به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در چهلمین سالگرد دفاع مقدس، سراغ بخشی از خاطرات رزمندگان رفتهایم تا با انتشار آن یاد و نام آنها را گرامی بداریم و بتوانیم بخشی از سختیها و مشکلات این عزیزان را برای نسل آینده نقل کنیم.
پس از چند روز بازجوئی و شکنجه سرانجام برای ما آب و غذا آوردند، در حین خوردن غذا بودیم که ناگهان فرمانده خود را مشاهده کردیم که به همراه چند سرباز عراقی وارد آسایشگاه و پس از نظری اجمالی به تمامی برادران خارج شد.
ورود و خروج ناگهانی و غیرمنتظره فرمانده ایرانی برایمان کاملاً تعجبآور و تا حدی مضطربکننده بود، برای همین یکی از برادران که به زبان عربی آشنایی داشت با چربزبانی دلیل ورود و خروج ناگهانی فرمانده ایرانی را از نگهبان بعثی آسایشگاه پرسید.
آن نگهبان گفت: فرمانده شجاع و دلیری دارید.
پرسیدم چرا اینطور فکر میکنی؟
جواب داد: چون فرمانده شما گفت تا مطمئن نشوم که سربازهایم غذا خوردهاند، لب به غذا نخواهم زد و آن موقع نیز وارد شده بود تا مطمئن شود که به شما هم غذا دادهاند.
و در ادامه صحبتهایش افزود: واقعاً فرمانده شجاعی دارید که در این موقعیت هم، به فکر شماست و باید به وجود چنین فرماندهای افتخار کنید.
انتهای پیام/