انتقاد میرکیانی از نویسندگانی که می‌خواهند با سیگار کشیدن و چرت زدن "برای کودک" قصه بنویسند

انتقاد میرکیانی از نویسندگانی که می‌خواهند با سیگار کشیدن و چرت زدن "برای کودک" قصه بنویسند

مشکل نویسنده‌های امروز ما این است که زندگی نکرده‌اند، گوشه‌ی اتاق می‌نشینند، سیگار می‌کشند، چرت می‌زنند، ماهواره می‌بیند و می‌خواهند داستان بنویسند، با قهوه خوردن و سیگار کشیدن که قصه درست نمی‌شود، اگر هم داستانی نوشته شود تأثیرگذار نخواهد بود.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، پیش از این بخش اول مصاحبه با محمد میرکیانی را منتشر کردیم. این گفت‌وگو به بهانه پرفروش بودن کتاب‌های این نویسنده کودک و نوجوان در بخش مجازی نمایشگاه کتاب سال 1401 و با هدف آشنایی با افکار و عقاید او صورت گرفت، گفت‌وگویی که در آن مشخص شد میرکیانی بدون هیچ آشنایی با داستان‌نویسی، در مسیر فراز و نشیب‌های زندگی و به واسطه اینکه در 15 سالگی کارگر حروفچین چاپخانه می‌شود، به داستان و قصه علاقه‌مند شده، در مسیر قصه‌نویسی برای کودکان گام نهاده است. او در مسیر تکوین شخصیت خود از تربیت خانواده‌ای مذهبی و رزق حلال پدری زحمت‌کش بهره‌مند بوده و نگاه واقعی، امیدوارانه و ادبی که در خانواده از آن بهره‌مند شده در داستان‌هایش نیز مؤثر افتاده، به‌گونه‌ای که خودش معتقد است تمام کسانی که با قصه‌های او خو گرفته‌اند افرادی مؤدب‌اند که کتاب‌های او را برای فرزندانشان نیز تهیه می‌کنند.

نگاه واقعی اما امیدوارانه به مسیر و رویدادهای زندگی، همراه با بهره‌مندی از تربیت صحیح خانوادگی با وجود زندگی در محله‌ای غیرخوشنام، نقاط برجسته بخش نخست گفت‌وگو با محمد میرکیانی بود، در ادامه بخش دوم و پایانی این گفت‌وگو از نظر شما می‌گذرد:

در صحبت‌های شما به اهمیت نقش خانواده خوب رسیدیم، پدر و مادر خوب و فضای خانوادگی خوبی داشتید و شما را در محله‌ای که خیلی خوشنام نیست، خیلی خوب حفظ کردند و الان منشأ خیرات برای خانواده‌های دیگر شده است. جایگاه خانواده در آثار شما چگونه است؟ آیا به این موضوع فکر می‌کنید که برای خانواده بنویسید؟

آثار من در حوزه ادبیات عامیانه و و داستان‌های واقعیت‌گرا مثل «عمو رستم» و «دایی سهراب» و «حکایت‌های کمال» مخاطب‌های دوگانه دارد. پدر و مادر که بخواند خودش هم لذت می‌برد. یعنی هم بچه‌ها دوست دارند هم پدر و مادر. البته من برای گروه سنی پیش از دبستان هم کار کرده‌ام. یکی از حوزه‌هایی که من کار کرده‌ام در بحث قصه‌گویی بوده است. کتاب «شب‌های شیرین» کانون پرورش فکری، آموزش قصه‌گویی برای پدران و مادران است که 111 قصه پیش از خواب دارد و آن هم فضای کاملاً متفاوتی دارد.

توصیف‌های شما توصیف‌های دقیقی از از جریان‌های زندگی است و نشانه مشاهده‌گر بودن شماست یعنی خیلی خوب مشاهده می‌کردید. مشاهده‌گر بودن چه جایگاهی در قصه شما دارد؟ نوع نگاه شما به مسائل اطراف چگونه است؟

بخشی از مشاهده‌گری اکتسابی است و بخشی از آن ذاتی. کتاب «مائده‌های زمینی» نوشته آندره ژید که جلال آل احمد آن را ترجمه کرده، جمله‌ای دارد که به معشوقش می‌گوید: «سعی کن اهمیت در نگاه تو باشد نه در آنچه که می‌بینی» این خیلی مهم است. اهمیت دادن به پدیده‌های اطراف با نگاهی که بزرگان داشتند، تأثیر عمیقی بر نوشته می‌گذارد و اگر با تمام مفاهیم و پدیده‌ها ارتباط برقرار شود، آنچه را که نادیدنی است، می‌بینید.

بچه‌های امروز زندگی نمی‌کنند

تعدادی از قصه‌های شما واقعیت‌گرا، اما بخش دیگری از آنها در فضاهای دیگری خلق شده‌اند. شما قصه‌های زیادی گفته‌اید با این همه مسئولیت اجرایی که در این سال‌ها داشته‌اید جرقه قصه‌ها از کجا می‌آید؟

من در سریال حکایت‌های کمال و در قصه‌هایم برای اولین‌بار بحث محرم و نامحرمی را نشان دادم. در یکی از این سکانس‌ها که کمال با عباس می‌خواهند به خانه بیاید می‌گویند یا الله یا الله. در تمام داستان‌های واقع‌گرای من مادرها چادری‌اند. امکان ندارد چادری نباشند. همه حجاب دارند. همه شریف، زحمتکش و دلسوز خانواده‌اند. هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستان من آدم‌های غیر دینی نیستند. باورهای دینی اسلام به بازیچه و تمسخر گرفته نمی‌شوند در عین حال جذاب‌اند.

 

 

 

 یک بخشی از آن تنوع زندگی است. امروز بچه‌های ما زندگی نمی‌کنند. یک بخشی از آن به خاطر رسانه است جوان‌های الان فکر می‌کنند که همه‌چیز باید داشته باشند، اما مراحل مختلف برای زندگی باید طی شود. همه در نهایت صاحب زندگی و خانه و ماشین می‌شویم ولی اگر زودتر از آنچه که باید جریان تکاملی زندگی طی شود، به اینها برسیم دچار افسردگی زیاد و ناامیدی می‌شویم. مثلا در آن زمان من فکر نمی‌کردم چون بابای من دوچرخه داشت من هم باید حتماً دوچرخه داشته باشم. ولی الان جوان می‌گوید باید ماشین داشته باشم. نمی‌گویم جوان‌های امروز مثل ما باشند، دوران فرق کرده است، وقتی رسانه به زندگی می‌آید انتظارات را بالا می‌برد، ولی مهم این است که روند تکاملی در زندگی طی شود. اگر ما کار و تلاش کنیم چیزی که باید اتفاق می‌افتد. فکر نکنیم نمی‌شود، می‌شود. مشکل نویسنده‌های امروز ما این است که زندگی نکرده‌اند، گوشه‌ی اتاق می‌نشینند، سیگار می‌کشند، چرت می‌زنند، ماهواره می‌بیند و می‌خواهند داستان بنویسند. خب نمی‌شود. همین الان من با اینکه ماشین دارم آن جاهایی را که بتوانم پیاده بروم، پیاده می‌روم. تا ببینم آدم‌ها چگونه زندگی می‌کنند. با قهوه خوردن و سیگار کشیدن که قصه درست نمی‌شود اگر هم داستانی نوشته شود تأثیرگذار نخواهد بود.

یک بخشی از آن تجربه ناب، خود زندگی است، یک بخشی از آن اکتسابی است و بخشی هم ذاتی است. آقای شیخ رضایی کتابی از زندگینامه من را و انتشارات روزگار آن را منتشر کرده است. یکی از ویژگی‌های آثار من را این نکته بیان کرده که ذهنم قصه‌ای است و همه‌چیز را به صورت قصه می‌بینم.

 فرمودید  پدرتان به شما توصیه می‌کردند که راستی و صداقت را نشان بدهید و ادب را رعایت کنید، علاوه بر خانواده و مشاهده‌گری از منابع دینی چه بهره‌ای برده‌اید؟ البته ممکن است این بهره مستقیم در کتاب‌های شما منعکس نباشد، اما مثل آقای آذر یزدی روحی که بر آثار شما حاکم است نشان دهنده انس و الفت با منابع دینی است. در این باره هم توضیح می‌دهید؟

من با قرآن بسیار مأنوسم. روزم را با قرآن شروع و تمام می‌کنم. امکان ندارد برنامه دیگری داشته باشم. قرآن به انسان خیلی کمک می‌کند.

 آیا دریافت‌هایی هم از قرآن داشته‌اید؟

 بله. مثلاً در« قصه ما همین بود» قاضی در داستان می‌گوید" آیا تو نمی‌دانی که خدا در کمین توست؟" این همان آیه "ان ربک لبالمرصاد" است. یا مثلاً کتابی به نام «افسانه‌ چهار برادر» دارم که انتشارات مدرسه منتشرش کرده است. ساختار کتاب «افسانه چهار برادر» با اینکه کتاب داستان تخیلی در فضای ادبیات کهن است بر اساس یک جمله از امیرالمؤمنین است که «فرصت‌ها چون ابر می‌گذرند» یا در اشارات قرآنی که خداوند می‌فرماید «در دنیا چقدر زندگی کردید؟ می‌گویند دو یا سه روز» این را هم آورده‌ام. چهار برادر هستند که پدرشان فوت می‌شود. قبل از فوت به او می‌گویند: چیزی برای ما بگذار. پدر می‌گوید بروید و بهترین بهار را پیدا کنید. سه برادر از این چهار برادر هر کدام بعد از سه روز پیر می‌شوند هر برادر به برادر بعدی می‌گوید ببین من پیر شده‌ام برو دنبال بهترین بهار بگرد و فرصت‌ها چون ابر می‌گذرند. برادر چهارم درنهایت می‌فهمد که بهترین بهار جوانی است و باید از فرصت‌ها درست استفاده کرد.

در آثارم لایه‌های مفاهیم دینی وجود دارد

 در این آثار ردپایی از مفاهیم دینی به صورت مستقیم نمی‌بینید، اما لایه‌های دینی در آن هست و به شدت بر این باورم که وجود این لایه‌ها در آثار مهم است. من در سریال حکایت‌های کمال و در قصه‌هایم برای اولین‌بار بحث محرم و نامحرمی را نشان دادم. در یکی از این سکانس‌ها که کمال با عباس می‌خواهند به خانه بیاید می‌گویند یا الله یا الله. در تمام داستان‌های واقع‌گرای من مادرها چادری‌اند. امکان ندارد چادری نباشند. همه حجاب دارند. همه شریف، زحمتکش و دلسوز خانواده‌اند. هیچ‌کدام از شخصیت‌های داستان من آدم‌های غیر دینی نیستند. باورهای دینی اسلام به بازیچه و تمسخر گرفته نمی‌شوند در عین حال جذاب‌اند.

 این مفاهیم برای مخاطبان کشورهای دیگر هم جذاب بوده؟ استقبال از کتاب‌های شما در آن کشورها چطور بوده است؟

بله کتاب‌های من به 7 کشور رفته است. از جمله چین، ترکیه، جمهوری آذربایجان، پاکستان، ترکمنستان. استقبال هم خوب بوده است، ولی زمان می‌گذرد تا کتاب شناخته شود. اخیراً در نمایشگاه باکو بودم. 13 تا از کتاب‌های من به زبان ترکی منتشر شده است، آنجا گفتم من فارسم اما کتاب‌هایم به ترکی منتشر شده است. خیلی برایشان جالب بود خانم دکتر عصمت ابا اوغلو کتاب قصه‌های شب چله من را به ترکی ترجمه و منتشر کرده و در دانشگاه باکو کتاب درسی شده است. این خانم درباره قصه‌های شب چله به من و مسئولانی که از ایران آمده بودند، گفت: این قصه‌ها همه از قرآن است وقتی آن را می‌خوانیم انگار داریم قرآن می‌خوانیم. ولی هیچ‌کس آن را نمی‌داند. من هم تعمد دارم آن را نگویم.

پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ ادبیات کودک، کتاب‌های دینی بوده‌اند

 اخیرا ما خبری درباره پنج نویسنده محبوب مردم داشتیم که کتاب‌هایشان پرفروش‌ترین‌های فروش مجازی نمایشگاه کتاب بودند، همه این نویسنده‌ها به نوعی در حوزه سبک زندگی و تربیت می‌نویسند. هم آقای عباسی ولدی و هم آقای صفایی حائری و هم شما  و آقایان آذریزدی و فتاحی. به نظر می‌رسد اگر مسئولان فرهنگی ما هشیار نباشند مردم در انتخاب‌هایشان هشیارانه عمل می‌کنند و به کتاب‌های دینی اقبال نشان می‌دهند. انگار یک برداشت غلطی از ذائقه و استقبال مردم وجود دارد و عده‌ای از نویسنده‌ها و ناشران و مسئولان فرهنگی ما به آدرس غلط می‌روند و مردم راه دیگری را می‌روند و از کتاب‌های دیگری استقبال می‌کند. به نظر می‌رسد مردم تشنه این هستند که بدانند چطور زندگی کنند و بچه‌هایشان را با کتاب‌های خوب تربیت کنند. نظر شما چیست؟

من سال 85 که مدیر گروه کودک بودم به یکی از معاونان سازمان صدا و سیما گفتم تعدادی جوان مورد وثوق خودتان را بیاورید که چند سال کنار دست من کار کنند تا تجربیات خودم را به آنها منتقل کنم تا این جوانان در 4-5 سال آینده مدیران شبکه‌های مختلف در حوزه کودک و نوجوان شوند چون من تجربه کار دارم و همیشه نگرانم که مبادا این تجربه‌ها استفاده نشود. آن فرد خندید و گفت چه حرف‌هایی می‌زنی آقای میرکیانی! الان تبعات اینکه نیروی کاربلد نداریم، دیده می‌شود. هیچ حرفی برای گفتن در تلویزیون نداریم و نمی‌توانیم نسل نوجوان را دور خودمان جمع کنیم.

 

 

 

در طول تاریخ ادبیات کودک، پرفروش‌ترین کتاب‌ها، کتاب‌های دینی بوده‌اند و الان هم همین است. نه در ایران بلکه در همه دنیا. منتها ما می‌گوییم یک کتاب باید ویژگی‌های یک اثر ماندگار و یک اثر هنری را داشته باشد. همان موضوع دینی را ساده نگیریم هم به دلیل ارزشی بودن اثر و هم به دلیل اعتمادی که مردم دارند. حتی داستان‌هایی که مستقیم به موضوعات دینی پرداخته‌اند مورد علاقه خانواده‌ها هستند. البته ممکن است عده‌ای این مطلب را قبول نداشته باشند. یک مشکل ما این است که شبکه مناسب توزیع نداریم. مردم نمی‌دانند کتاب‌ها را کجا تهیه کنند. ولی پر مخاطب‌ترین کتاب‌ها کتاب‌های دینی‌اند. خدا آقای محمود حکیمی را حفظ کند. او در حوزه آثار دینی کتاب‌های زیادی نوشته است و من به ایشان ارادت ویژه‌ای دارم. توجه کنید قبل از انقلاب جمعیت ایران حدود 27 میلیون بود و خودش می‌گفت بعضی از کتابهایم همان موقع تا یک میلیون تیراژ داشته است. کتاب‌های دینی پرفروش‌اند منتها متن باید خوب باشد، تصویرگری خوب باشد قطع خوب انتخاب شود و خوب تبلیغ شود.

کار دینی باید درست و هنری انجام شود

الان خانواده‌هایی که خیلی پایبند مسائل دینی نیستند هم دوست دارند بچه‌هایشان کتاب دینی بخوانند چون می‌دانند آینده سالم و درست در انتخاب این آثار است و به آن اطمینان دارند. باید خوب کار شود. فیلم محمد رسول الله مصطفی عقاد را ببینید. او انتخاب‌های درستی داشته است. بازیگرها خوب بودند آهنگسازی خوبی داشته است که موریس جونز فرانسوی است. او برای ساختن آهنگ فیلم 360 ملودی اذان را جمع می‌کند حتی به قبایل بادیه نشین می‌رود. به چادرها می‌رود و آنها را ضبط می‌کند. آلبومی این آهنگساز دارد که خیلی از آهنگسازان اگر بخواهند آهنگ دینی بسازند از آن آلبوم استفاده می‌کنند. شما وقتی موسیقی محمد رسول الله را می‌شنوید فکر می‌کنید یک موسیقی آسمانی است در صورتی که آهنگسازش یک موسیقی‌دان غیر مسلمان فرانسوی است. منتها بالای سر او مصطفی عقاد بوده است که به کار اشراف داشته است.

 وقتی می‌گوییم کار دینی باید بکنیم منظور همین است، الان چقدر موسیقی‌هایی که ما می‌سازیم در ذهن می‌ماند؟ کار باید درست انجام شود. در حوزه کتاب هم همین است در تئاتر هم همین است. چرا همه تعزیه را دوست دارند با اینکه می‌دانیم خیلی از بازیگرانش افراد حرفه‌ای نیستند ولی چون سنگ بنا درست است، اتفاقی که میفتد یک اتفاق کاملاً هنری و باورپذیر است و آدم‌ها در جایگاه درست خودشان قرار گرفته‌اند.

 آن قدر باورپذیر است که تا الان کلی شمر از مردم کتک خورده‌اند! برای چه این آثار می‌مانند؟

 قصه‌های دینی مثل فطرت است در همه جای دنیا حتی اروپا و آمریکا کلیسا سرمایه‌گذاری سنگین روی قصه‌های دینی می‌کنند و برای تمام گروه‌های سنی از دو سالگی تا نوجوانی کارهای مفصلی چاپ می‌شود. ولی خوب کار می‌کند؛ کاغذ خوب، چاپ خوب، فونت خوب، تصویرگری خوب، متن خوب.

 منتها مفاهیم دینی مستقیم نباید گفته شود، قرار دادن مفاهیم دینی در لایه‌های قصه‌های اجتماعی خیلی مؤثرتر است. وقتی بخواهیم چیزی را مستقیم بگوییم خیلی مؤثر نیست. مثلاً بینوایان ویکتور هوگو تاریخ انقلاب فرانسه است ولی قصه اجتماعی است.

دین ما هم توصیه به مستقیم گویی نکرده است خود قرآن داستان‌های مختلف دارد که غیرمستقیم مطالب را القا می‌کند.

شما به عنوان یک نویسنده پر کار سراغ ادبیات کهن رفته‌اید، در حوزه ادبیات واقع گرا داستان دارید، داستان‌هایتان از حکمت و قرآن وام گرفته‌اند، حتی حوزه ادبیات فانتزی هم نوشته‌اید و اتفاقا مخاطب هم دارید و کتاب‌هایتان پرفروش است اما عده‌ای برای جذب مخاطب هنجار شکنی می‌کنند. نظرتان در این باره چیست؟

بعضی‌ها مرزها را زیر پا می‌گذارند تا مخاطب جذب کنند. من به هر بهایی مخاطب جذب نمی‌کنم. اما هنر باید به خرج داد و تأثیر هنر تأثیر ذاتی است. من به هر بهایی در کارهایم کشش ایجاد نمی‌کنم، در عین حال که باید کتاب خواننده داشته باشد و اگر نداشته باشد فایده ندارد.

پر مخاطب‌ترین کتاب‌ها کتاب‌های دینی‌اند. خدا آقای محمود حکیمی را حفظ کند. او در حوزه آثار دینی کتاب‌های زیادی نوشته است و من به ایشان ارادت ویژه‌ای دارم. توجه کنید قبل از انقلاب جمعیت ایران حدود 27 میلیون بود و خودش می‌گفت بعضی از کتابهایم همان موقع تا یک میلیون تیراژ داشته است. کتاب‌های دینی پرفروش‌اند منتها متن باید خوب باشد، تصویرگری خوب باشد قطع خوب انتخاب شود و خوب تبلیغ شود

 

 

 

من روی کارهایم طراحی می‌کنم و در رادیو تلویزیون خیلی برنامه‌ها را طراحی کردم. در کتاب‌هایم هم طراحی می‌کنم. مثلاً «قصه ما مثل شد» اسمش طراحی شده است و موسیقی کلامی دارد «حکایت‌های کمال» موسیقی کلامی دارد، این هم برمی‌گردد به دوره‌ای که من تئاتر کار می‌کردم. جملات و اسم‌هایی که کمترین فشار را به عضله گویای بیاورند، ماندگار می‌شوند. مثل «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» کمترین فشار را به عضلات گویایی می‌آورد و ساختار موسیقایی دارد و گوشنواز است. هر کتاب من یک طرح موضوعی تازه دارد و همه کتاب‌هایم مقدمه دارند. عنوان یکی از کتاب‌های من «همیشه قصه‌ای هست» است. یعنی ما همیشه حرفی برای گفتن داریم و این ورد زبان‌ها می‌شود. یعنی همیشه می‌توانیم با هم گفت‌وگو کنیم.

این گفت‌وگو باید در جامعه تسری پیدا کند. گفت‌وگو به نسل جدید یاد داده نشده است. نسل جدید قصه نمی‌شنود. دهخدا می‌گویند اگر مردم مثل بدانند با هم دعوا نمی‌کنند. بچه‌ها وقتی قصه بشنوند واژه در اختیار دارند و می‌تواند ارتباط برقرار کند وقتی می‌تواند ارتباط برقرار کنند حرف هم را می‌فهمند وقتی حرف همدیگر را فهمیدند پرخاشگر نمی‌شوند. الان جوانان ما واژه در اختیار ندارند و چون واژه ندارند، داد می‌زنند.

 شاید واژه دارند اما بلد نیستند صحبت کنند؟

 نه معتقدم واژه در اختیار ندارند. اگر داشتند حرف ناشایست را نمی‌گفتند. یک خلاء در ذهن ایجاد می‌شود و حرف‌های ناشایست پرش می‌کند. باید کاری کنیم که مردم برای بچه‌ها قصه بگویند و حرف بزنند. الان مدیرهای جوان ما هم کم حوصله‌اند هیچ‌کدامشان حوصله حرف شنیدن ندارند. کسی که گوشی برای شنیدن نداشته باشد حرفی هم برای گفتن ندارد. گوشی برای شنیدن در مدیران ما نیست وقتی یک نفر در حوزه‌ای مثل روزنامه یا حوزه نشریات یا سینما و کلاً در رسانه مدیر باشد، باید گوشی برای شنیدن داشته باشند.

مدیر فرهنگی به تجربه نیاز دارد

به نظر می‌رسد وقتی نویسندگان ما و حتی کسانی که به نوعی کارهای فرهنگی را انجام می‌دهند، یک شبه راه صد ساله را می‌روند و به گفته شما مسیر تکامل و رشد را طی نکرده‌اند، آسیب‌های بزرگی به فرهنگ و ادب وارد می‌کنند. درباره آسیب‌های اینچنینی در حوزه فرهنگ بیشتر می‌گویید؟

استفاده از نیروهای جوان در مدیریت‌های فرهنگی حرف حقی است که از آن اراده باطل می‌شود و در حوزه فرهنگ اصلاً جواب نمی‌دهد. در حوزه فرهنگ تجربه خیلی مهم است. شناخت نسل خیلی مهم است. شناخت مخاطب مهم است. وقتی من 15 سال پیش مدیر گروه کودک بودم روزی 120 دقیقه برنامه داشتیم، ولی با همان 120 دقیقه کلی موج ایجاد می‌شد. ما الان دوتا شبکه کودک و نوجوان داریم که به اندازه آن 120 دقیقه نمی‌توانند موج ایجاد کنند. برنامه عمو پورنگ، برنامه آستانه، برنامه خردسال خاله شادونه در شبکه دو، کار من بود. طراحی برنامه‌های رادیو تلویزیونی بخشی از کار من است. تجربه در حوزه فرهنگ خیلی مهم است و آن اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه از نیروهای با تجربه کمک بگیرند. همان زمان که ما با آقای مرحوم فردی کار می‌کردیم، ایشان سنشان از ما خیلی بالاتر بود و ما مثل برادران کوچکترشان بودیم. انبوهی از تجربه‌های زندگی بالا سر ایشان بود و ما به حرفشان گوش می‌دادیم. الان کسانی در حوزه‌های فرهنگ مدیر شده‌اند که این حوزه‌ها را به خوبی نمی‌شناسند. قطعاً مراجعان به آن حوزه‌ها نگاه می‌کنند که آیا در رأس این سازمان می‌توانند همزبانی پیدا کنند یا نه.

یعنی مخالف ورود نیروهای جوان به مدیریت‌های فرهنگی هستید؟

در بحث استفاده از نیروهای جوان که کار کاملاً به حقی است ما در حوزه فرهنگ دچار خطا شده‌ایم و برای کشور هزینه بر است. قرار نیست عده‌ای با عصا مدیریت کنند اما بالاخره باید درجه‌ای از پختگی را داشته باشند. مثلاً اگر قرار است مدیریت یک مجموعه فرهنگی عوض شود فرد جدید باید مراحلی را طی کند. اگر کسی سردبیر مجله شد باید دو سال به عنوان مشاور و دستیار مدیر قبلی حضور پیدا کند و بعد کار مدیریت به او سپرده شود. من سال 85 که مدیر گروه کودک  بودم به یکی از معاونان سازمان صدا و سیما گفتم تعدادی جوان مورد وثوق خودتان را بیاورید که چند سال کنار دست من کار کنند تا تجربیات خودم را به آنها منتقل کنم تا این جوانان در 4-5 سال آینده مدیران شبکه‌های مختلف در حوزه کودک و نوجوان شوند چون من تجربه کار دارم و همیشه نگرانم که مبادا این تجربه‌ها استفاده نشود. آن فرد خندید و گفت چه حرف‌هایی می‌زنی آقای میرکیانی! الان تبعات اینکه نیروی کاربلد نداریم، دیده می‌شود. هیچ حرفی برای گفتن در تلویزیون نداریم و نمی‌توانیم نسل نوجوان را دور خودمان جمع کنیم.

یعنی ما درحالی نیروی جوان به مدیریت فرهنگی تزریق کردیم که از قبل نیروسازی نشده است و دارند با آزمون و خطا پیش می‌روند؟

 علاوه بر این حرف هم گوش نمی‌دهند.

پس جوان‌ها در اوایل انقلاب که خود شما هم یکی از آنها بودید چه طور آمدند و در مصدر امور قرار گرفتند؟

بله جوان‌ها آمدند و کارها را راه انداختند و جریان خوبی هم شکل گرفت. ولی آنها در دوران انقلاب ساخته شده بودند. خود من اواخر سال 60 به صدا و سیما رفتم. افرادی در صدا و سیما بودند که اوضاع خوبی از نظر فکری نداشتند از ما هم خوششان نمی‌آمد. اما ما با آنها کار کردیم. نسل ما در دوران جنگ تحمیلی و دوران بعد رسانه را نگه داشتند، اما الان ادبیات نسل فعلی ادبیات عمیقی نیست. به دنبال مطالعه و تلاش نمی‌روند. وقتی ادبیات ضعیف شود، تئاتر ما ضعیف می‌شود. سینما ضعیف می‌شود. رسانه هم ضعیف می‌شود. این‌ها پیوست منطقی جدایی‌ناپذیر با هم دارند. دوره‌ای که ما کار می‌کردیم با صبر و حوصله و احترام به بزرگتر و تلاش برای اتفاق‌های تازه کار می‌کردیم.

الان بسیاری از مدیران فرهنگی ما مراحل تکامل مدیریتی را طی نکرده‌اند. هیچ سابقه‌ای را نداشتند و ناگهان مدیر شدند. تنها ویژگی این افراد این است که جوان‌اند. این آدم حداقل باید یک گوشی برای شنیدن داشته باشد. اول انقلاب زمانی که ما رسانه را تحویل گرفتیم خیلی سخت بود، به هر حال ما را مسخره می‌کردند و می‌گفتند یک عده بچه حزب اللهی رسانه را گرفته‌اند. اما با ادب و احترام به بزرگتر کار را یاد گرفتیم. اما الان چه؟

من از کارگری به مدیریت رسیدم

 من پله پله بالا آمدم. از کارگری به مدیر کلی رسیدم. کارمندی کرده بودم و وقتی مدیرکل شده بودم می‌دانستم کسی که پشت اتاق مدیر کل می‌نشیند چه رنجی می‌برد. برای همین به منشی می‌گفتم خودم نگاه می‌کنم چه کسی پشت در است و همه را صدا می‌کردم و برای همه وقت می‌گذاشتم. گاهی همزمان با چهار نفر جلسه می‌گذاشتم. مگر کسانی که مشکل خصوصی داشتند. وقتی من به عنوان مدیر در جایی کار می‌کنم وقتم برای همه است و مهم نیست من چقدر جایزه گرفته‌ام و چه کسی هستم. انجام شدن کارش مهم است.

برای مدیریت‌های فرهنگی به شدت نگرانم

افرادی مثل شما که صاحب تجربه‌های زیادی‌اند خیلی مهم است که شاگردان یا مشاورانی کنار دستشان داشته باشند تا تجربیاتشان را منتقل کنند و این خیلی برای آینده کشور ما مهم است که این تجربه‌ها به نسل بعدی مدیران و به افرادی که در رسانه‌ها فعالیت می‌کنند، منتقل شود. چه راهکاری برای این انتقال تجربه دارید؟

تمدید بخش ملی بیست‌وچهارمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی کانون پرورش فکری

 البته در زمان مسئولیتم چند مجری جوان را وارد عرصه رسانه کردم اما وقتی مدیران فعلی و جوان‌ترها نمی‌خواهند، چه کار می‌توانم انجام دهم؟ وقتی من پشت در اتاق مدیر می‌روم زنگ می‌زنم وقت می‌خواهم و وقت نمی‌دهد و حرف هم گوش نمی‌دهد، چه کنم؟ بحث جوانی مدیر شرط لازم است ولی شرط کافی نیست نه هر پیر دانا است و نه هر جوان تواناست. یکی ممکن است سنش بالا باشد ولی هیچ چیز نداند ولی یک جوان 30 ساله ممکن است خیلی دانا باشد بستگی دارد کدام جوان. هیچ جای دنیا افراد کم تجربه را مدیر رسانه نمی‌کنند. اگر بخواهیم افراد صاحب نظر را به رسانه جذب کنیم که در خدمت حوزه فرهنگی باشند باید فروتنانه دعوت کنیم خودمان آبرو بگذاریم. من وقتی مدیریت جایی را قبول کردم باید تمام افتخاراتم را در خانه بگذارم. این‌ها ربطی به مردم و مراجعه کننده ندارد. ارزشی هم برایشان ندارد. اگر من به تهیه‌کننده بگویم آن قدر جایزه گرفته‌ام به دردش نمی‌خورد. می‌خواهد کارش را راه بیندازم. الان من هم برای رسانه و مدیریت‌های فرهنگی به شدت نگرانم که اتفاق بدی نیفتد. خدا کند به حد بحرانی نرسد.

استفاده از نیروهای جوان در مدیریت‌های فرهنگی حرف حقی است که از آن اراده باطل می‌شود و در حوزه فرهنگ اصلاً جواب نمی‌دهد. در حوزه فرهنگ تجربه خیلی مهم است. شناخت نسل خیلی مهم است. شناخت مخاطب مهم است. وقتی من 15 سال پیش مدیر گروه کودک بودم روزی 120 دقیقه برنامه داشتیم، ولی با همان 120 دقیقه کلی موج ایجاد می‌شد. ما الان دوتا شبکه کودک و نوجوان داریم که به اندازه آن 120 دقیقه نمی‌توانند موج ایجاد کنند. برنامه عمو پورنگ، برنامه آستانه، برنامه خردسال خاله شادونه در شبکه دو، کار من بود. طراحی برنامه‌های رادیو تلویزیونی بخشی از کار من است

 

 

 

من معتقدم این تغییر و تحول باید صورت بگیرد و جوان‌ها باید بیایند. اما شیوه غلط است. بنا نیست یک نفر با کمر خمیده همچنان مدیر باشد. اما کسی که الان مدیر شده است باید از یک سال یا دو سال قبل می‌آمد و دستیار مدیر یا قائم مقام یا مشاور می‌شد. چه عیبی دارد؟ حداقل بداند مرکز فرهنگی یعنی چه. این همه امکانات و این همه ظرفیت وجود دارد. آقای جلال مقامی را خدا رحمت کند. یک بار به کره رفته بود. به من گفت آقای میرکیانی کل سریال‌های کره را در جایی به اندازه جام جم درست می‌شود و با همین سریال‌ها در همین فضای کوچک کل دنیا را گرفته‌اند. من به این مدیران جوان می‌گفتم شما یک موقعیت هستید اگر موفق شوید راه برای بقیه جوان‌ها باز می‌شود و اگر موفق نشوید آنها هم موفق نمی‌شوند و راه بسته می‌شود. الان ناراحتی زیادی نسبت به مدیران جوان به وجود آمده است. این‌ها بچه‌های دلسوز و خوبی هستند منتها نمی‌دانند چه کار کنند. امام محمد باقر می‌فرماید «اگر کسی ندانسته دست به کاری بزند بیش از آنکه اصلاح کند خراب می‌کند.»

رسانه در قبال قصه‌گویی کوتاهی می‌کند

سؤال پایانی اینکه ما دو جریان قصه‌گویی در کشور داریم. یکی برای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است و دیگری برای نهاد کتابخانه‌ها. ارزیابی شما از این دو جریان چیست؟

من بنیانگذار قصه‌گویی کانون بودم که در سال 1375 طرح آن را دادم. دوتا جشنواره هم خودم شرکت کردم قصه گفتم. برای مربیان فرهنگی کانون هم کلاس گذاشته بودم و آموزش قصه‌گویی می‌دادم. در رسانه هم قصه‌گویی خیلی کار کردم. فکر می‌کنم اتفاقی که در کانون می‌افتد از نهاد کتابخانه‌ها بهتر و درست‌تر است. نهاد کتابخانه‌ها همان‌طور که تا الان موفق بوده است باید کمک کنند به رونق کتاب و کتابخوانی. وقتی ما می‌آییم وظیفه تازه روی دوشش می‌گذاریم از کار اصلی‌شان می‌مانند. اما کانون پرورش فکری فرق می‌کند.

انواع و اقسام قصه‌گویی داریم، قصه‌گویی در خانواده، در رسانه، قصه‌گویی رادیویی و تلویزیونی، قصه‌گویی سنتی و نقالی و... باید بگذارند هرکس کار خودش را درست انجام دهد وقتی جایی دارد کار خودش را درست انجام داده و موفق است نباید دست به ترکیب کارشان بزنیم ما خیلی ظهور و بروز قصه‌گویی را در داخل جامعه نداریم. اگر به شما بگویند یک قصه‌گویی موفق معرفی کن به جز محمدرضا سرشار به خاطر قصه‌های ظهر جمعه چه کسی به ذهنتان می‌آید؟ واقعاً چون رسانه کوتاهی کرده است. من قبلاً یک برنامه طراحی کرده بودم که خاله‌ها در قسمت‌های مختلف قبل از خواب برای بچه‌ها قصه می‌گفتند. چرا نباید الان در شبکه کودک یک برنامه قصه‌گویی قبل از خواب داشته باشیم؟ این موضوع را به مدیران جوان گفتم ولی گوش نکردند. برای من روشن نیست که چرا حرف گوش نمی‌دهند. الان ما برنامه قصه‌گویی در تلویزیون نداریم، حتی اگر یک برنامه خوب قصه‌گویی در تلویزیون داشته باشیم بزرگتر ها هم گوش می‌دهند. قصه‌گویی به انسان آرامش می‌دهد. این که هزینه‌ای ندارد آدم بزرگ‌ها هم می‌توانند بیایند و ازقصه‌هایشان بگویند.

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران