به ایران برگشتم تا کشور خودم را بسازم/ گفتگو با استاد ایرانی که پس از سال‌ها به کشور بازگشت

به ایران برگشتم تا کشور خودم را بسازم/ گفتگو با استاد ایرانی که پس از سال‌ها به کشور بازگشت

واقعیت این است که ما برمی‌گردیم نه برای اینکه در بهترین شرایط باشیم بلکه برای اینکه خودمان با تجربیاتی که طی سال‌ها مهاجرت و زندگی در خارج از کشور و دانشگاه‌های بین‌المللی به‌دست آورده‌ایم، اینجا را بسازیم.

گروه دانشگاه خبرگزاری تسنیمـ نرگس خانعلی‌زاده: «پشیمان نیستم»؛ این پرتکرارترین عبارتی است که دکتر مسعود شادنام، ماه‌ها است که آن را همه‌وقت و خطاب به همه‌کس بر زبان می‌آورد؛ عبارتی که اولین جواب به مهمترین سؤال هرکسی از جمله خود ماست که از او درباره بازگشتش به ایران و تصمیم برای ادامه زندگی در اینجا، می‌پرسد.

دکتر شادنامی که بدون کنکور و با طلای المپیاد ریاضی، کارشناسی صنایع شریف می‌خواند، با رتبه سه کنکور ارشد، کارشناسی ارشد MBA را از شریف می‌گیرد و بعد هم برای دکترا به کانادا می‌رود و بعد از آن هم به‌عنوان هیئت علمی در فرانسه، کانادا، و چین مشغول می‌شود، اما حالا ده ماهی می‌شود که همین‌جاست؛ در دفتر کوچک اما باصفایش در طبقه چهارم دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف که هفده سال پیش، از آن فارغ‌التحصیل شد و مهاجرت کرد و حالا آمده است تا با همه آن تجربه‌هایی که در طول این سال‌ها به‌دست آورده است، در بهتر شدن اینجا سهمی داشته باشد و همان‌طور که گفتیم، اصلاً هم پشیمان نیست: «اصلاً رفته بودم که برگردم.»


از هفده سال پیش بگویید؛ چه شد که تصمیم به مهاجرت گرفتید؟

تشخیص من در زمان انتخاب رشته این بود که بیشترین چیزی که کشور ما به آن نیاز دارد، مدیریت است، در واقع، ما در رشته‌های دیگر، متخصصان خوب و زیادی داریم ولی خیلی خوب نمی‌توانیم از داشته‌هایمان در کنار هم استفاده کنیم و آن‌ها را در کنار هم بچینیم. برای همین هم تصمیم به تحصیل در رشته مدیریت گرفتم.
اما سال هشتاد و چهار و بعد از اتمام دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه شریف، برای دکترا، تصمیم به اپلای کردن گرفتم؛ در واقع فکر می‌کردم که رشته مدیریت در آن زمان و در سطح دکترا، در ایران آنقدر قوی نیست و برای همین هم ادامه تحصیل در خارج از کشور را انتخاب کردم؛ برای دانشگاه‌های مختلفی هم اقدام کردم که در نهایت، ختم به کانادا شد.

مهاجرت , مهاجرت دانشجویان , بنیاد ملی نخبگان ,


از همان موقع، رفتید که یک روزی برگردید؟

دقیقا همین‌طور است؛ از همان اول به این فکر می‌کردم که بروم و برگردم.

 واقعا در این سال‌ها یک‌بار هم نشد که این تصمیمتان تغییر کند؟

اتفاقا یکی از مسائلی که من را اذیت می‌کرد، آدم‌هایی بودند که مدام همین حرف را می‌زدند؛ دایم می‌گفتند شما که بعد از چندین سال دیگر بعید است برگردید به ایران؛ اصلاً برگشتن برایتان سخت است و نمی‌توانید و پشیمان می‌شوید. 

* رفته بودم درس بخوانم برگردم و به ایران کمک کنم

اما اینطور نشد؟

البته که نشد. من بعد از هفده سال به کشورم برگشتم؛ اصلا رفته بودم که درس بخوانم، تجربه کسب کنم تا بتوانم به ایران کمک کنم.

یعنی اگر به عقب برگردید، باز هم همین مسیر را انتخاب می‌کنید؟

بدون اغراق بله؛ البته شاید تغییرات کوچکی در این بین بدهم و مثلا سرعت کارهایم را بیشتر کنم اما اصلش همین است.

من برای دکترا به کانادا رفتم؛ بعد از آن دوست داشتم یک تجربه کاری هم داشته باشم که استادی در دانشگاهی در فرانسه پیش آمد. بعد از آن همسرم دکترا گرفت و بلافاصله یک دوره پسادکترا گذراند که در کنار مشغول شدن من به عنوان هیأت علمی در یک دانشگاه کانادایی، باعث شد چند سالی بیشتر در کانادا بمانیم. در نهایت هم تجربه استادی دانشگاه در یک کشور شرقی مانند چین را هم بدست آوردم و دیگر وقتش بود که برگردیم. 

* برای سخت‌تر از این‌ها آماده شده بودم

اولین ترمی که برگشتید، همزمان با شلوغی‌های کشور شد؛ واکنشتان چه بود؟

من خودم را برای سخت‌تر از این‌ها آماده کرده بودم و به چشم جهاد به آن نگاه می‌کردم و البته همچنان نگاه می‌کنم؛ در واقع انتظار نداشتم که وقتی برمی‌گردم همه‌چیز در ایده‌آل‌ترین حالت ممکن باشد. اتفاقا برگشتم که در راه رسیدن به آن ایده‌آلی که همه می‌خواهیم من هم سهمی ایفا کنم. 

* اپلای کردن همیشه بد نیست!

این روزها، شوق مهاجرت در جوان‌ها خیلی زیاد شده؛ آن زمان که شما هم مهاجرت کردید، اوضاع همین‌طور بود؟

بله؛ آن زمان هم، تعداد زیادی از هم‌دوره‌ای‌های من اپلای کردند ولی خب امروز شدت این موج بیشتر شده است. اما من اصلا آن را ترسناک و بد نمی‌بینم؛ اتفاقا چقدر خوب که جوان‌ها بروند و تجربه‌های بین‌المللی بدست بیاورند و نگاهشان بازتر شود.

یعنی اگر دانشجویی از شما راهنمایی بخواهد، اپلای کردن را به او توصیه می‌کنید؟

بدون شک! به ویژه برای کسانی که دلسوز کشور هستند و می‌خواهند کمکی برای بهبود اوضاع بکنند. در واقع توصیه من به این افراد این است که باید فردی بین الملی باشید و بتوانید پلی باشید برای اتصال ایران به کشورهای دیگر و بازارهای بین المللی. از آن مهمتر اینکه ما با حضورمان در جوامع مختلف، می‌توانیم نگاه جوامع را نسبت به کشورمان تغییر بدهیم. 

فکر می‌کنید شما در طول این سال‌ها، این کار را کردید؟ 

تلاشم را کردم. راستش را بخواهید، ما آنجا علاوه بر درس و تحصیل، فعالیت‌های جانبی زیادی در زمینه‌های سیاسی و مذهبی انجام می‌دادیم. این ماجرا آنقدر پیش رفت که از من دعوت کردند که در کلیسا برایشان سخنرانی و تشیع را به آن‌ها معرفی کنم. گروه‌های مارکسیستی از ما در روز کارگر دعوت می‌کردند که حرف بزنیم.

* تلاش کردم ایران واقعی را به‌تصویر بکشم

روز جهانی زن، از ما می‌خواستند از زن مسلمان برایشان بگوییم. در واقع من و باقی دوستان سعی می‌کردیم بر خلاف بسیاری از ایرانی‌های خارج از کشور که مدام درباره ایران، سیاه‌نمایی می‌کنند، تصویری واقعی از ایران نشان بدهیم و آن‌ها را به ایران دعوت کنیم تا آن ترسی که نسبت به کشور ما داشتند از بین برود. من که شخصا فکر می‌کنم حضور ایرانی‌های مسلمان و متعهد در کشورهای مختلف و در جایگاه‌های متفاوت لازم است تا واقعیت ایران را به مردم جوامع غربی نشان بدهند.  

مثل شما زیاد بودند؟

بله البته! ما هیچ‌وقت تنها نبودیم. همیشه یا در جایی، جلسه‌ای یا محفلی برقرار بود و ما به آن می‌پیوستیم یا اگر هم نبود، با جمعی که همدیگر را شناخته بودیم خودمان مراسم‌های مختلفی به‌پا می‌کردیم که در حداقل‌ترین حالت در یک شهر کوچکی در کانادا، بیشتر از چهل پنجاه نفر بودیم. می‌دانید چیست؟

گاهی آدم‌ها فکر می‌کنند تنها هستند و کسی شبیه به آن‌ها وجود ندارد. در صورتی که مشکل این جاست که همدیگر را پیدا نکرده‌اند وگرنه ما شبکه خوبی از آدم‌هایی که تلاش می‌کردند تاثیرگذار باشند ساخته بودیم؛ دوستانی که اتفاقا هر روز خبرهای خوبی از بازگشتشان به ایران می‌شنویم. 

به نظر می‌رسد که برای این نوع نگاه و تفکر شما که منجر به بازگشت دوباره‌تان به کشور شده، خیلی باید در عقیده ثابت‌قدم باشی که بعد از چندین سال زندگی متفاوت، تغییری نکنی!

موافقم! در واقع لازم است که پیش از مهاجرت کردن، آدم‌ها خودشان را ساخته باشند و بعد بروند؛ نه اینکه در خلال زندگی در خارج از کشور و در میان امواج فرهنگی متفاوت، تازه ساخته شوند. مثلا من از دوره دبیرستان تا اواخر دوره کارشناسی، در دوره‌های فلسفه و عرفان اسلامی شرکت می‌کردم و همانجا بود که دیدگاهم محکم شد.

به همین دلیل در سال‌های بعد به خصوص بعد از مهاجرت، توانستم هویت اسلامی و ایرانی خودم را حفظ کنم؛ آنقدر که دیدگاهم در طول این سالها عمیق‌تر شد به جای اینکه مهاجرت بخواهد تهدیدی برایم به حساب بیاید. 

اما خیلی از دانشجوها، از مهاجرت فقط به‌دنبال درس و تحصیلش هستند!

البته که این هدف هم واقعا خوب است ولی من می‌خواهم بگویم چنین موقعیتی مانند مهاجرت، می‌تواند فرصت‌های اثرگذاری بسیاری برای هر کس و در اشکال متفاوت به وجود بیاورد که حیف است از آن‌ها استفاده نکنیم. 

* تلاش برای نشان‌دادن چهره واقعی سردار سلیمانی علی‌رغم سیاه‌نمایی‌ها

مثلا یکی از فعالیت‌هایی که ما انجام دادیم و تا مدت‌ها همه از آن حرف می‌زدند، در زمان شهادت سردار سلیمانی بود. آن روزها من و تعدادی دیگر از همفکرانمان، جلوی درب مجلس قانون‌گذاری جمع شدیم و با عکس سردار و روشن کردن شمع، به شهادت او واکنش نشان دادیم. این ماجرا آنقدر صدا کرد که از رسانه‌های پرمخاطب کانادا که رسماً از سردار سلیمانی به عنوان فرمانده تروریست اسم می‌بردند، آمدند و با ما مصاحبه کردند.

این حرکت علی‌رغم اینکه ممکن بود برای من در دانشگاه دردسر ساز شود و موقعیتم را به خطر بیندازد، الحمدلله نتیجه خوبی داشت. مثلا اینکه تا مدت‌ها افرادی بودند که به من ایمیل می‌زدند که شما چرا از یک تروریست حمایت می‌کنید؟ من برایشان توضیح می‌دادم، لینک خبری می‌فرستادم و هرآنچه که لازم بود را می‌گفتم تا بتوانم واقعیت را برایشان روشن کنم. نمی‌دانم تا چه اندازه فعالیت‌هایمان در آن فضای بسیار سنگین، اثرگذار بود ولی مهم این بود که ما سعی خودمان را کردیم.  

* در بحبوحه داعش سر کلاس از تشیع و اسلام حرف می‌زدم

شما در قامت استاد مسلمان، چطور اسلام را معرفی می‌کردید؟

معمولاً در کلاس اخلاق کسب و کار، یک جلسه راجع به دین حرف می‌زدم. بعد به عنوان یک مثال از ادیان، درباره اسلام و تشیع می‌گفتم. حالا شما تصور کنید این حرف‌ها، در بحبوحه جریانات داعش است. حرف‌های کسی مثل من، حداقل تصویر متفاوتی از اسلام به جوانان دانشجو ارایه می‌داد. 

و قبول می‌کردند؟

واقعیت این است که بسیاری از جوانان دانشجو در کشورهای خارجی، اطلاعات چندانی از موضوعات این‌چنینی ندارند؛ آن‌ها ندیده‌اند و نشنیده‌اند! بر خلاف دانشجویان ایرانی که هم پیش‌زمینه جدی و هم در اغلب موارد موضع مشخص‌تری دارند و به نظر من تفکر عمیق‌تری دارند. بگذارید برایتان یک مثال بزنم؛ من در برخی از کلاس‌هایم که به اخلاق در کسب و کار مربوط می‌شود، وقتی می‌خواهم موضوع اخلاق را مطرح کنم، درباره جنگ 2013 و 2014 اسرائیل با غزه می‌گویم و جریان اتفاق‌افتاده را می‌شکافم.

ویدئویی از آن نشان می‌دهم و سعی می‌کنم به صورت کاملا منصفانه، بگویم که در دو طرف ماجرا چه‌خبر است. بعد می‌پرسم به نظر شما حق با چه کسی است؟ و همین می‌شود تحلیلی اخلاقی برای این کلاس. جالب است بدانید که دانشجویان زیادی می‌گفتند که ما اصلا چیزی درباره این ماجراهای فلسطین و اسرائیل نمی‌دانستیم.

برای خودم خیلی خوشایند بود که بعضی از دانشجویان که حتی مجبور به حذف درس به دلیل تداخل برنامه‌هایشان شده بودند، به من ایمیل می‌زدند که همان یک جلسه خیلی برایشان آموزنده بوده است. 

حالا همین تعاملات و بحث و گفت‌وگوها را با دانشجویان ایرانی هم دارید؟

در ترمی مانند ترم گذشته که محیط دانشگاه و جامعه تا حدی ملتهب بود، اصلا نمی‌شد که نداشته باشیم. من همیشه از دانشجویانی که دغدغه دارند و سرشان برای بحث و گفت‌وگو درد می‌کند، دعوت می‌کنم که به دفترم بیایند و آنجا با هم حرف بزنیم. من از تجربه‌های آن سوی آب می‌گفتم و آن‌ها هم از احساسات و دغدغه‌هایشان. 

بازگشت به ایران بعد از هفده سال، در سبک زندگی‌تان اختلالی ایجاد نکرده است؟

به هرحال طبیعی است که ما در طول زمان، از مسائلی که گاهی اینجا معمول و نرمال است، فاصله بگیریم؛ در ساده‌ترین حالتش، طراحی و دیزاین داخلی خانه است که ما خیلی ساده خانه را چیده‌ایم و حتی لوستر نداریم. اما در رفت و آمدها و مهمانی‌ها معمولاً با خانه‌هایی بسیار تجملاتی روبرو می‌شویم.

وقتی از سادگی در سبک‌ زندگی‌های غربی حرف می‌زنید، منظورتان دقیقاً چیست؟

از همین طراحی‌های بسیار ساده داخل خانه بگیرید تا مهمانی‌ها! مثلاً خیلی اوقات جشن تولد کودکان در یک پارک برگزار می‌شود و میزبان با خوراکی‌های ساده و ظروف یک‌بارمصرف از مهمانان پذیرایی می‌کند. در حالی که تصورات ما از تولدهای خارج از کشور، این نیست.

درست است؟ به نظر من تصوراتی که بسیاری از مردم دارند، آن‌چیزی است که در فیلم‌ها و سریال‌ها دیده‌اند در حالی که واقعیت‌های زندگی معمول و از آن مهمتر، زندگی‌های دانشجویی، اصلا این‌طور نیست. اصلا برای همین است که توصیه می‌کنم که جوانان و دانشجویان بروند و دنیا را با چشمان خودشان ببینند. 

* نگاهم به اتفاقات دنیا بازتر شده

دکتر مسعود شادنام، قبل و بعد از مهاجرت چه تغییری کرده است؟

نگاهم نسبت به اتفاقات دنیا بازتر شده است. راستش را بخواهید، احساس من این است که خیلی اوقات در گفتمان‌های داخل ایران، فضای بسته‌ای شکل می‌گیرد که همه روبروی هم قرار می‌گیرند و می‌خواهند حرف خودشان را به کرسی بنشانند در صورتی که در دنیا، دغدغه‌های مهمتری وجود دارد که اتفاقا همه مردم جهان می‌توانند بر سر آن، اتفاق نظر داشته باشند و برای هم‌دیگر مانع تراشی نکنند. برای همین است که دانشجویانم را ترغیب میکنم که بروید و ببینید و تجربه کنید؛ من که فکر می‌کنم همه دنیا برای امام زمان است؛ برای ماست! 

از نظر مالی، این برگشت به‌ضررتان نبود؟

به هر حال به دلیل اینکه اقتصاد ما ضعیف‌تر از اقتصاد کانادا، فرانسه و چین است، تفاوت‌های زیادی وجود دارد؛ چنانکه برای منی که در این کشورها همیشه استاد بوده‌ام، موضوع اقتصادی هیچ‌وقت برایم مسئله نبوده است و حقوقم کافی بود و مشغول حساب و کتاب برای مخارج زندگی، حتی در شهری مثل پاریس نمی‌شدم.

* واحد ما در پاریس چهل متر بود

اما الان باید هر ماه حساب و کتاب کنم که مبادا کم بیاورم. مثلا در فرانسه خانه ما چهل و چهار متر بود و در بین باقی دوستان‌مان که در واحدهایی هفده متری و بیست و دو متری و ... زندگی می‌کردند، جزو بزرگترین واحدها به حساب می‌آمد؛ اما با این حال، از پس اجاره این خانه در پاریس که یکی از گران‌ترین شهرهای دنیا است، برمی‌آمدیم. 

* عده‌ای فکر می‌کنند آنجا همه‌چیز ایده‌آل است دوام نمی‌آورند و برمی‌گردند

با چنین اوصافی، اگر کسی به چشم همان جهادی که شما می‌گویید، به ماجرا نگاه نکند، زندگی برایش سخت خواهد بود!

بله ممکن است نتواند دوام بیاورد؛ من کسانی را می‌شناسم که آمدند و چون تصورات غیر واقعی داشتند و فکر می‌کردند اینجا همه‌چیز برایشان ایده‌آل است، دوام نیاوردند و دوباره برگشتند؛ اما واقعیت این است که ما برمی‌گردیم نه برای اینکه در بهترین شرایط باشیم بلکه برای اینکه خودمان با تجربیاتی که در طی سال‌ها مهاجرت و زندگی در خارج از کشور و دانشگاه‌های بین‌المللی بدست آورده‌ایم، سیستم اینجا را بسازیم. 

مثلاً شما در طی این ده ماهی که از برگشت‌تان به کشور می‌گذرد، برای این ساختن چه کرده‌اید؟

در حال حاضر، من مدیر دوره دکترای مدیریت در دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف هستم و یکی از موضوعاتی که به صورت جدی به دنبالش هستم این است که دانشجویان دکترای مدیریتمان تا حد ممکن دکترایشان را مشترک بین شریف و یک دانشگاه خوب خارجی بگذرانند.

* باید راه را باز کنیم تا دانشجویان از مزایای هر دو طرف استفاده کنند

یعنی دوسال اینجا و دو سال در یکی از دانشگاه‌های خوب خارج از کشور درس بخوانند و از هر دو دانشگاه مدرک بگیرند. در واقع باید راه را، درها را، باز کنیم تا دانشجویان، بروند و تجربه کنند و از مزایای هر دو طرف استفاده کنند. با چنین اقدامی، این احساس خفگی که در بین برخی از جوانان وجود دارد از بین می‌رود؛ ضمن اینکه کشور ما به آدم‌های بین‌المللی نیاز دارد. 

* این سودای مهاجرت یک موج مصنوعی است و تب‌وتابش می‌خوابد

این سودای مهاجرتی که امروز، در بین نوجوانان راه افتاده است، به نظرتان چطور کنترل خواهد شد؟

من حس می‌کنم این یک موج مصنوعی است و به زودی تب و تابش می‌خوابد. اما باز در همین رفتن‌ها هم حتما خیری هست؛ شاید بروند و ببیند که همه‌چیز آنطور نیست که آن‌ها فکر می‌کردند.

یعنی واقعا آنطور که ما فکر می‌کنیم، نیست؟

این موضوع در بین آدم‌های مختلف متفاوت است. ما هم‌دوره‌ای‌های زیادی داشتیم که بعد از چند ماه از مهاجرت‌شان، همچنان نتوانسته بودند شغلی مناسب رشته و تحصیلاتشان پیدا کنند، در حالی که در ایران برای خودشان شرکت و کسب و کار داشتند. اما برخی دیگر هم بودند که فرصت‌های خوبی برایشان به همراه داشته است. 

* به دانشجویان می‌گویم "رفتن و برگشتن نباید تصمیم ملتهبی برایتان باشد"

اصلا اجازه بدهید یک موضوع را برایتان روشن کنم؛ من همیشه در جمع‌های دانشجویی و هرکسی که درباره مهاجرت از من می‌پرسد می‌گویم که هیچ‌وقت به رفتن و برگشتن دائمی فکر نکنید. همین حالا من هنوز هم نیاز دارم که بروم و چیزی به اطلاعاتم اضافه کنم و دوباره برگردم. در واقع این رفتن و برگشتن، آنقدرها هم نباید تصمیم ملتهبی برایتان باشد. عادی به آن نگاه کنید و در هر زمان، آن تصمیمی را بگیرید که فکر می‌کنید درست است. 

* باید از ظرفیت‌هایی که بیرون داریم مجازی استفاده کنیم

و همین نوع نگاه است که می‌تواند به کشور ما هم کمک‌کننده باشد!  دقیقا! تصور کنید که ما بتوانیم از همه این ظرفیت‌هایی که داریم، حتی زمانی که در خارج از کشور هستند، به صورت آنلاین استفاده کنیم و از آن‌ها بخواهیم در پروژه‌ها کمک کنند، چه اتفاقات خوبی خواهد افتاد. من به چشم دیده‌ام که چه ظرفیت‌های زیادی در آمریکا و کانادا داریم که اتفاقا خودشان هم عاشق این هستند که به کشورشان کمک کنند. اما ناگهان چه اتفاقی می‌افتد؟ دانشگاه تصویب می‌کند که مثلا دروس را نمی‌توان به صورت مجازی ارائه کرد. رفع این گونه مشکلات همان‌چیزی است که من برایش اینجا هستم و برایش می‌جنگم. 

فکر می‌کنید تغییرپذیر هست؟

البته که هست! همین حالا کل آیین‌نامه دکترا را شخم زده‌ام و با کمک همکارانم در حال تغییر برخی از قواعدش هستیم، البته تا جایی که قوانین دانشگاه اجازه بدهد.

چه‌چیزی در ایران است که شما را پایبند کرده است؟

دلایل که فراوان است. اما بگذارید یکی از دلایلی را بگویم که تا الان در صحبتمان به آن اشاره نشد. یکی از دلایل شخصی مهم من برای برگشت، فرزندانم هستند؛ فرزندانی که دوست ندارم در محیط‌های با فرهنگ بیگانه بزرگ شوند. در واقع ترجیح اکید من و همسرم این است که بچه‌ها در فرهنگ ایرانی و اسلامی کشور خودمان بزرگ شوند. 

* هنوز بعد 10 ماه هیچ قراردادی با من امضا نشده است درصورتی که خارج این‌طور نیست

در همین مدت، چه‌چیزی شما را آزار داده است؟

به نظر من یک سری بدیهیات است که در ایران عملی نمی‌شود و مردم را دچار دردسرهای بزرگ می‌کند. مثلا اینکه در بسیاری از کشورها، وقتی شغل استاد دانشگاه به شما پیشنهاد داده می‌شود، بلافاصله با شما قراردادی امضا می‌شود. اما این جا هنوز بعد از گذشت ده ماه، هیچ چیزی با من امضا نشده و حتی حقوقی که به من داده می‌شود، علی‌الحساب است و من از جزئیات آن بی‌اطلاعم.

در صورتی که به نظر من، یک قرارداد ساده، نیاز به این همه زمان ندارد. به عنوان یک مثال دیگر، یکی از بزرگترین چالش‌های ما در این مدت، نگهداری بچه‌ها بوده است. من و همسرم هردو شاغلیم؛ اما اینجا به ندرت مهدکودکی دیده‌ایم که آن فضای ایده‌آلی که می‌خواهیم را برای کودک زیر دو سال داشته باشد. در واقع من تعجب می‌کنم که دانشگاهی به بزرگی شریف، چطور مهد کودکی برای نگهداری فرزندان استادان و دانشجویان ندارد.

مثال آزاردهنده دیگری که خیلی به چشممان آمد، وجود این حجم از زباله در سطح شهر تهران است. واقعا ناراحت‌کننده است که انگار یک زندگی مسالمت‌آمیز با آشغالها داریم. قطعاً مدیریت شهری در این موضوع دخیل است؛ اما فقط به مدیریت شهری برنمی‌گردد و بخش زیادی از آن بر عهده خود مردم است. از ترافیک و فرهنگ رانندگی هم نمی‌شود گذشت که بیشتر شبیه یک بازی کامپیوتری خطرناک است تا رانندگی واقعی! شاید به نظر نیاید ولی همین موضوعات ساده و پیش‌پا افتاده، می‌تواند اعصاب صدها هزار نفر را خرد کند و خب همه‌چیز آشفته به نظر برسد. 

برای آخرین سؤال، هیچ‌وقت از برگشت‌تان پشیمان نشدید؟

من و همسرم با این نگاه به کشور برگشتیم که معلوم است که سخت خواهد بود و طبیعتا باید از خیلی چیزهایی که داشتیم صرف‌نظر کنیم. ما باید اینجا را درست کنیم تا آدم‌های بیشتری، دلیل بیشتری برای برگشت داشته باشند.   

می‌دانید؟ همسرم به من می‌گوید که برای من جالب است که با وجود همه این مشکلات، تو هر روز بانشاط از خانه بیرون می‌روی و با نشاط‌تر برمی‌گردی! واقعاً همین طور است. شاید دلیلش این است که احساس می‌کنم مفید هستم و اثرگذاری بیشتری دارم. در صورتی که این حجم از اثرگذاری را در خارج از کشور احساس نمی‌کردم. اما اینجا برقی در چشمان دانشجویانم می‌بینم که متوجه می‌شوم چه قدر برایشان اثر مثبت ایجاد کرده‌ام و همین به من انرژی مضاعفی می‌دهد. 

انتهای پیام/

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط
پربیننده‌ترین اخبار سیاسی
اخبار روز سیاسی
آخرین خبرهای روز
فلای تو دی
همراه اول
رازی
شهر خبر
فونیکس
میهن
طبیعت
پاکسان
گوشتیران
رایتل
مادیران
triboon