حجت‌الاسلام نمازی: اسلامی‌سازی علوم انسانی پروژه‌ای جهانی است

حجت‌الاسلام نمازی: اسلامی‌سازی علوم انسانی پروژه‌ای جهانی است

مبنای علوم انسانی اسلامی معارف قطعیه عقلانی است که نقل و وحی هم به کمک آن می‌آید و این افق بسیار گشوده‌تری را پیش چشم آدمی می‌گشاید که در متن ادیان دیگر مثل مسیحیت و آیین یهود وجود ندارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اگرچه ریشه‌های اسلامی‌سازی علوم انسانی، به تحولی فکری بازمی‌گردد که به‌تدریج از اواخر دهۀ 1320 شمسی در بینش و نگرش دینی اقشار تحصیل‌کرده و روشنفکر جامعه از یک‌سو و برخی روحانیان نواندیش از سویی دیگر پدید آمد اما زمینۀ جدی‌تر طرح این مسأله و دنبال کردن آن از طریق مجاری حاکمیتی، به اوایل پیروزی انقلاب اسلامی بازمی‌گردد که در آن برهه وجود پاره‌ای ناسازگاری‌ها میان برخی دانشگاهیان با حکومت اسلامی، به ضرورت اسلامی کردن علوم انسانی و همراه ساختن آن با انقلاب افزود.

محمود نمازی، استادیار گروه فلسفه موسسه آموزشی و پژوهشی مؤسسه امام خمینی (ره) در گفت‌وگو با تسنیم ضمن صحّه گذاشتن بر وجود برخی ناکامی‌ها و نارسایی‌ها تأکید می‌کند که این مسائل نباید ما را از پیگیری مجدّانه این مسیر منصرف کند؛ گو اینکه توفیقات عملی ما هم در طول دهه‌های گذشته، دستاورد کمی نبوده است که بشود به سادگی از آن صرف نظر کرد.

بخش دوم گفت‌وگوی ما را با این پژوهشگر و مدرّس فلسفه در ادامه می‌خوانید:

*به نظر می‌رسد که نقطه اختلاف و افتراق اندیشگی میان ما و متفکران غرب،  پیش از آن که به علم و نوع نگاه ما به معارف بشری برگردد، به جهان‌نگری و هستی‌شناسی متفاوت ما مربوط می‌شود که به صورت طبیعی در انتظارات ما از علم و دین نیز سرایت می‌کند؛ شما با این گزاره موافقید؟

بله، ببینید! تفکر و مبانی معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و انسان‌شناسی غرب با ما متفاوت است. آن‌ها علوم را نسبی می‌دانند اما ما می‌گوییم علم حقیقی و ثابت یقینی داریم، آن‌ها گزاره‌های متافیزیکی را بی‌معنا می‌دانند و ما بامعنا می‌دانیم. بر اساس مبانی الهی ما جهان هدفمند است و ما برای ترقی، به انبیا نیاز داریم و آن‌ها انسان را، هستی را منحصر به این وجود مادی و یک سری تغییر و تحولات مربوط به ماده می‌دانند در حالی که ما معتقد به عالم غیب و عالم ملائکه هستیم. غربی‌ها در انسان‌شناسی خودشان، انسان را یک حیوان پیشرفته می‌دانند این عین حرف آقای سورن کیرکگور است من خودم در زمینه اگزیستانسیالیسم کار کرده‌ام؛ او می‌گوید انسان یک حیوان پیشرفته است و ما می‌گوییم انسان دارای سه ویژگی مهم فراحیوانی است: ادراکات فراحیوانی، گرایشات فراحیوانی و توانش‌های فراحیوانی فراوانی دارد که این‌ها راه و مسیر ترقی ما را کاملا متمایز با حیوان می‌کند و به ما امکان پیشرفتی می‌بخشد که اصلا نوع حیوان در تمام ادوار تاریخ نتوانسته و نمی‌تواند یک قدم به آن سو بردارد.

کدام حیوان توانسته کشتی بسازد، هواپیما بسازد؟ کدام حیوان توانسته به گرایش‌های زیباشناختی و به نظایر آن اهمیت بدهد؟ کدام حیوان توانسته پیشرفت‌های معنوی این چنینی داشته باشد، انسان است که به واسطه ویژگی‌های فراحیوانی و ویژگی‌های دانشی و گرایش‌های فراحیوانی و توانش‌های فراحیوانی‌اش می‌تواند این مسیر بلند را طی کند، حال آنکه غرب می‌گوید انسان عبارت است از یک حیوان پیشرفته.

آن‌ها مبنای ارزش را صرفاً قرارداد اجتماعی یا طبیعت می‌دانند اما ما در عین آن که مبنای ارزشی قرارداد اجتماعی و طبیعت را نفی نمی‌کنیم معتقدیم اصل مبنای ارزش‌ها خداست. آن که ارزش را در جامعه تولید می‌کند همان کسی است که هستی را آفریده. همه این تفاوت‌ها در تفسیر و فهم ما از هستی ریزش پیدا می‌کند و نباید آن‌ها را دست کم گرفت.

*به نظر می‌رسد که این معنا نزد متفکران مغرب زمین با تفکیک ساحات متنوع معرفت از یکدیگر حل شده باشد یعنی آن‌ها برای معرفت علمی و معرفت مذهبی، شأن و منزلت جداگانه‌ای قائل‌اند که لزوما نمی‌شود و نباید آن‌ها را در طول یکدیگر قرار داد اما در نوع تفکر شرقی و مذهبی ما، معرفت مذهبی بنیاد معرفت علمی به شمار می‌آید که در امتداد هم قرار می‌گیرند.

ببینید! ما یک سری منابع معرفتی داریم که در دسترس همه مردم هست. به عنوان مثال همه معرفت حضوری دارند، سیاه و سفید، کوچک و بزرگ، شرقی و غربی و زن و مرد را همه می‌شناسند و عقل عمومی می‌پذیرد که اجتماع نقیضین محال است و یا هر علتی، معلولی دارد و هر معلولی هم علتی دارد، هر مجموعه‌ای بزرگتر از جزء است و قس علی‌هذا. این معرفتی مشترک بین همه مردم است در حالی که غربی‌ها این‌ها را معرفت نمی‌دانند. آن‌ها علم را منحصر در علوم تجربی یعنی ورودی‌های حسی می‌دانند این اولین چالش بزرگ ما با غرب است که علوم فقط منحصر به آنچه ما از مجاری حسی درک می‌کنیم، نیست. ما یک سری علوم عقلی داریم و یک سری آگاهی‌های بدیهی و تردیدناپذیر هم داریم که بین همه ابناء بشر مشترک است.

*بله درست است اما از نظر ما ملاک صدق و کذب و ابطال و اثبات این معارف، پیش از آنکه بر عقل ابتنا داشته باشد، مبتنی بر نقل است. اگرچه این حرف به معنای تضاد و تقابل نقل و عقل با یکدیگر نیست.

نه، ببینید! در نوعِ تفکر ما هم، ملاک کلّی مبتنی بر عقل است. ما براساس همین علوم حضوری تردیدناپذیر و براساس علوم حصولی بدیهی‌ خودمان، گزاره‌های بدیهی، یعنی گزاره‌هایی که تصور آن‌ها مساوی با تصدیق‌شان است، را استنتاج و استخراج می‌کنیم و آن را مبنای اندیشه خودمان قرار می‌دهیم. دسته دوم معارفی هم داریم که قابل ارجاع به این بدیهیات‌اند، آن وقت با کسب این معارف، معرفت‌های نظری دیگری که بدیهی نیستند را از طریق ارجاع به همین‌ها ارزیابی می‌کنیم که به این شیوه، مبناگرایی اسلامی می‌گویند. در این مبناگرایی که بسیاری از غربی‌ها هم آن را قبول دارند، عقل جایگاه ممتاز و منحصر به فردی دارد که نه تنها در پای نقل ذبح نمی‌شود بلکه از آن قوت هم می‌گیرد اما برخی متفکران نظیر کانت، دکارت و هگل که نمی‌توانند زیر بار این حرف بروند، آمده‌اند مبنای این علم قطعی و مطلق را زده‌اند. مشکل اساسی ما با آن‌ها هم همین جا است.

*با این وصف اسلامی‌سازی علوم انسانی از نظر شما همین بازگشت به معارف بدیهی حصولی و حضوری است که می‌بایست مبنای هر معرفت نظری قرار بگیرد؟

بله. می‌توانم بگویم ما یک سری علومی داریم که گزاره‌های آن 100 درصد مطلق، سنجیده و درست است که همان‌ها مبنای ارزیابی ما می‌شود. یعنی ما از این طریق اثبات وجود خدا می‌کنیم از راه اثبات وجود خدا به صفات و حکمت خدا می‌رسیم و از راه حکمت خدا به هدفمندی جهان پی می‌بریم اما چون عقل و حس نمی‌تواند ما را به کمال مطلوب برساند پس نیازمند یک سلسله معارف دیگری به نام وحی هم هستیم اما اثبات وحی و عصمت پیامبران و اثبات منابع روایی و نقلی معتبر هم برای ما به طریقه عقلانی صورت می‌گیرد. یعنی حجّیت نقل و وحی نزد ما از پشتوانه‌های استوار عقلانی برخوردار است و از این رهگذر است که می‌خواهیم پروژه اسلامی‌سازی علوم انسانی را پیش ببریم.

*اما منتقدان این پروژه نوعا به "ذاتِ بی‌طرف علم" اشاره می‌کنند و می‌گویند علم چیزی نیست که بشود آن را اسلامی یا حتی مسیحی و یهودی کرد.

اتفاقاً این بحث ابتدا در آمریکا بود که ذیل مفهوم مسیحی‌سازی علوم مطرح شد و بعد از آن هم مقوله یهودی‌سازی علوم به میان آمد و بعدها به کشورهای آسیایی رسید و چین و ژاپن رفتند به سمت بومی‌سازی علوم. در ایران هم سودای اسلامی‌سازی علوم از حدود 60 سال پیش شکل گرفت که خوشبختانه در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب با قوت و قدرت بیشتری دنبال شد.

می‌خواهم بگویم اسلامی‌سازی علوم به دلیل اینکه پایه‌اش عقل است، امری جهانی است. همان‌طور که اشاره کردم مبنای علوم انسانی اسلامی معارف قطعیه عقلانی است که نقل و وحی هم به کمک آن می‌آید و این افق بسیار گشوده‌تری را پیش چشم آدمی می‌گشاید که در متن ادیان دیگر مثل مسیحیت و آیین یهود وجود ندارد. چون مبانی فکری این ادیان به ویژه بعد از رنسانس آسیب دید جدا از این که تورات و انجیل کتاب‌های الهی و مصون از خطا نیستند که بشود بر گزاره‌های آنها اعتماد مطلق داشت.

ما کتابی عاری از خطا داریم، مبانی فلسفی قوی انبوه عظیمی از داده‌هایی داریم که تاریخ 240 سال عصمت پشتوانه آن است. علاوه بر این‌ها ما شیعیان به واسطه وجود نازنین حضرت حجت (عج) رشته ارتباطمان با آسمان قطع نیست و باید از تمام این امتیازات و داشته‌های خودمان در جهت پیشبرد تولید علوم انسانی اسلامی بهره ببریم.

خوشبختانه در حال حاضر تمامی مقدمات و زمینه‌های حصول به این معنا فراهم است و با روی کار آمدن دولت انقلابی جدید که دیگر مثل دولت سابق سودای تعریف و تصویب قوانین فاسد و مفسدی مثل سند 2030 را ندارد، و به دنبال اجرای شریعت و تحقق آرمان‌های انقلاب است باید با قوت و قدرت بیشتری به سمت اسلامی‌سازی علوم انسانی پیش برویم و جامعه، هویت و جوانانمان را از گزند این سیل دامنگیر توّحش غرب نجات ببخشیم.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران