شاعر هندوستانی: خودمان را مدیون سردار سلیمانی می‌دانیم

شاعر هندوستانی: خودمان را مدیون سردار سلیمانی می‌دانیم

مهدی باقرخان، شاعر هندوستانی گفت: خودم را مدیون شهید سلیمانی می‌دانم، نه فقط به خاطر هم کیش بودن با ایشان بلکه به خاطر فعالیت‌هایی که ایشان انجام دادند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شب شعر بین‌المللی یادواره سردار سلیمانی با حضور شاعرانی از کشورهای هندوستان، افغانستان، پاکستان و ایران در سرای کتاب خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد. در این مراسم، مهدی باقرخان و سرویش تریپاتی از هندوستان، کبری حسینی بلخی از افغانستان، احمد شهریار از پاکستان و علیرضا قزوه از ایران شعرخوانی کردند.

مهدی باقرخان یکی از شاعران این جلسه بود. او در این نشست گفت: درباره شهید سلیمانی هم شعر فارسی دارم هم اردو. شهید سلیمانی برای ما از اهمیت زیادی برخوردار است. بدین صورت که همان شبی که ایشان را ترور کردند در دهلی‌نو مراسم مفصلی گرفته بودند و من شعری به زبان اردو در آنجا خواندم. البته بعد از آنهم یک شعر فارسی سرودم.

وی اضافه کرد: در چهلم شهید سلیمانی در سراسر هند به ویژه مناطق مسلمان‌نشین مراسم مفصلی برگزار می‌شد و حتی در یکی از روستاها در عرض یک روز، 40 مراسم برگزار شد. هیچ منتی هم بر کسی نیست، چرا که معتقدم ملت‌ها مدیون شخصیت‌هایی هستند که به دنبال برقراری امنیت و سلامتی برای ملت‌ها هستند. خیلی از کسانی که در مراسمات اربعین حضور پیدا می‌کردند متوجه امنیتی می‌شدند که به واسطه ایشان ایجاد شده است. هم‌چنین من شنیده‌ام که ایشان پرستاران هندی را در عراق نجات دادند. از این جهت من به عنوان یک هندی، خودم را مدیون ایشان می‌دانم، نه فقط به خاطر هم کیش بودن با ایشان بلکه به خاطر فعالیت‌هایی که ایشان انجام دادند.

وی سپس شعر فارسی خود را خواند.

خون شهید نقش حیاتی بجا گذاشت
بر عرصه فضای خموشان صدا گذاشت

بر غیرت شهید، سلامی بود که او
جایی که دست‌ها نرسیدند پا گذاشت

جرات، امید، عزت و اوج شرف، وقار
تنهاترین شهید برایم چه‌ها گذاشت

میراث او چه بود همه عشق و مهر و درد
جز عشق و مهر در دل ما چه بجا گذاشت

نازم به آن طبیب که در آتش و عطش
بر دردهای زخمی دنیا دوا گذاشت

درهم شکست هیبت فرعون کفر را
مستضعفان قافله را در عزا گذاشت

این عاشق شهید که بوده که پیر ما
در روز دفن در کفن او عبا گذاشت

احمد شهریار، شاعر پاکستانی، نفر بعدی بود که در این مراسم شعرخوانی کرد. او قبل از شعرخوانی خود گفت: بنده 1-2 سرود درباره شهید سلیمانی نوشته‌ام که در ایران خوانده شده و کتابی را درباره زندگی‌نامه او نوشتم.

وی ادامه داد: یک نکته برایم جالب بود. ما شاعرها موقعی برای یک شهید شعر می‌گوییم که از ما خواسته شود و کمتر پیش می‌آید که خودجوش شعری را بگوییم. اما خون سردار سلیمانی یک معجزه بود؛ همان شبی که ایشان به شهادت رسیدند، در هند و پاکستان و ایران شاعران اردوزبان به صورت خودجوش قلم برداشته و شعر گفتند. کسی به آنان نگفته بود شعر بگویید. حقیقتاً برای اولین بار بود که می‌دیدم این همه شعر توسط شاعران برای یک شهید سروده شده است.

احمد شهریار، سپس دو شعر به زبان اردو و یک شعر فارسی در وصف شهید سلیمانی خواند.

سیده کبری بلخی حسینی شاعر افغانستانی در بخش دیگری از این جلسه گفت: همه سردار سلیمانی را می‌شناسند؛ به ویژه افغانستانی‌ها که زینبون و فاطمیون را در میدان مبارزه با داعش داشتند.

وی ادامه داد: ما ایشان را در تلویزیون می‌دیدیم و مدافعان حرم ما از تواضع او به ما مواردی را می‌گفتند. وقتی ایشان بود احساس می‌کردیم پشتیبان داریم اما حالا که نیست ماجرا فرق کرده است. باید به شما بگویم زمانی که خبر شهادت سردار را شنیدم، چون قبلا داغ دیده بودم، گویا خودم را در صحنه می‌دیدم.

صحرای دمشق از نفست باغ جنان است
شام از قدمت خانه خورشید نشان است

این پرچم افراشته بر گنبد بانو
کوته سخن معجزه خون جوان است

از مرقد خونین تو برخاسته با عشق
بادی که بر این کگنبد و گلدسته وزان است ...

علیرضا قزوه نیز غزلی را درباره نزدیکی دو ملت ایران و هند و هم‌چنین شعری برای شهید سلیمانی خواند.

کاروان از هفت شهر عشق و عرفان بگذرد
راه بیت‌الله اگر از هند و ایران بگذرد

مهربانا یک دو جامی بیشتر از خود برآ
مست‌تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد

«خون نمی‌خوابد» چنین گفتند رندان پیش از این
کیست می‌خواهد که از خون شهیدان بگذرد؟

نغمه‌اش در عین کثرت، جوش وحدت می‌زند
هر که از مجموع آن زلف پریشان بگذرد

پرده عشّاق حاشا بی‌ترنّم گل کند
شام دلتنگان مبادا در غم نان بگذرد

وای روز ما که در اندوه و حرمان سر شود
حیف عمر ما که در دعوا و بهتان بگذرد

خون سهراب و سیاوش سنگفرش کوچه‌هاست
رستمی باید که از این آخرین خوان بگذرد

وباره آمده آن شب، شب جدایی او
سرم فدایی او شد، دلم هوایی او

دوباره نیمه‌شب قدر و ساعت یک و بیست
سکوت ثانیه در لحظۀ رهایی او

تمام خاطره را بُرد با خودش ناگاه
چقدر گریه کنم از غم جدایی او

چه حال و روز خوشی داشت آن یگانه‌ترین
که بود رشک ملک حال ربنایی او

چقدر مردم دنیا هوایی اویند
چقدر خاطره دارند از آشنایی او..

هنوز هم که هنوز است پی نبرده کسی
به خُلق اَحسَن و اخلاق مصطفایی او

به زهد حیدری و شور مرتضایی وی
به صبر زینبی و داغ کربلایی او..

کسی ندیده‌ام این‌گونه بی‌ریا هرگز
کسی سراغ ندارم به با صفایی او

هزار پنجره واکرده دست غیبی وی
هزار عقده گشوده گره‌گشایی او

نشسته‌ام به تماشای صبح لبخندش
کجاست عکس غریبی به دلربایی او

شبی به فطرت دیرین خویش برگشتم
گرفت شهر دلم حال روستایی او..

بلند مرتبه پرواز سربلندی داشت
در آسمان شهادت دل هوایی او

میان این همه سردار و آن همه سرباز
ندیده‌ایم کسی را به بی‌ریایی او

نرفته است ز خاطر، نمی‌رود پس از این
به روی خاک وطن عشق جبهه‌سایی او

کنار صحن غریبی هنوز می‌سوزد
چراغ نیمه‌شب خادم‌الرضایی او..

بیا و روضۀ قاسم بخوان در این پایان
به شرحه شرحۀ آن جسم کربلایی او

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
triboon
گوشتیران
رایتل
مادیران