زوال اصلاح‌طلبان _ ۲ | سیاست بقاء با اکتفا به حضور حداقلی در قدرت

زوال اصلاح‌طلبان _ 2 | سیاست بقاء با اکتفا به حضور حداقلی در قدرت

اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ نشان داد که اصلاحات حتی از نمد حمایت انفعالی و پسینی رخدادهای اجتماعی نیز نمی تواند، کلاهی برای ترمیم اعتبار از دست رفته خود ببافد و این جریان با پدیده قهر اجتماعی مواجه شده بود.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری تسنیم، جعفر علیان نژاد دانش آموخته علوم سیاسی در یادداشتی بمناسبت سالگرد دوم خرداد به بررسی سخنان اصلاح‌طلبان درباره زوال این جریان پرداخت.

 

متن زیر بخش دوم یادداشت آقای علیان نژاد است:

عباس عبدی در آستانه انتخابات 1392، با نظرداشت تنزل موقعیت گفتمانی، هویتی و اجتماعی جریان اصلاحات، گفته بود: بدون حدی از وفاق ملی، یا حداقل آرام شدن فضای سیاست داخلی، نمی توان هیچ اقدامی در زمینه های دیگر کرد. بر این اساس مطلوب ترین سناریو را تبدیل انتخابات به نوعی از توافق در سطح پالیتی می داند. وی توضیح می‌دهد: بهترین سناریو آن است که به طور ضمنی حکومت، اصول گرایان و منتقدین( خاتمی و هاشمی) نسبت به گزینه‌ای میانه توافق کنند که بتوانند تا حدی به وحدت سیاسی و کاهش تنش‌های موجود کمک نماید و راه حل را برای حل مشکلات اقتصادی و سیاست خارجی هموار کند. عبدی بر این اساس ناطق نوری را مطرح ترین گزینه برای این توافق می‌داند.

این اشاره برای ورود به پرده سوم افول جریان اصلاحات را از این باب مورد توجه قرار دادیم که روشن سازیم، انتخاب روحانی یا رسیدن به چنین مصداقی یک اتفاق خلق الساعه و منبعث از شرایط عاجل رقابت انتخاباتی نبود. اکتفا به حضور حداقلی، در بستر تغییر و تبدلات 8 سال گذشته آن، یعنی عدول از اصلاحات مشروطه خواه به اصلاحات پراگماتیست و محافظه کار، رخ داد.

در این دوره تفسیر اکثر نظریه پردازان اصلاحات از کلید واژه اعتدال، بر مبنای نوعی تغییر روش گفتمان اصلاحات در امر حکومت ورزی، بود. آنان معتقد بودند اعتدال نوعی تغییر رویه پیگیری مطالبات اصلاحی در حکومت و جامعه است. تعابیری نظیر "رحم اجاره‌ای"، "دوم خرداد خسته"، "دولت گذار" و... همگی از سوی نظریه پردازان طراز اول این جریان ابراز و اظهار شد. با وجود عقب نشست گفتمان اصلاحات به برساخت جدید اعتدال، نمی‌توان منکر احیای شور و شوق و امید کنشگران اصلاحات در سال های اولیه پیروزی روحانی شد. با این حال ماه عسل اصلاحات و اعتدال دیری نپایید. این اجماع راهبردی به یک ائتلاف تاکتیکی تغییر ماهیت داد و فاهمه تئوریسین های اصلاحات زود متوجه این امر شد که هر تلاشی بعد از پایان دولت خاتمی محکوم به استراتژی بقاء بوده است. مبدعین برساخت اعتدال خیلی زود خود را مهیای ایجاد جریان سوم یا گفتمان جدید کردند. هرچند این گفتمان به هیچ وجه از جاذبه‌های جامعه پذیر شدن برخودار نبود اما این پیام را به اصلاح طلبان مخابره کرد که این دولت، دولت اصلاحات نیست.

این پیام موجب شد، رویکرد این همانی اصلاحات و اعتدال نزد کنشگران اصلاح طلب به رویکرد "حامی منتقد" تغییر جهت پیدا کند. پس از پیروزی جریان اعتدال، جریان اصلاحات به منظور ترمیم اعتبار اجتماعی، دست به ابتکار پروژه آشتی ملی زد. پروژه‌ای که خیلی زود با برخورد محکم مقام معظم رهبری بی اعتبار شد. از قضا نهی رهبری، همزمان با تغییر رویکرد جریان اصلاحات به حامی منتقد شد. پروژه آشتی ملی نیز تبدیل به گفتگوی ملی شد. به بیان دیگر اصلاح‌طلبان هم در محاسبه این همانی خود با دولت جدید و هم در محاسبه اعتبار اجتماعی خود دچار خطای تحلیلی شدند.

حمیدرضا جلایی پور ضمن اشاره به این اشتباه می گوید: رییس دولت اصلاحات بایست به جای آشتی ملی از گفتگوی ملی صحبت می کرد و اضافه می‌کند بهتر بود طراح ایده ناطق نوری باشد. عباس عبدی نیز با ادبیاتی مشابه گفته بود: شاید بهتر بود آشتی ملی گفته نمی شد و بجایش تفاهم ملی، گفتگوی ملی یا یک چنین چیزهایی گفته می‌شد. این تغییر ادبیات دامنه یک ایده سیاسی صرفا اصلاح طلبانه و حداکثری را به یک طرح غیراصلاح طلبانه و ائتلافی گسترش می‌دهد. استقبال و حمایت اشخاصی چون محمدرضا باهنر و محسن رضایی از این طرح نیز به همین دلیل بود.

در اثر همین اشتباهات محاسباتی و غفلت از زمینه و موقعیت در تعلیق جریان اصلاحات، دست زدن به هر ابتکاری که موجبات بارگشت قدرتمندانه این جریان را به عرصه قدرت رسمی تسهیل کند، ناکام می‌ماند. سیاست فاصله گذاری با دولت و اتخاذ ژست حامی منتقد نیز نتوانست دوای درد بی قدرتی این جریان شود. انتخابات سال 1396 به سرعت از راه رسید و مجددا چاره ای برای اصلاحات در حمایت تمام قد از دولت اعتدال باقی نماند. تقریبا از پایان دولت اصلاحات به یک روایت و یا از پایان دولت اول خاتمی به روایت دیگر(عبدی و حجاریان)، این شرایط سیاسی و اجتماعی کشور و مناسبات قدرت جناح‌های دیگر بود که تعیین کننده رفتار سیاسی کنشگران اصلی جریان اصلاحات بود. از دست دادن استقلال رفتاری این جریان هزینه های هنگفتی به سرمایه های اجتماعی، هویتی و اعتبار حاکمیتی اصلاحات زده بود. خیلی زود معلوم شد که حمایت از دولت دوم روحانی، چه هزینه گزاف بی سابقه ای روی دست این جریان گذاشت.

اعتراضات دی ماه 1396 نشان داد که اصلاحات حتی از نمد حمایت انفعالی و پسینی رخدادهای اجتماعی نیز نمی تواند، کلاهی برای ترمیم اعتبار از دست رفته خود ببافد. به باور تئوریسین های این جریان، اصلاحات با پدیده جدید مواجه شده است: "قهر اجتماعی"

پرده چهارم| میان تهی شدن ظرفیت سیاسی جریان اصلاحات

همیشه این باوررسوب شده در ناخودآگاه اصلاح طلبان وجود داشت که این جریان، آخرین سنگر پناه اجتماعی است. کافی است اعتراضی علیه سیاست های هیئت حاکمه صورت بگیرد، ناخواسته و خود به خود جریان اصلاحات نمایندگی این مطالبه و اعتراض را بر عهده می گیرد. دی ماه 96 این تصور اصلاح طلبان را نیز برهم زد. اصلاحات نه تنها قدرت نمایندگی چنین مطالباتی را از دست داده بود، بلکه در تحلیل حوادث 96 نیزسردرگم و آشفته شده بود. قرار داشتن در موضع حمایت از دولتی که خود به نوعی نقش غیرقابل انکار در وقوع این اعتراضات داشت و تنها چند ماه از استقرار مجدد آن می گذشت، دلیلی این سرگشتگی و آشفتگی بود. عناصر اصلاح‌طلب نمی‌توانستند دنبال پیدا کردن مقصر و هجمه به آن باشند. خود در موضع مقصر و متهم قرار داشتند. میل به مقصر سازی جای خود را به خود انتقادی و در بسیاری از موارد خود زنی داد.

البته این وضعیت نتیجه طبیعی عدول اصلاحات از آرمان‌های اولیه‌ای بود که برای آن ایجاد شد. فرصت سازی بر مبنای آرمان‌های اولیه جای خود را به فرصت طلبی از واقعیت‌های سیاسی‌ای داده بود که در ید اختیار این جریان نبود. دیگر حتی سیاست تبدیل واقعیت‌های موجود به موقعیت‌های کسب قدرت که از اواسط دهه 80 شروع شده بود نیز کارساز نبود. سیاست عملگرایی (پراگماتیسم) کشش و اَمَد خود را از دست داده بود.

با تهی شدن ظرفیت تحلیل سیاسی و کنشگری بر اساس آن، تحلیل اجتماعی وجه غالب محافل نظرورزی این جریان شد. محمد مهدی مجاهدی یکی از کسانی است که با فاصله اندکی پس از حوادث دیماه در نشریه اندیشه پویا این تغییر ریل را نشان می دهد: "ارتباط گفتاری و معنایی جامعه با سیاست (یعنی عرصه‌ی پی‌گیری خیر عمومی) از همیشه کمتر شده بود. جامعه‌ای این‌چنین به‌خود‌وانهاده، به‌تنهایی و در غیاب مشارکت و کنش‌گری سیاسی معنادار و مؤثر، نمی‌توانست درد ویرانگر گسیختگی‌های روزافزون اجتماعی و ناکامی‌های فزاینده‌ی اقتصادی را تاب آورد، خصوصا که در وضعیت طلاق عاطفی سیاست و جامعه، و در غیاب هر نوع آرمان اخلاقی افق‌گشایانه، تحمل این همه درد و رنج آن هم زیر آوار بدنه‌ی سیاسی لَخت و ناهوشمند و تندخوی و پرخاش‌جو که مظنون به فساد نجومی و سیستماتیک هم بود، بی‌معنا می‌نُمود."

از نظر وی دیگر نه خبری از یک طبقه افقی معترض مشخص و نه یک جنبش قابل بهره برداری خودآگاه بود بلکه طبقه‌ای عمودی شکل گرفته که قدر مشترک این جمعیت معترض بوده و می‌توان آن را با تنوع درونی حداکثری اش نشان گذاری کرد. مجاهدی خطاب به اصلاح طلبان توصیه می‌کند: "چاره‌ای اگر هست، بسیار فراتر و پیچیده‌تر از سخنرانی و گفتاردرمانی است. چاره همچنین جایی فراسوی تصمیم‌های روزمره‌ی سیاست‌گری است. واقعیت این است که عهد و قراری شکسته شده است و این شکست جامعه را بی‌قرار کرده است. چاره در بازگرداندن قرار به این جامعه و سیاست بی‌قرار است. جامعه‌ی ما امروز نیازمند تجدید عهد و قرار سیاسی است تا این سامانه‌ی سیاسی بتواند از این پیچ‌وخم بی‌قرار به سلامت بگذرد."

حمیدرضا جلایی پور نیز به همین سیاق در تحلیل اعتراضات دیماه 96 می گوید: درباره  اینکه ماهیت این اعتراضات چه بود، می‌شود گفت اعتراض دیده نشدگان بود.

بر این اساس ایده بازگشت به جامعه و یا اصلاحات جامعه محور، نه یک ابتکار سیاسی بلکه ناشی از تحمیل واقعیت بود، تغییری که با فاصله گذاری عیان از دولت روحانی همراه شد. از این تاریخ به بعد قرائت های تجدیدنظرطلب روی گفتمان اصلاحات رنگ و بوی جدی تر به خود گرفت. هرچند این برای اولین بار نبود که ایده اصلاح اصلاحات یا نو اصلاح طلبی مطرح شده بود، اما از دیماه 96 به بعد ضرورت بازنگری و تجدیدنظر در مسیر طی شده را با رویکرد بازگشت به جامعه احساس کرد.

محمدرضاجلایی پور در کانال تلگرامی خود می‌نویسد: برای گشودن فروبستگی‌های سیاسی در ایران چه باید کرد؟ پاسخ من در درجه‌ی اول «اصلاح‌ِ اصلاح‌طلبی» یا چیزی است که آغازِ «اصلاحات 2» یا «اصلاح‌طلبی اصلاح‌شده» می‌خوانم. وی در توصیف زیست در تعلیق و تهی شدگی ظرفیت سیاسی این جریان می نویسد: اکثر ویژگی‌های نسخه‌ی کنونی اصلاح‌طلبی چندان نسبت به آن‌چه در اواخر دهه‌ی هفتاد وارد بازار سیاست در ایران شد، ارتقا نیافته است و بخشی از فروبستگی‌های کنونی در مسیر اصلاحات، نه برآمده از «اصلاح‌ناپذیری نظام» که محصول «اصلاح‌نشدنِ اصلاح‌طلبی» است.

در ادامه جمعی از فعالین سیاسی و جوانان اصلاح طلب در نامه ای سرگشاده به خاتمی، ضمن ابراز نگرانی از وضعیت خطیر کنونی جریان اصلاحات به وی هشدار دادند در صورت «بی‌توجهی» به توصیه‌هایشان «بیم آن می‌رود که حتی نام و اعتبار» محمد خاتمی نیز در انتخابات آینده «برای جذب آرای مردم موثر نیافتد». در این نامه که به بیانیه اصلاح اصلاحات نیز معروف شد، تاکید شده این خطر وجود دارد که:«در میان بخش‌هایی از مردم این تصور ایجاد شود که اصلاحات دیگر توان ایجاد تغییر در زیست اجتماعی ایشان را نداشته و باید در جستجوی راه‌های دیگری برای تغییر بود»

اعتراف به دورافتادگی اجتماعی در کنار واقعیت تهی شدگی ظرفیت سیاسی این جریان برای بازگشت به عرصه قدرت رسمی، ذهن اصلاح طلبان را با سوالات بسیاری و پاسخ های اندک مشغول به خود کرد. سوال چه باید کرد در این موقعیت یا پاسخی نداشت یا با پاسخی ناقص رها می شد. بازگشت به جامعه برای کسب اعتبار اجتماعی از یک طرف با دربسته بی اعتمادی مردم مواجه بودند، چراکه همین چندماه پیش از آنان خواسته بودند به دولتی رای بدهند که مقصر اصلی ناکارآمدی فعلی است. از طرف دیگر بدلیل سیاست فاصله گذاری نمی توانستند خدمات احتمالی و اندک دولت دوازدهم را به نام خود بزنند و از دولت حمایت کنند. این فضا با اتفاقات و حوادث بنزینی سال 98، وخیم تر هم شد.

هر چند مجدد همچون وقایع دیماه 96 تلاش هایی علنی تر برای حمایت از اعتراضات به قصد اخذ نمایندگی معترضین صورت گرفت، منتها وضعیت اعتبار اجتماعی این جریان بدتر از آن چیزی بود که فکر می کردند. البته از سال 96 به بعد نشانه ای دیگر در رفتار و منش اصلاح طلبان بروز کرد که بی شباهت با رفتارهای رادیکال این جریان در حوادث سال 88 نیست. ابراز خشونت از سوی جریانی که مدعی اصلاحات خشونت پرهیز است و بر تکرار این تعبیر اصرار دارد، نشانه ی مؤیدی از زیست درتعلیق است که روایت آن مجالی دیگر می‌طلبد.

یکی دیگر از پاسخ های ناقص اندیشه‌ای بود که در بخشی از بدنه نخبگان فکری این جریان شکل گرفت که بجای حمایت از دولت مستقر و یا تلاش برای جلب حمایت مستقیم مردم، بایست روی طراحی سیاست ها و اقدامات سیاستی تمرکز داشته باشند. راهبرد تبدیل شدن اصلاحات به راه حل مسائل پیچیده کشوردر دستورکار برخی از محافل اندیشه ای این جریان قرار گرفت. طیفی از افراد شامل؛ محمدرضاجلایی پور با ایده "اصلاح طلبی دآدخواه و سوسیال دموکرات"، علیرضا علوی تبار، احمدمیدری، محمدفاضلی و... با نظریه توانمندسازی حکومت و جامعه از جمله این دسته بودند. توانمندسازی حکومت و جامعه همان بروز شده راهبرد قدیمی اصلاحات یعنی جنبش اجتماعی و بهبودخواهی حکومتی است. تقریبا رویکرد هر دو نسخه جدید، اتخاذ راهبردهای سیاستی است، با این قید که مدعیند جریان اصلاحات می تواند بهترین راه حل های سیاستی را ارائه کند.

این تغییر رویه برای تداوم حیات جریان اصلاحات، در زمین بازی بی اعتباری اجتماعی و حکومتی، به معنای خودفرورفتگی و فروبستگی گفتمان اصلاحات است. از دست دادن قدرت ارتباط گفتاری و معنایی جریان اصلاحات با جامعه و حکومت یکی از دلایل چنین وضعیتی است. مساله ای که در آستانه انتخابات 1400 نمایان تر شد.

پرده آخر. عقب نشینی به ناچاره ای به نام ائتلاف

جریان اصلاحات در وضعیت و موقعیت انتخابات 1400 با دو بحران اساسی روبرو بود. 1. افول سرمایه حاکمیتی و 2. افول سرمایه اجتماعی. به یک معنا اصلاحات نه نزد حاکمیت ارج و قرب لازم را داشت و نه نزد مردم اعتماد و عنایت کافی.

این اتفاق دو دلیل اصلی داشت؛ یکی میل این جریان به دو قطبی سازی و قرار گرفتن در موضع مخالف خوان حاکمیت و حرکت در مدار جذب و جلب حمایت سلبی، و مساله دوم واقعیت ناکارآمدی اجرایی و شکست ایده های اصلی مدیریت سیاسی از جمله تکیه به غرب و آمریکا. این دو عامل اصلی موجب سترونی گفتمان جریان اصلاحات شد و آن ها را در برابر منطق سخت واقعیت قرار داد. واقعیت میدان سیاسی در شرایط جدید، جریان اصلاحات به عنوان مقصر وضع موجود را با مساله ای کم سابقه روبرو کرد. اصلاحات مجبور بود از  طریق جذب رای ایجابی وارد جریان انتخابات شود.

قرار گرفتن در موقعیت جذب رای ایجابی به معنای کنارگذاردن خلوص سیاسی و رفتن به سمت ایده وفاق گفتمانی با تمام جریاناتی بود که دارای کمترین اشتراکات ممکن بودند. از این نظر اصلاح طلبان تمامی ظرفیت هایشان را برای یارگیری و ائتلاف بسیج کردند. حتی نیم نگاهی به تایید صلاحیت و حمایت احتمالی از علی لاریجانی نیز داشتند. ماجراهایی مانند نهی سید حسن خمینی و داستان فایل صوتی ظریف از این نظر نه تنها به ضرر اصلاحات نبود، بلکه در نهایت بایست به نفع اصلاحات تمام می شد. موج حاصل از این دو اتفاق می توانست عملیات احیای این جریان در آستانه انتخابات را به سرانجام رساند.

تغییر ریل از زیست وابسته به زیست ایجابی، به سرگشتگی هویتی این جریان دامن زد. شکست سخت در هر دو انتخابات شوراها و ریاست جمهوری نیز مزید بر علت شد. مجددا موضوع بازتعریف اصلاحات در دستور کار قرار گرفت. میل به خشونت کلامی در کنشگران اصلی این جریان شدید شد. شکاف‌های درون گفتانی سرباز کرد. اختلافات شخصی عناصر اصلاح طلب علنی تر شد. خودانتقادی و به زبان بهتر خودزنی سکه رایج تمام تحلیلهای این جریان شد. اردوگاه تکنوکرات این جریان دست بالاتری پیدا کرد و مجددا عقب‌نشینی با نشانه هایی نظیر ائتلاف عقلا، خود را نمایان ساخت. 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon