خاطرات خواندنی زنان یک روستا از سال‌های جنگ

خاطرات خواندنی زنان یک روستا از سال‌های جنگ

خاطرات جذاب پشت جبهه. آنهایی که آذوقه فراهم می­‌کردند، لباس می­‌دوختند و دعا می­‌کردند. زنان و مردانی که پشت جبهه‌­ها نبودند، پشتیبان جبهه‌­ها بودند. «نان سال‌های جنگ» روایتی است از این خاطرات.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «نان سال‌های جنگ»، اولین کتاب از مجموعه تاریخ شفاهی پشتیبانی جنگ است که به همت انتشارات «راه‌یار» منتشر شده است و خاطرات زنان روستای صَدخَرو شهرستان سبزوار را روایت می‌کند. این کتاب، شرایط روستایی را ترسیم کرده که کیلومترها با خط مقدم جنگ فاصله داشته، اما ثمره تلاش‌هایش، روحیه دادن و قوت بخشیدن به رزمندگان در جای جای خط مقدم بوده است. فاطمه سلیمانی ازندریانی، نویسنده، در یادداشتی به این اثر پرداخته که به این شرح است:

از جنگ چیز زیادی به خاطر ندارم. صدای آژیر سفید و بالش‌هایی که به عنوان سنگر دورمان می­‌چیدیم و بعدتر زیر زمینی که از حالت انباری به پناهگاه تبدیل شده بود. یا همان نوروز موشک‌­باران که دسته­‌جمعی به ده آباء‌ و‌ اجدادی­‌مان رفته بودیم و یکی از شادترین نوروزهای عمرم را تجربه کردم. در آن روزگار از جنگ تصوری نداشتم. دورهمی­‌های ناشی از ترس و جنگ برای ما بچه­‌ها همراه با شادی بود. بزرگ­تر که شدم جنگ را با خاطرات پدر دوره کردم. خاطراتی که هرکدام را بارها شنیده بودم اما باز هم مشتاق دوباره شنیدنشان بودم. آن­قدر که شیرین روایت می­‌شدند. «افتادن در تله­ محاصره عراقی­‌ها و خالی شدن قمقمه‌­ها و زدن به دل دشمن برای به دست آوردن چند لیتر آب» باید نفس را بند بیاورد نه اینکه تو را به خنده بیندازد.

جنگ را توی فیلم‌­ها هم دیده بودم. قهرمان­‌هایی که شهید می­‌شدند و پیرمردهایی که هوای جوان­‌ها را داشتند و چاق­‌هایی که می­‌خنداندند. در همان عالم کودکی با شهید شدن شخصیت­‌ها اشک می­‌ریختم و با پیروزی رزمنده­‌ها شاد می­‌شدم. فیلم­‌ها در سال‌­های ابتدای جنگ حماسی بودند و دعوت‌کننده. در سال­‌های پس از جنگ اما توجه به آسیب‌های جنگ بیشتر بود. جنگ‌زده‌ها، مادران چشم‌­انتظار، جانبازان بی‌­وفایی دیده، بچه‌­های رنج‌کشیده و ماهی‌­های از آب گل­‌آلود صید شده.

جنگ که نه، دفاع مقدس آن­قدر ابعاد گسترده داشته و دارد که می‌­توان هزاران کتاب درباره‌ آن نوشت. خود من همیشه به سمت ادبیات این حوزه کشش داشته و دارم. چه داستان و رمان دفاع مقدس باشد و چه مستندنگاری. در نگاه اول، کلیت ماجرا یک امر تکراری و کلیشه‌­ای است و به نظر می­‌رسد که دیگر حرف تازه‌­ای باقی نمانده اما با توجه به همان ابعاد وسیع، قطعاً حرف‌های ناگفته­ زیادی هست که شاید به دلیل گذشت زمان و از دست رفتن شاهدان عینی فرصت ثبت و ضبط این خاطرات و حوادث از دست برود. مخصوصاً خاطراتی که مستقیم به میدان جنگ ربط ندارد.

خاطرات جذاب پشت جبهه. آنهایی که آذوقه فراهم می­‌کردند، لباس می­‌دوختند و دعا می­‌کردند. زنان و مردانی که پشت جبهه‌­ها نبودند، پشتیبان جبهه‌­ها بودند. مادران، خواهران، همسران و دخترانی که تکه‌­ای از وجودشان را می­‌کندند و راهی جبهه می‌­کردند. دل­شان را به دل حضرت زینب(س) گره می­‌زدند و در فراق مردانشان در خفا اشک می‌­ریختند اما در حضور دیگران خم به ابرو نمی­‌آوردند. آنها هم در میدان خودشان می­‌جنگیدند. جنگ با خودی‌­هایی که با زبان خاردارشان طعنه می‌­زدند «به شما پول می­‌دهند! لابد حقوق دارید که این کارها را انجام می­‌دهید» اما چه کاری؟ نان پختن و قند شکستن و لباس دوختن برای رزمنده­‌ها. چقدر این عبارت آشناست. «پول می­‌گیرید» همین اواخر خیلی­‌هامان این عبارت را درباره­ مدافعین حرم شنیدیم. اما نمی­‌دانستم که این عبارت ریشه در گذشته دارد و هر که قصد خدمت بی­‌مزد و منت داشته باشد ناگزیر باید این طعنه را به جان بخرد. چه یک مدافع حرم باشد چه یک زن روستایی اهل روستای صد خَرو. روستایی که زنانش با جان و دل پشتیبان جبهه­‌ها بودند.

محمد اصغرزاده پای صحبت تعدادی از این بانوان ارجمند نشسته و محمود شم‌­آبادی این گفت‌وگوها را در کتابی با نام «نان سال‌های جنگ» گردآوری و تدوین کرده است.

خاطرات، بسیار ساده و صمیمی نوشته شدند. در نگاه اول شاید به نظر برسد فقط با تعدادی روایت کوتاه مواجه هستیم. اما ترتیب و توالی روایت­‌ها بر اساس زمان وقوع حوادث از پیش از انقلاب تا زمان رحلت حضرت امام(ره) و نوع روایت‌­ها در کل، یک قصه­ شیرین را شکل داده. به علاوه اینکه از همین خاطرات کوتاه و ساده می­‌توان مفاهیم عمیقی برداشت کرد. «پسرم می‌­آمد و می‌­گفت: مامان تو چرا آنقدر زحمت می­‌کشی؟ می‌­گفتم: مادر جان کار ما توی خانه­ خودمان است، سختی ندارد. جوان­‌هایی که جبهه هستند، زحمت می­‌کشند نه ما. خدا عوض این کارها به ما طول عمر می‌­دهد. ایمانمان قوی­‌تر می‌­شود. می­گفت: من هم می‌­خواهم کمک کنم. چه کار کنم؟ می­‌فرستادمش چوب و هیزم بیاورد. بعد آنها را می­‌شکست و می‌­ریخت توی تنور» این ماجرای چند خطی یک روایت ساده است اما به طور غیر مستقیم به نقش زنان در تربیت و شکل­دادن شخصیت فرزندان جامعه می‌پردازد. قطعاً روایت راوی از ناخودآگاه بوده و قصد نمایش نقش تربیتی خودش را نداشته است. آن ­چیزی که ظاهر ماجرا است سادگی و صمیمیت است. اما بطن ماجرا نقش همین مادر روستاییِ احتمالاً کم ­سواد در تربیت نسل بعد از خودش است. زنان صد خَرو، دسته­ جمعی برای جبهه­‌ها نان می­‌پختند، رشته می‌­بریدند، مربا درست می­‌کردند، لباس می‌­دوختند و شال و کلاه و ژاکت می‌­بافتند. کارهایی به ظاهر معمولی اما تأثیرگذار.

با مرور خاطرات زنان صَدخَرو، ناخودآگاه لبخند به لبم می­‌نشست و از دلم می­‌گذشت که ای­کاش من هم آنجا بودم. نه اینکه گمان کنید آدم کاری و فعالی هستم و اگر پیش بیاید نان می­‌پزم و شال می‌­بافم؛ بلکه به خاطر صفا و صمیمیتی که بین این زنان در کار و فعالیت مشترک شکل می­‌گرفت. همه­ فعالیت­‌ها همراه با رنج و سختی بوده و اما نمی­‌دانم چرا احساس می­‌کنم با همه­ سختی بهشان خوش می­‌گذشته. «یک روز دایی­‌ام گفت یک کیلو گوشت به حساب من بخر. آبگوشت بار کن خانم­‌ها بخورند. آبگوشت بار گذاشتم و ناهار را دور هم خوردیم. انصافاً آبگوشت خوبی شد. هیچ­ وقت به نان­‌های جبهه دست نمی­‌زدیم. می­‌گفتیم اگر برای خودمان برداریم حلال نیست. دوتا نان هم غنیمت است که بفرستیم برای رزمنده­‌ها. کنار تنور، سماورم قل­قل می­‌کرد. زن حاج­ مسلم هر روز برایمان قند و چای می‌­آورد و بساط چایمان به راه بود. هرکس چای می­‌خواست، می‌­رفت پای سماور. خیرالنساء هم از ما سر می‌­زد. می‌­پرسید چیزی کم و کسر ندارید؟ خداقوتی می‌­گفت و می‌­رفت» در روایت فوق به جز حال خوش دو نکته هم قابل توجه است. هم در این خاطره و هم خاطرات دیگر، مدام تکرار شده که به نان­‌های جبهه دست نمی‌­زدند. نه تنها به نان­‌ها حتی به خاک قندها. خاک قندهایی که الک می­‌شد و از آن برای پخت مربا استفاده می­‌کردند.

امانت­داری و پاک­دستی نقطه­ برجسته­ کتاب است. نکته­ بعدی مربوط به لهجه و گویش می‌­شود که نویسنده با هوشمندی بخشی از آن را در بیان خاطرات حفظ کرده و به کتاب، رنگ و جلا داده؛ «خیرالنساء هم از ما سر می­زد»، «غذا را جا می­‌کردم و می­‌گذاشتم سر سفره.»، «چیزی را که آدم از بچگی یاد بگیرد به سادگی از هوشش نمی­‌رود» اما برگ برنده­ کتاب، تصویر رنگی بانوان راوی است که به انتهای کتاب ضمیمه شده. صورت پُر مهر زنانی که گرد زمان هم نتوانسته از نور و روشنی آن کم کند. مادربزرگ­‌هایی که چروک دست‌هایشان و چینِ پیشانی و مِهر چشمانشان یادآور مادربزرگ­‌های خودمان است. آنهایی که همان روزگار در شهر و روستایی دیگر شال می‌­بافتند و نان می­‌پختند؛ «نان سال­‌های جنگ».

کتاب «نان سال‌های جنگ» در 192صفحه، تیراژ دو هزار نسخه و با قیمت 20هزار تومان به همت انتشارات «راه یار» راهی بازار نشر شده است و علاقه‌مندان برای تهیه این کتاب، علاوه بر کتابفروشی‌ها می‌توانند از طریق سایت Ammaryar.ir اقدام کنند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران