گزارش| شهد کندوسازی در دشت کوهدشت؛ درآمد میلیونی از زنبورداری

گزارش| شهد کندوسازی در دشت کوهدشت؛ درآمد میلیونی از زنبورداری

گروه استان‌ها- یک زوج در کوهدشت هم‌نشین نیش و نوش در دشت و کارگاه کندوسازی شده‌اند و حالا از ۲۰۰ کندوی آنان بیش‌از یک تن عسل تولید می‌شود.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از کوهدشت، الوارهای نازک را در کارگاه چوب‌بری روی هم انداخته‌اند. گوش‌تاگوش صدای اره است و چوب‌های بریده. الوارهای بریده در یک بخش کارگاه را کارگرها می‌آورند بخش دیگر. با میخ و چسب می‌گذارند روی هم. تخته‌ها جعبه کندو می‌شود و در گوشه‌ای از دیوار سیمانی تکیه داده‌اند.

کارگرها چند ماهی می‌شود از روستا آمده‌اند وردست اوستا نجار. میخ‌ها را تندوتند می‌چسبانند روی جعبه‌ها. آقای صیدی چند ماهی‌ست که نجار شده و کارگاهش را در پنج کیلومتری کوهدشت راه‌اندازی کرده‌است.

دستش آن‌قدر به کار ماهر شده‌است که هم چوب‌ها را از روی دستگاه اره فلکه رد کند و هم بتواند حرف بزند:«در سال‌های قبل همسرم دهیار روستای ضرون بود. من هم کناردست او برای روستاییان انواع کارها را انجام می‌دادم. گاهی آن‌قدر کارها زیاد می‌شد که تا هفته‌ها به خانه نمی‌رفتم.»

راه‌اندازی 200 کندو در دره شیرز

صیدی دستگاه اره‌ را خاموش می‌کند. الوارهای روی هم را یکدست می‌کند. خودکار آبی کنار گوشش با حرکت انگشت چپ بیرون می‌آید. می‌گذارد لای انگشتان. روی کاغذ حساب‌‌کتاب می‌کند.

جعبه کندوهای روی هم آن‌قدر زیاد شده‌است که نتواند ردیفی دیگر روی آن بگذارد. دست‌های تکیده‌اش را می‌آورد بالا:«آن سال‌هایی که در روستاها کار می‌کردم بیمه نبودم. به فکر افتادم که زندگی‌ام را با زنبورداری سروسامانی بدهم. کتاب‌های آموزشی را خواندم و از زنبورداران دیگر هم پرس‌وجو کردم. زنبوردار شدم.»

سیدمحمد که حالا 45 سال دارد، 200کندو را در منطقه شیرز راه‌اندازی کرده‌است و همه‌چیز اگر دست‌به‌دست بدهند در هر سال 1.5 تن عسل را تولید می‌کند. کاروبار کندوها که رونق گرفت سیدمحمد به فکر می‌افتد که خودش کارگاه کندوسازی را در کوهدشت دایر کند.

نخستین زن نجار کوهدشت

عذرا همسرش که دهیار روستای شاهیوند است از تصمیم او استقبال می‌کند. 10 میلیون تومان سرمایه‌شان را می‌زنند به کار و نخستین کارگاه کندوسازی کوهدشت برپا می‌شود.

خانم شاهیوند یک ساعتی‌ست که به کارگاه آمده‌است. چوب‌های بریده را از لای اره فلکه رد می‌کند. باید آن‌قدر مواظب باشد که دستش به تیغ اره گرفتار نشود:«روزهای اولی که آمدم صدای دستگاه گوش‌خراش بود. کم‌کم عادت کردم. توی گلویم خرده‌چوب می‌پرد. تا مدت‌ها پشت هم سرفه می‌کردم. حالا کمی از آن سرفه‌ها کم شده‌است.»

ساعتی از کارش گذشته‌است. دستگاه را خاموش می‌کند. چوب‌های بریده‌شده را از روی زمین برمی‌دارد. می‌گذارد کنار کندوها. دستش را چند روز پیش تیغ اره‌برقی بریده و حالا بیشتر مراقب است:«اینجا که بساط کارگاه را فعال کردیم هر کسی وارد کارگاه می‌شد تعجب می‌کرد. می‌گفتند مگر یک زن هم می‌تواند نجاری کند؟ حالا دیگر مشتری‌ها که می‌آیند دل‌شان قرص است که کار خوب تحویل می‌گیرند. البته کارگاه را شوهرم می‌چرخاند. حالا که چهار کارگر را به‌کارگیری کرده‌ایم دیگر دیربه‌دیر اینجا می‌آیم.»

عذرا اینها را می‌گوید و دوباره مشغول به‌کار می‌شود. چند ماه پیش از یکی از زنبورداران شهرستان دلفان سفارش 100 کندو گرفته‌اند‌ و سفارش را به‌موقع تحویل داده‌اند و این سرآغاز خوبی برای رونق کسب‌وکار آنان است.

سیدمحمد خودش گاهی تا ساعت دو بامداد هم کارگاه می‌ماند. حالا که از شهرهای دیگر هم کندو سفارش می‌دهند باید مهارت کارگاهش را نشان دهد:«کندوهای ما با کیفیت بالاست. اگر سرمایه بیشتری داشته باشیم می‌توانیم در کنار ساخت جعبه کندوها جعبه‌های میوه را نیز درست کنیم. از مسئولان درخواست داریم که به ما کمک کنند تا کندوسازی را توسعه بدهیم. درآمد ما از زنبورداری در سال به 100میلیون تومان می‌رسد.»

سرمایه‌ای که 10 برابر شد

سیدمحمد با سرمایه شخصی زنبورداری و کارگاه کندوسازی را راه‌اندازی کرده‌است و حالا چندبرابر سرمایه اولش خرج کارگاه کرده تا به اشتغال‌زایی رسیده‌است:«می‌خواهم کارگرها را بیمه کنم، رفتم اداره کار گفتند باید اول مجوز کارگاه را بگیری. حالا دنبال کارهای مجوز هستم. انتظار داریم که دولت از کار ما حمایت کند تا در کوهدشت کمتر جوانان بیکار باشند.»

از سمت عذرا سروصدایی دیگر به گوش نمی‌آید. دستگاه را خاموش کرده‌است تا کمی استراحت کند. به کارگرها هم می‌گوید دست از کار بکشند. چای برای‌شان می‌گذارد روی اجاق تا دم بکشد:«ما با چوب خشک کندو می‌سازیم. چوب‌ها را از روستاییان اطراف کوهدشت که خریداری کردیم می‌آوریم اینجا. بعد کارگرها روی چوب‌ها را که کندند وارد دستگاه می‌کنند تا یکدست و به یک اندازه شود.»

سینی را با استکان‌های چای می‌برد پیش کارگرها. تشکر می‌کنند و می‌نشینند دور هم. خودش دوباره چوب‌ها را از لای اره‌برقی می‌گذارد. شروع می‌کند به‌کار:«میخ‌خور این چوب‌ها خوب است. ما سرمایه شروع کارمان را به‌سختی توانستیم روی هم بگذاریم. هر کسی حالا بخواهد کندوسازی دایر کند به سرمایه اولیه 100 میلیون نیاز دارد. در این دو سال قیمت‌ها گران‌تر شده‌است. چوب‌های صنوبر راست کار ماست.»

نان‌آوری با کندوسازی

سیدمحمد عذرا را صدا می‌کند. بلند می‌شود. چای می‌خواهند. آب ریخته در سینی چای را با پارچه‌ای خشک می‌کند. استکان‌های چای را با یک قندان و چند شکلات می‌برد کارگاه کناری. سیدمحمد سینی چای را می‌گیرد. نگاهی به زخم انگشت عذرا می‌کند. با«مواظب دست‌هایت باش» می‌رود سروقت کارگرها.

ساعت از غروب گذشته‌است. هوای داغ مهرماه چشم‌های عذرا را سرخ کرده‌است چون سرخی گونه‌های دلبر. می‌رویم میان چادر وسط کارگاه. چای می‌ریزد و حرف می‌زند:«همین چند ماه پیش دستگاه چوب‌بری انگشتم را زخمی کرد. حالا جای زخم مانده‌است. چوب‌ها جان دارند. باید نازشان را کشید. کار با چوب آرامش‌بخش است. چوب را به‌دست می‌گیرم باید به هیچ‌چیز فکر نکنم. تمرکز بالایی می‌خواهد. اینجا که می‌آیم همه‌چیز را می‌اندازم دور. غم‌ها و غصه‌ها را. کناردست سیدمحمد حالا برای خودم یک‌پا نجار شده‌ام.»

ساعت از هفت که می‌گذرد یکی از کارگرها سوار بر موتور می‌رود سمت خانه‌اش. کارگرهای دیگر که از روستا آمده‌اند می‌مانند کارگاه. سیدمحمد برای آنان چادری کوچک در گوشه‌ای از کارگاه تدارک دیده‌است با تلویزیونی و اسبابی برای زندگی. زندگی‌ای که آنان را به‌دور از آوارگی‌های کارگری در دور میدان‌های تهران نان‌آور کرده‌است.

گزارش از فاطمه نیازی

انتهای پیام/ 644/ت

پربیننده‌ترین اخبار استانها
اخبار روز استانها
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon