شعر و ادب در فراق اربعین حسینی|تو ماندی و صحرا، چهل روزِ پیش/ غریبانه، تنها، چهل روزِ پیش

شعر و ادب در فراق اربعین حسینی|تو ماندی و صحرا، چهل روزِ پیش/ غریبانه، تنها، چهل روزِ پیش

چند سروده‌ای با مضمون اربعین حسینی و جاماندگان تقدیم می‌شود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همزمان با روز اربعین حسینی، چند سروده‌ای از شاعران آیینی کشورمان تقدیم می‌شود: 

مریم کرباسی

شنیده بود که این‌بار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست

بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست

غمی‌ست در دل جامانده‌های کرب‌وبلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست

میان ما که نرفتیم و رفته‌ها، شاید
تفاوتی‌ست در آغاز و در نهایت نیست

همیشه آن‌که نرفته‌ست بی‌قرارتر است
همیشه آن‌که نرفته‌ست، کم‌سعادت نیست...

خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست

علی بیرقدار

بوی غم آید این حوالی‌ها
آمدند عاشقان نور دو عین
زائران شهید کرب و بلا
غصه‌داران اربعین حسین

آسمان دو چشمشان ابری
دلشان پر زشور و شین شده
ذکر لب‌های پرحرارتشان 
نغمه‌ی یاحسین حسین شده

آهی از دل کشید زینب و گفت:
السلام ای شهید عاشورا
کشته‌ی اشک، تشنه جان داده
السلام ای امام بی‌سر‌ها

گفت زینب که ای برادر من
رحمت واسع خدای ودود
بعد داغ و مصیبتت دیگر
روز خوش بهر خواهر تو نبود

خاطرت هست بین آن گودال
دست و پا می‌زدی برادر من
بر روی سینه تو بنْشست و
می‌زدت شمر در برابر من

دیدم از روی غیظ دشمن‌ها
گرد تو ای حسین حلقه زدند
بی حیا‌های شهر کوفه و شام
بر تنت سنگ و تیر و نیزه زدند

چه بگویم ز غصه‌های دلم
بعد تو خیمه‌ها که غارت شد
روزی تو شهادت و امّا
قسمت زینبت اسارت شد

خاطرت هست آمدم مقتل
بوسه از حنجرت گرفتم و بعد
با تن بی‌سرت وداع کردم
پیکرت بر خدا سپردم و بعد

داغدیده زنان و فرزندان
روی مرکب سوار کردم من
اولین دفعه بود در عمرم
سفری بی‌حسین رفتم من

از مصیبات شهر کوفه نگو
زخم‌های زبان ابن زیاد
گریه‌ی دختران آل رسول
خنده‌ی ظالمان بی بنیاد

خطبه خواندم به صوت حیدری‌ام
همه محو کلام من بودند
گریه‌کن‌های پای منبر من
همه از جمله مرد و زن بودند

بگذرم از مصیبت کوفه
راهی شام پر بلا گشتیم
چه بگویم ز کوچه و بازار
بی تو آخر که تا کجا رفتیم

آه از آن لحظه‌ای که من دیدم
سر پاک تو را به طشت حسین
خواهرت پیر گشته از داغِ
خیزران و لب تو نور دو عین

یا اخاه از رقیه‌ات که نپرس
دل او در خرابه بس خون شد
تا سرت را مقابل خود دید
طفلی از ماتمت دگرگون شد

بس که از دوری پدر نالید
آب گشت و خراب و ویران شد
گریه‌ها کرد در خرابه و بعد
آهی از دل کشید و بی‌جان شد

عادل حسین قربان

نشسته است به روی تنِ زمین، باران
چه دلرباست! چه غوغا! چه دلنشین! باران

هوا، هوای سرودن، هوای بی‌تابی‌ست
طلوعِ عشق چه زیباست! با همین باران

ببار روشن و زیبا! ببار پاک و روان!
که دوست دارمت ای نازنین‌ترین! باران

بشوی! هرچه پلیدی نشسته بر عالم
هزار بار، به تو پاک!، آفرین، باران

نسیمِ رحمتِ حق بی‌حساب می‌بخشد
کشیده دستِ محبت به نادمین، باران

و باز روی دلم، عکسِ ماه، می‌افتد
و باز کرب‌وبلا، عشق، اربعین، باران

مرضیه عاطفی

تو ماندی و صحرا، چهل روزِ پیش
غریبانه! تنها...چهل روزِ پیش

تو را با تنی خفته در خاک و خون
سپردم به صحرا، چهل روزِ پیش

زمین بر سر و سینه زد! گریه کرد
برای تو دریا، چهل روزِ پیش

نبودی و بستند دست مرا
به زنجیرِ غم‌ها، چهل روزِ پیش

ببین که شکسته مرا داغ تو
جوان بودم امّا چهل روزِ پیش

زمین خوردی و بود دور و برت
چه جنجال و دعوا، چهل روزِ پیش

رقم خورد با کینه حرمله
تمام بلایا، چهل روزِ پیش

به تو نیزه زد شمر و بعدش گذاشت
به روی تنت پا...چهل روزِ پیش

خودم دیدم آبت نداد و برید
سرت را همین جا، چهل روزِ پیش

سرت را که نه! بلکه بر نیزه زد
دلِ زینبت را، چهل روزِ پیش!

حسین صیامی

دلم گیر یه خواهشه بی‌صداس
نتونسته از غم رها شه هنوز
قفس میشه دنیا برای دلی
که بال و پرش بسته باشه هنوز

من اون قطره بودم که از بخت بد
سرازیر شد...روو به دریا نشد
من و قسمتی که گره خورده بود
من و کربلایی که امضا نشد

ازت خواستم...خواستم...خواستم
اگه میشه لطفا جوابی بده
نگو اشکهامو ندیدی... نگو
منم گریه کردم...خدا شاهده

گلایه نبود این یه درد دله
از این عاشق صاف و ساده حسین
همیشه روو لبهام اسم تواه
همین از سرم هم زیاده حسین

من اینجام...جا موندم از زائرات
ولی توو دلم اربعینی به پاس
من اینجام...اینجا ازت دور نیست
من اینجام... اینجا خودش کربلاس

احسان نرگسی

می‌نویسم شعر با نامِ خدای کربلا
می‌بَرَد دل را هوای دلربای کربلا

چند باری کربلا رفتم ولی نقل است که
فرق دارد اربعین حال و هوای کربلا

خوش به حال آن کسانی که پیاده، اربعین
از نجف رفتند تا صحن و سرای کربلا

کعبه هم با آن بزرگی و شکوهش بی‌‌گمان
بارها افتاده روی دست و پای کربلا

با همین چشمان خود دیدم مسلمان می‌شوند
کافران با دیدن ایوان طلای کربلا

مادرم آخر طلاهای خودش را داد و گفت:
پول آن خرجِ غمِ فرمانروای کربلا

باز هم جا مانده‌ام از قافله، امسال هم
می‌روم با مادرم مشهد به جای کربلا

انتهای پیام/ 

 

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران