی و ولایتی، قیام را کلید می‌زند.(2)


1ـ این نوشتار مماشاتاً با برخی دوستان انقلابی که مدام در حال شکایت و انتقاد از نسبت مسیر حرکت فعلی با آرمان‌های انقلاب هستند نگاشته شده. نگارنده به جد شرایط حال حاضر انقلاب اسلامی را کاملاً بر عکس این تصویر می‌داند. در حالیکه مقام معظم رهبری با ممزوجی از انقلابی‌گری عمیق و عقلانیت عملیاتی، در حال ترسیم افق‌ها و مهندسی مسیر انقلاب در ابعاد گوناگون آن هستند، ما نیروهای موسوم به انقلابی با انواع نقایص در بینش‌ها و اراده‌ها، کمترین بازدهی را در بسط امامت ایشان ارائه می‌دهیم.

2ـ در این مقاله از کتاب ارزشمند حاج‌آقا روح‌الله، بررسی دوران استادی امام خمینی در بستر تاریخ (که به زودی و احتمالاً با نام «حاج‌آقا روح‌الله» چاپ خواهد شد) اثر حمیدرضا باقری استفادۀ بسیار کردم.

* محمد طلایی مدیر کارگروه سیره و منطق امام و رهبری پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم علیه‌السلام

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران