خاطرات اسیر فلسطینی؛ «۵هزار روز در برزخ»|۳۱ و پایانی- روشن شدن آتش جنگی که صهیونیست‌ها را خواهد سوزاند


خاطرات اسیر فلسطینی؛ «5هزار روز در برزخ»|31 و پایانی- روشن شدن آتش جنگی که صهیونیست‌ها را خواهد سوزاند

آنچه که برای ما اسرا در این زندان‌ها و به ویژه در بخش انفرادی اتفاق می‌افتد، تنها یک تصویر از جنایت‌هایی است که رژیم اشغالگر در همه جا علیه فلسطینیان مرتکب می‌شود اما همه این‌‌ها جرقه‌های جنگی است که طبق وعده خدا ما پیروز آن خواهیم بود.

به گزارش گروه بین‌الملل خبرگزاری تسنیم، «5 هزار روز در برزخ» عنوان کتابی است که «حسن سلامه» اسیر فلسطینی در حدود 200 صفحه آن را تدوین کرده و شامل داستان‌هایی شنیدنی از شرایط غیرانسانی وی در سلول انفرادی زندان‌های رژیم اشغالگر است که آن را شبیه به زندگی در دنیای مردگان توصیف می‌کند.  حسن سلامه در سال 1996 به دنبال فرماندهی یک عملیات استشهادی در واکنش به ترور «یحیی عیاش» فرمانده گردان‌های عزالدین القسام (شاخه نظامی جنبش حماس) بازداشت شد.

فصل‌های ابتدایی این کتاب شرایط بغرنج و عجیب اسرا در سلول‌های انفرادی را وصف می‌کند؛ سلول‌هایی با طول 2 متر و عرض یک متر که پر از انواع حشرات و حیوانات موذی و آزاردهنده است و اسرا دائما در معرض حملات شبانه نگهبانان قرار دارند.  حسن سلامه که در یک عملیات کماندویی منجر به کشته و زخمی شدن ده‌ها صهیونیست شده بود به خوبی توضیح می‌دهد که علی‌رغم همه محدودیت‌های وحشتناک در زندان اما هرگز تسلیم نشد و دشمن را مجبور کرد تا به خواسته‌های او تن بدهد.

«خالد مشعل» رئیس سابق دفتر سیاسی جنبش حماس و رهبر این جنبش در خارج نیز  مقدمه‌ای برای این کتاب تدوین کرده است.

ترجمه این کتاب در قالب نقل قول‌ از زبان نویسنده آن به صورت خلاصه در چند فصل ارائه می‌شود.

نجات از دنیای مردگان

واقعا که پیروزی زیباترین احساسی است که انسان می‌تواند در زندگی داشته باشد؛ جایی که بعد از تحمل بسیاری از مشقت‌ها و مصیبت‌ها، در یک لحظه گشایشی حاصل می‌شود. چند ساعت بعد برادرمان، مهند شریم (ابومجاهد) آمد و مثل همیشه لبخند به لب داشت. او جلوی در زندان ایستاد و با صدایی که برایم بسیار آشنا بود گفت: «حسن! خلاص شدیم و از انفرادی نجات پیدا می‌کنیم». این جمله او مرا به زندگی برگرداند و احساس کردم از قبور زندگان رها خواهم شد و حتی شده به طور موقت می‌توانم نفس بکشم.

احساس می‌کردم اکنون مانند انسان‌های دیگر می‌توانم کنار بقیه زندگی کنم و از هوا استفاده کنم، خورشید را ببینم، نماز جماعتی که از آن محروم بودم را بخوانم، در نماز جمعه شرکت کنم و تکبیر نماز عید را بگویم، خانواده‌ام را ببینم و... واقعا نمی‌دانستم بعد از این همه سال‌های طولانی رنج و حبس در سلول اکنون که قرار است از آنجا نجات پیدا کنم چه واکنشی باید داشته باشم؟ اشک شوق بریزم یا بخندم. خدا را شکر کردم و سجده شکر به جا آوردم . به ابومجاهد سلام دادم و با او حرف زدم و خندیدیم.

ابومجاهد گفت که به زودی از انفرادی خارج می‌شویم. سپس رفیقم عاهد ابوغلمه که گفتم وضعیت جسمانی نابسامانی در اثر اعتصاب غذا پیدا کرده بود وارد سلول شد و با ابومجاهد حرف زد. حال عاهد بسیار بد بود و ما از اداره زندان خواستیم تا چیزی بیاورند و او بخورد و توانستیم یک چای داغ برایش بگیریم. عاهد واقعا بی‌رمق بود و سرش را روی زمین گذاشت و خوابید. این پیروزی اسرای فلسطینی بسیار بزرگ و مهم بود و همه رسانه‌ها آن را پوشش دادند و همین مسئله صهیونیست‌ها را عصبی می‌کرد.

بنابراین ما نگران بودیم که مسئولان اداره زندان‌های رژیم اشغالگر به توافقی که حاصل شده بود پایبند نباشند و نقض پیمان، عادت آنها بود. اما به لطف خدا و قوه صبر و موضع واحدی که اسرا داشتند، اداره زندان به این توافق پایبند ماند و دستور خروج ما از انفرادی طی 73 ساعت صادر شد. قرار شد بعد از نجات از سلول و انتقال به بخش عمومی زندان من با خانواده‌ و نیز نامزدم غفران که بی‌صبرانه منتظر دیدارش بودم و در همه این مدت و نیز در دوره اعتصاب غذا، شریک درد و رنج‌هایم بود تماس بگیرم.

 

این 3 روز خیلی برای ما طولانی شد و ما دائم نگران بودیم که اتفاق بدی بیفتد و ما باز هم در این سلول‌ها بمانیم. اما علی‌رغم همه این نگرانی‌ها احساس خوبی داشتیم. حتی زندانیان جنایی یهودی و عرب نیز که در سلول‌های کناری ما بودند از اینکه ما توانسته‌ایم بر اداره زندان پیروز شویم بسیار خوشحال شدند. من در این روزها صفحات زیادی درباره احساساتم نوشتم و همه لحظات را ثبت می‌کردم تا این که روز سوم و آخر فرا رسید و صبح این روز به ما خبر دادند که وسایلمان را جمع کنیم و قرار است به بخش عمومی منتقل گردیم.

لحظه زیبای نجات از سلول‌های سیاه

در این لحظه به لطف خدا پیروزی ما کامل شد و واقعا خداوند صاحب لطف است. به من خبر دادند که قرار است به زندان «نفحه» منتقل شوم و رفیقم عاهد به زندان هدریم می‌رود. ما وسایلمان را جمع و با هم خداحافظی کردیم و من با وجود اینکه می‌دانستم بازهم قرار است به زندان بروم اما به دلیل نجات یافتن از سلول بسیار خوشحال بودم. سپس  راه افتادیم و به زندان نفحه رسیدیم و من را در اتاق انتظار گذاشتند و بعد از مدتی دیگر اسرا از سایر زندان‌ها رسیدند. همه این اسرا در اعتصاب غذا شرکت  کرده بودند و یکی از دوستان من به نام «احمد المغربی» (ابومحمود) نیز در میان آنها بود و با دیدنش بسیار خوشحال شدم و همگی خدا را به خاطر این پیروزی شکر کردیم.

لحظه رویایی ورود به جمع برادران در بخش عمومی زندان

بعد از انجام مراحل تفتیش ما را به بخش عمومی منتقل کردند و زمانی که وارد آنجا شدیم صدای تکبیر اسرا بلند شد و ما را روی شانه‌های خودشان گذاشتند و شادی می‌کردند. واقعا چه صحنه زیبایی! این یکی از زیباترین لحظات زندگی من بود و همه دردها و غم‌هایی که داشتم را فراموش کردم. اکنون در میان برادرانم بودم و این صحنه‌ها در همه رسانه‌ها منتشر شد و همه آن را دیدند.

من اکنون در میان برادرانی بودم که به خاطر من فداکاری کردند، گرسنه ماندند، مریض شدند و همه سختی‌ها را تحمل کردند تا این لحظه رقم بخورد و بعد از این پیروزی سرشان را بالا گرفتند. آنها تکبیر عید می‌گفتند و این عیدی بود که همه ما با کمک یکدیگر و قدرت ایمان و اراده خود رقم زده بودیم. هرگز این روز را فراموش نمی‌کنم و از ذهنم پاک نمی‌شود. در میان دوستان و برادران خوبم نشستم و یکدیگر را در آغوش گرفتیم و آنها فورا از من خواستند تا با خانواده‌ام تماس بگیرم.

برای اولین بار بود که می‌خواستم بعد از این مدت طولانی با خانواده و نیز برای نخستین بار با نامزدم غفران صحبت کنم. واقعا چه لحظات زیبایی بود زمانی که صدای مادرم را از پشت تلفن شنیدم و به من تبریک گفت. خدا را به خاطر این پیروزی شکر کردم و اکنون نوبت صحبت با غفران بود. زمانی که صدای غفران را شنیدم احساس کردم می‌خواهم با این صدایی که همه عمر از آن محروم بودم زندگی کنم. غفران از پشت تلفن گریه می‌کرد و من تلاش داشتم او را بخندانم و او هم خندید و کمی با هم صحبت کردیم.

اما برایتان بگویم تا زمان نوشتن این کتاب و با وجود اینکه 11 سال از نامزدی ما می‌گذشت اما غفران را ندیده بودم و مسئولان زندان اجازه ملاقات ما را نمی‌دادند. اما در هر صورت همین مکالمات تلفنی و اینکه می‌توانستم صدای غفران را بشنوم در این شرایط برایم یک پیروزی بزرگ محسوب می‌شد.

حرف پایانی

«وَ قَضَیْنا إِلى‌ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً» (ما در کتاب (تورات)، به بنى‌اسرائیل اعلام کردیم که قطعاً شما دوبار در زمین فساد مى‌کنید و برترى‌جویىِ بزرگى خواهید کرد). «آیه 4 سوره اسرا».

آیا بزرگتر از این فسادی که رژیم اشغالگر با قتل و آواره‌سازی و ظلم و ستم علیه فرزندان ملت فلسطین مرتکب می‌شود، وجود دارد؟ آنچه که من برای شما گفتم بخشی از این ظلم و ستم بزرگی است که همه فرزندان ملت فلسطین در هرکجا، متحمل می‌شوند و هدف دشمن، سرکوب ملت فلسطین تا حذف موجودیت آنها از روی زمین است؛ اما همین حضور و مقاومت ما در سرزمین خودمان و حتی در زندان‌ها بزرگترین دلیل بر دروغ بودن روایت‌های دشمن برای نابودی ماست. آنها از این ایستادگی و مقاومت ملت فلسطین می‌ترسند و به همین دلیل از هر راه و ابزاری برای شکست این پایداری ما استفاده می‌کنند.

آنچه که برای ما اسرا در این زندان‌ها و به ویژه در بخش انفرادی اتفاق می‌افتد، تنها یک تصویر از جنایت‌هایی است که رژیم اشغالگر در همه جا علیه فلسطینیان مرتکب می‌شود. صهیونیست‌ها تصور می‌کنند که آنها از همه بالاتر هستند و به همین خاطر فسادشان را تکرار می‌کنند و ادامه می‌دهند.

«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ ۚ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا» (پس چون وقت انتقام اول فرا رسد بندگان سخت جنگجو و نیرومند خود را بر شما برانگیزیم تا آنجا که در درون خانه‌های شما نیز جستجو کنند. و این وعده (انتقام خدا) حتمی است).«آیه 5 سوره اسرا»

این معادله درگیری با اشغالگران است؛ هراندازه که آنها فسادشان را در زمین تکرار کنند، خداوند کسی را می‌فرستد که حد آنها را روی زمین نشانشان دهد و به اذن خداوند ما فرزندان ملت فلسطین این حد را برای صهیونیست‌ها نشان داده‌ایم و فساد آنها خیلی طول نمی‌کشد. ما در سراسر فلسطین اشغالی و به ویژه در قدس و مسجدالاقصی به مبارزات خود ادامه می‌دهیم و به پیروزی و آزادی سرزمینمان پایبندیم. همه این اتفاقات درواقع جرقه‌های جنگ آینده هستند که در آن به اذن خدا ما پیروز خواهیم شد و این وعده خدا به بندگان مومن خود است.

من اکنون که این‌ها را می‌نویسم در بخش عمومی زندان هستم و از انفرادی نجات یافته‌ام اما در هر صورت همچنان اسیرم و مانند صدها تن از دیگر برادران اسیر خود سختی‌ها و محرومیت‌ها را در زندان تحمل می‌کنم. با این وجود ما ایمان داریم که به خواست خدا آزادی نزدیک است و رزمندگان مخلص مقاومت که شبانه روز برای آزادی ما و آزادسازی کل فلسطین و مسجدالاقصی نماز می‌خوانند این وعده را به ما داده‌اند و همچنین پیروزی وعده خداست.

همانطور که من و برادرانی که نامشان را برایتان گفتم بعد از 14 سال توانستیم از سلول‌ها نجات پیدا کنیم، آزادی ما در معامله جدید وفاداری به آزادگان به امید خدا نزدیک است و ملت فلسطین با استقبال از قهرمانان خود جشن پیروزی خواهند گرفت و در همه جای سرزمین ما عروسی به پا خواهد شد. «أَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ ۚ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعِیدُنَا ۖ قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ ۚ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُءُوسَهُمْ وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هُوَ ۖ قُلْ عَسَىٰ أَنْ یَکُونَ قَرِیبًا». (یا هر مخلوقی که در نظر شما ، از آن هم سخت تر است ( و از حیات و زندگی دورتر می باشد ، باز خدا قادر است شما را به زندگی مجدد بازگرداند ) . آنها بزودی می گویند: «چه کسی ما را بازمی گرداند؟!» بگو: «همان کسی که نخستین بار شما را آفرید.» آنان سر خود را ( از روی تعجب و انکار ، ) به سوی تو خم می کنند و می گویند: «در چه زمانی خواهد بود؟!» بگو: «شاید نزدیک باشد!» (آیه 51 سوره اسرا)

«قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ ۖ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلَا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ ۖ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ ۚ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ۚ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ» (فرشتگان به لوط گفتند: ما رسولان پروردگار توایم و هرگز دست آزار قوم به تو نرسد، تو اهل بیت خود را در پاسی از شب از این دیار بیرون بر و از شما هیچ کس نباید وابماند جز آن زن (کافر) تو که آن هم با قوم تو باید هلاک شود. همانا وعده عذاب صبحگاه است، آیا صبح نزدیک نیست؟!) «آیه 81 سوره هود».

برادر شما اسیر «حسن سلامه» از زندان بئرالسبع

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار بین الملل
اخبار روز بین الملل
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
تبلیغات
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon
طبیعت
پاکسان