«پاسخ به نبرد مخفی با ایران»-۱۱/ فریب آمریکا با تبلیغات اسرائیل به نفع شاه

«پاسخ به نبرد مخفی با ایران»-11/ فریب آمریکا با تبلیغات اسرائیل به نفع شاه

«اگر تبلیغات فریبنده صهیونیست‌ها به نفع محمدرضا پهلوی نبود، ممکن بود واشنگتن زودتر درک درستی از آن چه در لایه‌های پنهان جامعه ایران رخ می‌داد داشته باشد.»

گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم- کتاب «نبرد مخفی با ایران» در سال 2008 میلادی به‌قلم «رونین برگمن» خبرنگار مشهور صهیونیست و توسط انتشارات سایمون اند شوستر در ایالات متحده آمریکا منتشر شده است.

رونین برگمن (متولد 1972) دانش‌آموخته روابط سیاسی خاورمیانه از دانشگاه تل‌آویو، یکی از شناخته‌شده‌ترین خبرنگاران و تحلیل‌گران صهیونیست در حوزه نظامی و امنیتی است که سابقه همکاری با نشریات اسرائیلی نظیر «هاآرتص» و «یدیعوت آحارونوت»، نشریات آمریکایی نظیر «نیویورک تایمز»، «نیوزویک»، «وال استریت ژورنال» و همچنین رسانه‌های انگلیسی ازجمله «گاردین» و «تایمز» را در کارنامه خود دارد.

مسائل مربوط به دشمنان رژیم صهیونیستی (خصوصاً ایران، حزب‌الله و گروه‌های مقاومت فلسطینی) و نیز موضوعاتی نظیر تاریخچه عملیات‌های ترور این رژیم (کتاب اخیر وی با عنوان «برخیز و اول تو بکش» به این موضوع پرداخته است) ازجمله سرفصل‌های مورد علاقه برگمن است که علاوه بر نگاشتن کتاب، به ایراد سخنرانی، مصاحبه و نوشتن مقاله‌های متعدد نیز می‌پردازد.

او در گفتگو با تلویزیون فارسی‌زبان ایران اینترنشنال، مشخصاً به مسئله پرونده هسته‌ای ایران و مسائل مرتبط با آن ـ خصوصاً تلاش‌های مخفی صهیونیست‌ها برای متوقف کردن برنامه هسته‌ای و موضوع ترور دانشمندان ایرانی ـ می‌پردازد و از قول «مایکل هایدن» رئیس اسبق سیا می‌گوید که ترور دانشمندان هسته‌ای، بهترین راه برای جلوگیری از روند رو به رشد ایران در این زمینه است و تلویحاً اسرائیل را مسئول این کار معرفی می‌کند.

برگمن در کتاب «نبرد مخفی با ایران»، به تاریخچه‌ای از تقابلات ایران و رژیم صهیونیستی پرداخته است که البته بخش عمده‌ای از این کتاب به حزب‌الله لبنان ـ به عنوان مهمترین متحد جمهوری اسلامی در جبهه مقابله با این رژیم (از پیدایش تا جنگ 33روزه) با تمرکز بیشتر به‌روی نقش شهید عماد مغنیه ـ اختصاص دارد.

مقطع پایانی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، مقاطع کوتاهی از جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران (با تمرکز به‌روی موضوع مک‌فارلین)، نقش ایران در حمایت از گروه‌های مبارز فلسطینی و البته مسئله هسته‌ای کشورمان ازجمله موضوعاتی است که برگمن در کتاب خود به آنها پرداخته است.

اظهار نظرهای غیرمستند و خلاف واقع متعدد، کنار تحلیل‌های شخصی و هدفمند (با رویکرد اصلی نمایش قدرت اسرائیل خصوصاً در رقابت با ایالات متحده) که همچون اظهار نظرهایش، در جای جای کتاب او نیز دیده می‌شود، کتاب وی را مستلزم نقد و بررسی برای مخاطب ایرانی می‌کند.

عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در قالب یک کتاب به نقد مفصل «نبرد مخفی با ایران» پرداخته است.

سلیمی نمین متولد 1333 ازجمله روزنامه‌نگاران باسابقه و یکی از شناخته‌شده‌ترین محققان و پژوهشگران ایرانی در حوزه تاریخ و علوم سیاسی است که تا کنون مقالات و کتاب‌های متعددی از وی به چاپ رسیده است.

متن کامل کتاب وی را در نقد و بررسی نبرد مخفی با ایران ـ که در آینده به‌زبان‌های فارسی و انگلیسی منتشر خواهد شد ـ می‌توانید به‌صورت روزانه در قالب پاورقی در گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم بخوانید.

* * *

 قسمت یازدهم:

فصل دوم

برگمن در فصل دوم کتابش با طرح دو ادعا تلاش دارد سقوط شاه را صرفاً ناشی از سیاست‌های غلط و بی‌تدبیری‌های واشنگتن قلمداد کند: 1- خالی کردن پشت محمدرضا پهلوی توسط آمریکا 2- برهم زدن طرح کودتا توسط هایزر به عنوان نماینده ویژه کارتر.

در مورد ادعای اول می‌نویسد: «در 16 ژانویه، شاه ناخوش‌‌احوال و ناتوان، تصمیم گرفت که بدون پشتوانه آمریکا، بهتر است بار خود را جمع کند و برود.» (ف2، ص32)

در این زمینه باید گفت: اولاً بیشتر وابستگان به دربار و آمریکا با خروج شاه از کشور مخالفت می‌کردند. ثانیاً این محمدرضا پهلوی بود که بر فراز آسمان تهران، بعد از شنیدن مستقیم شعار «مرگ بر شاه» میلیون‌ها انسان در روز عاشورای 1357 ترس آن‌چنان بر وی مستولی شد که برای خروج از کشور لحظه‌شماری می‌کرد. ثالثاً آمریکایی‌ها هرگز پشت پهلوی دوم را خالی نکردند؛ حتی بعد از کشتار سبوعانه جمعه سیاه، کارتر با وی تلفنی تماس گرفت و گفت از همه تدابیرش برای حاکم کردن نظم بر ایران پشتیبانی می‌کند.

بنابراین آنچه صهیونیست‌ها برای توجیه ناتوانی خود در حفظ استبداد برآمده از کودتا به عنوان پشت کردن آمریکا به شاه مطرح می‌سازند عمدتاً به اختلاف دو دیدگاه ارتباط پیدا می‌کند.

دیدگاهی معتقد بود برای حفظ و تداوم سلطنت پهلوی می‌بایست او را به انجام برخی تغییرات، ولو سطحی، وا داشت و جلوی تشدید روزافزون استبداد را که جامعه را به سوی انفجار سوق می‌داد گرفت.

این نظر که عمدتاً از جانب واشنگتن طرح می‌شد بر این استدلال پای می‌فشرد که از طریق سرکوب صرف نمی‌توان جامعه را مدیریت کرد، بلکه استبداد دست‌کم می‌بایست حرف و سخن دیگر طرفداران غرب در ایران را تحمل کند تا همه اقشار علیه آن متحد نشوند.

در برابر این نگرش، گرایش تشدید فشار از سوی صهیونیست‌ها هم مطرح بود. آنان معتقد بودند با مشت آهنین و قتل عام میلیونی می‌توان ملت ایران را مدیریت کرد، مخالفان سلطه غرب را از سر راه برداشت.

امروز بسیاری از جامعه‌شناسان غربی ضمن عملیاتی‌تر دانستن دیدگاه اول معتقدند رویکرد هدایت مشفقانه استبداد بسیار دیر و در آستانه انفجار جامعه ایران صورت گرفت؛ از این رو ابتکار عمل از کف واشنگتن خارج شد و به دست رهبری مخالفان استبداد و سلطه بیگانه افتاد؛ لذا تا سقوط برکشیده کودتا، همواره اقدامات و رفورم‌های آمریکا، منفعلانه بود. در حالی که اگر تبلیغات فریبنده صهیونیست‌ها به نفع محمدرضا پهلوی نبود، ممکن بود واشنگتن زودتر درک درستی از آن چه در لایه‌های پنهان جامعه ایران رخ می‌داد داشته باشد و بتواند رفروم‌هایی به هنگام برای نجات سلطنت صورت دهد.

البته آقای برگمن در این زمینه نیز دچار تناقض شدیدی است؛ زیرا از یک سو کارتر و رویکردش را برای تغییرات حتی ظاهری به‌شدت زیر سؤال می‌برد و وی را عامل سقوط پهلوی عنوان می‌کند، از سوی دیگر خود در مقام انتقاد از پهلوی برمی‌آید.

برای نمونه، در فصل اول کتاب، همچون منتقد سرسخت فساد بنیان برکن استبداد ظاهر می‌شود که می‌بایست وی را وادار به تغییر کرد. در شرح دیدار سفیر تل‌آویو در تهران (لوبرانی) و نماینده ماقبل آخر موساد (مرهاو) با شاه در کیش می‌خوانیم: «در مسیر بازگشت، دو اسرائیلی درباره آن‌‌چه که دیده و شنیده بودند بحث می‌کردند، اما بر سر یک موضوع هم عقیده بودند که رژیم در حال رفتن است و اتفاق بسیار بدی در راه است... بلافاصله پس از دیدار آن‌ها، دو مرد هشدار جدی به سازمان امنیت اسرائیل ارسال کردند. حکومت شاه در حال سقوط بود. ائتلاف نامطلوب ایجاد شده بین مخالفان سکولار و مذهبی رژیم او، همراه با فساد آشکار و انزوای پادشاه از واقعیت، منجر به نابودی قابل‌پیش‌بینی سلسله پهلوی شد.» (ف1، ص20)

برگمن هرچند اذعان می‌کند که گزارش این دو، مورد قبول گروهی مرکب از موساد و نماینده وزارت خارجه در تل‌آویو قرار نمی‌گیرد (زیرا این گروه نتیجه گرفتند که «ایران قوی است. رژیم شاه به پشتوانه سرنیزه‌های ارتش و سیاه‌چاله‌های بازجویی ساواک بنا شده و برای سال‌های زیادی ادامه حیات می‌دهد») اما مبالغه‌آمیز خوانده شدن گزارش لوبرانی و مرهاو توسط کارشناسان سیا را به سخره می‌گیرد و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا را نابینا می‌خواند: «این گزارش به واشنگتن فرستاده شد؛ جایی که کارشناسان حوزه ایران در سیا به همراه همتایان خود در وزارت خارجه آن را باور نکرده و مبالغه‌آمیز پنداشتند... سیا در آن زمان هزاران منبع خبر در ایران داشت که بسیار بیشتر از منابع لوبرانی و مرهاو بود، اما در عین حال آژانس نسبت به آن چه در کشور در حال اتفاق بود. کاملاً نابینا بود.» (ف1، ص22)

اما نویسنده به این واقعیت اشاره نمی‌کند که درخشش ثروت قابل چپاول از ایران، صهیونیست‌ها را بیش از همه نابینا ساخته بود. زیرا دست‌کم آمریکا همزمان با روی کار آمدن کارتر از برخی برگه‌های خود برای تحت فشار قرار دادن محمدرضا استفاده می‌کند تا وی را وادار به برخی اصلاحات نماید، اما صهیونیست‌ها‌ به‌عکس عمل می‌کنند.

اگر واقعاً آن‌ها شاه را به دلیل فساد و استبداد روزافزون در آستانه سقوط می‌دیدند همچون آمریکا می‌بایست وی را وادار به اصلاحاتی ولو جزئی می‌نمودند، در حالی که صهیونیست‌ها به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که محدودیت‌های اعمالی واشنگتن برای تن دادن شاه به رفورم‌های جزئی خنثی ‌شود: «ریون مرهاو، رئیس پایگاه موساد در ایران در آن زمان، توضیح می‌دهد که پس از انتخاب جیمی‌کارتر در سال 1976، شاه بیشتر از هر زمان دیگری تمایل به همکاری با اسرائیل داشت.»

مرهاو یادآوری می‌کند: «کارتر شروع به طرح سؤالاتی درباره حقوق بشر کرد، از جمله هر آن‌ چه در ایران در جریان بود. ایرانی‌ها ترسیده بودند که دروازه‌های آمریکا و اروپای غربی به روی آن‌ها بسته شود؛ به همین سبب به دنبال یافتن منابع جایگزین برای تأمین نیازهای تسلیحاتی خود می‌گشتند.» (فصل 1، ص5)

بنابراین صهیونیست‌ها نه تنها از فساد رو به گسترش در دربار محمدرضا و شکننده‌تر شدن استبدادش نگران نبودند و چاره‌ای برای کنترل آن نمی‌اندیشیدند بلکه چاره‌اندیشی‌های آمریکا و اروپا را نیز خنثی می‌ساختند.

همان‌گونه که در توضیحات فصل اول به تفصیل آمد، این جماعت با تصور این که اراده ملت فلسطین را توانسته‌اند با مشت آهنین درهم کوبند، محمدرضا پهلوی را هر روز بیشتر از روز قبل به ابزار سرکوب تجهیز می‌کردند.

تنها مشکل به زعم آنان افکار عمومی جهان بود که آن را نیز با به‌خدمت گرفتن نفوذ حداکثری خود در شبکه‌های اطلاع‌رسانی تمهید کرده بودند.

سفیر اسرائیل در خاطراتش (از اواخر دهه سی و اوایل دهه چهل شمسی)در این زمینه به‌صراحت و با افتخار از تلاش برای فریب اذهان ملت‌ها سخن می‌گوید: «رفته رفته شمار نوشته‌هایی که به همت و یاری ما در رسانه‌های جهان چاپ می‌شود فزونی می‌گیرد تا جایی که کیا (رئیس رکن دو ارتش) از من خواسته بریده روزنامه‌های گوناگون را برایش ترجمه کنم تا هر روز صبح زود در کاخ سعدآباد به دست شاه برساند... روزی شاه به شوخی به کیا گفته است: «خواهی دید روزی سفرای ما در همه کشورهای جهان دستاوردهای اسرائیلی‌ها را در روزنامه‌های دنیا به حساب خودشان خواهند گذارد و به آن افتخار خواهند کرد. نمی‌دانند که ما از پشت پرده آگاهیم و داستان‌ها را می‌دانیم»... برای یوسف فرانکل عضو کنگره جهانی یهود نوشتم و به او پیشنهاد کردم با درج نوشته‌هایی در پشتیبانی از سیاست‌های ایران و شاه در رسانه‌های یهودیان در سراسر جهان گامی سازنده... بردارد... فرانکل (در پاسخ) افزوده بود که از همه رسانه‌های همگانی‌ یهودیان در جهان خواهد خواسته (خواست) تا به سود ایران بنویسند.» (یادنامه، مئیر عزری، ج1، ص211)

این تلاش در دهه پنجاه شمسی به دلیل اوج‌گیری افشاگری تشکل‌های دانشجویی در سطح جهان سازمان یافته‌تر شد و بزک کردن شاه در چارچوب یک قرارداد کلان با صهیونیست‌ها و با محوریت امیراسدالله علم (وزیر دربار) دنبال گشت.

لوبرانی که در این ایام سفیر اسرائیل در تهران است هرگز مخالفتی در این زمینه نه تنها از خود به ثبت نرساند، بلکه این شبکه تبلیغاتی را به دلیل سود سرشاری که برای صهیونیست‌ها در سطح جهان داشت با تمام توان پشتیبانی می‌کرد.

وقتی دقیق‌تر به روایت برگمن از گزارش منفی درون سازمانی جناب سفیر می‌نگریم علت را درمی‌یابیم. موساد طرحی را برای تقویت فالانژهای لبنان که گروهی بسیار منفور بودند و حتی مسیحیان از آن‌ها برائت می‌جستند آماده کرده بود و می‌خواست محمدرضا هزینه‌های آن را تأمین کند، اما وی به سبب تبعات بسیار منفی کمک مستقیم به این گروه بدنام که بازوی اجرایی صهیونیست‌ها در لبنان بودند چندان از این پیشنهاد استقبال نکرد: «موساد و وزارت امور خارجه اسرائیل از این ترس داشتند که شیعیان لبنان به طور فزاینده‌ای، اسیر ایدئولوژی افراطی اسلامی شوند. یک سخنران جوان و متعصب به نام محمدحسین فضل‌الله، که بعداً تبدیل به قطب معنوی حزب‌الله شد، موفقیت زیادی میان آن‌ها کسب نمود. اسرائیلی‌ها معتقد بودند کمک‌های فراوانی که به این جمعیت، در راستای کمک‌های اسرائیل به مسیحیان لبنان در بازسازی زیرساخت‌های ویران شده در جنوب، کرده‌اند و کمک به صادرات کالا و دیگر مسائل اقتصادی، می‌توانست مانع از این روند رادیکال شدن گردد. لوبرانی و مرهاو با کمک پایگاه سیا در تهران، به کیش آمده بودند تا شاه را متقاعد کنند که اعتبار مالی پروژه را تأمین کند.» (فصل یک، ص19)

تردید در تأمین مالی طرح صهیونیست‌ها برای لبنان با محوریت فالانژهای مسیحی موجب تهیه یک گزارش منفی سری علیه محمدرضا پهلوی شد؛ سفیر اسرائیل حتی به این واقعیت توجه نمی‌کند. در حالی که شاه با یک قیام در داخل مواجه بود چنین کمکی شرایط را برایش بسیار سخت‌تر می‌کرد؛ زیرا همان‌گونه که اشاره شد، این گروه که عملاً مزدور به حساب می‌آمد نزد مسیحیان بدنام بود و به طریق اولی نزد مسلمانان- اعم از شیعه و سنی؛ لذا دلیلی نداشت در شرایطی که مشروعیتش در میان ملت مسلمان ایران زیر سؤال بود به فالانژها کمک کند.

موساد برای متنبه کردن محمدرضا گزارش درون سازمانی تنظیم کرد و حتی آن را به سیا نیز منعکس ساخت؛ بنابراین یک اقدام کاملاً طبقه‌بندی شده حساب کار را به دست برکشیده بیگانه داد. البته بعد از سقوط شاه، اسرائیل این طرح را پیاده و با اشغال لبنان فالانژها را بر جنوب آن حاکم ساخت، اما طولی نکشید که به دلیل خشم مردم، به طرز خفت‌باری این کشور را ترک کرد. فالانژها نیز که در سایه‌سار نیروهای نظامی اسرائیل جنایات بسیاری آفریده بودند دیگر جایی برای ماندن نداشتند و از سپهر سیاسی لبنان برای همیشه محو شدند.

ادامه دارد...

پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon